سفارش تبلیغ
صبا ویژن







نخبه پروری سیاسی؛ بایسته جنگ نرم، کارویژه جنبش دانشجویی

جنبش دانشجویی به عنوان مجموعه ای که خارج از صحنه مناسبات سیاسی ناظری هوشمند و بازویی توانمند در تحلیل و ارایه راهکارهای کارشناسانه برای رخدادها و جریان های فعال سیاسی کشور محسوب می شود، نقش مهم و جایگاه ویژه ای در عرصه سیاسی ایران اسلامی برعهده دارد. بر همین اساس لازم و ضروری به نظر می رسد تا در روزگار کنونی ما جنبش های دانشجویی پخته تر و منسجم تر از گذشته ایفاگر نقش های محوری و کلیدی مباحث سیاسی در ابعاد داخلی و خارجی باشند.مقام معظم رهبری در دیدار خود با جمعی از دانشجویان نخبه و برتران کنکور وفعالان تشکل های سیاسی و فرهنگی دانشگاه در سال ???? برنخبه پروری سیاسی در دانشگاه های کشور تأکید فرمودند:«من حالا نخبه پروری سیاسی را توصیه می کنم و تأکید می کنم که در بخش های تبلیغات و صدا و سیما نخبه های سیاسی و نخبه های اجتماعی باید مطرح بشوند، ...»



 بسم الله.

خونواده اواخر تیرماه تصمیم گرفتند که بریم شمال، گفتند میخوایم جشن اعیاد شعبانیه رو امسال توی ویلامون در چالوس برگزار کنیم. وسائل رو آماده کردیم. برای فامیل و دوست و آشنای نزدیک هم کارت دعوت فرستادیم؛ قرار بر این بود که امسال جشن باشکوهی رو توی ویلای پدرهمسرم بگیریم و برای اولین بار بود که این کار انجام میشد. هماهنگی‏هاش و زحماتش هم خیلی مشکل بود. آخه قرار بود جشن میلاد امام حسین (ع)، حضرت اباالفضل (ع) و امام سجاد (ع) توی یکروز و بعدش هم بمونیم تا نیمه شعبان و خوش بگذرونیم. کارها انجام شد و من قرار بود مثل همیشه آچار فرانسه باشم. آچار فرانسه سفر و برگزاری جشن. البته بازم مثل همیشه عکاسی با من بود. و تصویربرداری با برادر همسرم! راهی سفر شدیم و چالوس رسیدیم. کارها انجا شد و مهیای جشن شدیم. تزئینات و سفارش غذا و تهیه میوه و شیرینی هم با من و مادرخانمم بود.

بدون عکس!

روز جشن بود و مردها طبقه همکف ویلا و خانمها هم طبقه دوم ویلا بودند، ویلا بزرگ بود با اتاقهای زیاد! و این برای چند روز ماندن افراد فامیل به ما کمک میکرد، بله میگفتم جشن بود و سرور و شادی، مولودی خوان داشت میخوند و همه داشتند کف میزدند. عجب اشعار قشنگی برای موالید شعبان میخوند. مولودی خون از مولودی خونهای باحال و کاردرست بود. منم مشغول عکاسی بودم. همون وسطای جشن بود که لامپ بزرگ گازی که نزدیک پنجره بود ترکید. نمیدونم از گرما بود یا از اتصالی برق یا اشکال خود لامپ!! شایدم لامپ میخواسته حواس ما رو جمع کنه! قسمتی از ویلا تاریک شد و طبق معمول تعویضگر لامپ و برقکار و آچار فرانسه خونواده من بودم.

از توی حیاط چهارپایه بلندی که دو متر ارتفاع داشت رو اوردم، گذاشتم زیر لامپ ترکیده و رفتم بالا (اینو نگفته بودم، ویلای پدر خانمم بزرگ بود و چند ویلای بزرگ دیگه دیوار به دیوارشون بود که پدرخانمم میگفت بغلی مال یه ضدانقلاب‏ و چندتای دیگه هم مال یکی دونفر از وزرای دولت آقای هاشمی و خاتمیه!) بله رفتم بالا و دستم به لامپ که خورد یهو از پنجره بیرون رو نگاه کردم. البته اهل دید زدن و چشم چرانی نبودم! ولی با یه نگاه چیزی دیدم که کمی تعجب برانگیز بود!!! باورم نمیشد، ویلای همون ضدانقلاب معروف! فکر میکنید چی دیدم؟ دیدم آقایون مشتهر و معروف به سران فتنه (موسوی، خاتمی، کروبی) + موسوی خوئینی‏ها، سیدحسن مصطفوی، تاج‏زاده، ابطحی، شریعتی، نبوی، میردامادی و بعضی که چهره‏شون مشخص نبود دور میزی نشسته و مشغول مباحثه و خوردن هستند. میز بزرگی که پر از میوه‏های رنگارنگ و غذاهای جورواجوره. به به! بساط دود و دم هم که براه بود!

اون پنجره پائین تر بود و پنجره‏ای که من دید میزدم ارتفاع داشت و به سختی اونها میتونستند متوجه نگاه کردن من بشن. خلاصه داشتم لامپ رو می‏بستم و نگاه میکردم که خدمتکاری که ظرف بزرگی از آلبالو و گیلاس دستش بود وارد جلسه اونا شد و می‏چرخید و تعارف می‏کرد. آقایون سران فتنه یک‏به‏یک برداشتند تا رسید به بهزاد نبوی؛ نمیدونم چطور شد که یکدفعه متوجه دید زدن من شد و با دست به بهزاد نبوی اشاره کرد، من تا اومدم سرم رو بدزدم منو دیده بود. سریع پریدم پائین، نمی‏دونستم باید چیکار کنم. با خودم گفتم معلوم نیست این آقایون باز دوباره چه خوابی برای مملکت و جوونها دیدن که اینجا جلسه گرفتند و دوباره میخوان چه فتنه‏ای بپا کنند؟!!

سراسیمه بود که خودم رو به پدرم رسوندم، ماجرا رو براش توضیح دادم، باورش نمیشد اما به صحت و راستی حرف من ایمان داشت. به پدر خانمم که صاحب ویلا و بانی جشن بود هم شرح ماجرا دادم، اونم اولش باور نمی‏کرد وی گفت اون ویلا چندتا در داره بعید نیست از درهای دیگه داخل شده باشند. تازه اینروهم گفت این ویلا متعلق به ضدانقلاب‏های متصل به وزرای دولت هاشمی و خاتمیه! هیچ چیز غیر ممکن نیست.

این حرف دهن به دهن پیچید و خودجوش هماهنگ شد هر کسی حتی با دست خالی به سمت اون ویلا هجوم ببره و اونها رو از منطقه بیرون کنند. جمعیت حاضر در جشن هم کم نبودند. ماشاءالله خودشون یه لشکر بودند! منم تا اینها راه افتادند رفتم دوربینم رو برداشتم تا از صحنه‏های درگیری، عکسهای خبری بگیرم و خوراک چند روز رسانه‏ها رو تأمین کنم. نمیدونم چه اتفاقاتی افتاد ولی همونطور که به کوچه پشتی که درب دیگر اون ویلا بود اونجا بود نزدیک میشدم میدیدم که جمعیت دارن دنبال ماشین‏های زیادی میدوند، ماشین‏های مدل بالایی که رنگاوارنگ بودن.

من رسیدم به اون ویلا دیدم از آشناهای ما زیاد کسی اینجا نیست، از یکی پرسیدم چی شده؟ بنده خدا نفس نفس زنان گفت فرار کردند! گفتم کیا؟! همینطور که نفس میزد گفت: سران. سران فتنه فرار . سران فتنه فرار کردند. گریختند. دُمشون رو گذاشتن روی کولشون و فرار کردند. گفتم چطوری؟! چرا فرار کردند؟ گفت: تا داشتیم نزدیک درب ویلاشون میشدیم دیدیم که ماشینهاشون مثل مور و ملخ دارن در میرند. یکدفعه یاد اون لحظه افتادم که اون خدمتکار بهزاد نبوی رو متوجه من کرد و من پریدم پائین؛ فهمیدم اینها که جلسه مخفی‏ای داشتند از همون هوشیاری خدمتکارشون فهمیدن که اینجا هم نمی‏تونه برای جلساتشون و ریختن نقشه فتنه دیگری امن و مطمئن باشه. بله براحتی گریختنند.

ناامید رفتم داخل حیاط سرسبز ویلا، تعداد کمی از آشناها اونجا بودند. یکسری خدمتکار و کارگر هم بودند! سعی کردم از بجامونده‏ها و ریخت و پاشهاشون عکس بگیرم! دیگ‏های غذا. با غذاهای متنوع! کارگری که کنار حوضچه‏ی پر از میوه نادم نشسته بود! کارگر دیگری که کنار منقل بزرگ (باربیکیو) بیخیال نشسته بود و کباب چنجه به بدن میزد! و ریخت و پاش‏های عجیب و غریب که فقط از ثروتمندان و بیدردهای روزگار سر میزد. همین هنگام میخواستم وارد ساختمان ویلا بشم که دیدم صدای زنگ بیدارباش موبایلم میاد! تعجب کردم! البته دیدم انگار کسی تکانم میده و میگه پاشو پاشو نمازت قضا نشه. نگاهی کردم دیدم کسی نیست. اومدم برم داخل دوباره تکانی به من داده شد و بیدار شدم فهمیدم تمام اینها خواب بوده و ساعت موبایلم رو خاموش کردم. دیدم همسرم چادر نماز سرش هست و میگه پاشو نمازت قضا نشه!

خنده‏ام گرفت. بهش گفتم سلام عزیزم. ممنون که بیدارم کردی! گفتم میدونی چه خوابی دیدم؟ گفت نه! گفتم خواب دیدیم رفتیم شمال! اونجا سران فتنه رو دیدم و... بعد از نماز صبح بهش گفتم میرم اینا رو توی وبلاگم بنویسم. و این شد که خوندید.

در ضمن بگم پدرزنم حتی یک متر زمین هم توی شمال نداره! چه برسه به ویلا! جالبه که آدم وقتی خواب میبینه واقعا فکر میکنه مثلا پدرزنش توی شمال، اونم چالوس یک ویلای چند هزار متری داره که همسایش ضدانقلاب یا وزیر و وکیل هست!

خواب عجیبی بود! بخیر بگذره. یا حق



  • کلمات کلیدی : سیاسی
  • امروز (جمعه) بنا داشتیم به شهر مقدس قم برویم بنا به دلایلی از میانه راه برگشتیم و برای بازدید به نمایشگاه مطبوعات رفتیم. نمایشگاه در صبح ساکت و آرام بود. تا اینکه از ساعت دو به بعد کمی فضای سیاسی مورد انتظار نمایشگاه مطبوعات شکل گرفت. به خصوص جلوی غرفه های رجا نیوز و فارس. در مقابل غرفه رجانیوز داشتم با چند نفر سبزها بحث می کردم. کم و بیش جوابی نداشتند و از این شاخه به این شاخه می پریدند.

    تا اینکه در میان صحبتهای ما یکی آمد دست طرف مقابل مرا کشید و گفت ول کن بیا بریم کروبی آمده!! جمعیتی به طرف در ورودی نمایشگاه حرکت کردند. شعار مرگ بر روسیه و مرگ بر دیکتاتور شنیده می شد. اما پس از اندکی فضا عوض شد. من خودم رو رساندم جلو نزدیک کروبی و فریاد زدم مرگ بر منافق! کم کم تعداد مخالفان کروبی بیشتر و بیشتر شد. به گونه ای که کروبی راهش را کج کرد و وارد یک پارتیشن شد. منتهی جمعیت به غرفه آسیب رساندند. البته در این میان برخی سوال می کردند چی شده و هنگامی که می شنیدند کروبی آمده بی توجه راه خود را می گرفتند و می رفتند و یا علیه او اظهار نظر میکردند و البته وارد جمعیت اطراف کروبی نمی شدند.   هنگامی که پشت سر کروبی مرگ بر منافق می گفتم شخصی با لگد به من حمله کرد. همین امر سبب شد عده ای از من بخواهند که شعار ندهم. بعد از اینکه اوضاع برای کروبی و تیم پرشمار محافظان کروبی سخت شد او را به طبقه بالا نمایشگاه بردند در این بین چند لنگه کفش به سمت کروبی پرتاب شد. عده ای شعار می دادند یا حسین میر حسین. مرگ بر دیکتاتور و هنگامی شعارهای اینها بلند می شد فریادهای مرگ بر منافق دروغگو برو گمشو و ... هم بلند تر می شد.

    هنگامی که کروبی از پله های درب خروجی پایین می آمد جمعی از مردم در مقابل او در پایین پله ها به شدت علیه او شعار می دادند. اینجا بود که ناگهان صدای شکیک هوایی به گوش رسید و مردم با شوکر متفرق شدند. کروبی به زور وارد ماشین شد در حالیکه عمامه به سر نداشت و بر پیشانی اش زخمی که حاصل تنفر مردم از او بود نقش بسته بود. شخصی بسیار عصبانی که به شدت تمایل داشت کروبی رو کتک بزند توسط مردم مهار شد. ماشین کروبی به سرعت از نمایشگاه خارج شد و ماشین تیم حفاظتی وی هم در حالی به سرعت گاز می داد که توجهی به مردم جلوی خود نداشت. یکی از محافظان کروبی که جا مانده بود بیرون در جلوی ماشین ایستاده بود که شخصی به او لگد زد و او با لفظی رکیک صحنه را ترک کرد.

    پس از خروج کروبی جمعیت فریاد کشید ماشاء الله حزب الله!! و با قرائت صلوات صحنه را ترک کردند. بعد از این جمعیت سبزها که بیرون فضای نمایشگاه بودند شعارهایی سر دادند که مسئولان نمایشگاه با بلند کردن بلندگو های نمایشگاه و صدای انها را مخفی کردنداین عده به 500 نفر هم نمی رسیدند.

    بعد از اخراج کروبی رجا نیوز و فارس به سرعت حاشیه های کروبی در نمایشگاه را در صدر اخبار خود درج کردند. که عده ای به تیتر خبرگزاری فارس مبنی بر اینکه مردم کروبی را بیرون کردند معترض بودند. عده ای هم از فارس و رجا تشکر میکردند و با موبایل از صفحه مربوط به این خبر عکس می گرفتند. نکته جالب اینجا بود که خیلی سریع شایعه را پخش کردند که این خبرگزاری فارس بود که بسیجی ها را برای شعار علیه کروبی فرستاده بود!!!

    نکته دیگر این نمایشگاه این بود که در دفتر نظر خواهی مطبوعات به شکل سازمان یا فته ای شعارهای سبز لجنی به چشم می خورد و برای 13 آبان تبلیغ کرده بودند.

      

     

     

     

     

     

     

     

     

      مهدی کروبی هنگام خروج از نمایشگاه مطبوعات

     مهدی کروبی هنگام خروج از نمایشگاه مطبوعات

    مهدی کروبی هنگام خروج از نمایشگاه مطبوعات

     مهدی کروبی هنگام خروج از نمایشگاه مطبوعات

    مهدی کروبی هنگام خروج از نمایشگاه مطبوعات

     مهدی کروبی هنگام خروج از نمایشگاه مطبوعات



  • کلمات کلیدی : سیاسی

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]

    در روزهای اول انقلاب وقتی در دادگاه کودتا چیان افسر عالی رتبه نیروی دریایی که از ایادی حزب توده بود خطاب به قاضی دادگاه که آیت ا..ری شهری بود گفت(نقل به مضمون) :چگونه مرا جاسوس دشمن میدانید در حالی که نه نقشه نظامی به دشمن داده ام و نه امکانات و مهماتی را در اختیار دشمن قرار داده ام ؟آقای ری شهری با صلابت پاسخ داد:آیا دشمن از شما تقاضاکرد و ندادید ؟چند روز بعد آن افسر نیروی دریایی به جوخه تیر باران سپرده شد منطق انقلابی آن روزها مانند هر انقلاب دیگری باعث شد تا میراث خمینی بزرگ پایدار بماند و افرادی نظیر میر حسین موسوی در آن شرایط جنگ تحمیلی عهده دار پست نخست وزیری شوند گمان نمیرود که در شرایط فعلی کشور به لحاظ وجود قضاط شریف و انقلابی کمبودی داشته باشیم آن چه نباید اتفاق بیفتد افتاده است
    شیرینی یک حماسه بزرگ و انقلابی و یک پیروزی و همنوایی با ولایت و رهبری در کام ملت تلخ گردیده و خون بیگناهانی به زمین ریختهشده است .حیثیت و استقلال یک کشور بر باد رفته است و امور داخلی آن به مضحکه کسانی تبدیل شده است که خود خون صدها هزار زن و کودک و بی گناه را در عراق و افغانستان و فلسطین بر زمین ریخته اند.کشور ما در آستانه خطری بزرگ قرار گرفته است که تجزیه و فروپاشی ارکان اجتماعی کمترین خطرات موجود است .دیگر دغدغه امنیت و ثبات کشور صرفا دغدغه حامیان نظام نیست
    که اگر این گونه بود صاحبان نظام و انقلاب این حق را داشتند که از حق خود در خصوص حفظ نظام بگذرند بحث، بحث حیثیت و شرافت یک کشور و موقعیت های حساس دیپلماتیک است که همه توسط میر حسین موسوی با قطبی کردن فضای سیاسی و اجتماعی کشور بر باد رفته است .میر حسین موسوی با ملتهب کردن فضای سیاسی جامعه نظام اسلامی را صرفا در جهت یک انتخاب هدایت کرد گر چه از این انتخاب هراسی وجود ندارد ولی نتیجه چنین انتخابی صدمات فراوانی به نسل آینده کشور وارد خواهد کرد این انقلاب از مرحله هیجانات اول انقلاب عبور کرده و به مرحله تثبیت رسیده بود .احمدی نژاد و خاتمی در همین مکانیزم انتخا باتی انتخاب شدند و میر حسین موسوی در همین مکانیزم توانست چنین تبلیغاتی را ساماندهی کند که حتی دموکراسی های غربی با هیجان روند آن را دنبال می کردند. خیانت میرحسین موسوی به منافع ملی کشور آن چنان وسیع و همه جانبه است که حتی بر اساس عرف کشورهای دموکرات باید او را به اتاق مرگ فرستاد !
    خیانت او به رهبری دل سوز و فرزانه و نیرو های خدوم و جان بر کف انقلاب و مهیا کردن شرایط برای طمع ورزی بیگانگان و خارج کردن کشور از حالت عادی و قرار دادن آن در مسیری ویژه و فوق العاده که تبعات آن حتی در دهه های آتی گریبان فرزندان این ملت را رها نخواهد کرد .
    کشور ما پس از سه دهه تنش انقلابی به مرحله ای از ثبات سیاسی رسیده بود که حتی قدرت های سلطه گر واقعیت عینی آن را پذیرفته بودند .اگر دیروز افسر عالی رتبه نیروی دریایی به احتمال واگذاری اطلاعات و امکانات نظامی به دشمنان ملت به جوخه تیر باران سپرده شد اینک با کسی مواجه هستیم که حیثیت یک نظام و ملت را به دشمن واگذار کرده است
    محاکمه و اعدام میر حسین موسوی تنها خواسته به حقی است که طمع ورزی بیگانگان را در کوتاه مدت قطع و پیام روشنی به کشور های غربی خواهد داد .آن چه نباید اتفاق بیفتد افتاده است و انقلاب در مسیری بدون بازگشت قرار گرفته است
    این مسیری است که میر حسین موسوی با خیانت به آرای یک ملت بزرگ فرا روی انقلاب قرار داد و خود باید اولین قربانی این مسیر باشد .
    تا او چه خواهد ...
    والسلام




    نوشته شده توسط :کیومرث کاتوزی::نظرات دیگران [ نظر]
    یکی از شعارهای پررنگی که در سخنان آقایان اصلاح طلب به خصوص جناب شیخ مهدی کروبی بسیار دیده می شود پای بندی به ارزشهی انقلاب و امام است به گونه ای که خط امام را گویی متعلق به خود می دانند! کاندیدای شکست خورده اصلاح طلبان که با کمتر از یک در صد از آرا به عقیده برخی از جومونگ هم کمتر رای آورده است این بار به خیال خود با تمام قوا به صحنه وارد شد! حزب داشت. دور و بر خود کارشناس داشت. به قول خودش برنامه داشت در تمام زمینه ها!

    مهدی کروبی اما بعد از انتخابات حرفی برای گفتن نداشت چرا که آرای او به حدی بود که جای حرف برایش نگذاشته بود! لذا پشت سر میر حسین راه افتاد و بهانه جویی های او را تکرار کرد! کروبی این بار اما پیشنهاد جالبی داده است. او گفته است: من پیشنهادی برای آقای احمدی‌نژاد دارم. وزارت کشور اجازه برگزاری یک تجمع را به ما بدهد بعد ما در یک نقطه تهران تجمع برگزار می‌کنیم، ایشان نیز همزمان در نقطه دیگر تجمعی برگزار کند. آن وقت ایشان ببیند که مردم از کدامیک استقبال می‌کنند. از آنها یا از اصلاح‌طلبان.

    این سخن کروبی بعد از خطبه های روز جمعه اما خامنه ای پای بندی این حضرات به اصل ولایت فقیه و خط امام را به خوبی نمایان می کند! امام خامنه ای در آن خطبه های حماسی فرمودند اردو کشی خیابانی را تمام کنید نتیجه انتخابات را باید در صندوقهای رای دید نه در کف خیابان! اما باز مشخص نیست کروبی که حتی طرفداران خودش هم به او رای نداده اند برای چه رجز می خواند؟؟ جدای ازا ینکه این حضرات از روز شنبه به بعد خود را در مقابل ولی و ملت قرار داده اند. آقای کروبی با این پیشنهاد مضحک خود شم سیاسی و زیرکی خود را هم بار دیگر به نمایش گذاشته است! طبق آمار وزارت کشور رای آقای احمدی نژاد و موسوی در تهران برابر بوده است و تنها موسوی 300هزار رای (به اندازه رای کلی آقای کروبی) از دکتر احمدی نژاد جلو بوده است. خوب حال این پیشنهاد آقای کروبی چه دردی را دوا میکند؟ مگر اتخابات فقط در تهران برگزار شده است؟ مگر کسی گفته آقای احمدی نژاد در تهران بیشتر رای دارد؟ لابد از فردا در همه شهرهای ایران باید  تک تک این گونه تجمعات را بر قرار کرد! آقای کروبی به نظر باید  بعد از مجلس ششم خود را بازنشسته می کرد!!



  • کلمات کلیدی : سیاسی

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی