اگرچه حسن توازعشق غیر مستغنی است من آن نیم که از زین عشقبازی آیم بار
ریز نوشت:
پنج شنبه شب ها که میشه خود به خود آدم دوست داره بره زیر آسمون..قدم بزنه..از قید بند ها گسسته بشه و حرف بزنه..و دلش پرواز کنه..اخه خلوته و ورود ممنوع نداره...
امتحان کردی چه حرفای قشنگی میزنی؟؟؟مخصوصا اگه باد ملایمی بیاد و بوی عرشیان رو واست بیاره..
دیگه اون موقع دوست نداری بگی خدا کارای زشت رشت کردم شرمنده..دوست داری یه جوری شده خودت رو خجالت زده نکنی و چه قشنگ میگه:
الهی قَصُرَتِ الاَلسُنُ عَن بُلوغِ ِثَنائِکَ کَما یَلیقُ بِجَلالِکَ و.....
درخت وصف بی شک به آسمان ثنای تو نتواند رسید و پرنده عقل بر اوج جمال تو بال نتواند سائید.
درچنته کوچک فهم من کی ابزار درک تو میگنجد و در کوله بار خرد ما کجا توشه راه قله جلال تو جای میگیرد؟
پای عقل در راه درک تو کفش آبله پوشید و به مقصد نرسید و چشما بر خیمه گاه تو در انتظار ماند و رخسار زیبای تو ندید.که تو مر پناهگاه معرفت خویش را راهی نیافریده ای جز کوره راه های عجز!
اِلهی فَاجعَلنا ....
آن پروانه ها که همواره گرد تو میگردند و وام زندگی از آتش عشق تو میگیرند.
آنان که در بلندای قله ملاطفت تو تنفس میکنند..
و آنانی که پرده های جهل از جلوی چشمانشان برداشته شده و ابرهای ظلمت در آسمان وجودشان شکافته شده.
آنان که از خیمه خویشتن رهایی یافته اند و حصار هوی را در هم شکسته اند..
آنان که به جغد بیم و کبوتر امید از یک پنجره مینگرند.
الهی ما را از آنانی فرار ده که :
آنها که در کوره انس تو گداخته شدند و با سوهان تو صیقل یافتند.
و از دیدار معشوقشان نگاه منتظرشان برق زد و چشمانشان روشنی یافت..
آنان که در دام سفلی فرود نیامدند تا در اوج علوی پریدند.
چه لذت بخش است گذر نسیم یادتو بردل ها و چه زیباست پرواز پرنده خاطر تو بر قلبها و.....
و چه شوق آفرین است نگاه عاشقانه تو
و چه تکان دهنده است توجه مهر آمیز تو..
...
معبودم
نه تنها از خویش مران که در کنارم گیر و دامنت را پناه جاودانه من ساز.
ای دست گیرنده و به مقصد رساننده!
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]