دکتر جلیلی روز جمعه در اولین سخنرانی خود در همایش «مقاومت رمز پیشرفت» گفتمان اصلی خود را گفتمان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله معرفی کردند. ایشان با ارجاع مکرر به پیام امام خمینی رحمه الله علیه در باب پذیرش قطع نامه 598، از حرکت به سمت ریشه کنی لیبرالیسم و نظام سرمایه داری و سازش ناپذیری با سلطه گران جهانی سخن گفتند: « مسیر پیشرفت انقلاب اسلامی وقتی مورد تهدید قرار میگیرد که اندیشه اسلام ناب محمدی انکار شود؛ یعنی گفتمانی که امام عظیم الشأن آن را احیا کرد و مقام معظم رهبری نیز آن را دنبال میکند این گفتمان مسیر پیشرفت و تعالی کشور را رقم میزند و تمام دشمنان انقلاب اسلامی تمام سعی خود را انجام دادند تا اجازه ندهند این گفتمان ریشه بدواند و با همه توان از طریق مقابله سختافزاری و نرمافزاری تلاش میکنند تا این گفتمان پا نگیرد.»
ایشان در گفتگوی ویژه خبری شبکه دو عنوان کردند :«گفتمان اسلام ناب» بیش ترین انگیزه بنده برای اعلام کاندیداتوری بود. گفتمانی که اکنون تنها شعار نیست و با انقلاب اسلامی محقق شده است و میتوان آن را در همه زمینه های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاست خارجی و داخلی جاری کرد.
برای آشنایی بیشتر با یک چارچوب اندیشه ای می توان به توضیح و تفصیل محورهای راهبردی و کارکردی آن پرداخت. اما اهل منطق، تعریف اشیاء به ضد آن را نیز از شیوه های معلوم کردن ماهیت مفاهیم دانسته اند. یعنی معلوم کردن نقاط افتراق دو یا چند مقوله با یکدیگر.
این نوشته قصد دارد با مقایسه سه گفتمان موجود در فضای اصلی کشور و یا به تعبیر حضرت امام، دو گفتمان اسلام ناب و اسلام آمریکایی را در آستانه انتخابات 1392 با یکدیگر مقایسه کند.
برای آنکه مطلب از اختصار و صراحت بیشتر باشد و به علاوه عدم تمایل آقای دکتر جلیلی بر رفتارهای تقابلی و واکنشی از بررسی جزئیات و مصادیق صرف نظر کرده و به مقایسه تئوریک گفتمانی و کارکردی، گفتمان های مقابل بسنده می شود.
1.استکبار ستیزی:
«ما درصدد خشکانیدن ریشه¬های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم، به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظام هایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم، و نظام اسلام رسول اللّه- صلی اللّه علیه و آله و سلم – را در جهان استکبار ترویج نماییم. و دیر یا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود. ما با تمام وجود از گسترش باج خواهی و مصونیت کارگزاران امریکایی، حتی اگر با مبارزه قهرآمیز هم شده باشد، جلوگیری می کنیم...» پیام امام به مناسبت پذیرش قطع نامه598
گفتمان اسلام ناب، چارچوب های حاکم بر نظام بین الملل را ظالمانه و غیرعادلانه می داند، و تنها مسیر را شکل گیری جبهه مستضعفین و بالابردن توانمندی در تراز قدرت های بین المللی می داند. اما در این مسیر «به لا اله الا الله گفتن آمریکا» نیز اعتماد ندارد، و هیچ گاه با لبخند گرگ و دیدن دستکش مخملی، سلاح خود را کنار نمی گذارد و چشمان خود را فرو نمی بندد و لحن کلام خود را تغییر نمی دهد. در مقابل گفتمان اسلام تکنوکرات و لیبرال، در لایه راهبردی، اعتقادی به دشمنی آمریکا با ملت ایران و مستضعفین ندارد. بلکه آمریکا را کدخدای جهان دانسته و تبعیت از ابرقدرت اول جهان را تجویز می کنند. از سوی دیگر در مواجهه با فشار و هجمه آمریکا و غرب نیز راه چاره را در عقب نشینی و تأمین نظر آمریکا می داند.
اما در لایه کارکردی، با ادعای عمل¬گرایی، از زاویه تاکتیکی و راهکاری وارد شده و از رقابت با آمریکا یا عصبانی نکردن آمریکا سخن می گویند و نسبت به رفتارهای پرخطر در برابر یک زنگی مست سخن هشدار می¬دهند. رفتار تقابلی با آمریکا را مذمت می کند و خواستار رقابت هوشمندانه با آمریکاست. در قبال مذاکره با آمریکا نیز ژست خنثی می گیرد بدون آنکه در باب ما به ازای هر کدام از این دو انتخاب سخن بگوید، مذاکره را امری لابه شرط می داند.
اسلام ایرانی در سطح گفتمانی و عملکردی با تأکید بر اصول مبارزه با استکبار و تشکیل جبهه مستضعفین جلو می آید اما در مسیر، خسته شده و نسبت به تغییر لحن و سخنان فریبنده آمریکایی ها روی خوش نشان می دهد و ابزارهای قدرت خود را مانند تأکید بر اسلام و جهان اسلام را کنار گذاشته و با تأکید بر تحلیل های خرافی و انحرافی در اوج بیداری اسلامی، از مکتب ایرانی دم می زند.
2.جبهه مستضعفین و بیداری اسلامی
«البته ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین الملل اسلامی مان بارها اعلام نموده ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم.» پیام امام به مناسبت پذیرش قطع نامه 598
در بند قبل از نسبت مکتب ایرانی با بیداری اسلامی به عنوان یکی از کارکردهای آن گفتمان اشاره شد. دولت دهم در سال های اوج بیداری اسلامی، با تعلل و تردید نسبت به ماهیت این مسئله برخورد کرد و از نقش آفرینی کامل بدنه اجرایی کشور در قبال بیداری اسلامی تا حدودی جلوگیری کرد. هر چند مقام معظم رهبری با بلند کردن پرچم بیداری اسلامی، چارچوب های بین المللی این بحث را در جهان اسلام حاکم کردند. اما اگر بخواهیم به صورت استقلالی به مسئله مستضعفین جهان و تجلی عظمای آن بیداری اسلامی اشاره کنیم. باید گفت که اسلام تکنوکرات به صورت راهبردی منبع قدرت خود را در داشتن مناسبات گسترده و دوستانه و هم دلانه با آمریکا و نظام سلطه می داند. لذا اگر بتواند به اسرائیل تضمین امنیتی می دهد که ایران اسلامی-انقلابی قصد از بین بردن اسرائیل را ندارد. اما با توجه به حاکمیت کامل راهبردی اندیشه های حضرت امام و مقام معظم رهبری، در لایه دوم، با بی توجهی کامل نسبت به ظرفیت بیداری اسلامی عمل می کند. در اولویت های عملکردی هیچ اشاره به این مزیت نسبی جمهوری اسلامی ندارد. مضافاً عملکرد و گفتمان انقلابی دولت نهم، دربرابر اسرائیل و آمریکا را که یکی از بسترهای مهم شکل گیری بیداری اسلامی بود را زیر سوال می برد، مانند «زیر سوال بردن هولوکاست». در مسئله اختصاصی سوریه نیز کاملاً خوش دلانه و بی مسئولیت از اهمیت راهبردی و تاکتیکی خط مقاومت در دمشق و شخص بشار اسد عبور می کنند.
3.ولایتمداری
کسانی که در چارچوب اندیشه اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله قیام می کنند، مقام معظم رهبری را «پرچمدار تاریخ شیعه دربرابر دنیای استکبار» می دانند. اینان با اعتقاد عملی و نظری به هدف گزاری های عملیاتی حضرت آیت الله خامنه ای، تمام اهتمام خود را برای پیشبرد پروژه های کلان ملی و بین المللی به سمت اقتصاد بدون نفت، مقابله با تحریم، مقابله با جنگ نرم دشمن، مدیریت بیداری اسلامی می گذارند.
گفتمان اسلام لیبرال و تکنوکرات در دو لایه راهبردی اولاً جایگاه ولایت را در تراز یک پدر معنوی و رهبری دینی تقلیل می دهند. بالتبع در لایه عملکردی نیز، اعلام می کنند که در اختلافات به دنبال قانع کردن مقام معظم رهبری خواهند رفت و اگر ایشان قانع نشدند مسئله را با مردم در میان می گذارند. و در بهترین حالت صرفا جلب نظر حداقلی ایشان در ظواهر امور هستند. کما اینکه در دوره زعامت حضرت امام رحمه الله علیه نیز همین منوال را در پیش داشتند. از سوی دیگر در بیان و اعلام بیشترین تبعیت و قرابت با ولی فقیه را برای خود مسلم فرض می کنند. ولی وقتی با انتقاد نسبت به عملکرد خود مواجه می شوند، مقام معظم رهبری را سپر خود ساخته و در تنگناها خود را یک مجری صرف می دانند.
جمع بندی: اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله دارای چارچوب مشخص نظری در حوزه انسان شناسی، فرجام شناسی، هستی شناسی و معرفت شناسی است. تئوری سیاسی، سیاست خارجی، اقتصاد و مدیریت آن دارای شاخصه هایی درخشان، منسجم و کاملا متمایز از دیگر مکاتب و مدل هاست. در این مکتب عملگرایی و اندیشه ورزی یگانه و هم دوش یکدیگرند. اما اسلام تکنوکرات اولاً فاقد مواضع اصولی و مشخص است. به همین دلیل در مواجهه با مسائل خود را به دامان عملگرایی انداخته و با ژست پرهیز از تئوری پردازی عملاً چهارچوب های رفتاری غربی و اومانیستی را در سطح نظام بین الملل، بیداری اسلامی و ولایت فقیه به کار می گیرد. اسلام ایرانی نیز بیش از آن که بتواند یک مکتب باشد، یک برساخته رسانه ای از مجموعه کلماتی موهوم که بیشتر برخاسته از تمایلات منفعلانه در برابر سختی های استقامت بر مسیر حق برمی خیزد.
سابقه تاریخی جمهوری اسلامی و خاورمیانه نشان می دهد کسانی که با مدعای کارآمدی و فراغت از اصول وارد میدان شده اند، به دامان مدل های مدیریت علمی سکولار موجود لغزیده اند و بعد از مدتی در اردوگاه جبهه استکبار یارگیری شده اند، که نمونه آن ترکیه امروزی است، مضافاً اینکه در صحنه کارآمدی نیز با مدیریت های پیمانکاری، بدون توجه به محل تأمین منابع درآمدی، و نحوه هزینه کرد آنها، صرفاً به دنبال پایان بردن پروژه های دهان پر کن بوده اند. البته محور کارآمدی، رسیدگی به محرومان، ساده زیستی و اشرافیت را نیز می توان مبنای مقایسه قرارداد که در آینده مقتضی می توان بدان اشاره کرد.
نوشته شده توسط :تاملات::نظرات دیگران [ نظر]