سفارش تبلیغ
صبا ویژن







(به نقل از حقیقت محض)

می‌خوام یه سوال ازتون بپرسم. به نظر شما اولین چیزی که توجه یک خارجی رو هنگام رفت و آمد در ایران جلب می کنه چیه؟

به تصویر زیر نگاه کنین... واقعا تشخیص این که کدوم عکس در ایران گرفته شده و کدوم در خارج از ایران کار سختی به نظر نمیاد!

فکر می کنین علت این اختلاف فاحش چیه؟!

 

اشتباه نکنین! موضوع این پست اصلا در مورد رانندگی در ایران نیست! بلکه می‌خوام به دلایل و خصائص پدیده‌ای کلی تر موسوم به "ساختارگریزی" بپردازم. پدیده‌ای که امروزه غالبا جزو مختصات جوامع جهان سومی شناخته میشه!

این پستم کمی طولانی شده، اما فکر کنم ارزش خوندن داشته باشه! به مسائل بعد از انتخابات هم گوشه‌ای زدم. اگرچه قصدم سیاسی بازی نیست! اما فکر کنم نکات مفیدی در این بحث برای خودم بوده و شاید برای شما هم وجود داشته باشه!

مقدمه:

در سفری که به کنیا داشتم بارها شاهد بودم خودروها در یک لاین و پشت سر هم در مسیر سمت چپ یا راست منتظر بازشدن مسیر خود می ماندند در حالی که در طرف دیگرشان راه برای سبقت از سایرین کاملا باز بود. گاهی حتی از دست راننده حوصله ام سر می رفت و پیش خود می گفتم چرا از این طرف نمی رود که سریعتر برسیم!

اما به همین دلیلی که عرض کردم، تقریبا در هیچ جای شهر ترافیک بیهوده ایجاد نمی شد. بدین معنی که کسی برای سریعتر رسیدن خود، به خود اجازه نمی داد که مسیر سایرین را قطع کند و زمان دیگران را تلف نماید.

البته پیشتر هم با مسائلی این چنینی مواجه بوده ام. به خصوص زمانی که دوست خوبم محمد (مدیر وبلاگ بساط) فایلی را راجع به رانندگی در ایران و امریکا برایم ارسال کرده بود.

اشتباه نکنید... اصلا این پست من در مورد رانندگی نیست! این تنها مقدمه ای بود برای بررسی موضوعی بسیار مهمتر!

ساختارگریزی:

من جامعه شناسی نخوانده ام اما تا جایی که می دانم جامعه ی ما ایرانی ها مانند بسیاری از جوامع دیگر جهان سومی دچار معضلی است به نام ساختار گریزی! واژه ای که معمولا در مقابل ساختارپذیری به کار برده می شود.

لابد شما هم موارد زیادی از ساختارگریزی در ذهن مبارکتان سراغ دارید... ماشاء الله ما در این زمینه نیز به خودکفایی رسیده ایم!

فکر می کنید می خواهم با تکرار یک سری مکررات از بدی این پدیده بگویم و مثل همیشه تنها از ارتکاب ساختار گریزی نهی کنم؟! نه! می خواهم خوبی های ساختارگریزی را هم بگویم! تا به حال فکر کرده اید اگر ما ایرانی ها ساختارگریز نبودیم الان انرژی هسته ای نداشتیم؟! شاید حتی انقلاب هم نکرده بودیم! البته احتمالا وقایع بعد از انتخابات اخیر هم به وقوع نمی پذیرفت! در دوران دوم خرداد هم احتمالا کسی دم از خروج از حاکمیت و عبور از خاتمی نمی زد! حالا این حرفها یعنی چه؟! بالاخره این پدیده شوم است یا خیر؟!

برای جواب دادن به این پرسش باید ابتدا به علل و خصائص این پدیده پرداخت!

اول این که باید بدانیم غالبا جوامع متمدن تر و توسعه یافته تر در مورد ضابطه مندی و پایبندی به حاکمیت ساختارها و هنجارها مدعی تر هستند! البته در این تردید می کنم! چرا که کافی است برای ساعتی برق لس آنجلس برود تا حقایق مردم آن دیار نیز هویدا شود! از سوی دیگر در پایبندی به ساختارهای اخلاقی و فرهنگی تقریبا هیچ کجا افسارگسیخته تر از این شهر بی بند و بار نیست! پس من نتیجه می گیرم که جوامع غربی ساختارپذیرترند اما فقط در ساختاری که پذیرفته اند! نه در هنجار و ساختاری که شاید باید بپذیرند!

دوم این که معمولا هدف افراد ساختارگریز از خروج از ساختارها رسیدن به خواسته های خودشان است. بدون آنکه منافع جامعه را در نظر بگیرند! ناگفته عیان است که با مبنای غربی اومانیسم (انسان محور) و ایندویجوالیسم (فردگرائی) نمی سازد که منافع فرد فدای منافع جمع شود! فلذا همواره تنها منافعی از اجتماع تبدیل به هنجار می شوند که در چارچوب منافع فرد قابل توصیف باشند! به زبان ساده تر فرق بین دزد با اخلاق و دزد بی اخلاق در این است که اولی طوری می دزدد که چارچوب حاکم نشکند و به سایرین امکان دزدی مجدد از خودش داده نشود! اما دومی برای دزدی خود چارچوب حاکم را می شکند و ساختارها را سست می سازد.

سوم اینکه گاهی ساختارشکنی ما را به خواسته هایمان می رساند! اما گاهی نیز ساختار شکنی و شیوع آن موجب بسته شدن تمامی مسیرها و احیانا یک بن بست اجتماعی می شود! رمز کار در آن است که تا چه میزان خروج از ساختار مورد نظر شیوع یافته باشد! گاهی این معضل بدانجا می رسد که خود خروج از ساختار مبدل به یک ساختار و هنجار می شود! به عنوان مثال اگر در تونل توحید تمامی مردم بر آن شوند که خط مخصوص اورژانس را خالی بگذارند، برای یک راننده ی متخلف امکان سوء استفاده فراهم می شود اما اگر همه خلاف کنند، فرد خاطی نیز چون افراد غیر خاطی در ترافیک خواهد بود!

حالا فرض کنیم جاده ای برای تردد تعداد خودروهای نیازمند به جاده، کوچک باشد. در این حال اگر جاده تنها یک باند داشته باشد، افراد عجول مجبورند در پس خودروهای سنگین رانندگی کنند. مگر آنکه بتوانند در فرصتی مناسب سبقت بگیرند.

اما سبقت گرفتن قوانینی دارد. قوانینی که برای علتی خاص وضع شده اند. یا دید در نقطه ی مورد نظر محدود است، یا پیچی در راه است، یا تونلی و یا پلی! به هر ترتیب علتی موجب وضع این قوانین شده است.

اما گاهی برخی افراد قوانین را جدی نمی گیرند. به نظر من این سهل انگاری سه علت متفاوت می تواند داشته باشد! اول اینکه این افراد مدعی هستند که قوانین گذاشته شده، دارای پشتوانه ی منطقی و کارشناسی صحیحی نیست! یعنی علائم رانندگی بدون مطالعه و بررسی درستی در جاده قرار داده شده و لذا اعتبار ندارد! این انگیزه را نباید دست کم گرفت! چرا که بسیاری از فعالان اقتصادی با توجیهی مشابه به خروج از قوانین دامن می زنند.

دلیل دوم غالبا آن است که عده ای می پندارند که از سایرین برتر هستند و اگر امکان پیشی گرفتن برایشان فراهم شود باید از آن استفاده کنند. مانند خودرویی سواری که احساس می کند محدودیت سرعت 60 کیلومتر تنها برای کامیونها است! این تفکر نیز بسیار رایج است طوری که بسیاری از کلاه برداران استفاده از به اصطلاح زیرکی را حق خود دانسته و نادانی دیگران را مسبب شکستهایشان قلمداد می کنند!

دلیل سوم غالبا آن است که شدت ترافیک موجب شده است افراد از طریق پایبند بودن به ساختار نمی توانند به درستی در جاده حرکت کنند. اما گاهی می بینند که افراد خاطی بهتر از جاده استفاده می کنند. شما تا به حال نشنیده اید که بگویند امروزه بدون دروغ نمی توان کاسب شد؟! طبیعی است که این حالت معمولا در زمانی رخ می دهد که یک امر ناهنجار مبدل به هنجار گشته و امکان رفتارهای ساختارمند را عملا سلب نموده است.

البته گاهی دلایل دیگری هم قابل تصور است. من جمله تجربه ی جریمه شدن در عین پایبندی به قانون!

اما غالبا راه دیگری هم هست! این که بکوشیم تا ساختار را ارتقاء بخشیم. غالبا به وجود آمدن ترافیک موجب تخطی افراد جامعه از قوانین و هنجارها می شود اما کمتر، این ترافیکِ خواسته ها، موجب می شود که افراد حاضر شوند برای تعریض جاده هایی به سمت خواسته هایشان هزینه کنند. علت نیز مشخص است. افراد می دانند استفاده از ما حصل هزینه های ایشان به نفع افراد فرصت طلب نیز تمام خواهد شد!

در اینجا نقش حاکمیت برای بسط و تعریض ساختارها اهمیت می یابد. اصلاح قوانین مربوط به کار و فعالیت اقتصادی، تعریض جاده ها، ایجاد زیرساختهای فرهنگی، ایجاد امکان ازدواج برای جوانان و امثال اینها همگی چنین نگرشی را پیجویی می کنند!

خوب، بد، زشت:

البته ساختار گریزی همه جا هم بد نیست. به تناسب همین مطالبی که در مورد کنیا عرض کردم، باید اعتراف کنم مردم بسیاری از نقاط دنیا به راحتی به چپاول سرزمین و ثروتشان توسط بیگانگان تن داده اند. این نیز نوعی ساختارپذیری است. اما تنها فرض کنید اگر امام حسین نیز می خواست تن به ساختار حاکم بدهد چه بلایی بر سر اسلام می آمد!

اما از سوی دیگر دامن زدن به پدیده ی ساختارگریزی نیز یکی از شیوه های استعمار است که بارها در کشورهای مختلف برای از میان بردن حاکمیت ها به کار گرفته شده است! به قول معروف وقتی عثمان کشی راه افتاد، علی کشی هم راه می افتد!

پس چه باید کرد؟! بالاخره باید به چارچوبها پابند بود یا خیر؟! مگر نه این که بسیاری از ساختارها معیوبند و ما را به اهدافی که برایش وضع شده اند نمی رسانند؟! مگر نه این که برای رسیدن به ساختارهای بهتر لازم است از ساختارهای قبلی عبور کنیم؟!

فصل آخر:

خاطرم هست تنها سه روز از اعلام نتایج انتخابات دهم می گذشت. سوار تاکسی بودم. جلو نشسته بودم. یک عزیزی هم عقب نشسته بود، جوان، سرحال، خوش تیپ و البته کمی عصبی!

راننده تاکسی شروع کرد به سخن گفتن..." بابا اینا هم شورش رو در آوردن! من خودمم به موسوی رای دادم اما نباید حالا بیان تو خیابون که! نمی گن جون مردم رو به خطر می اندازن؟! نمی گن ما رو از نون خوردن می اندازن؟!"

ناگهان عزیز عقبی با لحنی شدیدا برآشفته گفت: "همین شماها هستین که نمی گذارین ما به آزادی برسیم دیگه! اگر ما بخوایم به آزادی برسیم باید خون بدیم... خون بریزیم...مگه بدون خون میشه به آزادی رسید؟!"

من که حقیقتا از این تعصب متعجب شده بودم، بعد از این که حدود پنج دقیقه ای گذاشتم آتیش درونش رو خنک کنه تنها یه سوال گفتم: " من فقط یه سوال دارم. میشه به من بگین وقتی خون ریختین و خون دادین و این حکومت رو سرنگون کردین (زهی خیال باطل، مگر ما مرده باشیم!) بعد می خواین چه جور حکومتی برپا کنین و چطور اون رو اداره کنین که وضع بهتر بشه؟! اگر امکان داره برای من توضیح بده! شاید من هم از آرمان شما خوشم اومد و به شما پیوستم!"

ساکت شد! گاهی هم که غرغری می کرد نیازی نبود من جوابش رو بدم. همون آقای راننده دوباره ازش می پرسید: نگفتی می خواین چی بیاد جای این نظام؟!

این رو نگفتم که بحث ساختار گریزی رو مبدل به یک بحث سیاسی کنم. اینا رو گفتم که ادامه بدم، اگرچه در بسیاری از ساختارها ایراداتی هست که ما رو به اهداف اصلی ایجاد اون ساختار نمی رسونه! اما این رو یادمون باشه که تقریبا هیچ ساختاری بی نقص نیست. فرایندی باید طی شود تا طرحی اولیه به تکامل برسد و به بار بنشیند. مثل خودرویی که طرح اولیه ی اون حتی دنده هم نداشته. اما حالا تقریبا به یک وسیله ی نقلیه ی قابل اتکا تبدیل شده. آیا درست بود که در همون ابتدا با ناکارآمد جلوه کردن ماشین، به دوران اسب سواری باز می گشتیم؟!

در راه تکامل ساختارها، ساختارگریزی احتمالا مهمترین مانع است. زیرا به افراد این امکان و اجازه رو میده که به جای کمک به رشد ساختارها، دیگران رو هم تشویق به خروج از ساختار کنند.

البته گاهی هم که یک ساختار اساسا منحرف است باید از آن خارج شد. اما نه به مقصد بی ساختاری... بلکه به قصد تاسیس و ایجاد ساختاری بهتر. درست مثل کاری که امام حسین انجام دادند.

اما در مواردی هم که درون ساختار باقی می مانیم و بدان پایبندیم، باید همواره به فکر ارتقاء و بهبود ساختار موجود باشیم. هرگز آرمان خواهی و ایده آلیسم نباید متوقف به ساختار موجود شود. و البته نباید هم منجر به نفی هرگونه ساختار شود که این خود اسیر شدن در بندِ بی بندی است.

یادمان باشد افرادی در ایجاد ساختارهای بهتر موفقند که به ساختارهای پیشین خوب اندیشیده اند و بر اهمیت ساختارپذیری واقفند. خاطرم هست جایی می خواندم که زمانی شهید بهشتی (یکی از ایجاد کنندگان ساختار جمهوری اسلامی) در زمان شاه پشت چراغ قرمز ایستاده بود، کسی از ایشان پرسید مگر شما علیه این حکومت نیستید؟! پس چرا به قوانین آن پایبندید؟!

و ایشان جواب داد چرا که حضرت امیر فرموده اند حکومت ظالم بهتر از بی حکومتی (و ساختار ناقص بهتر از بی ساختاری) است.



کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی