نوشته  برادر گرامی حمید بنا

واگویه های یک ناشنوای از پا افتاده

نمی دانم چه شد که معین الضعفاء حضرت رضا(ع) اجازه دادند تا قلم بی مقدار این حقیر، چند خطی سلطانی کند و در بارگاه واژه های رضوی، دردهای مشهور دلش را فریاد بزند.

راستش را بخواهید بهان? این دردنام? کلیشه ای اشارت دوست عزیزم حسین شاه محمدی بود و اراده اش، کشش معصومان? حضرت ثامن الحجج(ع) و تمام سعی نویسنده رسیدن به صفای صحن و سرای حضرتی. من شنیده ام که در گذشته مداحان درباری پادشاهان را با کلمات فاخر می سرودند و در وصف کمالات نداشت? حکام، سخنوری می کرده اند. بنده نه از جوشش شعر بهره ای دارم و نه از دریای ادب رشحه ای ولی سلطان ملک ایران، پادشاه حقیقی عالم است و از باب کرم، ناچیزترین ها را هم به بالاترین بهای ممکن می خرد.

باور کنید این نوشته چشم داشتی به صل? ارباب ندارد زیرا ما معتقدیم اذن نگارش در گستر? مقام حضرتش، خود عطایی است گرانقدر و بهایی تمام ناشدنی. روزی زیارت را برخی به همّت وابسته می دانند و عده ای به قسمت. گروهی دیگر آن را دعوت تلقی می کنند و ما بر این باوریم که دعوت یار همّت زیارت را قسمت دلشدگان حرم می نماید. الفبای اندیشه ام غسل زیارت کرده اند و پاکترین جامعه ها را بر تن نموده اند تا به فضل بی انداز? امام رئوف حضرت رضا(ع) زائر آستان لطفش شوند.


آقاجان! ای ضامن عفو و رحمت إلهی، هر بار که ما را به حریم محترمت راه داده اند، جلوه ای تازه از رحمت و عطوفت را نشانمان داده ای و ما بسان کودکان بازیگوش دل به شهد خرمای میزبانی ات خوش داشته ایم. بگذارید اینبار طرحی نو درانداخته و احرام اخلاص بر تن خواهش هایمان بکنیم. بگذارید به رسم قلندران قوم سر بتراشیم و فارغ از قیل و قال مکتب ها و های هوی طرق، با پای برهنه راهی میکد? عشق مولای هشتم بشویم. بر در میکده رندان قلندر باشند / که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی ...

هر بار که مشهدی شده ایم، دوستان و آشنایان حوائج و نیازهایشان را همراه ما کرده اند تا در روض? منور? شما رخت اجابت بر تنشان بنشیند و ما همچون عارفان واصل، گردن اخلاص کج کرده ایم تا دیگران ما را در صف مستجاب الدعوه ها بپندارند ولی جدا از هم? این حرف ها ما به کرامت و لطف شما اطمینان قلبی داریم. نمی دانم چرا این قدر با من مهربانی تو / نمی دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم ...

آقاجان! اینروزها در دنیای ما، گرگ ها لباس گوسفند بر تن کرده اند و گوسفندان را به جرم منفعت زیادی به کنج تنهایی ها تبعید می کنند. هر چند که در روزگار ما به همنوایی با ولایت، افراط گفته می شود و بی نمازان شهر، ردای دینداری بر شانه هایشان انداخته اند و نزدیک است خوبان را به جرم حال و هوای شما گردن بزنند لکن ما حرف استاد شهیدمان را در دلمان حک کرده ایم. یادش بخیر! آقا سید مرتضی می گفت: « راه کاروان عشق از میان تاریخ می‌گذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا لبیک گوید، از ملازمان کاروان کربلاست  ». ما نشان کربلا را در کنگره های پنجره فولاد حرم شما یافتیم و در سحرگاه نخست تشرف با سفیر آشنای نقّاره هایتان، عاشورایی شده ایم و حالا این سر ما و اختیار تقدیر شما. زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت / کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد ...

آقاجان! شهید آوینی می گفت: « مردمان مسافر کاروان مرگند، اما خود نمی‌دانند. مرگ کاروان‌دار سفر زندگی است ». ما در سفر ناسوتی روحمان، جز نسیم دلکش نوازش های ملکوتی شما و خاندان عزیزتان امّیدی به آمرزش و رستگاری نداریم. درود بی پایان خدای بزرگ بر رسول أعظم إلهی و اهل بیت پاکش و سلام بی ریای ما بر ساحت سلطانی شما. آقاجان! نکند کاروان مرگ ما را در ایستگاهی بجز شهادت، پیاده کند. نکند سرانجام کار ما دوری از شما باشد. نکند در روز حساب، ما را در عدد اصحاب شما شماره نکنند و ما زائران گوشه نشین مأمن شما، در ابدیت حیرانی، سرگردان و غریب بمانیم.

کاش قطره ای از آبروی شما، این پراکنده گویی ما را توشیح کند. بی شک آنکه عزیز بارگاه شما بشود در مسجد و خرابات بالانشین و جلیل خواهد بود.

و حرف آخر اینکه:

أللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی  و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَهً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلهً مُتَواتِرَهً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ.




  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی