سفارش تبلیغ
صبا ویژن







وقتی شیپور جنگ نرم نواحته شد،مرد از نامرد شناخته شد و “طعم ساندیس” شکوفه زد و میوه داد درخت طیبه بصیرت. ? سال دفاع مقدس بهترین مجال بود برای بسیجیان خمینی تا نشان دهند مردند و اهل درد و ? ماه دفاع مقدس بهترین جلوه بسیجیان خامنه ای بود. نسلی که “میثم محمد حسنی” فقط یکی از آنهاست در روز و در “فضای خیابان” می خروشید علیه حرامیان که حتی به خیمه عباس هم رحم نکردند و در شب، در خلوت شب، در دل سکوت، رزمنده می شد این بار در “فضای سایبر”. بیم ندارم اعترف کنم نسل ما یک دستش “علم” بود، یک دستش “قلم”. من از جنگ بدم می آید ولی از همت و باکری خوشم می آید. من از جنگ نرم، از فتنه، از آشوب، از نامه سرگشاده، از جام زهر، از جور دهر، از آزگاری روزگار، از بی عمار شدن حضرت آموزگار، از شعار جمهوری ایرانی بدم می آید اما از این نسل عاشورایی، از این ستاره های درخشان ماه تابان خوشم می آید. چه پیچیده بود فتنه و چه خواب بدی دیده بودند برای ما. خیال کردند “علی” تنهاست و اینجا کوفه است. نماز خواندند اما در مسجد ضرار. تکبیر فرستادند اما با تکبر. اذان گفتند اما بی اذن خدا. روزه خوردند اما در روز قدس. ماهواره را بسیج کردند علیه بسیج. سیمشان را وصل کردند به BBC و “میثم، میثم – عمار” را از پشت “بیسیم” خنجر زدند. دوست بودند اما دستشان “قرآن ناطق” نبود. در دست دشمن بود دستشان. اجاره داده بودند چشمشان را به نگاه دشمن. حلقومشان را به صدای آمریکا و سینه شان را به کینه خصم. هضم این نکته دشوار است اما جملگی در “خط امام” بودند و بسیار با پیر جماران عکس داشتند. ملاک تعداد عکس های آدمی با امام نیست. ملاک، پلاک شهداست. ملاک، این است که پلاک خانه “انقلاب اسلامی” را دشمن نصب نکند. ملاک حال فعلی افراد است که به خوبی در کتاب “طعم ساندیس” تصویر شده. “میثم محمد حسنی” جوانی است همواره در حال “دوئل”. دو دل نیست در انتخاب میان “تاریکی” و “نور”. سرباز سپاه ماه است و دلداده روشنایی. دیده ام بی تابی اش، بی خوابی اش را در خط مقدم اینترنت. میثم “طرح” نمی زند، دم در “نی” می زند و از “طعم ساندیس” دم می زند. میثم یکی از خیل عظیم ستارگانی است که در “نه ده” ساندیس جمهوری اسلامی را نوش جان کردند و نی اش را فرو کردند در چشم شب پرستان. نوشتم این چند خط را برای این “طراح ماه” که گاه ناگزیر است طرحی بزند از شب تا نشان دهد چهره حقیقی خروج کنندگان از شعاع نور را. دور و دراز است و پر رمز و راز، “دیرینه دوستی” ام با میثم اما کامل نمی شود این خطوط اگر گرامی ندارم یاد بانویی را که فداکارانه به میثم اجازه داد از وقت متعلق به زن و زندگی اش بزند و برای ما طرح بزند. صبر همسر میثم را باید ستود که بی او میثم، تاریکی از لوح سپید نمی زدود.



  • کلمات کلیدی : جنگ، دشمن، رزمنده، طعم ساندیس
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی