سفارش تبلیغ
صبا ویژن







 

به رنگ ارغوان، فیلمی که به موقع پخش شد!

 

به نقل از وبگاه حقیقت محض

چند سال پیش از این، فیلمی دیدم به نام "میان عشق و وظیفه". شاید شما هم این فیلم ملودرام پلیسی را دیده باشید. داستان پلیس مخفی جوانی که عاشق دختر کسی می شود که قرار است در مورد او سند و مدرک جمع‌آوری کند و بدین طریق میان وظیفه و عشقش می ماند و به هیچ‌یک نمی رسد.

خیلی‌ها وقتی فیلم جنجالی ابراهیم حاتمی‌کیا، یعنی به رنگ ارغوان را دیدند به یاد ملودرام‌های این‌چنینی افتادند. گفتند داستان مامور اطلاعات ایران که عاشق دختر یکی از منافقین تحت تعقیب شده و از دستورات دستگاه امنیتی سرپیچی می‌کند...!

اما در حالی که در تمامی فیلم‌های حاتمی‌کیا، می‌توان رابطه‌ی عاطفی بین زن و مرد اصلی فیلم را استعاره‌ای دانست از ارتباط میان قشرهای مختلف جامعه، در این فیلم نیز برای من روشن‌تر از روز بود که داستان حاتمی‌کیا اصلا یک داستان عاشقانه و یک ملودرام پلیسی نیست!

اگرچه این فیلم نسبتا موفق، در بیان و رساندن منظور اصلی خود به مخاطبان نتوانست چندان موفق باشد و لذا طیف کاملا از هم گسیخته‌ای از نظرات در مورد این فیلم ابراز شد، لیکن به نظر من با نگاهی کمی عمیق‌تر به دو بازه‌ی زمانی در فیلم می‌توان به زیرکی حاتمی‌کیا در بیان مقصودش از این فیلم پی برد.

1)     در ابتدای ورود شهاب 8 به شهر، فضای شهر کاملا امنیتی است. در حالی که مطالبه‌ی اصلی دانشجویان، یک مطالبه‌ی کاملا انسانی، مبنی بر حفظ جنگل است، برخوردها با این مطالبه کاملا سیاسی و امنیتی است. کمتر کسی به خود اجازه‌ی صحبت در مورد مسائل موجود را می‌دهد. کمتر کسی قابل اطمینان است. گروه‌بندی‌های مختلف میان عقایدی که شاید با هم تفاوت چندانی در خواسته‌ی اصلی‌شان ندارند تفرقه افکنده و بعضی دانشجویان، به خصوص نامزد سابق سوژه، بر این تفرقه ناخواسته دامن می‌زنند. بازداشت دو دانشجو، مخالفت با قطع درختان را تبدیل به یک جنبش سیاسی بر علیه وضع موجود کرده و اگرچه ظاهرا تمام مساله، حفظ درختان است، اما موج مخالفت‌ها در حال تسرّی به سایر موضوعات است.

بر عکس تمامی این افراد، سوژه‌ای که شهاب 8 به دنبال او است، دختری آرام و غیر سیاسی است. او از هر حاشیه‌ای می‌پرهیزد و ترسی که از برملا شدن سرنوشت والدینش در دل دارد او را از به زبان آوردن هر گونه نظری در مورد حفظ جنگل بازمی‌دارد.

2)     در پایان فیلم، وضع کاملا متفاوت است. مخالفت با قطع درختان در حضور پلیس و رسانه‌ها، به صورت علنی و با حضور آشکار سوژه، انجام می‌شود. بدون این که کسی چنین برداشت کند که افرادی که با قطع درختان مخالفند، با ساختار سیاسی حاکم هم مخالفتی دارند. البته مخالفین قطع درختان هم فقط شعارهای مربوط به درختان را می‌دهند و از به هم آمیختن مسائل خودداری می‌کنند. در چهره‌ی همان دختر وحشت‌زده‌ی سابق، دیگر اثری از ترس نیست و او اکنون بی‌هیچ تردیدی به صف مدافعان جنگل پیوسته است.

چگونه در این ماجرا از وضعی کاملا سیاست‌زده به وضعی کاملا آرام و منطقی می‌رسیم؟! دو نکته‌ی کلیدی در این فیلم نشان می‌دهد چگونه جامعه می‌تواند مسیری چنین را برای تثبیت امنیت طی کند. نکته‌ی اول تلاش شفق برای دیدن دخترش است فقط و فقط بدین منظور که پیام مادرش را به او برساند که: "هیچ چیز ارزش از دست دادن تو را نداشت." با این عبارت، کارگردان به مخاطب می‌فهماند که مبارزه مسلحانه در مقابل نظام، هرگز حامیانش را به مقصود نرسانده و تنها موجب دور شدن نسل‌های آتی از ایشان خواهد شد. از سویی این نکته نیز در این عبارت نهفته است که راه رسیدن به خواسته‌های سیاسی، مبارزه مسلحانه با وضع موجود نیست و اولین بازنده‌ی مبارزه با نظام، مخالفان نظام هستند.

نکته‌ی دوم که در واقع نکته‌ی اصلی فیلم است، تغییر رویکرد دستگاه امنیتی،از رویکردی تشکیلاتی، به رویکردی انسانی است که شهاب 8 در واقع استعاره‌ای از آن است. شهاب در تمام طول فیلم، در نمازش خالص است و هرگز، تعللی در او مبنی بر عدولش از ارزش‌های انسانی‌اش مشاهده نمی‌شود. ذکر نام‌های خداوند در ابتدای نامه‌ی او رمزی است از خداگونه بودن انسان ایده‌آل فیلم. انسانی که در موقعیت‌های عاطفی زیادی قرار گرفته و دلباخته نشده اما این‌بار، دست و دلش برای انجام وظیفه‌ی محوله‌اش می‌لرزد. در واقع رمز این تغییر در دلباختگی عاطفی نیست، بلکه شواهدی در فیلم موجود است که نشان می‌دهد این دلباختگی، تنها نمادی است از رویکرد انسانی شهاب 8 به سوژه‌اش. به عنوان مثال، چکاندن ماشه‌ی اسلحه‌ی خالی به سمت خود، یعنی انتخاب مرگ، نشان دهنده‌ی صدق شهاب هشت در تعهدش به باورهایش است. نمادی که بارها در فیلم‌های حاتمی‌کیا مانند وصل نیکان، خط قرمز و حتی به نام پدر به عنوان تصدیقی برای درستی نیت شخصیت داستان به کار گرفته شده است.

نکته‌ی جالب در مورد فیلم به رنگ ارغوان زمان پخش آن است. روزگاری که بسیاری افراد، به خاطر ضعف‌هایی که وجودش در هر نظامی محتمل است، انگشت اتهام را به سوی اصول و مبانی انقلاب گرفته و فضای جامعه را به یک فضای امنیتی مبدل ساخته‌اند و از دیگر سو نیز عده‌ای با امنیتی کردن مسائلی که تنها ریشه در نارضایتی مردم از برخی مشکلاتشان دارد، بر شکاف اجتماعی به وجود آمده دامن می‌زنند.

در همین حین، جامعه در آستانه تحولات عظیمی است و طرح‌هایی چون طرح تحول اقتصادی، نیازمند تثبیت سیاسی کشور برای رسیدن به اثری هر چه مطلوب‌تر است. همان‌گونه که در پست گذشته گفتم، بروز وضعیت فرهنگ امنیتی می‌تواند جامعه را از رسیدن به دستاورد مطلوب در مسیر رسیدن به خواسته‌های صحیح و اصیلش بازدارد. در شرایطی که فرهنگ مردم، هر مشکل موجود در جامعه را تبدیل به یک معضل امنیتی می‌کند و از دیگر سو وجود هر اعتراض و انتقادی، به معنای ضدیت با نظام تلقی می‌شود، رسیدن به امنیت واقعی چندان کار راحتی نیست.

اما اگر فرهنگ مردم، و فرهنگ حاکمیت، به سمت و سویی حرکت کند که نه مردم خواسته‌های منطقی خود را در ظرف التقاط فکری، سیاسی‌سازی کنند و نه حاکمیت، بیان مشکلات را سیاسی‌انگاری، آنگاه شاهد رشدی شگرف در اقتصاد، سیاست، و فضای اجتماعی کشور خواهیم بود. پدیده‌ای که بنده نام آن را امنیت فرهنگی می‌گذارم.

به رنگ ارغوان البته خالی از ایراد نبود. اما خود کارگردان این فیلم در نامه‌ی معروفش به یونسی، وزیر اطلاعات وقت می‌نویسد: «برادرم، بدانید من و شما از یک قبیله‌ایم، گرچه تلاش‌مان در دو ساحت متفاوت قرار دارد. شاید به رنگ ارغوان گل سرخ خارداری باشد که دل یاران را ریش کرده است ولی شما بدانید که من نیتی جز تقدیم گل سرخ نداشتم»

 اما حاتمی‌کیا به رنگ ارغوان را با تمام ضعف‌ها و قوت‌هایش حرفی در جهت حفظ نظام می‌داند و کوشیده است با تیزبینی و نقدی سازنده و موثر، امنیت نظام را در پشت سخنانی که ممکن است ضد امنیت تلقی شوند حفظ نماید. شاهد آنکه اخیرا این کارگردان مطرح کشورمان، در مصاحبه‌ای به رنگ ارغوان را تفسیری فرهنگی از مقوله‌ی امنیت برشمرده است.

 پ‌‌ن: از عزیزانی که در مورد نقدشان از فیلم به رنگ ارغوان بی‌ادبانه حرف زده‌ام و یا در وبلاگشان نظر نوشته‌ام پوزش می‌طلبم اما امیدوارم منصفانه به من حق بدهند که از کوچک بودن زاویه دیدمان ناخرسند باشم!



کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی