یک انسان معمولی - و نه یک ولی خدا - هرگاه به موفقیت و پیروزی دست می یابد نوعی غرور و اعتماد به نفس
کاذب در خود حس می کند و می پندارد تلاشهایش ثمر داده
و او بوده که به این موفقیت نائل آمده است. گاهی اوقات این احساس شعف چنان با وسوسه های شیطانی همراه می گردد که انسان نه تنها شکرگزاری را فراموش می کند که مع
الاسف به نوعی خود بزرگ بینی و تکبر منجر می شود. نمونه
این اخلاق ذمیمه، قارون است هنگامی که بنی اسراییل
به او گفتند از مال خود احسان کن چنانچه خدا به تو احسان کرده است او در پاسخ گفت: «قال نما أوت یته علی ع لم ع ند ی ...» (قصص:78)
اساس گفتار آنان
بر این معنا بود که آنچه وی از مال و ثروت داشته، احسان و فضلی از خدا بوده و خود او استحقاق آن را نداشته، پس واجب است که او هم آن را در راه احسان به مردم انفاق نماید. لذا قارون در پاسخ آنان، این اساس را تخطئه کرده و گفته است که آنچه من دارم احسان خدا نیست و ادعا کرده که همه اینها در اثر علم و کاردانی خودم جمع شده، چون راه جمع آوری مال را بلد بودم و دیگران بلد نبودند و وقتی آنچه به دستم آمده به استحقاق خودم بوده، پس خود من مستقل در مالکیت و تصرف در آن هستم، هر چه بخواهم می توانم بکنم و سزاوار هم نیست که کسی در کارم مداخله کند.
و این پندار غلطی که در مغز قارون جای گرفته بود، کار او را به هلاکت کشانید، کار تنها او نبوده و نیست، بلکه همه ابنای دنیا که مادیات در مغزشان رسوخ کرده، به این پندار غلط مبتلا هستند. (المیزان)
در جنگ بدر که تعداد مسلمین اندک بود با عنایت خدا مسلمانان پیروز شدند و این آیه نازل شد «فَلَمْ
تَقْتُلُوهُمْ وَلکن اللهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ
رَمَیْتَ وَ لکن اللهَ رَمى وَ لِیُبْلِىَ الْمُوْمِنِینَ
مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِن اللهَ سَمِیعُ عَلِیمُ»
(انفال:17)
ماجرا از این قرار بود که در این نبرد عدد مومنین اندک بوده و آنها بدون اسلحه کامل و اسباب مجهز
بودند که گفته اند تمامشان دو اسب و هفتاد شتر داشته و
اغلبشان زره هم نداشتند، در حالی که مشرکین با وسائل
مجهز و عدد بسیار، در میدان حاضر شدند. وقتی که جنگ شروع شد رسول اکرم (ص) با ارشاد جبرئیل به علی(ع) فرمود: که مشتی خاک از روی زمین به من بده و چون داد حضرت رسول (ص ) ریگها را گرفت و به صورت مشرکین پاشید و گفت
(شاهدت الوجوه) یعنی قبیح باد روی شما، پس از آن
مسلمانان در جنگ غلبه یافتند و
اسیران و غنائم فراوانی به دستشان آمد. وقتی جنگ خاتمه پیدا نمود مومنین افتخار می کردند و بعضی می گفتند من چقدر کشتم و برخی می گفتند من چه تعداد اسیر کردم و ... این بود که این آیه فرود آمد که شما به قوت و قدرت خود فاتح نشدید بلکه فتح و پیروزی از جانب خدا بود که ملائکه را برای اطمینان قلب شما فرستاد و به قلب شما اطمینان القا کردند و او بود که در قلوب مشرکین رعب و ترس انداخت.
خدای جلیل برای تنبیه مومنین که مبادا به عمل خود مغرور گردند و بدانند که اینها به زور و
قوت بازوی خود جنگ نکردند بلکه در واقع با اراده
حق تعالی برای یاری دین خود که ملائکه را کمک
فرستاده و او کافرین را کشته و نیز اینکه رسول تو سنگ ریزه را به صورت کفار نپاشیدی بلکه خدا پاشید این آیه را نازل کرد.
و نیز رسول (ص) به قوت جسمانی ریگ به صورت مشرکین نپاشید چگونه ممکن بود روی قانون طبیعت یک مشت ریگ به صورت هزار نفر اصابت نماید بلکه هم کشتن شما و هم رسانیدن ریگ به صورت کفار از تحت اختیار طبیعی شما و رسول (ص) خارج بود فقط به قدرت خلاقه و قوت و قدرت الهی شما فاتح گردیدید. این آیه و نظیر آن از آیات مشعر بر این است که آنچه انسان کار نیک کند و لو آنکه ظاهراً صادر از او است لکن در واقع به حول و قوه خالق متعال انجام می گیرد زیرا فاعل خیرات خدا است که خیر محض است و تمام شرور و فسادهایی که در عالم واقع می گردد ناشی از حدود و جهات امکانی ممکن است زیرا که ممکن محدود به حد عدمی است و چنانچه در محلش مبرهن گردیده وجود خیر است و شر امر عدمی است یا عدم و ملکه است. این است که در سوره نساء آیه 81 قال الله تعالی می فرماید:«ما أَصابَک مِنْ حَسَنَه فَمِنَ
اللهِ وَ ما أَصابَک مِنْ سَیئه فَمِنْ نَفْسِک؛ آنچه به تو می رسد از نیکی، پس از خدا است
و آنچه می رسد به تو از بدی، از نفس تو است.» (تفسیر
مخزن العرفان)
البته این آیه منافاتی با اختیار انسان ندارد که بحث آن خود مفصل است اما انسان باید بداند مستقلاً کاری را انجام نمی دهد و فاعل تام و کامل خدای متعال است. در این صورت در پیروزی ها دچار سرمستی نمی گردد و از شکر گزاری غفلت نمی ورزد و از آن سو در شکستهای ظاهری دنیا راضی به رضای الهی است که در این صورت برای او شکست معنا نخواهد داشت: «قُلْ هَلْ تَرَبَصُونَ بِنا إِلا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» (توبه:52)
لذا به همین خاطر است که امام راحل در واقعه مبارک آزادی خرمشهر می فرماید: خرمشهر را خدا آزاد
کرد. به واقع این فرمایش حضرت امام نوعی تربیت الهی برای رزمندگان
بود تا پیروزی ها آنها را مغرور نکند و البته امام(ره) به
عنوان یک عارف کامل و واصل و فانی در حق به این
جمله اعتقاد و باور داشت.
نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]