زمانی احساس میکردم بزرگترین خواستهی ما عدالت است. گمان میکردم تمام مشکلمان نبود عدل است. چه قدر جای علی (ع) را در جامعهی تازه جان گرفتهمان خالی میدیدم. چه قدر نفرت داشتم از طلحهها و زبیرها ؛ نان به نرخ روز خورهایی که تاب ولایت علوی راندارند ...
دیگر باورمان شده بود که جایی از کار میلنگد. همه را امتحان کردیم. هر که گفت ؛ فرصت میخواهم به او فرصت دادیم ، تا طعم عدالت را به ما بچشاند . اما افسوس که آنچه در دایرهی قدرت آنها گم شد ، عدالت بود. دیگر نا امید بودیم و خسته. کسی را باور نداشتیم. خیلی تنها بودیم. اگر رهبرمان را نداشتیم دق میکردیم ...
اما اتفاق عجیبی افتاد. مردی آمد از جنس خودمان. باور نمیکردیم. برای اولین بار آنچه را فریاد میزدیم و کسی برنمیتافت، از گلوی یک مسؤول کشوری میشنیدیم. باورمان نبود که کسی شهردار پایتخت باشد و بشود به راحتی او را بعد از نماز در مسجد محل دید و با او دست داد! این قدر این حق طبیعیمان پایمال قدرتطلبیها شده بود که وقتی میدیدیم کسی هست که میتوانیم رو به رویش بایستیم و فریاد بزنیم، میخواستیم بال دربیاوریم و پرواز کنیم.
این بار باور کردیم که همه چیز منحصر در این جناح و آن جناح نیست. کسی آمده که خود را تنها وابسته به حزب خدا میداند، نه هیچ حزب دیگری. وقتی به دلیل مشغلهی زیاد کاری در شهرداری از آمدن به جلسهی اصولگرایان برای تعیین کاندیدای مشترک ریاست جمهوری خودداری کرد و خدمت به مردم را ترجیح داد، باور کردیم که او از جنسی دیگر است. وقتی بدن نیمهجان او را که تا ساعت یک نیمه شب بدون وقفه کار کرده بود، از ساختمان شهرداری به بیمارستان بردند تا مگر با کمک پزشکان به هوش بیاید، باورمان شد که مردی از جنس دیگر آمده است.
چه قدر میتوانست زیبا باشد ؛ چه دورنمای زیبایی: مردی میآید و عدالت را برایمان معنا میکند. مردی میآید و عزت را جایگزین سیاست تدافعی و پیر خارجی میکند. مردی میآید و جلوی چپاول بیت المال را میگیرد. مردی میآید و قدری نفس میکشیم که انقلابمان زنده است ...
این قدر بدبین شده بودیم که باور نداشتیم کسی که مردم او را میخواهند، روی کار بیاید. باور نمیکردیم کسی که هیچ حزب و جناحی حامیش نیست، بتواند رئیس جمهورمان شود. اما مردم یک صدا تو را فریاد زدند و تو آمدی. وقتی اعلام شد که خواست ملت به بار نشسته است، اشک شوق باریدیم. دیگر رها شده بودیم. دیگر لازم نبود خود را محصور در فلان حزب و فلان گروه بدانیم. دیگر منتظر بودیم عدالت و مهرورزی را با آغوشی گرم پذیرا باشیم. اما همه چیز به بک باره روی دیگری به خود گرفت.
تو گفته بودی کابینهات منحصر در جناحها و احزاب نیست. گفته بودی شایسته سالاری واقعی را زنده خواهی کرد. آمدی و به گفتهات عمل کردی. کسانی را که سالها بر اریکهی قدرت تکیه زده بودند و کسی را جرات آن نبود تا از آنها بپرسد چرا اینجایی؟ و چه میکنی؟ به زیر کشیدی. اما ما برآشفتیم و فریاد تجربه و تخصص سر دادیم. همانها که تا دیروز مانع اجرای عدالت میشمردیم، امروز متخصص و با تجربه نام گذاشتیم و نو حق نداشتی خواب آسودهی آنها را به هم بزنی، چون ما فراموش کرده بودیم چرا تو را انتخاب کردیم!
گفته بودی ریشهی چپاولگران بیت المال را خواهی خشکاند. گفته بودی ثروت ملت را به آنها باز میگردانی. آمدی و به گفتهات عمل کردی. هر که را خائن و چپاولگر یافتی، از قدرت راندی و حتی خواستی چهرهی این نامردمان را برای مردم آشکار کنی. اما ما برآشفتیم و فریاد آبرو و حیثیت سر دادیم. همانها که تا دیروز غارتگر بیت المال میشمردیم، امروز آبرودار و با حیثیت نام گذاشتیم و تو حق نداشتی آنها را به زیر بکشی، چون ما فراموش کرده بودیم چرا تو را انتخاب کردیم!
تو گفتی فرهنگ عزت را جایگزین ذلت در سیاست خارجی کشورمان میکنی. آمدی و چنین کردی. دیگر همه میدانستند نمیشود دولت ایران را رقصاند، او خودش آهنگ برای نواختن و رقصاندن دیگران دارد. اما ما برآشفتیم و فریاد صبر و مصلحت سر دادیم و تو را عجول نامیدیم. همانها که تا دیروز باعثین ذلت ایران میشمردیم، امروز اهل سیاست منطقی و مدبرانه نام گذاشتیم و تو حق نداشتی سیاست آنها را تغییر دهی، چون ما فراموش کرده بودیم چرا تو را انتخاب کردیم!
.......................................
آقای رئیس جمهور! تو هر چه شعار دادی عمل کردی و گناهت هم همین بود. در اینجا رسم نیست کسی شعار بدهد و عمل کند. تو گناهکاری، زیرا گفتی و ایستادی!
آقای رئیس جمهور! ما شرمندهایم. نمیدانستیم که بزرگترین مانع اجرای عدالت خود ما هستیم. نمیدانستیم چه قدر از عدالت متنفریم. وگرنه هیچ وقت به تو امید نمیدادیم که در کنارت هستیم. ما یادمان نبود که عادت کردهایم مسؤولینمان به ما دروغ بگویند!
آقای رئیس جمهور! ما از عدالت بیزاریم. ما تاب عدالت علوی را نداریم. ما در سپاه طلحه و زبیر پناه گرفتهایم. ما را با تو کاری نیست. ما تحمل سختی مبارزه را نداریم. از ما نخواه که همچون تو در مقابل مافیای مسکن و نفت و بازار و ...بایستیم. ما راهمان از تو جداست. ما را ببخش که به تو و به خودمان دروغ گفتیم!
یا علی
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]