شماره چهارصد و چهل و پنجم از دوره جدید سینمارسانه با پروندهای درباره اندیشههای سینمایی شهید آوینی و مطالب مفصلی پیرامون برنامههای نوروزی صداوسیما و مراسم اسکار هشتاد و چهارم منتشر شد.
این شماره از ماهنامه سینمارسانه با پرداختن به آراء و نظرات متفکر شهید، سید مرتضی آوینی، به تبیین دیدگاهها و مسیرهای ناتمام وی در باب نظریهپردازی هنر دینی پرداخته است. این پرونده شامل بحثهایی پیرامون ماهیت تکنولوژی و سینما، پرسشهایی از اندیشههای سینمایی شهید آوینی، سینمای سورئالیستی دینی؟! (سینمای اسلامی از منظر شهید آوینی)، بخش معرفی کتاب و یک مصاحبه تحلیلی با دکتر وحید رامینپور در باب فرهنگ، تمدن و سینما میباشد.
تاملی بر ابزار بودن سینما، مشهور فراگیر
سیری در اندیشه های شهید آوینی در باب تکنولوژی، سینما و هنر
گزارشگر: سینما در منظر شهید آوینی ظرفی است که هر مظروفی را نمیپذیرد. درواقع، آوینی معتقد به ماهیت تکنولوژی و اینکه ابزار تکنولوژی در حقیقت، حامل فرهنگ و تمدن غرب و مدرنیته است، میباشد. بنابراین اگر طبق آنچه آوینی میگوید سینما را ابزاری جهتدار و دارای ماهیت بدانیم، برخلاف تصور اکثریت فضای سینمایی ماست. این نگاه را شما چطور تحلیل میکنید؟
یامینپور: این حرف دربارهی شئون مدرنیته، حکمی کلی است. همچنین در فلسفهی تاریخ، آنچه میگویند که تمدن از نظر زمانی و تأثیر و تأثرات، متأخر از فرهنگ و تفکر است، حکمی کلی است، یعنی اول، شأن حیات و تفکر به بلورهای فرهنگی تبدیل میشود و این بلورهای فرهنگی متجسد و در شئون تمدن، مجسم میشوند. آنوقت رابطهای تعاملی بین تمدن و فرهنگ اتفاق میافتد، یعنی فرهنگ، تمدن را میسازد و تمدن متأخر از فرهنگ است. سپس، این تمدن است که به فرهنگ قوام میدهد.
«چرچیل» جملهای معروف دارد که این انسان است که شهر را میسازد، سپس این شهر است که انسان را میسازد. منتها اجمالاً در ابتدا، آن شأن تمدنی از درون صندوقچه درنمیآید، یعنی وقتی بهلحاظ سیاسی، یکدفعه، نگاهی مثل «پارلمانتاریزم»، اقتصاد سرمایهداری یا کاپیتالسیم متولد میشود، نبوغ فردی یک آدم نیست که خلاقیتی به خرج میدهد و روشی را برای مدیریت اقتصاد در جامعه پیدا میکند، بلکه اینها شئونی است که به مرور و در طی تاریخ، از سپهر و آسمان فرهنگ نازل میشود، یعنی اگر بگوییم سینما یا تکنولوژی نازلشده از فضای فرهنگی غرب است و بعد همان شاخصهای فرهنگی را به ما میدهد، دربارهی اقتصاد و ساختارهای سیاسی و سیاست داخلی آن هم همین حرف را میزنیم. همچنین همین حرف را دربارهی امپریالیسم و شأن سیاست خارجی غرب هم میزنیم. سینما و تکنولوژی هم از این بحث خارج نیست. یعنی این بحث، حکم و قاعدهای کلی است؛ هم دربارهی ماهیت سینما و صنعت و تکنولوژی در خور فهم و اذعان است و هم دربارهی سایر شئون تمدنی.
البته در اینباره قیل و قال و مجادله بسیار است. بعضی از جریانهای فکری که خودِ شهید آوینی هم در مقالاتش، با آنها درگیری جدّی فکری دارد و در ایران بهعنوان روشنفکران سکولار شناخته میشوند؛ شهید آوینی و این نوع تفکر را به حرفهای بدون منطق و بدون استدلال متهم میکنند و اینکه تمدن، نوعی کلّ بههمپیوسته یا کلّ یکپارچهای است که همهی شئون آن با هم متولد میشود و با هم رشد کرده و با هم قوام پیدا میکنند را توهم تمدنی میدانند که واقعی نیست. این مسائل را باید از کمی پیشتر بررسی کنیم؛ مثل اینکه برخیها تاریخ را خطی و برخی دیگر آن را ادورای و دورانی میبینند.
«اسوالد اشپنگلر» کتاب بسیار معروفی دارد با عنوان« انحطاط تمدن غرب» که در آن کسانی که تاریخ را خطی میبینند، مسخره میکند. میگوید بعضیها تاریخ را مثل کِرم میبینند که با گذر روزگار بر طول آن اضافه میشود و مثلاً میگویند ماهیت تکنولوژی جدید چیزی نیست جز تطوریافتهی بیل و کلنگ قدیم.
بنابراین بشر امروز، بر شانههای تمام تمدنهای بشری پیش از خود ایستاده است. بشر امروز، پیچیدهترین شکل ساختار اجتماعی و فرهنگی را دارد. بشر امروز، پیشرفتهترین و متکاملترین شیوهی نگرش و شیوهزیست را دارد. کلاً تاریخ را خطی میبینند. بههمین دلیل، وقتی از ذات و ماهیت این ابزار، صنعت و تکنولوژی میپرسید، با شگفتی و تعجب به شما نگاه میکنند. میگویند این، مسئلهی عجیبی نیست، این سِیر تاریخ است و این در مقابل نگاه تمدنی است که نگاه دورانی و جوهرانگارانه به تاریخ دارد.
میگوید اگر چین یا ایران، سینما را اختراع نکرده است، بهمعنای این نیست که نمیتوانسته این کار را بکند، بلکه بهمعنای این است که نمیخواسته است این کار را انجام دهد. اصلاً این شأن، شأنی از تمدن ایرانی یا هندی یا چینی نیست. مثالهای نقدش هم فراوان است. مثلاً اروپاییها دربارهی خودشان میگویند وقتی باروت و قطبنما اختراع شد، زمینههای رشد اقتصادی و اجتماعی اروپا و ورود به عصر رُنسانس فراهم شد. درحالیکه تاریخ اثبات میکند هم صنعت کشتیرانی در تمدنهای شرقی وجود داشته، هم باروت و قطبنما در چین. اما هیچوقت چینیها به این صرافت نیفتادهاند که بلند شوند بروند مثلاً قارهی دیگری را کشف کنند یا مارکوپولو داشته باشند.
در حوزههای هنری هم، همین حرفها را میزنند و با دلایلی آن را اثبات میکنند. مثلاً مینیاتور هنر تجسمی خطی و دوبعدی است. این هنر سهبعدی و پرسپکتیو نیست. اصلاً منطق آن این نیست که بگوییم هنرمندان دورهی ایلخانی یا تیموری، پرسپکتیو را نمیشناختند، بلکه اسناد تاریخی نشان میدهد که پرسپکتیو را بهخوبی میشناختند. اصلاً در بسیاری از شاهکارهای مینیاتور ایرانی، ساختمان را بهصورت پرسپکتیو نقاشی میکردند، اما انسانها و سایر اشیاء را دوبعدی. درواقع نگارگری ایرانی تصویرسازی از عالم ملک نیست که به قواعد آن پابند باشد. این منطق دیگری است و در حوزههای هنری روایت دیگری. معنی آن این نیست که پرسپکتیو را نشناختهاند، بلکه به آن نیازی ندارند و آن را مُخِل میدانند.
اینها مجادلاتی است که بین دو جریان فکری در تلقی آنها از تمدن و فرهنگ وجود دارد و البته وقتی این مجادله به حوزهی صنعت و تکنولوژی میرسد، بسیار جدّیتر میشود. این یکی از مشکلات ماست. شهید آوینی در اینباره کار دشواری دارد. چون با افراد مشهور درگیر میشویم، اثبات آن مشکل است. چون بسیار دشوار است در جامعهای که در حال رشد هستند و شعار پیشرفت و توسعه، شعار روز آن است و غالب سیاستمدارن و استادان دانشگاه و روزنامهنگارها آن را تکرار میکنند، بخواهید دربارهی ابزار تکنولوژیک چون و چرا کنید. در این زمان، بلافاصله به شما برچسب میزنند که میخواهی ماشینها را از خیابانها جمع کنی و الاغ و شتر به خیابان بیاوری. وقتیکه مجادله به تکنولوژی میرسد، جدّی میشود، اما این مجادله محدود به حوزهی تکنولوژی نیست و به سایر حوزههای تمدنی سرایت پیدا میکند.
گزارشگر: پس به نظر شما و طبق فرمایش شهید بزرگوار درخصوص اینکه این نیاز سرچشمهی تولد است؛ هروقت برای پدیدهای انکشافی رخ میدهد، قبلِ آن نیازی وجود دارد و این نیاز تمدن مدرن بوده و بهتبع آن، یکی از میوههای درخت تمدنی غرب است. اینجا مشکل…
یامینپور: در استفاده از این تعابیر دقت کنید، فقط با واژهی نیاز و پاسخ نمیتوانیم این مسئله را تبیین کنیم. پروژه نیست، یعنی اینطوری نیست که بگوییم هر انسان مدرن میفهمد که چه نیازی دارد و سپس در راه پاسخ به این نیاز حرکت کرده و شأن تمدنی را ایجاد میکند. این تعابیر و واژهها آنقدر ظرفیت ندارند که اصل ماجرا را توضیح بدهند. آن انکشافی که شما میگویید، در تبیین موفقتر است. تمدن واقعاً یک پروسه است، فرایند است، شدن است، پروژه و طرح از پیش تعیینشده نیست. هر یک حس و فکر و مِیلی دارد. وقتی با این میل و فکر و حس حرکت میکند، زندگی خود را بسط میدهد، زیرا تمدن، یعنی بسط ابعاد و بهبود کیفیت زندگی از نگاه کسانیکه در آن تمدن، در آن منطقهی خاص جغرافیایی یا تاریخی، زندگی میکنند. بهبود کیفیت زندگی یا بسط تجربهی تمدنی، شکلهای جدیدی از شیوههای زیست را به فراخور نیازهای تمدن موجب میشود، به فراخور تغییر و تحولی که در شخصیت انسانی و شخصیت فرهنگی این قوم ایجاد شده است.
گزارشگر: پس درواقع، به سینما اینگونه نگاه میکنید که دارای ابزار و جهت و ماهیت است و اینکه با آن شئون تمدنی متولد شده است و حالا پاسخگوی همان نیازهاست.
نگاهی که آوینی دارد و بهصورت صریح هم به آن اشاره میکند، این است که میگوید غایت تمدنی غرب در ابزار و تکنولوژی و علوم، تأثیرگذاری خود را داشته و این ابزار درجهت رفع نیاز بوده است. درواقع، نیازها حالا به تعبیری قرار میگیرند که شما چندان با آن موافق نیستید. حال میگوییم که سینما در غایت تمدن غرب، غفلت از خویشتن و ترک انسانیت بهمعنای زیستن در ساحت دین و فطرت الهی او، به غفلتطلبی و تفنن و لذتطلبی کاملاً سِکولار دنیایی میل دارد. این سینما در خدمت چنین غایاتی قرار گرفته است. حالا با پدیدهای بهنام سینما که قرار است این شأن تمدنی را داشته باشد، چه نوع رفتاری باید بکنیم؟
یامینپور: این بستگی به نسبتی دارد که بین خودت و موجودی که با آن مواجه هستی، تعریف میکنی. اگر خودت را شهروند این جامعه و تمدن میبینی، یعنی پذیرفتهای که در این کل ارگانیک بازیگر این صحنه بشوی، همان نسبتها را هم با سینما برقرار میکنی و همان را هم خواهی یافت و این فقط با سینما نیست. چندی پیش از یکی از حکمای معاصر در مقاله ای دربارهی اینکه به فوتبال نیاز داریم و نمیتوانیم فوتبال را حذف کنیم، مطالبی خواندم. نسبت ما با فوتبال هم همین است، فوتبال را هم بهعنوان پدیدهای مدرن و ورزشی قهرمانی، نمیتوانیم نداشته باشیم یا اصلاً نمیتوانیم ورزشگاه آزادی را نداشته باشیم. ورزشگاه آزادی هم یکی از شئونی است که به جامعهی ما وارد شده است و به آن شکل میدهد. فرهنگ متناسب با خودش را هم در فضای جامعهی ما قوام میدهد.
اگر نسبت ما همین نسبتی است که با فوتبال تعریف میکنیم، اگر نسبت ما با سینما همین نسبتی است که با اقتصاد تعریف میکنیم، پس مشکلی نداریم. سینما همان تعریفی را که در غرب، از خودش ارائه کرده است، در جامعهی ما هم ارائه خواهد کرد و ما هم با همان اقتضائات حرکت خواهیم کرد، اما اگر تعریفی دیگر از خودمان ارائه کنیم، نسبت جدیدی در این عالم، از خودمان معرفی کنیم، طبعاً با تکتک اینها هم باید دوباره نسبتمان را تعریف کنیم.
ورزش چیست؟ از اینجهت من این مثال را زدم که پذیرفتن اینکه سینما ممکن است خطرناک باشد یا ضد دین، برای عموم مخاطبان و عموم مردم طبیعیتر جلوه میکند. چون ژانرهایی از سینما هست که بهصورت شفاف و صریح، ضد دین است. بههمین دلیل، پذیرش آن راحتتر است، اما پذیرش اینکه ورزش ممکن است ضد دین باشد، بسیار دشوار است. چون در ظاهر، روایتهایی داریم که ورزش برای سلامت بدن مفید است یا اصلاً نمونههایی از ورزیدگی و ورزش و تربیتبدنی در تاریخ سنتی خودمان داشتهایم. توجه نمیکنیم که شأن ورزش قهرمانی یا فوتبال مدرن ماهیتی متفاوت دارد از مثلاً ورزشی که در دورههای متأخر، پوریای ولی یا تختی را به ما معرفی میکند. بسیار مهم است که این عالم را چگونه تعریف میکنیم.
مشکل ما دقیقاً از زمانی آغاز میشود که این تعریفها را تغییر میدهیم. در مقابل تعریفهای مشهور میایستیم و تعریفی جدید ارائه میکنیم. همان کاری که شهید آوینی میکند. سرمنشأ این تنازعات هم دقیقاً انقلاب اسلامی است و تعریفی که امامخمینی از دین ارائه میکند. اگر تعریف سنتی که از دین وجود داشت، امامخمینی هم همان تعریف را داشت، چرا باید انقلاب میکرد؟ مگر شاه اجازهی این را نداده بود که مثلاً محاکم قضایی براساس قوانین مندرج در شرع و فقه باشد؟ مگر ما حقوق خصوصی و قانون مدنیمان را بعد از انقلاب، بهجز چندماده، تغییر دادیم؟ یا مگر راضی نمیشد مثلاً قانون مجازات، قانون مجازات اسلامی باشد؟ اگر دین در همین حد است، اگر دین در حد تعریفی خصوصی و شخصی و نه چندان مؤثر در ساخت فضای اجتماعی و تمدنی است، نباید در دورهی شاه هم مشکلی میداشتیم. منازعه از تعریفی است که امام از دین ارائه میکند. دین بهعنوان مجموعهای از انگارههاست که مدعیست همهچیز تو را از جمله اقتصاد، فرهنگ، هنر و … میتواند بسازد. انقلاب اسلامی آغاز این منازعه است، بهسبب ادعایی که دین و هویت اسلامی میکند. پس تو با تکتک اتفاقاتی که اطرافت هست مشکل داری. اول انقلاب، با ورزش مشکل داشتیم. مراجعه کنید به خاطرات مسئولان ورزشیمان. نمیدانستند باید لیگ داشته باشیم یا نه؟ ورزشگاهها را بعضی میگفتند که باید تعطیل کنید. اول انقلاب، دربارهی شئون مدرنیتهای که در کشور ما نهادینه شده است، نوعی سرگشتگی وجود داشت.
روش آن وجود ندارد، اما همین سرگشتگی خیلی محترم است. معلوم است که بسیاری این منازعه را درک میکنند که با این شیوهی قانونگذاری، شیوهی محاکمه، شیوهی ورزش، رادیو و تلویزیون و سینما مشکل داریم. حالا، بعضیها سادهترین روش را انتخاب میکنند. سادهترین روش این است که به این چیزها فکر نکنیم، یعنی آنها را حذف کنیم. بگوییم تلویزیون نداشته باشید، رادیو نداشته باشید، ورزش نداشته باشید، سینما نداشته باشید و… که اشتباه است و این اصلاً تمدنسازی نیست. این در یک تمدن، پسزدن خود از حق زیست است. این انتخاب، انفعالیترین روشی است که شکل میگیرد.
روش دوم، روشی تاریخمند و زمانبر است که دو شأن و بُعد هم دارد: اول، مردمانی که در این وضعیت زندگی میکنند، باید از وضعیت خود، فهم دقیقی داشته باشند، یعنی بفهمند دقیقاً در چه شئونی زندگی میکنند؟ این شئون را شئون ثابت انسانی و لایتغیر تلقی نکنند. همیشه در پَسِ ذهنشان، به این فکر کنند که میشود طرحی نو درانداخت، همیشه به این فکر کنند که مشکلاتی که دارند، ناشی از همین چالش است که ساختارها و ظروفی که با آن زندگی میکنند، تناسبی با ایدهآلهای آنها ندارد و بعد کمکم، تعریف میکنند که به کجا میخواهند برسند؟ یعنی مستقر بشوند در فضای دینی و معنوی خودشان و آن چیزی را بسازند که لازم دارند. بعضیها در این میانه، اشتباهی دیگر هم میکنند. میگوییم؛ اگر این سینما اسلامی نیست، بگو سینمای اسلامی چیست تا آن را بسازیم؟ اگر میگویی این شهر اسلامی نیست، بگو شهر اسلامی چگونه است تا آن را طراحی کنیم و نمونه آن را بسازیم.
این اشتباه دوم است که تصور میکنیم تمدنسازی براساس طرحی ازپیش تعیینشده است، تصور میکنیم تمدنسازی یک پروژه است، کشفی است که فردی خواب میبیند که شهر اسلامی چگونه است و بعد بیدار میشود و آن شهر را طراحی میکند. اصلاً معنای تمدن اسلامی، بازگشت به تمدن صفویه نیست، معنای تمدن اسلامی بازگشت تمدن سلجوقی یا یک خانهی تیموری و آل بویه و اینها نیست. نمیدانیم تمدن اسلامی که پس از این خواهیم ساخت، چهشکلی است؟ یک چیز را میدانیم و آن اینکه چیزی که الان هست، نیست. برای این جمله هم، تکتک، استدلال میکنیم. مجموعهی مقالات شهید آوینی استدلال همین است که آن چیزی که الان هست، تمدن اسلامی نیست و کمکم به این فکر میکنیم که خصلت تمدن اسلامی چیست؟ و به تکتک این ماهیتها فکر میکنیم. یکی از آنها ماهیت سینمای اسلامی است؟ نه. استدلالهای آن خیلی دشوار نیست که بگوییم سینما ذاتی سرگرمکننده و غفلتزا دارد و اصلاً آن را برای پاسخدادن به همین خصلت بشر درست کردهاند. این ذات اسلامی نیست. ذات اسلامیشدنی هم نیست.
گزارشگر: من راجع به این موضوع با شما مخالفت هستم؛ در روایات خودمان و حتی در سیرهی معصومان یا تنظیم اوقات روز که سفارش کردهاند، توصیهی به نشاط روح و سرگرمی و… بوده و خود آوینی هم دربارهی جذابیتی که یکی از خصایص اصلی سینماست، میگوید که هم جذابیتهای کاذب داریم و هم جذابیتهایی حقیقی و اتفاقاً سینما هم، ریشه در نیازهای حقیقی انسان دارد، اما نیازهایی که کاملاً جنبهی ماتریالیستی و سکولار به خود گرفته است و در بُعد منفی آن استفاده میشود. اگر بگوییم که ذات و ماهیت سینما، سرگرمی و تفنن و غفلتطلبی است و غفلتطلبی هم در نگاه دینی و ولایی ما، مسئلهای مضمون و ناپسند است، بنابراین با این ماهیت سینما مشکل داریم. شاید درواقع، مشکل ما با تعریف سرگرمی است که سینمای غرب ارائه میدهد و همچنین استفاده و نوع کاربردی که در آنجا داشته است، وگرنه خودِ پدیدهی سینما، بهعنوان موضوعی سرگرمکننده، شاید در شأن تمدنی دیگر و بهگونهای دیگر استفاده بشود. اینطور نمیشود نگاه کرد؟
یامینپور: دقیقاً همین است. همانطورکه در تعریف سینما مشکل داریم، مشکل جدّیتر ما در تعریف الفاظ و تعابیری است که در منابع سنتی و دینی ما سابقه دارند. مثلاً در مفهوم آزادی، حتی خودِ شهید آوینی هم با آن، درگیر است. آزادی یعنی چه؟ یا منظور ما از توسعه چیست؟ سرگرمی هم همین است، در مفاهیم دینی ما، یک مسئله واضح است و آن اینکه هر چیزی که شأن و پیامد آن غفلت از یاد خدا باشد، مذموم است. این موضوعی بدیهی است.
این آنچیزی است که سینما تولید میکند، وگرنه فرحناکبودن و شادی در فرهنگ سنتی ما بهمعنای انبساط خاطر و بهجت روحی است و انبساط خاطر و بهجت روحی، فرهنگ و تعریف خود را دارد. هیچ گزارهی دینی و هیچ باید و نباید و هنجار دینی وجود ندارد که مؤمنان و مخاطبان، خود را به لعب و لهو، غفلت و سرگرمیهای غفلتزا دعوت کنند. امکان ندارد چنین چیزی در دین پیدا کنی، بلکه به تفریح دعوت میکند و تعریف دیگر تفریح، انبساط خاطر و بهجت است.
نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]