عاریهای از اقبال»
89/2/20 2:16 ص


ای غنچه خوابیده ، چو نرگس نگران خیز!

کاشانه ما رفت به تاراج ، غمان خیز!

از ناله مرغ سحر از بانگ اذان خیز!

از گرمی هنگامه آتش نَفَسان خیز!

از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز!

از خواب گران خیز!

خورشید که پیرایه به سیماب سحر بست

آویزه به گوش سحر از خون جگر بست

از دشت و جبل ، قافله ها رخت سفر بست

ای چشم جهان بین! به تماشای جهان خیز!

از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز!

از خواب گران خیز!

خاور ، همه مانند غبار ِ سر ِ راهی است

یک ناله خاموش و اثر باخته آهی است

هر ذره این خاک ، گره خورده نگاهی است

از هند و سمرقند و عراق و همدان خیز!

از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز!

از خواب گران خیز!

دریای تو دریاست که آسوده چو صحراست ؟

دریای تو دریاست که افزون نشد و کاست ؟

بیگانه آشوب و نهنگ است ، چه دریاست ؟

از سینه چاکش ، صفت ِ موج ِ روان خیز!

از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز!

از خواب گران خیز!

این نکته ، گشاینده اسرار نهان است

مُلک است تن ِ خاکی و دین ، روح ِ روان است

تن زنده و جان زنده ، ز ربط تن و جان است

با خرقه و سجاده و شمشیر و سنان خیز!

از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز!

از خواب گران خیز!

ناموس ازل را تو امانی ، تو امینی

دارای جهان را ، تو یساری تو یمینی

ای بنده خاکی! تو زمانی ، تو زمینی

صهبای یقین در کش و از دیر گُمان خیز!

از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز!

از خواب گران خیز!

فریاد ز افرنگ و دلاویزی افرنگ

فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ

عالَم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ

معمار حرم! باز به تعمیر جهان خیز!

از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز!

از خواب گران خیز!

پ‌ن‌:

?- مخاطب این شعر اول از همه خودم هستم!

?- فکر نکنم این شعر اقبال نیاز به هیچ توضیحی از طرف نگارنده داشته باشه!



کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی