سفارش تبلیغ
صبا ویژن







جهان، تا به حال این قدر اقتصادی نبوده است. کاپیتالیسم را اگر سرمایه سالاری ترجمه کنیم باید مکتبی دانست که در ساختن چنین دنیایی موثر بوده است. اگر باعینک سرمایه سالاری پدیده ها را بنگریم روی هر پدیده ای یک نشان ($) می بینیم. سرمایه سالاری تمایل عجیبی دارد که به همه مفاهیم برچسب صنعت بچسباند. صنعت سینما، صنعت ورزش، صنعت غذا، صنعت جنگل داری، صنعت اطلاعات، صنعت فرهنگ، صنعت هنر و شاید صنعت زندگی انسانی. به گفته والتر بنیامین صنعتی شدن هاله قدسی سازه های انسانی را نابود می کند. فرش ماشینی آن روح و ظرافت فرش دستباف را ندارد. اشیا و لوازمی که درون موزه ها هستند و با دوربین های مدار بسته کنترل می شوند روزی لوازم روزمره زندگی مردمانی بوده اند که فارغ از دغدغه های اقتصادی صرف تولید شده اند. انسان معاصر هنگام قدم زدن در موزه در ضمیر ناخوداگاهش به چیزهایی حسرت می خورد که ولع مدرنیته آنها را به نابودی کشانده است. آثار صنعتی برای مصرف تولید می شوند فلذا تاریخ مصرف دارند. هنرهای انسانی در چرخه تولید و مصرف مبدل به مشاغلی پیش پا افتاده می شوند که محصولی جز از خود بیگانگی تولید نمی کنند. موسیقی های تاریخ مصرف دار و فیلم های یکبار مصرف. شاید روی در سینما سپیده این جمله را دیده باشید که : فقط فیلم نبینید، سینما ببینید. فیلم در اینجا همان معنای صنعتی شده سینماست. اما آثار تولید شده چقدر به معنای فیلم نزدیک اند و چقدر به معنای هنری سینما؟ سینما وقتی خودش را در ذیل یک صنعت اقتصادی تعریف کند چگونه می تواند حامل آن دست از مفاهیم انسانی باشد که هنرمندانه به تصویر کشیده می شود؟ ولع سرمایه ناشی از همان ولع مدرنیته ای است که وعده ناکجا آبادی آرمانی را به انسان داده است. انسان تشنه را وعده آب دادن و به دنبال سراب کشاندن. مدرنیته برای ماشین گمشده در بیابان اش نیاز به سوخت دارد و این سوخت باید توسط کاپیتالیسم تامین شود. باید به هر نحو ممکن، سرمایه تولید شود. از فروش چیپس و پفک نمکی، از فیلم های پورنو، از تجارت و قاچاق زنان، از اعضای بدن مردگان، از مواد مخدر از تجارت اسلحه. در چنین اوضاعی عجیب نیست که مسافرت و جهانگردی نیز به صنعت توریسم  فروکاسته شود. عقلانیت ابزاری، به انسانیت و تجارب انسانی وقعی نمی نهد. توریست قبل از اینکه انسان باشد و برای سیر آفاق و انفس سفر کرده باشد حامل یک علامت ($) است. سرمایه سالاری دور سر توریست اسفند دود می کند ودر دل قربان صدقه بند کیف او می رود. اینجاست که می توان میان گردشگر و مسافر تمایز قائل شد. گردشگر اسیر نظام سرمایه سالار است. پول خرج می کند و خوش می گذراند ولی مسافر می خواهد سیر کند می خواهد عبور کند و عبرت بگیرد. مفهوم عبرت متضمن همین عبور است. عبور از ظاهر به باطن. ابن خلدون نام کتاب بی همتای خود را ( العبر ) می گذارد که از ظاهر وقایع تاریخ به بطن حوادث برود . گافمن تمایز مفهومی مشهوری دارد با عنوان پشت صحنه و جلوی صحنه. توریست به دنبال زرق و برق جلوی صحنه است ولی مسافری که می خواد سیر فی الارض کند به ظواهر راضی نیست. مسافر می خواهد به پشت صحنه ها نفوذ کند.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی