سفارش تبلیغ
صبا ویژن







صحبتهای آقای حسن عباسی در برنامه دیروز امروز فردا تکرار صحبتهایی بود که ایشان در کلاسهای خود بیان می‏کند. چند سال قبل در یکی از این کلاسها ایشان راجع به کلمه رشد و معنی واقعی آن در قرآن مطالبی ارائه کرد و معنایی را برایا ین کلمه بیان کرد و تاکید نمود که این معنا درست است و مفسرین شیعه سالها به اشتباه این کلمه را جور دیگری معنا می کرده اند. پس از همان کلاس در نامه‏ای به ایشان نوشتم حضرت استاد به همین راحتی میراث تفسیر شیعه را زیر سوال نبرید که این راه علم نیست بعلاوه اینکه چرا شما به قوانین الفاظ از جمله مشترک لفظی و معنوی و مجاز و منقول و ... اعتقاد ندارید؟ و البته ایشان در پاسخ به بنده با تندی و عتاب فراوان بنده را به تعصب و تحجر و ماندن در گشته متهم نموده و با عصبانیت بر من تاخت.

صحبتهای ایشان در باره کلمه صلح بار دیگر مرا بر آن داشت تا دلسوزانه این نقد را برای ایشان بنویسم. ایشان مدعی شدند مولوی اولین اشتباه را انجام داد و صلح را مقابل جنگ قرار داد و حال فرهنگستان زبان فارسی چرا در این باره ساکت است؟ ایشان به علما هم تعریضی زد که در معنای صلح امام حسن به خطارفته اند و اصولا صلح در مقابل فساد است نه در مقابل جنگ...

اما با کمی بررسی باید با تاسف گفت جناب عباسی این گونه که شما می پندارید نیست. برای دانستن معنای کلمه صلح چند لغت نامه مشهور عرب را مورد بررسی قرار می دهیم تا متوجه شویم در عرب صلح به چه معناست وآیا فقط عرب صلح را در برابر فسد به کار می برد؟

در لسان العرب ذبل ریشه صلح امده است

صلح: الصَّلاح: ضدّ الفساد؛ صَلَح یَصْلَحُ و یَصْلُح صَلاحاً و صُلُوحاً؛ و أَنشد أَبو زید: (تا اینجا حق با آقای عباسی اما ادامه می‏دهیم)

 فکیفَ بإِطْراقی إِذا ما شَتَمْتَنی؟            وما بعدَ شَتْمِ الوالِدَیْنِ صُلُوحُ‏

و هو صالح و صَلِیحٌ، الأَخیرة عن ابن الأَعرابی، و الجمع صُلَحاءُ و صُلُوحٌ؛ و صَلُح: کصَلَح، قال ابن درید: و لیس صَلُحَ بثَبَت.

و رجل صالح فی نفسه من قوم صُلَحاء و مُصْلِح فی أَعماله و أُموره، و قد أَصْلَحه الله، و ربما کَنَوْا بالصالح عن الشی‏ء الذی هو إِلى الکثرة کقول یعقوب: مَغَرَتْ فی الأَرض مَغْرَةٌ من مطر؛ هی مَطَرَةٌ صالحة، وکقول بعض النحویین، کأَنه ابن جنی: أُبدلت الیاء من الواو إِبدالًا صالحاً. و هذا الشی‏ء یَصْلُح لک أَی هو من بابَتِک. و الإِصلاح: نقیض الإِفساد. و المَصْلَحة: الصَّلاحُ. و المَصلَحة واحدة المصالح. و الاسْتِصْلاح: نقیض الاستفساد. و أَصْلَح الشی‏ءَ بعد فساده: أَقامه. و أَصْلَحَ الدابة: أَحسن إِلیها فَصَلَحَتْ. و فی التهذیب: تقول أَصْلَحْتُ إِلى الدابة إِذا أَحسنت إِلیها.

و الصُّلْحُ: تَصالُح القوم بینهم.

و الصُّلْحُ: السِّلْم. (آقای عباسی مدعی است صلح در برابر حرب نیست و این سلم است که در برابر حرب به کار می رود انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم اما در این قسمت می بینیم یکی از معانی صلح سلم است.. )

و قد اصْطَلَحُوا و صالحوا و اصَّلَحُوا و تَصالحوا و اصَّالحوا، مشدّدة الصاد، قلبوا التاء صاداً و أَدغموها فی الصاد بمعنى واحد.

و قوم صُلُوح: مُتصالِحُون، کأَنهم وصفوا بالمصدر.

و الصِّلاحُ، بکسر الصاد: مصدر المُصالَحةِ، و العرب تؤنثها، و الاسم الصُّلح، یذکر و یؤنث.

و أَصْلَح ما بینهم و صالَحهم مُصالَحة و صِلاحاً؛

و قوله: وما فیها أَی وما فی المُصالَحة، و لذلک أَنَّث الصِّلاح.

.... چنانچه ملاحظه می گردد معنای اصلی صلح همان است که جناب عباسی به آن اشاره کرده اند اما در ذیل این که معانی دیگری هم درج شده است که سلم ( در مقابل حرب) یکی از ان معانی است.

اما همین کلمه در مجمع البحرین

(صلح) قوله تعالى: لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً

أی إن وهبت لنا ولدا سویا قد صلح بدنه، و قیل ولدا ذکرا، و کانت عادتهم یأدون البنات فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما لأنهم کانوا یسمون عبد اللات و عبد العزى و عبد مناة. و یتم الکلام فی" شرک". قوله: قَوْماً صالِحِینَ‏أی تائبین. قوله: وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ‏  هو جمع صالح، و هو الذی یؤدی فرائض الله و حقوق الناس. قوله: وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ‏

من صلح منهم.و فی الحدیث من طریق الخاص و العام أنها لما نزلت أخذ رسول الله ص بید علی فقال: أیها الناس هذا صالح المؤمنین

قوله: أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ‏   التألیف بینهم بالمودة. (یکی از معانی صلح در این جا انس برقرار کردن بین مردم با دوستی و مودت عنوان شده است)

قوله: وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ‏  أی جعلناها صالحة لأن تلد بعد أن کانت عاقرا. و قیل جعلناها حسنة الخلق بعد أن کانت سیئة الخلق. و قیل رددنا علیها شبابها. قوله: فَلاجُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ من الفرقة و النشوز و الإعراض و سوء العشرة، أو الصلح خیر من الخصومة، و هذه الجملة اعتراض. و" صالح" النبی هو من ولد ثمود و ثمود هو ابن عاد بن إرم بن سام توفی بمکة عن ثمان و خمسین سنة.

و فی الدعاء" اجعل دعائی آخره صلاحا" هو من الصلاح الذی هو ضد الفساد، یقال صلح الشی‏ء من باب قعد و صلح بالضم لغة خلاف فسد. و صلح یصلح بفتحتین لغة ثالثة، فهو صالح. و فیه أیضا " اجعل أول نهاری صلاحا و أوسطه نجاحا و آخره فلاحا"

أی صلاحا فی دیننا، بأن یصدر منا ما ننخرط به فی الصالحین، ثم إذا اشتغلنا بقضاء إربنا فی دنیانا لما هو صلاح فی دیننا فأنجحها، و اجعل خاتمة أمرنا بالفوز بمطالبنا مما هو سبب دخول الجنة. و فیه‏ و" أصلح دنیای و آخرتی"

أی اجعل الدنیا کفایة و حلالا و کن لی معینا على الطاعة، و إصلاح المعاد باللطف و التوفیق لذلک.

و فی الحدیث" من أصلح ما بینه و بین الله أصلح الله ما بینه و بین الناس"

و ذلک لأن التقوى صلاح قوتی الشهوة و الغضب اللذین فسادهما مبدأ الفساد بین الناس، و من أصلح أمر آخرته أصلح الله أمر دنیاه لأن الدنیا المطلوبة لمن أصلح أمر آخرته سهلة تکفلت بها العنایة الإلهیة بإصلاحها، و لأن مصلح أمر آخرته معامل‏ للخلق بمکارم الأخلاق و ذلک مستلزم لصلاح دنیاه.

و" الصلاح" بالکسر مصدر المصالحة، و الاسم الصلح یذکر و یؤنث، و منه" صلح الحدیبیة". و صالحه صلاحا من باب قاتل، و أصلح الله المؤمن: أی فعل تعالى بعبده ما فیه الصلاح و النفع. و أصلحک الله: وفقک لصلاح دینک و العمل بفرائضه و أداء حقوقه...

و فی الحدیث" إذا ضللت الطریق فناد: یا صالح أرشدنا إلى الطریق یرحمک الله"

و ذلک لما روی من أن البر موکل به صالح و البحر موکل به حمزة. و الرؤیا الصالحة: الحسنة أو الصادقة، أی الصحیحة لموافقته للواقع.

و فی الحدیث" یوم الجمعة یوم صالح" أی صالح للعمل لتضاعف الحسنات فیه. و فیه‏

" الصلح جائز بین المسلمین إلا صلحا أحل حراما أو حرم حلالا" أراد بالصلح التراضی بین المتنازعین، ... (اینجا صلح به معنای ایجاد رضایت دو  طرفه در یک درگیری عنوان شده است)

اما نگاهی به المفردات فی غریب القرآن:

الصَّلَاحُ: ضدّ الفساد، و هما مختصّان فی أکثر الاستعمال بالأفعال، و قوبل فی القرآن تارة بالفساد، و تارة بالسّیّئة. قال تعالى: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً[التوبة/ 102]،

 وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها[الأعراف/ 56]،

 وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ [البقرة/ 82]،فی مواضع کثیرة.

 و الصُّلْحُ یختصّ بإزالة النّفار بین الناس از بین بردن نفرت میان مردم ، یقال منه: صلح اینجا یعنی از بین بردن نفرت بین مردم و آشتی برقرا کردن

اصْطَلَحُوا و تَصَالَحُوا، قال: أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ [النساء/ 128]، وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا [النساء/ 129] ، فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما [الحجرات/ 9]،

فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ [الحجرات/ 10]، ....

 در قاموس قرآن، ج‏4، ص: 141 نیز این معانی آمد ه است «وقع الصّلح و وقعت الصّلح» (صلاح): شایسته شدن. خوب شدن، و آن ضد فساد است «صلح الشى‏ء صلاحا: ضد فسد» در قرآن گاهى با فساد مقابل آمده و گاهى با سیّئه مثل «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ...»

اعراف: 56 و 85. «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً ...» توبه: 102.

 «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ» رعد: 23. «صلح» در آیه بمعنى شایسته و خوب شدن است.

 (صالح): شایسته. آنچه یا کسیکه شایسته و خوب است و در آن فساد نیست. مثل «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً» بقره: 62. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» فاطر: 10. که وصف عمل است. عمل صالح و کار شایسته آنست که مطابق عدل و انصاف باشد که قهرا مفید و مورد رضاى خداست. «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» تحریم: 4. «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» کهف: 82. صالح در این آیات وصف شخص است.

مراد از آن در «دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً ... فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً ...» اعراف: 189 و 190.

ظاهرا تام الخلقه و بى عیب است.

چنانکه در «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ» نور: 32. بمعنى لیاقت و اهلیت است.

چنانچه ملاحظه می گردد صلح به معنای مقابل فساد است اما در ذیل آن معانی دیگری وجود دارد که همگی به اصل آن بر میگردد لذا مثلا اگر د مقابل گناه به کار میرود چون گناه هم نوعی فسا داست اگر در مقابل عدم لیاقت به کار می رود چون نا اهلی خود از مفاسد است و نیز اگر در برابر جسم ناقص به کار رفته است چون نقص در جسم هم نوعی فساد دارد. حال به همین قیاس اگر صلح در برابر جنگ هم به کار میرود چون در جنگ هم فساد و خونریزی است و این در لسان عربی امری عادی است که یک کلمه چمد معنا داشته باشد حال با ارتباط با هم یا بدون ارتباط. و یا ممکن است لغتی در گذر زمان معنای تازه ای به خود بگیرد مثلا کلمه صلاه به معنای دعاست اما پس از گذر زمان به عملی خاص که مسلمان در ساعتی خاص انجام میدهند اطلاق می شود و ازا ین دست بسیار است. لذا صلح در مقابل حرب و به معنای سلم هم به کار میرود

اما آیا این معنا در قرآن هم به کار رفته است؟ در آیه مشهور وان طائفتان من المومنون اقتتلوا فاصلحوا بینهما (حجرات:9)صلح در برابر قتل که همان جنگ و نزاع است به کاررفته است و اگر منطق آقای عباسی هم قبول کنیم که اول باید به قران رجوع نمود میبینیم این سخن در قرآن هم ضد جنگ استعمال شده است که البته ایشان اعتقاد نخواهند داشت که خدا اولین کسی بوده که قبل از مولوی....

آن روز که آقای عباسی در معنی کلمه رشد آن گونه سخن گفت و اعلام کرد 5 تفسیر مشهور را دیده و همه اشتباه معن کرده اند بنده با مشاهده 20 تفسیر شیعه در بافتم آقای عباسی اگر کمی بیشتر تتبع می کرد و دانشجویانش را به تحقیق بیشتری وا می داشت تا مطالب عمیقتری در اختیارش قرار دهند این گونه بر مفسران بزرگ شیعه خرده نمیگرفت و حال هم باید بگویم اگر آقای عباسی چند لغت نامه را با دقت نگاه می کردند متوجه می شدند نه مولوی به خاطر استعمال صلح در برابر جنگ اشتباه کرده نه فرهنگستان زبان فارسی می باست فریادی می کشید و نه علما لازم بود صلح امام حسن به گونه ای دیگر تفسیر کنند!! قس علی هذا در کلامتی هم چون حق و فواد و دل و ....



  • کلمات کلیدی : نقد

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی