"اگر روزی فاش شود که مسیح هیچ نسبتی با حقیقت نداشته است من باز مسیح را انتخاب خواهم کرد." این جمله ای است که به نقل از داستایوفسکی از زبان نقش اول قصه فیلم " گهواره ای برای مادر " بیان می شود. از همان ابتدای فیلم معلوم است که پناه بر خدا رضایی، کارگردان اثر، قصد داشته است فیلمی دینی و معنوی بسازد. فیلمی که در عین نمایش فضاهای سنتی ایرانی سعی دارد زبانی جهانی داشته باشد. مضمون طلبه ای که بر دوراهی نگهداری از مادر سالمند خویش یا رفتن به خارج از کشور جهت ادامه تحصیل و تبلیغ مذهبی دچار تعلیق است یادآور فیلم طلاومس است. اگرچه شبیه بودن به فیلمی دیگر از حیث مضمون بالذات مذموم نیست و فیلم های زیادی را در تاریخ سینمای جهان و حتی سینمای ایران می توان یافت که مضامین مشترکی داشته اند و اصلاً همین تشابه هاست که ژانر را می سازد و گروهی از فیلم ها را در کنار هم در یک ژانر قرار می دهد. اما فیلم های یک ژانر اگرچه ممکن است در عناصر شخصیتی یا فضا شباهت داشته باشند ولی به لحاظ پیرنگ با هم تفاوت دارند و این نکته را در مقایسه فیلم گهواره ای برای مادر با فیلم طلا و مس نمی بینیم. در هر دو فیلم شاهد طلبه ای هستیم که کوشاست و سعی دارد موازین شرعی و اخلاقی را رعایت کند. طلبه مشکلاتی دارد و در سر یک دوراهی اخلاقی سخت قرار می گیرد و دست آخر راه درست را انتخاب می کند. حتی این فیلم در وارد کردن شخصیت متضاد با قهرمان که با او کنتراست ایجاد می کند به طلا و مس شبیه است. به یاد بیاورید دختر پرستار بدحجابی که در طلا و مس به خانه روحانی جوان آمده بود و دختر بدحجابی که در کوپه قطار با دختر طلبه روبرو می شود.
گهواره ای برای مادر بیشتر به یک شعر یا نقاشی شبیه است. تأکید کارگردان بر بستن قاب های متقارن را می توان همراستا با فضاهای سنتی و تسکین بخش فیلم تلقی کرد. به عنوان مثال در نماهایی که در بالکن خانه نرگس نشان داده می شود شاهدیم که در طرفین قاب، دو آدم، دو گلدان و دو استکان چای قرار دارد. موسیقی متن پیمان یزدانیان به این تقارن غزل گونه و قاب بندی هایی که بیشتر به نقاشی شبیه است کمک شایانی کرده است. نماهایی که دوربین از بالا و رو به پایین است بسیار زیبا است. نماهایی که مادر فرتوت نرگس را از بالا بر روی تختخواب نمایش می دهد و مظلومیت و رنجوری او را به تصویر می کشد نیز بسیار چشم نواز است و این نحو قاب بندی در سکانس نهایی فیلم آن جایی که نرگس در یک مزرعه آفتابگردان، مادر پیرش را در آغوش گرفته است به اوج می رسد. فیلم به شدت اسیر قاب بندی و دوربین است. گویا مضمون تنها دستمایه ای است برای آنکه کارگردان قاب بندی و دوربین گردانی های خلاقانه اش را تجربه کند و به رخ بکشد. این مسأله موجب می شود که شأن فیلم تا حد یک نوا و نمای زیبا نزول پیدا کند.
نرگس که در مسکو، ادبیات روسی خوانده است و پس از تحولاتی که در او ایجاد شده است به سراغ درس طلبگی و حوزه علمیه رفته است در بحث و درس کوشاست و حتی در حوزه تدریس می کند. او به رعایت مسائل شرعی و اخلاقی مقید است. هنگام راه رفتن در مدرسه و خیابان کفش های پاشنه دارش را که صدا می دهند از پا در می آورد.ضامن وام برای نگهبان آپارتمان شان می شود. خلاصه اینکه نرگس جمیع همه خصال خوب است و کارگردان سعی کرده است شخصیتی بی عیب را به تصویر بکشد و انتخاب الهام حمیدی برای این نقش نیز متناسب با این قصد صورت گرفته است. اما معلوم نیست این دختر معصوم و بی عیب چرا بدون هیچ دلیلی از ازدواج و تشکیل خانواده سر باز می زند. مسأله این نیست که در هیچ فیلمی نباید سر، باز زدن از ازدواج و تأهل گریزی نمایش داده شود بلکه مسأله این است که چرا قهرمان بی عیب و نقصی چون نرگس چنین بازنمایانده شود؟ و آیا از این نحو بازنماییِ معنویت گرایی بوی دعوت به رهبانیت به مشام نمی رسد؟ دعوت به تحصیل علم و دانشجویی و طلبگی برای دختران نه تنها عیب نیست بلکه پسندیده نیز هست که پیامبرمان فرموده اند طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه اما این طلب علم را نباید به نحوی به تصویر کشید که در تعارض با تشکیل خانواده طرح شود.
نرگس در پاسخ به پرستار مادرش که از او می پرسد چرا اصرار داری به نماز خواندن این پیرزن پاسخ می دهد که نماز خواندن او را آرام می کند. گرچه اطمینان قلب و سکینه و آرامش از نتایج بندگی معبود است اما ترسیم آن به عنوان علت اصلی عبادت، نماز خواندن را تا اندازه یوگا و مدیتشن فرومی کاهد. ترسیم رابطه عبد و معبود که همانا رابطه ای جز بندگی نیست از مشکل ترین کارهایی است که کارگردان مسلمان باید برای حل آن تمهیدی بیاندیشد. به نظر می رسد کمتر فیلمی را می توان در سینمای ایران یافت که تا حدی از عهده این مهم بر آمده باشد.
کارگردان اما در ترسیم رابطه میان نرگس و مادر پیرش موفق است و مضمون احسان به والدین را به زیبایی متذکر می شود. مالیدن پماد بر دستان مادر و مرهم نهادن بر زخم های او، بوسیدن دست و پای مادر و تلاش برای کسب رضایت او کارهایی است که نرگس می کند. حتی با اینکه می داند مادرش از رفتن او به خارج رضایت دارد باز تسلیم وسوسه سپردن مادر به خانه سالمندان نمی شود. نرگس در کش و قوس دوراهی رفتن به سفر خارج از کشور و نگهداری از مادر پیر و بیمار خویش، سرانجام نگهداری از مادر را انتخاب می کند و از هنرمند متعهد نیز انتظاری بیش از این نمی رود که مفاهیم والا را به زیبایی در قلب مخاطب ته نشین کند.
کارگردانی که چنین اثری می آفریند باید در تک تک عناصر فیلم دقت کند. چه بسا که یک نقطه سیاه یک اثر هنری زیبا را از چشم بیاندازد و به نظر می رسد مواجهه نرگس با خواستگاری که از نظر شکل و قیافه، با آن صورت تراشیده و موهای سیخ سیخی هیچ سنخیتی با او ندارد مخاطب را به خنده می اندازد و از حال و هوای فیلم خارج می کند. در پایان باید اذعان نمود که هنوز توقع بیجایی است اگر از سینماگرانی که به مضامین مذهبی و عرفانی علاقمندند انتظار داشته باشیم که نسبت این عرفان و معنویت را با دغدغه های اجتماعی و فراملی و آرمان های سیاسی و انقلاب اسلامی مشخص کنند اما همین که در گوشه ای از داستان، نرگس به تلویزیونی نگاه می کند که از نسل کشی مسلمانان در میانمار حرف می زند قابل تقدیر است.
این یادداشت در تریبون مستضعفین
نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]