سفارش تبلیغ
صبا ویژن







بسم الله.

راهپیمایی پیروان قرآن

مردم خداجوی و پیروان کتاب آسمانی مسلمانان، در تهران و در سراسر ایران اسلامی در اعتراض به هتک حرمت به قرآن کریم راهپیمایی و تظاهرات کردند.

در اینجا عکس بالا را با ابعاد بزرگ میتوانید ببینید>>

ما پیروان قرآن تا آخرین قطره خون خود از کتاب آسمانیمان حفاظت و حراست خواهیم کرد و نمیگذاریم ایادی شیطان در زمین به کلام الهی و دستورات پروردگار جهانیان ذره‏ای بی‏احترامی و هتک حرمت نمایند. الله اکبر

خداوند در قرآن فرموده ما خود حافظ و نگهبان آن خواهیم بود، اما باریتعالی؛ پروردگار عالم هستی، ای رحمة للعالمین، ما که بندگان ناچیز تو هستیم نمیگذاریم کافران و مشرکین و آنان که راهشان راه شیطان است کوچکترین بی‏احترامی‏ای نسبت به کتاب و کلام مُنزل بر رسول اکرم (ص) روا بدارند و تا آنان را از میان برنداریم دست برنخواهیم داشت. الله اکبر

پروردگارا، ما را با قرآن زنده بدار، ما را با قرآن بمیران و با قرآن محشور کن



  • کلمات کلیدی : قرآن، عکس، تظاهرات
  • عاشقعلی...»
    89/6/25 1:58 ص

    پیش‌نوشت:

    اگر یادتون باشه، پنج‌شنبه‌ای که ماه رمضان شروع شد یه‌کمی سنّت شکنی کردم و یه پست خارج از نوبت فرستادم. این مطلب رو هم پنجشنبه‌ی هفته پیش که آخرین روز ماه رمضان بود می‌خواستم قلمی کنم. اما متاسفانه فرصت نشد!

    اون موقع فکر کردم دیگه موقعیت از دستم رفته و دیگه دیر شده. اما با سخنرانی آقا در خطبه روز عید، و اعلام روز پنجشنبه به عنوان روز همبستگی با مردم سیل‌زده‌ی پاکستان، تصمیم گرفتم قضای این عبادت واجب از دست رفته رو به جا بیارم.


    خودِ نوشت:

    با زبان روزه، زیر آفتاب سوزان، نشسته بود. تنها چیزی که برایش مانده بود توی دست گرفته بود و جلوی در چادری که برای برادرها و خواهراش که توش نشسته بودن هم جای کافی نداشت، قرآن می‌خوند. روز بیست و نهم بود و عاشق‌علی طبق عادت این چندساله‌ی اخیر مشغول قرائت جزء بیست و نهم قرآن بود. رسیده بود به سوره‌ی انسان!

    آخ... انسان! چقدر دردناکه ببینی انسان‌هائی جلوی چشمت با آب میرن و می‌میرن! چقدر سخته ببینی مزرعه‌ای که براش زحمت کشیدی با آب میره! چقدر دشواره! باز خدا رو شکر که انسان اهل نسیانه! شاید اگر نعمت فراموشی نبود، زندگی برای انسان ممکن نبود!

    نفسی عمیق آغشته به حسرت خالص، از عمق وجودش کشید و شروع کرد به خواندن آیات. هنوز چند آیه‌ای نگذشته بود که صدای صدّیق، برادر کوچکترش اومد که به سمت چادر می‌دوید و از روی بندهای چادرهای همسایه می‌پرید تا خودش رو به عاشق‌علی برسونه.

    نیاز نبود بپرسه که چی شده! دویدن صدّیق فقط یک معنی می‌تونست داشته باشه. یعنی کامیون کمک‌رسانی داره می‌رسه! یعنی بعد از سه روز گرسنگی و تشنگی، بالاخره مقداری غذا به روستائیان آواره‌ی روستای ویران‌شده‌ی حیدرآباد می‌رسید.

    اگرچه صدّیق فقط عاشق‌علی رو صدا می‌زد اما این بدان معنی نبود که بقیه ندونن چه خبر شده! این کودکان و جوانان بی‌رمق از زور گرسنگی و تشنگی و روزه‌ی اجباری، حالا همگی پرتوان‌تر از همیشه به سمت جاده می‌دویدند. عاشق‌علی هم پرید! کتاب رو همون‌طور باز، جلوی چادر گذاشت و دوید به سمت جاده.

    اگر تنها بود شانس زیادی نداشت! قبلا سه-چهار نفر از جوانان روستا رو که با او دوست بودن هماهنگ کرده بود که شاید بتونن با کمک هم بخشی از غذاها و آبها رو بگیرن. آخه غذا اینقدر کم بود که سرش همیشه دعوا می‌شد و اگر چند نفر با هم همدست نمی‌شدن شاید آخرش چیزی بهشون نمی‌رسید.

    صدّیق که از نفس افتاده بود همانجا ماند و از دور تلاش برادرش رو به تماشا نشست. اما با رسیدن کامیون، چنان گرد و غباری بلند شد که دیگه نمی‌شد چیزی دید. نگران بود. یعنی آیا عاشق‌علی می‌تونست غذائی برای پدر مریض‌شون بگیره؟! برای خواهرزاده‌ی نوزادشون چی؟! یعنی چیزی به صدّیق می‌رسه؟!

    گرد و خاکها که کنار رفت، عاشق‌علی با لبخندی بر لب با دوستانش، به سمت چادر اومدند. لبخندی حاکی از رضایت از اینکه تونسته بودن مقداری غذا و دارو و آب بگیرن و هر کدوم با خودشون به سمت صدّیق بیارن. اهل چادر همه بیرون اومده بودن و با چشم‌هائی که دیگه سویی نداشت لبخند عاشق‌علی رو به تماشا نشستند.

    حالا نوبت تقسیم بود. عاشق‌علی و دوستاش تمام جعبه‌هائی که کاسب شده بودن رو روی زمین گذاشتن و دورش نشستن! قرار نحوه‌ی تقسیم رو از سه روز پیش گذاشته بودن.

    دفعات قبلی که کامیونی به روستای مخروبه‌ی حیدر‌آباد آمده بود، فقط کسانی توانسته بودن غذائی بگیرند که نوجوان و یا جوان سالمی در خانواده داشتند که بتواند با چنگ و دندان، چیزی برای خانواده بیاورد. به کودکانی که والدینشان را از دست داده بودند، و به پیرانی که جوانان‌شان را، و به زنانی که نمی‌توانستند پای کامیون بروند و بجنگند، چیزی نمی‌رسید. به مریض‌ها، به ضعیف‌ترها، و به آنها که چادرشان دورتر از جاده بود!

    این یک کنسرو، مال اون دو تا چادر! این دارو فقط به درد بچه‌ی کوچک جان‌محمد می‌خوره! برای پدربزرگ محمد‌جعفر هم چیزی کنار بگذارید...!

    آنها که توانسته بودند به سمت اردوگاه دیگری رفته بودند. اما اینها که مانده بودند نیاز به کمک بیشتری داشتند. و همین موجب شده بود عاشق‌علی و دوستانش تصمیم بگیرند این‌بار هرچه می‌توانند بگیرند و به این ضعفا بدهند.

    حالا که تقسیم تمام شد، عاشق‌علی فهمید آخرین چیزی که در دستانش مانده را باید به چشمان پر از حسرت صدّیق هدیه کند، و به بقیه‌ی خواهران و برادرانش. چیزی برای رفع گرسنگی خودش و دوستانش نمونده بود. اما عاشق‌علی غمگین نشد و هنوز می‌خندید. گویا در ذهنش به یاد آخرین آیه‌ای افتاد که قبل از رفتنش می‌خواند:

    وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا (الإنسان- 8)

    و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» می‌دهند!



     پس‌نوشت:

    1-     چه باید بکنیم وقتی رهبرمان این‌چنین از غم مردم مظلوم پاکستان بغض می‌کند؟!

    2-     تا یادم نرفته بگم که این پست اگر چه از واقعیات الهام گرفته شده، اما کاملا تخیلیه! راستی... این پست موجب نشه بحث پست قبل متوقف بشه! به خصوص از دانشجویان اقتصاد خواهش‌مندم در بحث قبلی مشارکت کنند!

    3-     وقتی حقیقت محض رو شروع می‌کردم، صدای سکوت هم تازه شروع شده بود! اون موقع هنوز فکر نمی‌کردم اینقدر پرمخاطب بشه! این روزها یکی دیگر از دوستان خوبم هم وبلاگی زده به اسم حرفدونی که من آیندش رو پربار و مفید می‌بینم! دوستداران حقیقت محض و صدای سکوت، شاید حرفدونی رو هم بپسندید! یه سری بزنید!

    4-     عکس‌های پاکستان رو که می‌دیدم متوجه شدم آنجلینا جولی، یکی از کثیف‌ترین و مستهجن‌ترین بازیگران هالیوودی، وقتی برای کمک به مردم یک کشور مسلمان رفته به پاکستان، یه چیزی شبیه چادر انداخته رو سرش! به این فکر افتادم که ای کاش مردم ما هم اقلا به اندازه‌ی یه بازیگر آلوده‌ی هالیوودی، اهمیت رعایت پوشش مناسب هر جامعه رو می‌فهمیدن!

     



  • کلمات کلیدی : قرآن، پاکستان، آنجلینا جولی
  • بسم الله.

    قرآن کریم، کتاب مبین و روشنگر

    إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» بى‏تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کرده‏ایم و قطعا نگهبان آن خواهیم بود» we have, without doubt, sent down the message; and we will assuredly guard it (from corruption)

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی : قرآن، عکس
  • خاطرم هست که با یکی از دوستانم در دانشگاه فردوسی مشهد بحثی داشتیم حول نقش و جایگاه دین در زندگی. می‌گفت به این نتیجه رسیده‌ام که دینمداری مهم نیست. بلکه مهم آن است که خوب باشیم! خلاصه این که کم نیستند کسانی که قائلند به حسن و قبح ذاتی افعال و بر همین اساس اخلاق را امری مجزای از دین می‌دانند.

    البته بخشی از این باور نادرست از آنجا نشات می‌گیرد که در عرصه‌ی جامعه، بسیار می‌توان دید بی‌دینی و بی‌اخلاقی‌ای را که در پس حجاب و پوشش دینمداری چهره نهان نموده است و لهذا بین دینمداری اصیل و نتایج حقیقی‌اش و آنچه در اجتماع به دین منتسب می‌شود فاصله و حتی برخی اوقات متناقض‌نماهایی مشاهده می‌شود که گاهی حقیقت‌جویان را نیز به خطا می‌افکند...

    مَخلص کلام اینکه اگرچه اخلاق، مافوق ظاهر دین است، و بسیارند دین‌دارانی که دین‌مدار و متخلّق نیستند، لیکن به آن رفیق شفیق گفتم که اگر دین، به عنوان الگویی جامع برای طراحی نظام اخلاقی وجود نداشته باشد، اولا برداشت انسان از خیر و شرّش نا‌آگاهانه خواهد بود، و ثانیا انسان در تشخیص اخلاقیات دچار تحریف شناختی می‌شود. اولی یعنی اینکه کسی جز خالق انسان نخواهد توانست الگوی اخلاقی ایده‌آل را برای او تصویر کند، و دومی یعنی این که هوای نفس، سنت‌خواهی، و یا تجددطلبی و بسیاری عوامل روانشناختی دیگر، ممکن است در تشخیص حسن و قبح فعل، فرد را دچار خطا و گمراهی کنند.

    حال اگر دامنه‌ی بحث را گسترده‌تر کنیم، و ارتباطی دهیم بین طراحی علوم انسانی اسلامی در مقابل علوم غربی موسوم به انسانی! باید گفت انسان در تعیین هدف و طراحی علوم انسانی، بدون در نظر گرفتن راهنمائی خداوند، به کاهدان خواهد زد. انسان، موجوی که به قول قرآن (1) اگر خداوند او را و او خداوند را رها کنند، یا خویش را بی‌نیاز از ربّش ببیند، بنده‌ی هوای نفس خود خواهد بود و سر به طغیان خواهد زد، و نخواهد توانست به تنهایی به هدف و قضاوت ارزشی درستی برای طراحی علم خویش‌شناسانه‌اش دست یابد.

    در این میانه نکته‌ی جالب آن است که علوم موسوم به انسانی امروزی ، در روش‌شناسی خویش، به شیوه‌ی تجربی متکی شده و همان الگوی آزمون و تکرار را با افزودن علم آمار مبنای کاربرد خویش قرار داده است! سپس با جدا کردن تعریف فلسفه از ساینس، علم انسانی را به دو شقه‌ی فلسفه‌ی علم و کاربرد علم منقسم نموده و بر همین اساس بخش کاربردی علم انسانی‌اش را به خاطر عدم تبعیت صددرصدی از الگوی روش‌شناختی ساینس، شبه ساینس نامیده و نهایتا آن را برای کشورهای در حال توسعه در همین شبه ساینس محدود و منحصر نموده و متخصصین علوم انسانی را در جهان سوم مبدل به تکنیسین‌های روش‌های آماری نموده است!

    جالب‌تر آنکه همین علم که مبنای آمارینش موجب شده طراحانش آن را در میان خویش، شبه علم بنامند، در کشوری چون میهن ما چنان مورد اتقان است که اگر در کلاس استادی از اساتید فن! مبنای آن را در تناقض آشکار با قرآن تشخیص داده و حرف دل را بر زبان جاری کنی، اول در قرآن‌ت تشکیک می‌کنند و بعدترها واحد درسی‌ات را باید بروی و حذف کنی! (در غیر این صورت مسئولیت احتمال افتادن از درس پای خودت است)

    اما نکته‌ی اصلی‌ای که در این هفته خواستم بدان بپردازم این است که هدف علوم موسوم به انسانی و علی الخصوص اقتصاد متداول، در عصر پسا-رنسانس، فردگرائی اومانیستی بوده و اگر بخواهیم از توضیحات صرف نظر کنیم باید بگوئیم کلّهم در منجلابی از هواپرستی غوطه‌ور است! (2) منجلابی که تنها راه رهایی از آن بازگشت به حق است. حقی که تکیه به آن می‌تواند در غلبه بر هواپرستی انسان یاریش کند.

    اما همان‌گونه که در نظرات مطلب پیشین عرض شد، برای رسیدن به علمی جدید و بازسازی اندیشه‌ی انسانی خویش بر اساس اسلام، ابتدا باید ظرف را از نحاست و نجاستی که در آن انباشته شده تهی کنیم و اول الامر باید بشناسیم که غذایی که می‌خورده‌ایم مسموم است تا بعدترها بتوانیم غذا پختن به شیوه‌ی خویش را طراحی کنیم!

    گریزی بزنیم به کاتالوگ، در جایی که می‌فرماید:

    بگو: «آیا هیچ یک از معبودهای شما، به سوی حق هدایت می‌کند؟! بگو: «تنها خدا به حق هدایت می‌کند! آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌کنید؟!» و بیشتر آنها، جز از گمان (و پندارهای بی‌اساس)، پیروی نمی‌کنند؛ (در حالی که) گمان، هرگز انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌سازد (و به حق نمی‌رساند)! به یقین، خداوند از آنچه انجام می‌دهند، آگاه است! (3)

    اگر هوای نفس آدمی شریک خداوند در شیوه‌ی زیستنش قرار گیرد، که در اومانیسم قرار گرفته! و اگر در این مرام، ظن و گمان آماری بیشتر مورد اتقان باشد تا درک حقیقتی که خداوند به سوی او رهنمون می‌سازد، که شده! چگونه می‌توان نشست و تاب آورد تعلیم و تعلّم همین علم موسوم به انسانی را در دانشگاه‌های یک جامعه‌ی مسلمان؟! و مدیریتی چنین گمراهانه را بر مجرای رزق مردمانی، که همانا اقتصادشان، در حسینی و یا یزیدی شدنشان تاثیری شگرف دارد (4)؟!

    در عجبم که مراکز بی‌شمار حوزوی و دانشگاهی که به منظور ایجاد علم اقتصاد اسلامی تشکیل شده و بودجه‌های عجیب و غریب گرفته‌اند چرا عمدتا تمرکز و توجهشان بر فقه است و بر اصل و اساس علم اقتصاد اندیشه نمی‌کنند؟! و البته همین است که وقتی هدف علم اقتصاد بشود رشد و توسعه‌ی صرفا پولی! و افزایش تولید ناخالص داخلی، و ارتباطی میان این امر و معنویات مردم دیده نشود، طبیعی است که بگویند در فقهمان هم باید جوری نتیجه‌گیری کنیم که گره‌گشایی شود! و الا اگر جلوی شکاف طبقاتی و انباشت ثروت را بگیریم و بخواهیم عدالت داشته باشیم، می‌گویند پس میخمان را بدون تلویزیون چگونه بر دیوار بکوبیم و چرخ اقتصاد مبتنی بر سرمایه را چگونه بچرخانیم؟!

    پ‌ن:

    1)     کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى    

    و چنین نیست، بلکه انسان اگر خویش را بی‌نیاز ببیند طغیان پیشه می‌کند.

    2)     توضیح این مدعا باشد برای جواب کامنت‌ها! شاید هم پستی دیگر! ان‌شاءالله

    3)      سوره‌ی یونس، آیات 35 و 36

    4)     (لانّکم ملئت بطونکم من الحرام...  چرا که شکمهایتان از حرام انباشته شده...) سخن امام حسین در خطاب به یزیدیانی که هلهله‌کنان از گوش دادن به قول کریمش سربازمی‌زدند!

    به نقل از وبلاگ حقیقت محض

     

    به نقل از وبگاه حقیقت محض

     

    یادش به خیر! هنوز وارد دبیرستان نشده بودم. یه دستگاه صوتی تصویری خریده بودیم که برای من تو اون زمان خیلی تازگی داشت. آخه ما تو دهاتمون از این جور چیزها نداشتیم! از شوخی گذشته، تازه کلاس زبان انگلیسی می‌رفتم و عاشق این بودم که از کاتالوگ دستگاه، تشخیص بدم چجوری می‌تونیم از تمام قابلیت‌های دستگاه استفاده کنیم.

    این رو گفتم تا از شما بپرسم، تا حالا شده برای استفاده از قابلیت‌های یک دستگاه، از کاتالوگش بهره ببرید؟! حتما برای شما هم پیش اومده. البته شاید با استفاده از تجربه بتونید بدون کاتالوگ هم از برخی امکانات دستگاهتون استفاده کنید. اما مطمئنا قبلا این تجربه رو از کسی آموختید که اون هم به شکلی از کاتالوگ بهره برده.

    بازم یه سوال دیگه! چه حسی پیدا می‌کنید اگر بسته‌بندی دستگاهتون رو باز کنید و ببینید کاتالوگی همراهش نیست؟! به خصوص اگر نیاز به کاتالوگ پیدا کنید...

    من اگر باشم در عقل شرکت تولیدکننده‌ی دستگاه تردید می‌کنم. شما چطور؟!

     

    خداوند اما مجموعه‌ای آفریده بسیار پیچیده و با کار کردهای بسیار گسترده! جهان هستی ما، که به تعداد افراد و اجزاءش در هر واحد از زمان، برای آن می‌توان کارکرد تعریف نمود، آنقدر گسترده است که علی‌رغم پیشرفت علوم طبیعی پس از رنسانس، هنوز هیچ دانشمندی مدعی شناخت کاملی از آن نشده است.

    پس چگونه می‌توان خدا را حکیم، عاقل و خردمند فرض کرد و در عین حال پذیرفت که چنین خدایی، جهان را آفریده و بدون ارائه کاتالوگی برای بهره بردن از تمامی امکانات آن، تمامی هستی را رها نموده است؟!

    تعجب نکنید! این ادعای واهی یک کودک نیست که خدا را اینگونه ساده و بی‌هدف فرض می‌کند. بلکه این مبنایی است که در غالب علوم انسانی امروز غرب، و به طبع آن در علوم انسانی‌ای که در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شود پذیرفته شده است. تعبیری که در فلسفه‌ی علم از آن با عنوان "خدای ساعت‌ساز" یاد می‌کنند. خدایی که ساعتی را آفریده که خودش تا آخر درست کار می‌کند و پس از تولید، خداوندی ندارد و خداوندش نیز با او کاری ندارد...!

    طبیعی است که چنین باوری اساسا با اندیشه‌های هر مسلمان کم‌سوادی نیز در تناقض محض است. هر مسلمانی می‌داند که خداوند او، آنقدر حکیم بوده که نه تنها کاتالوگی برای جهان خلقت فرستاده، بلکه از هیچ خشک و تری و هیچ کوچک و بزرگی و هیچ نهان و عیانی در آن دریغ ننموده است و زیر و بم به کار بستن آن را ارائه نموده است. حال این که چرا ما هرگز به این کاتالوگ کامل، به چشم به کار بستن نمی‌نگریم و تنها گاهی برای صرف ثواب آن را روخوانی می‌کنیم بماند...

    باز هم بگذارید یک سوال بپرسم! اگر ببینید کسی نزد شما آمده و با تعجب می‌گوید نحوه‌ی استفاده از تلویزیون جدیدش را به جای چارپایه برای بالا رفتن و کوبیدن میخ به دیوار نمی‌داند و در کاتالوگ نیز نمی‌یابد، به او چه خواهید گفت؟!

    من اگر باشم می‌گویم: احمق‌جان! تلویزیون برای بالارفتن و زدن میخ به دیوار نیست! تلویزیون کارکرد خودش را دارد! نمی‌شود از تلویزیون برای این کار استفاده کرد. اگر هم بشود، خیلی مضحک است که کسی تلویزیون را صرفا برای چنین هدفی خریداری کند. فکر کنم شما هم با من هم‌عقیده باشید...!

    اما وقتی در ادبیات علمی، هدف علمی مثل اقتصاد، رساندن همه به بیشترین مطلوبیت است، و ما جواب سوال خود را برای رسیدن به مطلوبیتی هر چه بیشتر در کاتالوگ نمی‌یابیم، از خود نمی‌پرسیم شاید این دستگاه خلقت برای هدف دیگری خلق شده باشد. پس مثل تلویزیون خود از آن بالا می‌رویم، و جهان هستی خود را بدون دست یافتن به هدف آفرینش، خراب می‌کنیم و از میان می‌بریم. و هیچ گاه هم از خود نمی‌پرسیم که چرا به جای استفاده از کاتالوگی که خالق دستگاه برای ما فرستاده است، آن را صرفا بر طاقچه می‌نهیم و از کاتالوگی استفاده می‌کنیم که دیگران برای استفاده‌ای خارج از سیستم آن را طراحی نموده‌اند!

    تا به حال بارها بر این مصیبت از ته دل گریسته‌ام. این ماجرا که بر ما می‌رود را گفتم تا شاید شما هم در این اشک و آه با من همنوا شوید...!

     



    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی