سفارش تبلیغ
صبا ویژن







 

برخی از مدرسین دانشگاه، فقط مدرس هستند! یعنی تنها همان چیزی که به عنوان درس تعیین شده است را به محصّل می آموزند.

اما برخی را باید استاد نامید، آنهائی که درس زندگی در کلاس درسشان موج می‌زند و علاوه بر سرفصل‌های آموزشی، هر حرکت و سخنشان در کلاس ترکیبی از آموزه‌های مهم و اساسی است که می‌تواند در تمام شئون زندگی دانشجو موثر باشد.

 

اون دانشجوئه منم ها!!!

در طول هفت سال تحصیلم در دانشگاه، چهار نیم‌سال افتخار تلمّذ در کلاس استاد کریمی را داشتم که در کلاس درسش از کلمه کلمه‌ی تعالیمش آموختم. استاد من و استاد خیلی از دوستان حقیقت محضی، آقای رجحان! آنقدر متاثر از او بوده‌ام که بعضی از دوستانم به من می‌گویند رجحانیزه شده‌ای!!!

یکی از باورهای جالب استاد این بود که آزمون هم قسمتی از کلاس است و گامی برای آموختن! خاطرم هست یک نیمسال در کلاس ما که ایشان آن را بهترین کلاسش در طول دوران تدریسش می‌نامید، روشی برای ارزیابی دانشجویان انتخاب کرد که مبتنی بود بر خودارزیابی! یعنی افراد که در کلاس به گروه‌های پنج نفره تقسیم شده بودند، هر کدام خودشان برگه‌ی خود را تصحیح می‌کردند و همچنین به کار گروهی خود نیز نمره می‌دادند.

جالب این بود که بچه‌های کلاس نه برای نمره بلکه از شدت علاقه به استاد و کلاسش درس را خوب می‌خواندند و علی‌رغم اطمینانشان از نمره خوب، باز هم شب امتحان درس ایشان، همیشه به مباحثه و مطالعه می‌گذشت!

برای من این آزمون واقعا کلاس درس بود. یک آزمون خیلی معمولی، با سوالاتی بسیار ساده! اما وقتی برگه‌های پاسخ را به کلاس آورد و آن را میان اعضای کلاس توزیع کرد و برگه هر کس را به دست خودش داد، همه متعجب شدیم. گفت هر کس به خودش نمره بدهد! البته دو سه نفری هم غایب بودند!

نهایت کار خیلی جالب بود! نمره‌ی افراد حاضر کمتر از افراد غایب بود! چون ما خود به خودمان نمره داده بودیم، اما آنها را استاد ارزیابی نموده بودند!

یادم افتاد از این ماجرا که در آن دنیا نیز خداوند برگ اعمال ما را به خودمان می‌دهد. یعنی آنجا هم ما خودارزیابی می‌کنیم. خودمان هستیم که بیش و پیش از هر کس دیگر بر عملکرد خودمان قضاوت می‌کنیم. خودمان هستیم که صادقانه برگ اعمالمان را می‌سنجیم و معلوم می‌کنیم که بهشتی هستیم یا جهنمی!

اما بعد برگ اعمال ما را خدمت خودش می‌برند. اما نمره‌ای که او می‌دهد قطعا بهتر از نمره‌ای است که خودمان به خودمان می‌دهیم! البته اگر با خودمان صادق بوده باشیم!!!

 

ای کاش حساب ما فقط به دست خودش باشد! چون او اکرم الاکرمین است و او است که می‌بخشد خطاهایی را که خود نیز گاهی نمی‌توانیم ببخشیم! او است که در کاتالوگش می‌فرماید بخشنده و بخشاینده‌ای جز من بر گناهانتان نیست! او کسی است که عمری است می‌خوانیمش به این دعا که خدایا با ما با فضلت برخورد کن و نه با عدلت...

اما هر چقدر هم که او ببخشاید، چه کنیم با این شرمندگی که خود می‌دانیم چه نامه‌ی تباه و سیاهی داریم. حالا خیلی خوب می‌فهمم شعر حافظِ عارف و عاشق را که چه خالصانه گفت:

چگونه سر ز خجالت برآورم برِ دوست

که خدمتی بسزا بر نیامد از دستم...

پ.ن:

?- قصدم این بود که ادامه بحث راجع به دموکراسی در حقیقت محض رو براتون ارسال کنم. اما با توجه به داغ بودن بحث در کامنت پست قبلی، ترجیح دادم یک هفته بحث در مورد نظام دموکراتیک ولائی رو به تاخیر بندازم تا بیشتر روش بحث بشه!



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی