ـ مصرفگرایی چیست و چه ارتباطی با مدرنیسم و فردگرایی دارد؟
مصرف در هر دوره، اشکالی مختلف به خود گرفته است و بهطور خاص در دورهی جدید نیز در کانون مباحث و الگوهای زندگی قرار گرفته است. مصرف در مطالعات فرهنگی بیش از آن که ناظر به وجوه مادی آن باشد، ارزشی نمادین دارد. ارزش نمادین به معنای آن است که خود مصرف، ارزشی را ایجاد نمیکند، بلکه نمایش مصرف و تظاهر به آن، بیش از برآورده ساختن نیاز، ارزشمند تلقی میشود. گاه گفته میشود که مصرف، ارزشی نشانهای دارد؛ چرا که مصرف نشانهای از سلامت، رفاه، آرامش و خوشبختی است و از آن فراتر این مصرف است که به افراد هویت میبخشد؛ فرد خود را با کالایی که مصرف میکند، تعریف و بازنمایی میکند.
«من مصرف میکنم، پس هستم»؛ شعار انسان مصرفزدهی امروزی است. در چنین وضعیتی، هرگونه تغییر و تحول در مصرف میتواند حتی به نوعی بحران هویتی منجر شود. بهطور کل باید اشاره کرد مصرفگرایی وضعیتی است که در آن کالا و مصرف کالا هدف غایی زندگی انسان میشود. کالا دیگر چیزی برای رفع نیاز نیست، بلکه خودش هدف است.
در حالی که در دوران سنت، شاهد آن هستیم که الگوی مصرف ساده است؛ نیازی وجود دارد که آن نیاز، مصرفی را اقتضا میکند؛ اما در دورهی مدرنیتهی متقدم یا همان عصر صنعتی، مفهومی به نام کالا، میان نیاز و مصرف قرار گرفت؛ یعنی از رهگذر کالا، مصرف صورت میپذیرفت؛ اما کمکم کالا خود مرجعی برای نیاز شد؛ یعنی دیگر این نیاز نبود که کالا و مصرف را اقتضا میکرد، بلکه این خود کالا بود که نیاز را میآفرید. اگر بخواهیم کمی فراتر برویم، شاید بتوان امروز حتی نیاز را از این الگو حذف کرد و به الگوی کالا- مصرف رسید؛ الگویی که در آن مصرف به چیزی بیرون از خود ارجاع ندارد و مصرف برای مصرف شکل خودبنیادشدهِی مصرف است. این وضعیت را میتوان همان مصرفزدگی نامید. اگر مدرنیته را وضعیتی بدانیم که عقل معاش را به جای عقل معاد واجد مرکزیت کرده است، این روند کاملاً منطبق با این نوع نگرش به زندگی است. غرق شدن در انبوهی از کالاهای خوش آب و رنگ که بهشتی زمینی را وعده میدهد، اما در عین حال انسان را از خود بیگانه میکند. در عصر صنعتی اگر از خودبیگانگی ناشی از نظام تولید در مرکز مباحث اجتماعی بود، اکنون از خودبیگانگی ناشی از نظام مصرف را باید جایگزین آن کرد. بیگانگی در این وضعیت ناشی از واقعی نبودن مصرف است؛ زیرا ولع مصرف وجود دارد و نه برای رفع نیاز.
از سوی دیگر، باید اشاره کرد که فردگرایی نتیجهی ذاتی سرمایهداری مدرن است. نظامی که اصل را بر رقابت و نه مشارکت میگذارد؛ طبیعتاً جامعه را به سمت بخشهای مجزا، منزوی و شبیه هم پیش میبرد. در چنین وضعیتی، هر کس دغدغهی معیشت و رفاه شخصی خودش را داشته و سعی میکند با تصاحب کالای بیشتر علاوه بر بالا بردن رفاه مادی نوعی هویت متمایز نیز برای خود رقم بزند.
ـ مصرفگرایی در جامعهی کنونی ما تا چه حد یک مسئلهی اجتماعی است؟
در جوامعی مانند ما که نه با مبانی فکری مدرنیته، بلکه صرفاً با ظواهر مادی و تکنیکی آن مواجه میشوند، قطعاً همان عوارض مدرنیته بروز پیدا میکند؛ حتی میتوان ادعا کرد که عوارض فرهنگ مصرفی بر جامعهی ما به نسبت جوامع توسعهیافتهی مدرن صورتی مضاعف و تشدیدی دارد؛ زیرا ما بدون داشتن تاریخی که منجر به پیدایش جامعهی مصرفی غرب شده، میخواهیم به یکباره راه چند صد ساله را یکشبه طی کنیم و بدون گذراندن عصر کار، تولید و صنعت به یکباره وارد دورهی مصرف شویم، از این رو، آسیبهای زیادی را پیش رو خواهیم داشت. پیشی گرفتن کمیت و کیفیت مصرف از کار و تولید، توقعات و انتظارات را بالا برده و جامعه را جامعهای مضطرب میکند. فکر میکنم برای مصرفگرا بودن جامعهی ایران نیازی به تکرار آمار لوازم آرایشی یا تقاضا برای تهیهی آخرین مدل گوشیهای تلفن همراه نباشد. ما با توسعهی روزافزون پاساژها و سیتیسنترها در مقایسه با میزان افزایش کارگاهها و کارخانهها در کشور مواجهایم.
ـ پدیدهی مصرفگرایی تا چه میزان با سبک زندگی اسلامی- ایرانی در تقابل است؟
با ارجاع به تاریخ تمدنی و فرهنگ باستان ایران میتوان نسبت به مقولات کار و مصرف و همچنین به الگویی که از قرآن، احادیث و سیرهی پیامبران و امامان(علیهم السلام) داریم به این سؤال پاسخ داد. مطمئناً هیچ تمدنی بدون کار، بنا نمیشود. اگر ایران کشوری تمدنآفرین بوده است، حتماً کار در آن واجد ارزش بوده است. این مباحثی که جامعهی ایرانی را کمکار و تنبل معرفی میکند، ناظر به وضعیت معاصر است و نه وضعیت تاریخی ما. این کمکاری و مصرفگرایی با الگوی تمدنی ما سنخیتی ندارد. از حیث دینی انسان به داشتههایش و اساساً با مادیاتی که مصرف میکند، واجد ارزش نمیشود. ارزش انسان به بود اوست و وجودی که از خود میسازد. پس مصرفگرایی نه از حیث الگوی ایرانی و نه از حیث الگوی اسلامی تناسبی با وضعیت مطلوب ندارد؛ البته مصرفی که منطبق با نیاز واقعی انسان باشد، باید بازتعریف شود. نمیتوان انسان را از مصرف بهطور کل بازداشت؛ ولی اگر بخواهیم از مصرفزدگی که همان بیگانگی انسان با مصرف است، رها شویم، اولاً باید نیازهای واقعی انسان و جامعه را بشناسیم و ثانیاً بایست نظام مصرف را متناسب با نظام تولید سامان دهیم.
ـ برخی، مصرفگرایی و مصرفزدگی را عاملی برای ارتقای سطح رفاه در جوامع میدانند؛ به نظر شما این باور تا چه حد درست است؟
فکر میکنم پاسخ به این سؤال را بتوان از خلال پاسخهای قبل نیز دریافت. رفاه و رفاهطلبی غایت زندگی کوتاه انسانی در این دنیا نیست؛ البته باید زندگانی مطلوب مادی داشت؛ ولی تعریف زندگی که فعالیتیست برای کسب رفاه و مصرف بیشتر، اساساً با تعریف الهی و دینی در تضاد است. پیشرفت مطلوب وضعیتی است که انسان متناسب با نیازهای واقعیاش مصرف کند و نسبت به کالایی که مصرف میکند، بیگانه نباشد؛ بهگونهای که لااقل به میزانی که مصرف میکند، در تولید سهم داشته باشد. جوامع توسعهیافته و به ظاهر پیشرفته نیز در صورتی که نتوانند نظام تولید را پا به پای نظام مصرف پیش ببرند دچار بحران میشوند. نکتهی دیگری نیز که باید افزود این است که تولید و مصرف نه تنها باید با انسان سنخیت داشته باشد و مطابق نیازهای او باشد، بلکه باید در نسبت با محیط زیست و طبیعت نیز مورد سنجش قرار گیرد. باید از خود بپرسیم این تمنای مصرف چه بلایی سر طبیعت میآورد و آیا تولید و مصرفی را که به تخریب محیط زیست منجر میشود، میتوان پیشرفت و توسعهی حقیقی دانست؟ توسعهی پایدار تنها در صورتی اتفاق میافتد که به این تناسبات توجه شود. مصرف تظاهری و چشم و همچشمی برای مصرف شاید در ظاهر به رقابت و تلاش برای کسب کالای بهتر و بیشتر بینجامد، ولی بنیانهای زندگی اجتماعی را از درون توخالی و پوسیده میکند؛ زیرا انسان را به موجودی که صرفاً باید برای تأمین مادیات پرزرق و برقتر تلاش کند و از ارضای نیازهای اصیل انسانی بازبماند، تقلیل میدهد؛ به عبارت دیگر، مصرفزدگی انسان را از تأمین نیازهای روحی و فکری بازمیدارد.
ـ به نظر شما چه راههایی برای سامانمند کردن مصرفگرایی وجود دارد؟
اگر مصرف از تولید پیشی گیرد، در آن صورت دچار وضعیت مصرفزدگی مضاعف هستیم. جامعهای را که به صورت بطئی به مصرف عادت کرده است نمیتوان با روشهای کوتاهمدت از مصرفگرایی دور کرد. باید به راههای میانمدت و درازمدت اندیشید. به نظر میرسد هر چه انسانها متوجه اهمیت فرهنگ شوند، ناخودآگاه از توجه به ارزشهای مادی فاصله میگیرند. انسانی که تفکر، تحصیل، پژوهش، تهذیب، مطالعه و مقولاتی از این دست را هدف خود قرار دهد، دیگر زرق و برق کالاهای مادی و مصرفی برایش چندان باارزش جلوه نمیکند. اساساً چنین انسانی هویت خود را نه از مصرف مادی، بلکه از مصارف فرهنگی میگیرد و این مقولات برایش اهمیت مییابد؛ به نظرم این شیوه عمیقترین و درونیترین راهحل مبارزه با مصرفگرایی است. در سطح اجرایی و سیاسی، دولت باید تلاش کند عقبماندگی تولید نسبت به مصرف را جبران کند. از سوی دیگر، ترویج مصرف کالای داخلی- که به نظر سیاستی است که به این منظور اتخاذ شده است- راهحل دیگری است. در هر حال، باید توجه کرد که حتی اگر کالای ایرانی چه از حیث کمیت و چه از حیث کیفیت رشد کند، باز همچنان خطر مصرفگرایی وجود خواهد داشت؛ زیرا برای انسان مصرفگرا یا مصرفزده فرقی ندارد که کالایی که مصرف میکند، خارجی باشد یا داخلی. ولع مصرف را باید کنترل کرد، نه اینکه صرفاً شکل و فرم مصرف را تغییر دهیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
متن فوق مصاحبه ای است که به صورت مکتوب درباره موضوع مصرف و مصرف زدگی با نشریه مهیار دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم داشته ام. در این شماره پرونده ای در باب مصرف گرایی کار شده است.
نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]