در وضعیتی که تلویزیون آن قدر فراگیر است که خانه ای بدون آن را به سختی می توان متصور شد سخن گفتن از تلویزیون سخن از بدیهیات تلقی خواهد شد. به قول نیل پستمن ما همواره درباره چیزهایی که تلویزیون پخش می کند می توانیم سخن بگوییم و نه درباره خود تلویزیون. اینکه گذران عمر، که تنها سرمایه انسانی است پای این جعبه جادو چه نسبتی با آموزه های دینی دارد و اینکه ورود این شیء تکنولوژیک به زندگی چه تغییری در سبک زندگی و نگرش ما به هستی ایجاد کرد بحثی ناظر به وجوهی فراتر است که البته نمی توان به راحتی از آن عبور کرد. دست کم این حرف ها در صورت تکرار می تواند تا حدی نسبت به این تأثیرات مضر نوعی خودآگاهی ایجاد نماید.
یکی از اشتباهاتی که مدام شنیده می شود مذمت رویکردهای سلبی و تأکید بر ایجابی نگاه کردن است. برخی مدام می گویند که تا کی باید از انکار سخن گفت و چه باید کردها را کی باید پاسخ داد؟ اولاً آیا پرسش از تأثیرات ناخواسته ای که چیزی مانند تلویزیون بر ما می گذارد را می توان رویکرد سلبی نامید؟ کار تفکر، نه سلب است و نه ایجاب. اندیشه تنها واکاوی می کند و چونان ترازویی می تواند مضرات و فواید را مقایسه نماید. سلب و نفی و انکار تلویزیون ثمره اختیار و اراده اشخاص است که لزوماً این انتخاب ناشی از عقلانیت نخواهد بود. ثانیاً با کمی دقت مشخص می شود، مذمت کردن رویکرد سلبی نسبت به تلویزیون و جایگزین کردن رویکرد ایجابی نسبت به آن اتفاقی در یک سطح نیست. پرسش از تلویزیون ( و یا همان چیزی که آن را رویکرد سلبی می خوانند ) بحثی ناظر به خود تلویزیون است ولی آن گاه که از رویکرد ایجابی سخن رانده می شود عمدتاً بحث، ناظر به محتوای تلویزیون و آن چیزی است که از کانال آن جریان می یابد. معمولاً در رویکرد ایجابی کسی نمی پرسد که به جای تلویزیون چه چیزی را می توان جایگزین کرد بلکه معمولاً سوال این است که محتوای رسانه ای را چگونه سامان دهیم؟ به عنوان مثال اینکه چگونه برنامه های مناسبتی تلویزیون می تواند در رشد دینداری و ایمان مردم موثر باشد و اینکه شیوه های تأثیرگذاری رسانه ای چیست عمده پرسش های ما در مباحث رسانه ای است.
اما این دو سطح – پرسش از ذات رسانه و پرسش از محتوای رسانه- با هم بی نسبت نیستند. به واقع حتی اگر دغدغه اصلی ما پرسش هایی از جنس دسته دوم یعنی محتوای رسانه ای باشد، باز ناگزیریم به سراغ پرسش های دسته اول برویم. ذات وسایل ارتباط جمعی تنها به این محدود نمیشود که گنجایش خاصی دارند و هر محتوایی را نمیپذیرند بلکه در صورت فراگیری هر رسانهای، تبعاتی اجتماعی و معرفت شناختی ایجاد میشود که مستقیماً معلول اقتضائات ذات آن رسانه است. ابزار ارتباطی جایی بین انسان و جهان قرار دارد و واسطه انتقال شناخت جهان به انسان است. رسانه، کیفیت و نحوه دیدن و استنباط انسان از گیتی را شکل میدهد. به همین دلیل است که پستمن وسایل ارتباط جمعی را ستون بنیادین معرفتشناسی می داند. در ذیل پنج خصلت عمده برای تلویزیون را بر می شماریم الف) تلویزیون مخاطب را بصری می کند. ب) پیام تلویزیونی صرفاً کالایی برای مصرف شدن است. ج) پیام تلویزیونی مجالی برای تفصیل و اندیشیدن نیست بلکه عمدتاً با اجمال سروکار دارد. د) تلویزیون تجربه ادراک غیر حضوری را جایگزین حضور می کند. ه) تلویزیون حوزه عمومی را تنگ می کند و افراد را به جای تبادل نظر با یکدیگر به سمت خویش و گوش دادن به منولوگ خویش فرا می خواند.
حال می توان این پنج خصلت را در تأثیری که بر میزان دینداری و ایمان مخاطب می گذارند مورد سنجش قرار داد گرچه تلویزیون مدیومی چند رسانه ای است ولی تصویر در آن غالب است. زبان تصویر منقطع است. تصویر از انسانها سخن نمیگوید بلکه از یک مرد یا یک زن حرف میزند. زبان تصویر از بیان مفاهیم کلی عاجز است. بر خلاف الفاظ که باید فهمیده شوند تصاویر را صرفاً باید دید و شناخت. شاید بارها این جمله را از تلویزیون شنیده باشید که فرصت ما رو به اتمام است و به علت ضیغ وقت باید برنامه را تمام کنیم. این همان خصلت اجمال پیام در تلویزیون است. تلویزیون تجربه حضوری را از ما دریغ می دارد. آن تجربه معنوی که به عنوان مثال فرد مومن با حضور در مسجد و یا کلیسا کسب میکند را مقایسه کنید با وضعیتی که فردی پایش را جلوی تلویزیون دراز کرده و در حال خوردن چیپس به دعای کمیل یا موعظه گوش میدهد و دست آخر اینکه تلویزیون ما را مسحور خویش می کند و با تک گویی فرصت دیالوگ و گفتگو با دیگران را از ما می گیرد. به نظر می رسد بصری شدنِ صرف در تناقض با ایمان به غیب عمل می کند. اینکه مخاطب به دیدن با چشم ظاهری عادت داده شود و همچنین به مثابه موجودی مصرف کننده صرفاً به دیدن و نیاندیشیدن بپردازد و با جهان به صورتی هیجانی و اجمالی مواجه شود نیز با دعوت انبیا به تفکر متناقض است.
باید پرسید آیا به صرف حذف صحنه های خشن و شهوت انگیز و جایگزینی برنامه های دینی می توان رسانه را دینی کرد. آیا تلویزیون در حال ساخت یک دین تلویزیونی است؟ تلویزیونِ جمهوری اسلامی ناگزیر است در عرصه رقابت رسانه ای حضور داشته باشد و مخاطب خود را حفظ کند تا مخاطب پای برنامه های برون مرزی ماهواره ای تربیت نشود. به نظر می رسد تا به حال جنگ رسانه ای بیشتر ناظر به کنترل افکار عمومی از حیث رد یا پذیرش مشروعیت سیاسی نظام بوده است اما چندی است که چه رسانه های عمدتاً فارسی زبان رقیب و همچنین رسانه ملی به صرافت مسأله ای به نام سبک زندگی افتاده اند. البته رقابت در عرصه ترویج سبک زندگی نیز کاملاً به دلایلی سیاسی صورت می گیرد چه آن گاه که عمده افراد جامعه ای پذیرای سبک زندگی خاصی شوند که ارزش هایش در تضاد با ارزش های حاکم است دچار تضاد با نظم سیاسی حاکم و عدم پذیرش مشروعیت آن خواهند شد. از این جاست که می توان سیاسی بودن مفهوم سبک زندگی را درک کرد. اما آیا سبک زندگی صرفاً از حیث نسبتی که با رد یا پذیرش مشروعیت سیاسی دارد باید مورد توجه قرار گیرد؟ حتی اگر ما خود را در این جنگ رسانه ای پیروز تلقی کنیم باز در عرصه دیگری که همان رسانه ای شدن مخاطب است شکست خورده ایم. انسانی که پای رسانه ملی تربیت می شود به هر حال از انسان تربیت شده پای رسانه های غربی بهتر است اما باید دقت کرد که این دو انسان در نسبتی که با رسانه ( بما هو رسانه ) دارند. تفاوتی ندارند. تربیت دینی از دریچه تلویزیون صرفاً می تواند وجهی حداقلی از دینداری و ایمان را محافظت کند. ایمان و دینداری واقعی و اصیل نیازمند حضور، عقلانیت و شور و اشتیاق است. امروز شاهدیم که برنامه ای چون نود و پخش مستقیم مسابقات فوتبال از تلویزیون باعث کاهش شور و اشتیاق حضور در استادیوم ها نشده است. برنامه های دینی نیز باید بتوانند مخاطب را به حضور مستقیم در مناسک های دینی تشویق کنند. اگر تلویزیون را به مثابه یکی از مقتضیات زمانه پذیرا شده ایم باید بتوانیم که در آن پنج خصلتی که ذکر شد تأمل کنیم. ما تا زمانی که از اقتضائات تلویزیون تبعیت کنیم در زمین او بازی می کنیم. برنامه هایی که به جای مصرف شدن صرف، اندیشه مخاطب را به چالش بگیرد و با وارد نوعی گفتگو شود می تواند تلویزیون را از آن وجه اجمال و مصرف و منولوگ خارج کند. به نظر می رسد برنامه ساز در این زمینه نقش عمده ای ایفا می کند. برنامه سازی که نسبت به تلویزیون خوداگاه است و دغدغه ای واقعی نسبت به انقلاب اسلامی و ترویج آموزه های دینی دارد مطمئناً اثر گذاری بیشتری دارد نسبت به برنامه سازی که از روی وظیفه کارمندی به تولید می پردازد. چنین برنامه سازی می تواند حضور را به قاب تلویزیون بیاورد و مخاطب را به محضر خویش دعوت کند.
این یادداشت در فارس نیوز
نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]