بعد از تظاهرات 9 دی و 22 بهمن یه عده جاهل یا فریبکار مردم را متهم میکردند بخاطر ساندیس به تظاهرات میروند البته هر چند ما ساندیسی ندیدیم.
اما دیروز با مشاهده این عکس برادر رزمنده که در حال خوردن کمپوت میباشد با خودم فکر کردم الان میگویند همه شهدا و رزمندگان برای کمپوت به جبهه رفتند.
البته ما نمک پرورده هستیم و بخاطر اعتقاداتمان زندگی میکنیم.و حاضریم خودمان را فدای اسلام و انقلاب خود کنیم .
برخی چقدر .... (این کلمه را بکار نمیبرم و بجایش واژه بدبخت را تلفظ کنید) که حاضر هستند بخاطر افکارشان، ایرانی را اینطورکوچک و با این خصوصیاتی که برازنده خودشان است به جهانیان معرفی کنند.
یعنی این افرادی که مدتی بین مردم وایرانی زندگی کردن نمیدانند که ایرانی جان و مال و آبرویش را برای اعتقادات و غیرتش میدهد؟و تا کی باید باید فتنه کنند؟
یه عکس دیگه هم نظر مرا جلب کرده است
تظاهرات همجنسبازان در حمایت از جنبش سبز در خارج از کشور
نظر یکی از مخاطبین هم جالب بود جریان این لیوانها ومخارج لباس و غیره همجنسبازان چیست؟
دوست دارم به این سوالم جواب بدهید چرا در طول این 30 سال یه بار هم نشده منحرفین ؛همجنس بازان ؛وهابی ها ؛دنیا پرستان ؛صهونیستها و سران غربی از ایران حمایت کنند؟
دهکده جهانی و مزاحمی به نام جمهوری اسلامی! در ادامه مطلب
دهکده جهانی و مزاحمی به نام جمهوری اسلامی!
دو سه سال پیش که برای اولین بار اسم اوباما بر سر زبانها افتاد و او به عنوان کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مطرح شد، مردم دنیا هم برای اولین بار، به نوعی احساس کردند که باید نگران سرنوشت اوباما باشند. شاید این اولین انتخابات آمریکا بود که تا حد زیادی توانست حساسیت جهانی را به خود جلب کند.
برای اولین بار یک احساس علاقه عمومی (هرچند به طور تلویحی) برای پیروزی اوباما به وجود آمد. اوباما خصوصیاتی داشت که مردم احساس میکردند او با همه روسای جمهور سابق آمریکا متفاوت خواهد بود. حتی رییس جمهور کشور ما هم باورش شده بود که اوباما از جنس دیگری است و احتمالا نخواهند گذاشت او رییس جمهور ایالات متحده آمریکا شود! و این نخستین نشانههای کدخدایی اوباما در دنیا بود.
شهید آوینی سوال جالبی را درباره دهکده جهانی مطرح میکند، اینکه چرا دهکده جهانی؟ و چرا شهر جهانی و یا کشور جهانی نه؟ و خودش هم توضیح میدهد که
«انتخاب لفظ دهکده و نه شهر یا کشور، خود به خود با نوعی مبالغه در این تعبیر همراه است، چرا که در یک دهکده همه یکدیگر را میشناسند و از حال و روز هم باخبرند. تصور «دهکده واحد جهانی» خود به خود با قبول یک فرهنگ واحد برای مردم سراسر کره زمین ملازم است و هر فرهنگ آنچنان که در علم ارتباطات میگویند نسبت به جهان آفرینش دارای نگرش و تبیین خاصی است و لذا تعبیر دهکده جهانی لامحاله بدین معناست که ساکنین این دهکده واحد، شریعت واحدی را نیز پذیرفتهاند.»
بحث بر سر واژهها و کلمات نیست، اما انتخاب هر واژه با توجه به بار معنایی آن، قطعا بیانگر اهداف این انتخاب است. واقعیت این است که دهکده خصوصیاتی دارد که شهر ندارد. در دهکده، اختلاف و تفاوت آدمها و فرهنگها با هم، به اندازه شهر نیست. مردم دهکده هنوز دارای یک اندیشه و یک فرهنگ واحد هستند. مردم دهکده هنوز هم به کدخدا احترام میگذارند!
همین خصوصیات است که باعث می شود آنهایی که در اندیشه سیطره بر تمامی دنیا هستند، اصطلاح دهکده جهانی را بهتر و بیشتر بپسندند. در مراحل بعدی، دهکده جهانی یک کدخدای دوست داشتنی هم میخواهد و چه کسی بهتر و شایستهتر از رییس جمهور آمریکا؟ البته آنها همیشه خودشان را آقای دنیا میدانند، اما آقا بودن همیشه به معنای محبوب بودن نیست. تا اینکه سروکله جناب اوباما پیدا شد.
باراک اوباما با چهره سیاه که نماد مظلومیت آفریقا بود، با نام حسین که نماد مسلمانان دنیا بود، با کلاه یهودی که نماد هولوکاست یهودی بود، از راه رسید، به میدان آمد، شعار تغییر را سر داد، محبوب شد، پیروز شد و به این ترتیب حمایت تلویحی تمامی اقشار، اعتقادات و فرهنگها را هم با خود داشت و عجیب نیست که در همین ایران خودمان، بعضیها آنقدر جوگیر شدند که پیروزی او را تفسیر صریح آیات قرآن کریم میدانستند که حاکمیت مستضعفان را پیش بینی کرده بود! اصلاح طلبان که جای خود داشتند، پیروزی اوباما را دوم خرداد آمریکا نامیدند!
بدون تعارف سر همهی آنهایی که به اوباما امیدوار بودند، کلاه رفت! هر کسی باراک اوباما را از خودش میدانست، اما او با هیچ کس نبود، واقعیت این است که اوباما وظیفه داشت پایههای امپراطوری آمریکا را مستحکمتر کند.
انتخابات آمریکا چند فایده و درس بزرگ برای حاکمان واقعی و پشت پردهی آمریکا و سیاستمداران و تحلیلگران این کشور داشت. اول اینکه متوجه شدند مردم دنیا، از وضعیت امروز آمریکا و از رهبران قبلی آن خسته شدهاند و به دنبال تغییراتی در سیاست آمریکا هستند.
دوم اینکه آمریکا هنوز هم میتواند به عنوان کدخدای دنیا به خودش امیدوار باشد. سوم اینکه افکار عمومی دنیا را هم میتوان با خود همراه کرد و دقیقا به همین خاطر است که برخی کارشناسان و تحلیلگران، پیش بینی میکنند شاید دورههای بعدی انتخابات آمریکا، جهانی شود. به این معنی که مردم سراسر دنیا، در یک انتخابات عمومی رییس جمهور آمریکا را انتخاب کنند! به عبارت دیگر رییس جمهور همه دنیا را، یا همان کدخدای دنیا را!
کدخدای دهکده جهانی شدن، ابزار لازم دارد؛ و رسانه و تبلیغات مهمترین ابزار کدخدایان. رسانه قرار است خرده فرهنگهای مزاحم این دنیا را از بین ببرد و یا بیاثر و خنثی کند تا مقدمات تشکیل این دهکده جهانی را با یک فرهنگ واحد مهیا کند. از خصوصیات این فرهنگ واحد این است که ارزش های محلی، دینی، مذهبی، سنتی و سیاسی کم کم به عنوان سنتهایی قدیمی، غیرعقلانی، ضدبشری، قشری، خرافی و … معرفی و دور ریخته میشوند و ارزشهای مدرن غربی جایگزین آن میشود و آدمی حتی اگر به دنبال خرافه باشد، باید مدرنش را قبول کند، مثلا شیطان پرستی مدرن، بت برستی مدرن، همجنس بازی مدرن، قوم لوط مدرن!
همه این ارزشهای غربی با ابزار رسانه و ماهواره به مخاطب القا میشود و رسانه غربی، بزرگترین وظیفهاش این است که شرایط را برای حکومت بیدردسر آقای کدخدا بر دهکده جهانی فراهم کند و اگر دست بر قضا، کسی مزاحمتی ایجاد کرد و موی دماغ کدخدا شد، محکوم به فنا و نابودی است. چرا که واقعیت در دنیا همان چیزی است که رسانههای رسمی آقای دنیا میگویند.
در این فضاست که کشته شده مشکوک یک خانم جوان در یکی از خیابانهای تهران و یا هر کشور مزاحم آمریکا، بمب خبری میشود و تا مدتها به عنوان خبر داغ رسانههای کدخدا، تکرار میشود،
اما اگر هواپیمای نظامی متجاوز آمریکایی ظرف مدت پنج دقیقه، دهها و صدها نفر انسان بیگناه را در هر نقطه دنیا به خاک و خون بکشد، این مساله آنقدر مهم نیست که به بمب خبری رسانههای آقای کدخدا تبدیل شود و اگر هم خبری از آن منتشر شود، به عنوان یک خطای انسانی نه چندان مهم، کنار گذاشته میشود!
دوام آوردن و ایستادن در برابر ابزار و تبلیغات دهکده جهانی، کار آسانی نیست و مرد جنگی میخواهد و استقامت و مقاومت. البته ابزار، ساخته دست بشر است و خود بشر هم ساخته دست خدا. حتما قبول دارید که بشر هر اندازه که قدرت داشته باشد، به قدرت پروردگار نخواهد رسید.
بزرگترین چالش آمریکا با ایران هم از همین ناحیه است. یعنی آمریکا با ایران همان مشکلی را ندارد که مثلا با کره شمالی و یا عراق دارد. آنها کره شمالی را تهدید میکنند، کره هم پاسخش را با تهدید اتمی میدهد.
مشکل اینجاست که جمهوری اسلامی، ادبیاتی را در دنیا تبلیغ میکند که با دهکده جهانی و تبلیغات رسمیاش از اساس متفاوت است و علت سردرگمی آمریکا هم دقیقا همین نکته است.
ماجرای طبس را در نظر بگیرید. یک حمله نظامی صورت گرفته و هلی کوپترهای آمریکایی به خاک ایران تجاوز کردهاند. طبعا سران کاخ سفید منتظر واکنش ایران هستند و اینکه جمهوری اسلامی چه میخواهد بگوید؟ واکنش امام خمینی به این ماجرا عجیب و قابل تامل است.
امام ادبیات رسمی نظامی و دیپلماسی را کنار میگذارد و دست غیب و امداد الهی را پشتیبان ملت ایران میداند. امام میگوید ابزار و تجهیزات ساخته دست بشر، همیشه مقهور دست الهی هستند و چنان با اطمینان این حرف را میزند که شکی برای مردم باقی نمیماند.
علت اینکه دهکده جهانی علیرغم واقعی بودن آن، هنوز نتوانسته است ایران را به «شهروند مطیعی» تبدیل کند، همین نکته است. آنها ولایت ابزار و طاغوت را پذیرفتهاند، ایران ولایت الله را. آنها ایران را به «بمب اتم» تهدید میکنند و ایران میگوید :
«استفاده از بمب اتم، حرام است!»
و این یعنی اینکه ایران با کره شمالی فرق دارد، این یعنی همان حرف امام که هر سلاحی در برابر سلاح ایمان و امداد الهی، هیچ است.
البته بعید است آمریکاییها معنا و مفهوم این عبارات تاریخی امام و رهبری را متوجه شوند. چرا که اگر متوجه شده بودند، آقای اوباما هرگز ما را به بمباران اتمی تهدید نمیکرد.
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]