غربزدگی، حوالت تاریخی ابنای بشر در قرون اخیر است. وضعیتی ناشی از یک گسست در تاریخ و بروز احوالات جدیدی بر عالم. دوره ای که آغازی دارد و برخی از متفکران آن را به یونان منتسب می کنند و برخی آن را به دوران پس از رنسانس و بسط مدرنیته. اما دوره ای که آغاز داشته باشد لاجرم پایانی نیز دارد. تاریخ عرصه طلوع و غروب تمدن هاست. غرب در اینجا مفهومی صرفآ جغرافیایی نیست بلکه مفهومی گفتمانی است. گفتمانی که با اندیشه و با شعار توسعه خود را به همه جا سرایت می دهد. اما اگر غربزدگی با اندیشه و شعار پیش می رود غرب گرایی با چماق و هویج راه خود را باز می کند. غرب گرایی مفهومی به غیر از غربزدگی است. غرب گرایی معنایی کاملآ سیاسی – جغرافیایی دارد. غرب جغرافیایی شامل چند کشور تمامیت خواه در عرصه جهانی است که با کمال پر رویی خود را جامعه جهانی می خواند در حالی که جامعه جهانی مفهومی بس فراخ تر و متنوع تر از چند کشور محدود اروپایی و انگلوساکسون است. غرب جغرافیایی با ثروتی انباشته از استعمار قدیم و با دانشی معطوف به قدرت در صدد نفوذ هرچه بیشتر بر سایر کشورها در جهت تامین منافع خویش است. غرب جغرافیایی از اهرم هایی برخوردار است که با آن کشورها را تهدید می کند گاه این تهدید ها از جنس سیاسی اند مانند تصویب قطعنامه و امثالهم و گاه شکلی اقتصادی دارند مانند فشار از طریق تحریم. اگر فشار سیاسی و اقتصادی هوده بخش نباشد رویکرد نظامی در دستور عمل قرار می گیرد.
بسط غربزدگی را می توان تا حدی توجیه کرد. غربزدگی اتفاقی است از جنس سبک زندگی. زیستن بر معیار نفس اماره و اندیشیدن بر مبنای عقل خودبنیاد. غربزدگی با وجوهی از وجوهات انسانی سنخیت دارد. به راستی اگر غربزدگی با ذات انسان هماهنگ نبود نمی توانست اینقدر نفوذ پیدا کند. غربزدگی آن بخش از وجود ما را که سر در دنیای دنی و خاکی دارد در اختیار می گیرد و به ما لذت می بخشد. ساختارهایی می آفریند که نفس اماره هرچه بیشتر در آن متلذذ شود و دنیایی می آفریند و تاریخی رقم می زند که می بینمش و زندگی اش می کنیم. اما سوال این است که غرب گرایی چطور می تواند بر روح و جان عده ای خود را تحمیل کند؟ غرب گرایی دیگر از جنس شعار و اندیشه و سبک زندگی نیست. غرب گرایی رسمآ به معنای پذیرش سلطه سیاسی و اقتصادی کشورهای زورگو و مداخله جو ست که می دانیم تنها به فکر منافع خویش اند و لاغیر. در دوران غربزدگی همه ما بر سبیل غربزدگی زیست می کنیم ولی عده ای هستند در این دنیا که علی رغم غربزده بودن و زیستن بر سبک زندگی غربزده با سلطه غرب سیاسی و جغرافیایی مخالفت می کنند و از در مبارزه بر می آیند. ولی عده ای به راحتی بر طبل تسلیم می کوبند و خواسته یا ناخواسته چراغ سبزی می شوند برای سلطه هر چه بیشتر زورگویان و مداخله جویان. سرزمین ما همواره در طول تاریخ در معرض تهاجم و استعمار زورگویان و متجاوزان بوده است گاه شکست خورده است و تسلیم شده و گاه پیروز شده و متجاوز را بیرون کرده است. اما همواره در تاریخ این پیروزی ها هستند که از آنها به شکوه یاد می شود و شکست ها و تسلیم ها انگار به جایی در اعماق سوت و کور تاریخ سپرده می شوند. به نظر من اینجاست که غرب گرایی و چراغ سبز نشان دادن به دشمن، جولان پیدا می کند. ملتی که همواره پیروزی هایش را ستایش کند و به یاد بیاورد و شکست ها و ضرباتی که از دشمن خورده را فراموش کند دوباره در معرض تهاجم و ضربه واقع می شود. جمهوری اسلامی امروز کشوری است که در همان حوالت تاریخی غربزدگی زیست می کند اما الهام بخش مبارزه با غربگرایی و مخالف هژمونی سیاسی غرب جغرافیایی در عالم است. امروز دشمن قداره کش و رجزخوان همه عالم غرب جغرافیایی است که سالها ما را استعمار کرده و حکومت های دست نشانده بر ما تحمیل کرده و کودتاها و خباثت های فراوانی در حق ما کرده است.وجود دشمن بر خلاف تصور عده ای ناشی از توهم نیست بلکه دقیقآ حقیقتی تاریخی است. برای مبارزه با چنین دشمنی باید برویم سراغ تاریخ و همواره به یاد بیاوریم که چه ضرباتی و چگونه از دشمن خورده ایم. برائت مفهومی است که اگر نداشته باشیم خلع سلاح شده ایم. برای باز تولید برائت باید همواره بغض و کینه از دشمن را در خود تقویت کنیم.
نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]