سفارش تبلیغ
صبا ویژن







کجایی شیخ؟ دلم یک ذره شده برایت و برای آن دستمالی که اخ و تف خود را با آن پاک می کردی و برای ننه جون و برای عربی صحبت کردنت و برای آن سوتی های منحصر به فرد. تو تپل ترین اپوزیسیونی هستی که یک نظام می تواند داشته باشد. بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود. خدا شاهد است آن روز که شایعه کرده بودند سرطان گرفتی، نزدیک بود قالب تهی کنم. حالا بی معرفت، بدون ما می خواهی بروی دیار باقی؟ یادت می آید سوتی داده بودی و دیار باقی و دیار فانی را برعکس نوشته بودی؟ ببین! هر جا که از شهرام جزایری پول گرفتی، آنجا دیار فانی است. دیار باقی از این خبرها نیست. چوب در آستین آدم می کنند. شهرام، می شود دیار فانی، چوب، می شود دیار باقی. در مُخت شرطی کن، یاد می گیری. کار بیانداز مغزت را. آکبند نگهداشته ای که چه؟ اصلا خوش به حال محافظانت. کارشان سخت نیست، کرکره خنده است. من به جای محافظانت باشم صفا می کنم با تو و هر روز متنی عربی به تو می دهم تا از روی آن صد مرتبه بخوانی. خدا هم بخواهد تو را آن دنیا عذاب دهد، حکما همین کار را می کند. از بس بی سوادی. آخرش هم فکر کنم نفهمیدی “عربیه” به “خلیج” بر می گردد یا به “دول”. مهم نیست. مهم نیت آدم است اما من دلم برای استادی می سوزد که خواست در عهد ماضی تو را صرف و نحو یاد دهد. الان همچینی، ببین بچگی هایت چه بودی. استادت از دست تو دق کرده باشد به جاست. تو، آری با تو هستم ای شیخ به یادماندنی، کجا را نگاه می کنی؟ این ور و آن ور را نگاه نکن. دارم با تو حرف می زنم ها! با صفا نیستی که هستی. از 4 نفر پنجم نشدی که شدی. 300 میلیون شهرام را نتیغیدی که تیغیدی. مهندس و ممد تمدن سرت کلاه نمی گذارند که می گذارند. ادعای تعرض نکردی که کردی. برای حرفهایت سند آوردی که نیاوردی. جنجره ات را به فریاد دشمن اجاره ندادی که دادی. آبرویت را بر باد ندادی که دادی اما اینها مهم نیست، مهم پارسال همین موقع است که تو فکر می کردی رئیس جمهور می شوی. کاش تو رئیس جمهور می شدی. لااقل ما از شر مشایی خلاص می شدیم. تو فکر همه چیز را کرده بودی الا آرای باطله. نمی دانم، شاید فکر آرای باطله را هم کرده بودی. اصلا تو مگر فکر هم می کنی؟ من یک کتاب نوشتم به اسم “نه ده”، که نصفش در فضائل توست. ناقلا، آخرش هم نگفتی 300 میلیون را چه کار کردی. راستش را بگو، چی کار کردی با این پول زبان بسته؟ شهرام به تو داد، تو هم گرفتی. برو فیلم بازی نکن. شهرام چرا این پولها را به ما نمی دهد؟ یارو داشت زنده زنده راه می رفت، تو گفتی شهید شده. سند آوردی؟ نه. سواد داری؟ نه نه. دستمال تو زیر درخت آلبالو گم شده. حالا بیا گرگم به هوا. بیا الک دو لک. بیا خر پلیس. گفتم پلیس، آخر دستگاه قضایی با تو چه کار کند؟ تو را بفرستد بند عمومی، بدبخت، زندانیان دیگر چه گناهی کرده اند؟ دم به دقیقه می خواهی بیایی روی مخشان که به شما که عرض کنم من کلا چقدر وقت دارم؟ در مناظره با احمدی نژاد گیرم دو ساعت هم به تو وقت اضافه می دادند، حرف حساب که نداشتی بزنی، لابد باز می پرسیدی : به شما که عرض می کنم، من الان دقیقا چقدر وقت دارم؟ تو چی کار به وقت داری، حرفت را بزن. و اما منتقلت کند سلول انفرادی، آنجا که کسی نیست، پس چه کسی به تو تعرض کند؟ خودت هم که نمی توانی به خودت تعرض کنی. البته اگر تو هستی، این ادعا را می کنی. لااقل  ادعایش را که می کنی. تو کلا زیاد ادعا می کنی. البته من به جای مسئولین بودم اجازه می دادم یک هفته تو بشوی رئیس جمهور. ناقلا، خیلی دوست داری یک روز رئیس جمهور بشویها. مثلا تو رئیس جمهور شده بودی، می خواستی بروی سازمان ملل. از حفظ که بلد نیستی سخنرانی کنی، از روی نوشته هم که غلط غلوط می خوانی. یعنی تو سواد نداری نامه هایت را خودت بنویسی؟ ناسلامتی ?? سالته. البته حکاکی بود کی بود؛ صحبت تو می شود سواد آدم نم می کشد. خلاصه هر کی بود اون هم از ?? سالگی شروع کرد. تو هم برو از اول شروع کن. تو کلا از پایه ضعیفی. غلط نکنم تقصیر معلم سال اولت بود. حکایت عاقبت فرار از مدرسه. “چیز معلم ار بود زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد شیخ گریز پای را”. البته یک راه هم این است که قوه قضاییه تو را ول کند به امان خدا. دیروز یکی دو تا سایت با اشاره به جدیدترین تحرکات تو تیتر زده بودند “اقدامات مشکوک کروبی”. آخر من مانده ام کجای اقدامات تو مشکوک است؟ تو صافی، عینهو کف دست. این ممد تمدن دارد از صداقت تو سوءاستفاده می کند. تو را هویج گیر آورده. البته خود به خدایی تقصیر خودت هم هست؛ یک خورده گیج می زنی. با تو قرار می گذارد فلان روز دو تایی با هم بیایید فلان جا، بعد تو را قال می گذارد. به فکر حودت نیستی، به فکر محافظانت باش. بابا! اینها هر کدام کسی هستند برای خودشان. قسم می خورم سواد کم سوادترین شان از تو بیشتر است. می گویی نه، غروبها از همدیگر جدول ضرب بپرسید. من که محافظ کروبی بودم، غروبها خر پلیس بازی می کردم با شیخ. قائم با شک. بالا بلندی. با شیخ باید صفا کرد. شیخ هنوز ظرفیتهای خودش را نشان نداده. یک شیخ می گویم، یک شیخ می شنوی. یک شیخ می نویسم، یک شیخ می خوانی. و تو چه می دانی که کیست شیخ. پایین تر از آرای باطله است شیخ. نامه هایش کاغذ باطله است شیخ. کلی برای خودش خاطره است شیخ. سوژه بلوتوث های ماست شیخ. کلا آدم باحالی است شیخ. خیال می کند اپوزیسیون ماست شیخ. زنگ تفریح ماست شیخ. باعث خنده ماست شیخ. ملا نصرالدین زمانه ماست شیخ. آش کشک ننه جون است شیخ. اول و آخر، بیخ ریش ماست شیخ. خدایی آخرش است شیخ. جهنم هم برود، آنجا را بهشت می کند شیخ. از بس با مزه است شیخ. انا لله و انا الیه راجعون را اشتباه می نویسد شیخ. سواد ندارد شیخ. غضنفر اصلاحات است شیخ. مایه انبساط است شیخ. کلکسیونی از لاطائلات است شیخ. خیال می کند برای ما گنده لات است شیخ. شکلات هم نیست شیخ. حلال مشکلات است شیخ. جان به جانش کنی، آدم بشو نیست شیخ. در بچگی از هیچ درسی نگرفته بیست شیخ. محافظانش گاهی به او می گویند: “ایست شیخ”! بعد می گویند: “شوخی کردیم، کسی نیست شیخ”. نه، دشمن ما نیست شیخ. البته دوست ما هم نیست شیخ. شیخ. شیخ. شیخ. و ما ادریک ما شیخ. شیخ. شیخ. شیخ. شیخ و زهر مار. شیخ و مرض. شیخ و درد. بمیری ای شیخ. یعنی ببخشید؛ درد و بلات بخوره تو سرم شیخ.



  • کلمات کلیدی : رئیس جمهور، شیخ، شهید
  • کفش برای چه کسی ؟»
    87/12/17 7:43 ع

    سلام

    این روزها رسانه‌هایی از قبیل بالاترین و صدای آمریکا که همیشه صداقت خودشان را به مردم ما ثابت کرده‌اند پر شده از خبر پرتاب کفش در ارومیه به سوی احمدی نژاد .
    خبری که حتی یک سند تصویری ندارد  و چند پایگاه مختلف با یک متن مشترک ، و هم‌زمان این خبر را منتشر کردند .
    اما من اصلا قصد تکذیب کردن دروغ به این بزرگی را ندارم  و حتی نمی‌خواهم از عکس‌های بی‌ربط و ساختگی این خبر بگم …
    عکس‌هایی که بعضا با امضاهای دزدی شده از خبرگزاری‌های معتبر مثل فارس همراه هستند

    اما …؛

    آقای احمدی نژاد باید عرض کنم متاسفانه اگر احیانا شیء نامربوطی هم به طرف شما پرتاب شده ، حقتان بوده . حق مسلم در حد انرژی هسته‌ای
    شما هنوز یاد نگرفته‌اید که چطور باید ریاست کرد . شما هنوز بعد از نزدیک به چهار سال ریاست جمهوری دفتر کارتان را بلد نیستید .
    چرا شما هم مثل رئیس جمهورهای قبلی و عین بچه‌ی آدم صبح به صبح دفتر خودتان نمی‌روید و با بنز ضد گلوله تحت شدیدترین تدابیر امنیتی وسط مردم نمی‌آیید که این اتفاقات برایتان رخ ندهد ؟
    اصلا چه معنی دارد رئیس جمهور بیاید وسط مردم ؟ جای رئیس جمهور آن‌بالاست . آن بالای سن .
    رئیس جمهور باید بیاید با هلی کوپتر کنار تریبونش پیاده شود و مشتی اراجیف بگوید که هیچ‌کس جز خودش نمی‌فهمد و بعد هم با احترام و سوت و دست و رقص برود !!

    محبت یک طرفه

    چه معنی دارد رئیس جمهور میان مردم باشد ؟
    میان مردم بودن کفش خوردن دارد
    میان مردم بودن کلاه سیاه خوردن دارد
    میان مردم بودن که فقط ابراز محبت شما به مردم نیست
    قرار نیست همه‌ی مردم بویی از انسانیت برده باشند که
    یادت رفته آن مرد را که در کتاب دینی دوره‌ی راهنمایی خواندیم …
    آن مرد که هتاکی کرد مالک اشتر را …
    آقای رئیس جمهور ؛ این بار را هم خواستی ، دو رکعت نماز برای بخشایش گناه نامهربانان بخوان .  ولی از این به بعد دیگر مثل همه شو
    از این بار دیگر تو هم مثل فلانی و فلانی در دفتر کارت بمان و بیرون نیا
    این بار دیگر تو هم مثل فلانی برای خودت محافظانی بچین که شهره‌ی عام و خاص شوند
    این بار دیگر تو هم مثل فلانی‌ها برای خودت چندین و چند بدل بساز تا دست مردم به تو نرسد
    بی‌خیال ابراز محبت به این مردم
    بی‌خیال مردمی بودن میان این مردم
    مثل همه باش

    همین! مال هیچکس نیست!



    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی