به نقل از وبگاه حقیقت محض
این روزها به هر وبلاگ و سایتی که سر میزنی، پر است از زندگی و شیرینی، سرشار از سرور و تبریکات، مملو است از سبزه و سنجد و نبات، لبالب است از دعا و راز و نیاز، و پر تاب و تب از نیاز و ناز.
نوروز، روز نوی ایران زمین، با آمدن بهار فرا رسیده است، و نور شادی دل ایرانیان را شاد کرده است.
جای غم نیست در این روزهای نکو، که بهار شادیها فرا رسیده و نوری تازه در آسمان پهنهی هستی تابیده و شکوفهها از پس سرمای زمین و زمان شکفته و چشم زمستان در این بهار دلنشین آشفته...
در این بهار که طبیعت به شادی مشغول است، طبع ما بیدلان ناخواسته ملول است. ملولم از این همه سردی، درد ما نیست جز ز بی دردی!
در بهاری چنین که میبینی
سفرهی هفت سین که میچینی
کودکانی در این زمین هستند
بغضهایی که سخت بشکستند
دستهایی به خون خود خیسند
برگهایی هنوز میریزند
مادرانی هنوز بیتابند
طفلهایی که گشنه میخوابند
در فلسطین جوانهها پیرند
غنچههایی که بسته میمیرند
از جفای خزان دلم خون است
خاک غزه دوباره گلگون است...
این روزها برایم عید نیست! زمانی که میدانم چنگال توطئهها، گلوی دین و غیرت و آئینمان را گرفته و میفشارد، و خنجر نادانی و فرتوتی و خودخواهی عدهای نابخرد نامسلمان، از پشت با "مرگ بر قدس"ها و "نه غزه نه لبنان"ها، جگرمان را میدرد و خونآبههای درد و رنج را از کلاممان برون میریزد...
چگونه با این درد بسازم، و چگونه بیتوجه از کنار این بیدردی گذر کنم؟! خاطرم هست روزی را که زمزمه میکردم با سامی یوسف، نغمههایی را، و میگریستم و عهد میبستم...
Try not to cry, little one… you"re not alone, I"ll stand by you.
Try not to cry, little one… my heart is your stone, I"ll trough with you…
حالا نه دل دارم که دلم را نزد او بفرستم، نه در کنارش ایستادهام. حالا باید بگویم به آن کودک بینوای فلسطینی، که گریه کن عزیزم، که من هم تنها خواهم توانست با تو در گریستن همآوا شوم، که با هم بگرییم از آنچه بر ما میرود و از آن بیخبر و بی اعتنا میگذریم...
آری! میگذریم... بگذریم...بگذریم...بگذریم...!
ما بیدلان که عید نداریم... اما اگر شما دارید... عیدتان مبارک!!!
موسیقی و متن سرود سامی یوسف، هدیه نوروزی من به حامیان نوروزی قدس شریف!
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]