سفارش تبلیغ
صبا ویژن







بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

شاگردان ، در محضر امام صادق (ع ) بودند، سخن از توحید و خداشناسى

 به میان آمد

شخصى گفت : الله اکبر (خدا بزرگتر است )

امام : خدا از چه چیز بزرگتر است ؟

گوینده : خدا، از همه چیز بزرگتر است .

امام : تو با این گونه تعریف براى جمله ((الله اکبر)) وجود خدا را محدود کردى

 و با اشیاء محدود مقایسه نمودى

گوینده : پس این جمله را چگونه معنى کنم ؟

امام : در معنى ((الله اکبر)): ((خدا بزرگتر از آنست که توصیف گردد))

شخصى از امام صادق (ع ) پرسید: معنى این آیه چیست ؟

((کل شیى ء هالک الا وجهة ))

همه چیز جز وجه خدا نابود مى شود)) (قصص - 88)

امام : مردم ، این آیه را چگونه معنى مى کنند؟

پرسنده : مردم مى گویند: یعنى ((هر چیز جز وجه (چهره ) خدا نابود مى شود)).

امام : پاک و منزه است خدا (از این نسبتها) بلکه منظور از ((وجه ))، راهى است که به سوى خدا روند ( یعنى دین خدا که انسانها از این طریق ، به سوى خدا تقرب جویند)

منبع:  داستانهاى اصول کافى

تالیف : محمد محمدى اشتهاردى



  • کلمات کلیدی :
  • امروز به وبلاگ شخصی دکتر محمود احمدی نژاد  رئیس جمهور کوشای میهن اسلامی مان سر کشیدم و این نوشته خیلی توجه ام را بیش از پیش جلب خود کرد شما دوستان متعهد و گرامی را دعوت به مطالعه دقیق این نوشته می کنم  البته باید گفت که طرز فکر موشکافانه ایشان در مورد امام راحل بسیار قابل توجه است و همینطور دیدگاه ایشان نسبت به اندیشه امام در خصوص مدیریت جهانی امام عصر عج و  همچنین نگرش ایشان نسبت به افرادی که خود را کلید دار مذهب دانسته و واقعا مذهب را دستآویزی برای اهداف خود می دانند بیسار زیبا و دقیق می باشددرخواست میکنم تا نظرات خود را در مورد این طرز فکر و دیدگاه دکتر  را ثبت کنید باز از توجه شما ممنونم.

     

    بسمه تعالی
    1387/03/22
    در عصر امام خمینی، لیاقت آن را یافتیم که به چشم خود، دو فرهنگ سیاسی متفاوت را به موازات یکدیگر، تجربه و ‏مقایسه کنیم. در یکسو، "سیاستمداران"  بوده و خواهند بود که تنها بر مدار سیاست و قدرت و چرتکه اندازیهای عادی و ‏مادی، تحلیل می کنند و تصمیم می گیرند. آنان هیچ وقت و هیچ کجا، دست خدا و مدیریت الهی را نمی بینند و هرگز، ‏حتی هاله ای از  نور عنایت خدا را که در عصر خمینی عزیز بر این ملت باریدن گرفت، مشاهده نمی کنند. اصطلاحا  ‏مذهبی اند اما نه اهداف و نه طرز محاسبات سیاسیشان، با اهداف  و با طرز محاسبات مادیون عالم، تفاوتی ندارد. منکر ‏تدبیر الهی و دست غیب خدا در عرصه انقلابند و درست مثل ماتریالیستهای عالم، حضور خدا و حجت خدا را در ‏تحولات عالم و سیر تاریخ بشر انکار می کنند و ای کاش فقط انکار می کردند، به سخره می گیرند و نیشخند می زنند.‏

    اما خط دوم، خط خمینی است که نه "سیاستمدار"، بلکه "حقیقتمدار" بود. او سیاست را هم از منظر معنوی می دید، ‏دست خدا را بالاتر از همه دستها به وضوح می دید، در هیچ مرحله ای از مراحل مبارزه، ماده را مستقل از معنی ندید و ‏هرگز تن به محاسبات صرفاً مادی نداد و هرچه می شد و می کرد به خدا و عالم بالا نسبت می داد.  انقلاب را کار خدا ‏می خواند، جمله های او با خدا آغاز می شد، می گفت قلب مردم را خدا منقلب کرد، خرمشهر را خدا آزاد کرد، ‏ابرقدرتها به اذن خدا نابود خواهند شد، فتوحات رزمندگان را فتح الهی می خواند زیرا فتح بدست اوست " و ما رمیت اذ ‏رمیت و لکن الله رمی". در معجزه طبس که طوفان شن، جنگنده های مهاجم آمریکایی را نابود کرد، و دقیقا آنگاه که ‏دوست و دشمن، مشغول تفسیرهای صرفا سیاسی و نظامی از ماجرا بودند او صریحاً اعلام کرد که آن شن ها مأمور خدا ‏بودند. او تحول ملت ایران را تحولی الهی می دانست و می گفت "این یک امر غیر عادی است که حاصل شده" و "از ‏اول انقلاب و پس از پیروزی تاکنون هرچه دیدیم معجزات بوده است". او می گفت "جنود غیبی همانطور که در صدر ‏اسلام بود همان تاییدات غیبی ملایکه الهی امروز هم با ماست" و "بدون توجه خاص حضرت بقیه الله (عج) کاری نمی ‏توانیم بکنیم". او همه جا جنود خداوند را می دید و از همه چیز، تفسیری الهی و ماوراء مادی داشت بی آنکه سلسله ‏عوامل ظاهری و طبیعی را انکار کند. ‏

    همه جا نام مبارک ولی خدا، حضرت صاحب الامر (عج) را به عنوان صاحب اصلی انقلاب و آنکه این انقلاب را باید ‏تحویل او بدهیم برزبان می آورد، پیروزی های جبهه را به نام آن حضرت، به ثبت می رساند و پیشرفت انقلاب و اقبال ‏دلها به این نهضت را محصول عنایت ناجی بشریت و برپا کننده عدل جهانی می نامید و انقلاب خود را مقدمه انقلاب ‏جهانی ایشان می دانست.‏

    او همه چیز را تحت عنایت الهی و نظارت حجت خدا می دید و همانگونه که آن روز، برخی گروههای سیاسی، این ‏طرزتعبیر را مصداق ارتجاع و خرافه می نامیدند امروز نیز کسانی، دیگر حتی هاله ای از نور هم نمی بینند، خداوند را از ‏محاسبات سیاسی خود، کنار گذاشته اند و می خواهند خود صاحب و مالک انقلاب باشند حال آنکه در منطق خمینی ‏بزرگ، صاحب اصلی انقلاب، حجت خدا و توده های مردم بودند.‏

    اینان، همان سیاستمداران و قدرتمدارانی هستند که اگر مذهبی هم باشند، جهانبینی مذهبی ندارند و تنها از ادبیات ‏مذهبی، استفاده می کنند، و الا اگر همچون خمینی کبیر، توحید افعالی را پذیرفته بودند، ولایت تکوینی حضرت ولی ‏عصر (عج) به اذن خدا را مورد تمسخر، قرار نمی دادند و هاله های نور را نه فقط در گوشه ای از عالم انکار نمی کرند، ‏بلکه عالم را سراسر غرق در نور عنایت و تدبیر خداوند می دیدند. امام عارفان به ما آموخت که سیاست را و همه چیز را ‏از چنین چشم اندازی بنگریم و همه جا و در همه چیز و در همه پیروزی ها، دست خدا و عنایت حجت خدا را ببینیم و ‏هیچ حسنه ای را به خود، و هیچ سیئه ای را به خدا نسبت ندهیم و پیروزی ها را اتفاقی ندانیم و نگوییم فلان حادثه، اتفاق ‏افتاد، و هیچ پیروزی را نیز مغرورانه به خود نسبت ندهیم. در منطق امام خمینی، نباید از محاسبات  مادی ذره ای غافل ‏شویم، اما هرگز نباید در محاسبات مادی نیز غرق شد. او حتی در فرو ریختن چهارده کنگره کاخ کسری هنگام تولد ‏پیامبر اعظم (ص) علامتی معنوی بر وقوع انقلاب اسلامی ایران در قرن چهاردهم هجری می دید، در هر حادثه ظاهرا ‏طبیعی، یک زمینه ماوراءطبیعی و دست خدا را می دید، و همه پیشرفت ها و پیروزی هایی را که نابینایان خودبین به خود ‏منتسب می کردند، او که نایب مهدی (عج) بود به مهدی (عج ) متعلق می دانست و همه را از برکت او می دید.‏

    رئیس جمهور محبوب ایران


    من امروز نیز فقط و فقط، تحلیل های سیاسی از نوع امام را موفق می دانم و حال که تبدیل جنبش ظاهراً کوچک پانزده ‏خرداد به یک نهضت عظیم و بین المللی از شرق آسیا تا قلب اروپا و از آسیای میانه تا عمق آفریقا را می بینیم، می توانیم ‏آزمون موفق این چشم انداز را حتی با چشم مادی هم ببینیم و هرچه هم قسی القلب باشیم، نمی توانیم هاله های نور خدا ‏را منکر شویم. هرکس نمی بیند به کوری خود اعتراف کرده است.‏

    وقتی به چشم دیدیم که "پیشرفت های عظیم علمی و اقتصادی" دهه سوم انقلاب، چگونه نتیجه عملی تحریم ها و ‏محاصره اقتصادی دهه اول و دوم است، در حالی که نتیجه عادی و طبیعی تحریم ها باید به ضعیف شدن ما منجر می شد ‏ولی برعکس صد بار قویترمان کرده است، چگونه می توانیم هاله ها و امواج نور الهی را نبینیم؟! اگر شن های طبس ‏مامور خدا بودند و اگر صاحب اصلی انقلاب دلواپس این انقلاب است، پس چگونه است که کسانی از دعوی مدیریت ‏الهی عالم، تعجب کرده و آن را مورد تمسخر قرار می دهند؟!‏

    وقتی محاصره نظامی و حضور اشغالگران در شرق و غرب و شمال و جنوب که طبق محاسبات مادی، باید به ترس و ‏ضعف و تسلیم یا حتی فروپاشی جمهوری اسلامی می انجامید، پس از 5 سال، کاملاً نتیجه عکس داده و جمهوری ‏اسلامی، قدرت اول منطقه و یکی از چند قدرت تأثیرگذار در سطح جهان شده است، آیا این چیزی جز مدیریت الهی ‏است؟ و آیا مصداق بارز عنایت حجت خدا که متولی همه امور از طرف خدا و واسطه فیض و هدایت اوست، نیست؟ ‏آیا این همان دست غیبی و ولایت باطنی حضرت صاحب الامر (عج) نیست که امام بارها می گفت که در حوادث ‏مختلف، می بینیم که گره های فروبسته چگونه به طرز غیر طبیعی و ماوراء طبیعی، گشوده می شود در حالیکه هیچ  ‏کاری از ما بر نمی آمده و گاه ما حتی از اصل خطری که مارا تهدید می کرده است، بی اطلاع بوده ایم و مقام معظم ‏رهبری نیز چندین بار این مضمون را از امام عزیز نقل کرده اند.‏

    اگر عده ای فریبکارانه تلاش می کنند این حقیقت را به طرز فکر باطل حجتیه نسبت دهند، تحریف بی ثمری است. ‏تفکر حجتیه ای، از مفهوم "مهدویت و انتظار"، فرهنگ تسلیم و سازش و تفکیک دین از سیاست را نتیجه می گرفت و ‏به "نفی تکلیف" می رسید. حال آنکه امام که همواره خود و نهضت را زیر سایه حضرت می دید، فرهنگ انتظار و ‏مهدویت را پشتوانه  مبارزه و جهاد و سیاست معنوی و انقلاب الهی خود می خواند و به "اثبات تکلیف" می رسید و این ‏تفاوت بسیار مهمی است.‏

    امام که از ولایت تکوینی "انسان کامل" و "ولی خدا" و از مدیریت و هدایت حضرت همچون خورشیدی که از پس ‏ابر، همچنان نور وانرژی می بخشد سخن می گفت و هرگز نه تعیین وقت برای ظهور کرد و نه مشکلات و کمبودها را ‏به پای حضرت نوشت، آیا او ادعای الوهیت یا ربوبیت برای حضرت و یا برای خود کرد؟ آیا اگر صاحب اصلی انقلاب ‏را حضرت ولی عصر می دانست، قصد خرافه پردازی یا عوام فریبی و سلب تکلیف از خود را داشت؟!‏

    برای من جالب و در عین حال مایه تأسف بود که چگونه یادآوری همین عقاید واضح شیعی و دیدگاه صریح امام با ‏وسعتی عجیب و تحریف هایی ناجوانمردانه از چپ و راست مورد حمله قرار گرفت! نوشتند که احمدی نژاد در هیئت ‏دولت موقع نهار، یک ظرف غذا هم برای حضرت روی میز می چیند! احمدی نژاد در دوره شهرداری، مسیر حرکت ‏کاروان حضرت از مکه به تهران را پیشاپیش آسفالت کرده است! احمدی نژاد مدعی ارتباط با حضرت شده و گران ‏شدن برنج را، محصول مدیریت حضرت و تصمیم ایشان دانسته است! و این در حالی بود که من چند بار گفته ام که ‏برخی گرانیها، و نه همه آنها، اتفاقاً محصول مدیریت پنهان و ائتلاف مافیائی در بازار با برخی سیاستمداران از همان نوعی ‏که گفتم و کار کسانی است که پس از سه سال، هنوز هم رأی مردم را فصل الخطاب ندانسته و به اراده مردم در ‏انتخابات ریاست جمهوری نهم، تسلیم نشده اند و از مردم و دولت، یکجا انتقام می گیرند. متأسفانه آنانکه مسئول ‏رسیدگی و اجرای عدالت اند نیز ، اصل وجود مفسدین اقتصادی را منکر می شوند و گویا پیام هشت ماده ای رهبری را ‏هم شعاری و عوام فریبی می دانند!  مشاهده نور خدا در عالم سیاست، و در فتوحاتی که پیاپی در لبنان فلسطین تا عراق و ‏ایران و حتی در نیویورک، به نفع ارزشهای انقلابی و اسلامی واقع می شود، برای آنان که در دامان فرهنگ توحیدی ‏امام خمینی پرورش یافته اند و برای نسل انقلاب چیز عجیبی نیست بلکه  ندیدن این هاله های نور است که عجیب وعیب ‏است. آری، حجت خدا، زنده وحاضر است و ادامه حیات در روی زمین، به اذن خدا، پیوسته به حضور حجت الهی در ‏زمین است و حضرت، این انقلاب را وشیعه و مسلمین را و بلکه مستضعفین عالم را به حال خود، رها نکرده و نخواهد ‏کرد. آری هرگز خداوند خود را کنار نکشیده و امور عالم و آدم را به کسی جز خود واگذار و تفویض نکرده و این ‏تفکر غالیان است اما خداوند از طریق ولی و حجت خود، عالم را مدیریت و تدبیر می کند و مفهوم ولایت تکوینی ‏اولیای الهی، همین است. ما مفتخریم که سیاستمدار به آن معنی که در ابتدا گفته شد نیستیم و ان شاء الله هرگز هم ‏نخواهیم شد. ما باید همچون امام خمینی (ره) باشیم که خود را در محضر خدا و عامل اجرایی دین خدا و در خدمت ‏حجت خدا می دید و نه برای خود، استقلال و منیتی قائل بود و نه برای دشمنان و ابرقدرتها، کمترین حیثیت و قدرتی ‏می دید. و لذا نه می ترسید، نه مأیوس می شد و نه هرگز دچار غرور می گشت.‏

    سالگرد 14 و 15 خرداد، فرصتی برای بازگشت به جهانبینی توحیدی و هاله معنوی خمینی بزرگ است و ملت  ما هم ‏انتظار فرج از نیمه خرداد می کشد.‏

    این دولت در سه سال گذشته کوشیده است با جهان بینی امام راحلمان، به صحنه بنگرد و تفکر معنوی آن مجاهد عارف ‏را خرافه نمی داند. سراسر زیارت جامعه کبیره که امام آن را ترک نمی کرد حاوی همین جهان بینی توحیدی و شیعی ‏است و در عین حال این دولت هرگز ضعف ها و خطاهای احتمالی خود را در عرصه سیاست یا اقتصاد به پای امام  و ‏والاتر از او حضرت ولیعصر (عج) ننوشته و امروز که  با افتخار وکمال قدرت، سال چهارم خود را  نیز از مبدأ 15 خرداد ‏با نشاطی همچون سال اول و روز اول به قصد تحولات بزرگ در عرصه های مهم مدیریت و اقتصاد کشور آغاز می ‏کند،  شجاعانه مسئولیت آن را می پذیرد و صادقانه، بر وجود موانع ساختاری  و سیاسی و مافیایی نیز تأکید می کند. اما ‏به دور از هر نوع بهانه جویی و عافیت طلبی، اعلام می کند که تا آخرین ساعت و دقیقه این دولت، به وظیفه خود در ‏برابر خدا و مردم، عمل می کنیم و با استفاده از نخبگان همفکر، موانع را به لطف خدا کنار می زنیم زیرا چنانچه پیشتر ‏نیز گفته ام، بدون اصلاح بزرگ در سامانه اقتصادی که ارکان آن عبارتند از "نظام مالیاتی"، "گمرک و واردات و ‏صادرات"، "نظام تأمین اجتماعی"، "نظام پولی و بانکی"، "نظام یارانه ها"، و "سیستم توزیع کالا و تجارت داخلی"، نه ‏توسعه مداران به توسعه خواهند رسید و نه عدالتخواهان به عدالت، نزدیک خواهند شد و این دولت که در پی "توسعه ‏عدالت محور" است با همه قدرت و پشتیبانی  ملت و حمایت رهبری و همکاری مجلس به فضل خدا در این یکسال، ‏کلید تحولات بزرگ علمی و حساب شده در این عرصه ها را خواهد زد.‏

    اگر دهه چهارم انقلاب، دهه "پیشرفت و عدالت" است، بدون تغییرات بزرگ در این چند عرصه، هیچ کاری نمی توان ‏کرد. هنر بزرگ، آن است که به خداوند، اعتماد کنیم و "مردم" را باور کنیم، هاله های نور را ببینیم و به عنایت حضرت ‏‏(عج)، دلگرم باشیم، و راه خمینی عزیز را نه با زبان، که با ذهن و قلب و دست، ادامه دهیم، نسخه های ترجمه ای را ‏تبدیل به متن مقدس نکنیم و به عقل و تجربه و اندیشه ایرانی و جوانان دانشگاهی خود نیز احترام بگذاریم زیرا چنانکه ‏امام عاشقان و مقتدای عاقلان گفت: "ما می توانیم". ملت ما توانست و به فضل الهی بیش از این ها نیز خواهد توانست.‏



  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    علی و سوز هجران»
    87/3/17 6:2 ع

     

    ای که تو بر آل کسا محوری بر سر زنهای جهان افسری
    صبر و رضا طفل دبستان تست ریزه خور سفره ی احسان تست
    گشت نهان بر همه کس تربتت تا بشناسند غم غربتت
    اینک منم با یک عمر تنهایی  و غم تو
    و مردی که میشکافد سینه لشکری عظیم را
    در غم نوگلی خزان زده
    چنان غمگین و دل شکسته است
    که مرغان اسمانی برای من  می گریند
    اه ای فاطمه جان چرا ؟؟؟
    چرا خود را سپر بلای من کردی؟
    چرا دستان بستهام را چشم پوشی نکردی؟
    نمیخواستم نو گل زندگیاماینچنین پرپر به روز دستانم
    در شبی سرد ،دور از چشمان دیگران
    غریبانه و زخمی به خاک بسپرم
    نمیتوانم تحمل کنم دوری وجودت را از کاشانه ام
    خدایا چقدر علی را رنجانیدند؟
    چقدر تهمت زدند،و چقدر ناسزا گفتند
    همه را به جان خریدم
    چرا که در کنارم خورشید ی گرما بخش
    و تکیهگاهی استوار به نام زهرا داشتم
    نمیدانم جواب کودکانم را چه بدهم
    دیگر چگونه تحمل کنم پرواز پرستوی مهربانم را
    فاطمه جان اکنون دریافتم که چرا این چند روزه روی از من پنهان می کردی
    ای شریک و مونسم چگونه دیدن دستان بسته ام برایت سخت بود
    ولی چگونه دوری از من را می توانی تحمل کنی؟
    ای یاس ارغوانی ام بیا و جان علی را بگیرو برگرد به خانه
    بیا برای زینب ات لالایی بگو
    بیا و برای حسین ات ظرف آب بگذار
    بیا و حسن ات را پند و مهربانی بیاموز
    حسنی که نور و فروغ چشمانش برایم چون تو است
    بیاو موهای کلثوم را شانه بزن
    بیا و علی را دریاب...........................


    درد دل حضرت علی درخاکسپاری مظلومانه

    حضرت زهرا(سلام الله علیها)

    الإمامُ علیٌّ علیه السلام - عِندَ دَفنِ فاطِمَةَ علیها السلام - : السَّلامُ عَلَیکَ یا رَسولَ اللَّهِ عَنّی وَعَن اِبنَتِکَ النّازِلَةِ فی جِوارِکَ وَالسَّریعَةِ اللَّحاقِ بِکَ . قَلَّ یا رَسولَ اللَّهِ عَن صَفیَّتِکَ صَبری ، وَرَقَّ عَنها تَجَلُّدی ؛ إلاّ أنَّ لی فی التَّأسّی بِعَظیمِ فُرقَتِکَ وَفادِحِ مُصیبَتِکَ مَوضِعَ تَعَزٍّ . فَلَقَد وَسَّدتُکَ فی مَلحودَةِ قَبرِکَ ، وَفاضَت بَینَ نَحری وَصَدری نَفسُکَ . فَإنّا للَّهِ وَإنّا إلَیهِ راجِعونَ . فَلَقَد استُرجِعَتِ الوَدیعَةُ ، وَأُخِذَتِ الرَّهینَةُ . أمّا حُزنی فَسَرمَدٌ ، وَأمّا لَیلی فَمُسَهَّدٌ إلى أن یَختارَ اللَّهُ لی دارَکَ الَّتی أنتَ بِها مُقیمٌ . وَسَتُنَبِّئُکَ ابنَتُکَ بِتَضافُرِ أُمَّتِکَ عَلى هَضمِها فَأحفِها السؤالَ وَاستَخبِرها الحالَ . هذا وَلَم یَطُلِ العَهدُ وَلَم یَخلُ مِنکَ الذِّکرُ . وَالسَّلامُ عَلَیکُما سَلامَ مُوَدِّعٍ لا قالٍ وَلا سَئِمٍ . فَإن أنصَرِف فَلا عَن مَلالَةٍ ، وَإن أُقِم فَلا عَن سوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللَّهُ الصّابِرینَ .

    امام على علیه السلام - در هنگام خاکسپارى فاطمه علیها السلام

     سلام بر تو اى رسول خدا ! از من و دخترت ، که در کنارت آرمیده و زودتر (از دیگران) به تو رسیده. اى رسول خدا، از جدایى دردانه‏دخترت صبرم لبریز گشته و تاب توان از کفم رفته است . اما ، یادآورى فراق جانگداز تو و مصیبت بزرگ از دست رفتن تو در این هنگام ، مایه تسلّاى من است ؛ زیرا هرگز از یاد نمى‏برم آن لحظاتى را که سرت به سینه من بود و در آغوش من جان دادى و من با دست خود سر تو را بر سنگ آرامگاهت نهادم . همه ما از آن خداییم و همگى به سوى او باز مى‏گردیم . اینک امانتى (که به من سپرده بودى) بازگردانیده شد و گروگان دریافت شد . امّا از این پس ، اندوه من (از غم فراق شما) همیشگى خواهد بود و شبهایم به بیدارى خواهد گذشت ، تا آن گاه که خداوند سرایى را که تو در آنى ، برایم برگزیند . بزودى دخترت تو را از ستمها و حق کشیهایى که امتت ، همداستان ، در حقّ او روا داشتند ، آگاه خواهد ساخت . همه وقایع را از او بپرس و اخبار اوضاع و احوال را از وى جویا شو . این ستمها در حالى شد که هنوز از رفتن تو مدتى نگذشته ، و یادت از میان نرفته بود . بدرودتان باد ، بدرودى وداع گونه ، نه از سر نفرت و بیزارى . پس ، اگر از نزد شما بروم ، به سبب ملال و بى‏علاقگى نیست و چنانچه بمانم ، نه از آن روست که به آنچه خداوند به شکیبایان وعده داده‏است ، بدگمانم



  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    وهنوزقصه دلدادگی امت و نور افشانی شمع وجود امام راحل بسیار شنیدنی و عبرت اموز است

    و برای من و شما هنوز نگاه بلند نظرانه خمینی بسیار درسها و آموختنی ها به همراه دارد

      آخرین لحظات امام(ره) به نقل از دکتر عارفی
    اثر منفی ماجرای منتظری بر سلامتی امام

    دکتر عارفی، پزشک و همدم یازده سال حضور امام خمینی (ره) در ایران، مهمترین ویژگی بنیانگذار جمهوری اسلامی را نترس بودن ایشان دانست و گفت: وقتی صدای سوت پایانی قلب امام (ره) را شنیدم، احساس می‌کردم همدم، یارم و رهبرم از این دنیا رفته است. اما اینکه من می‌گویم را شاید دیگران حس نکنند، من هنوز حس نکردم، امام فوت کرده است. من قبول نکردم که ایشان رحلت کرده است. من ایشان را زنده می‌دانم.

    دکتر سید حسن عارفی به بیان روزها و خاطراتی که با امام (ره) داشته پرداخت و اظهار کرد: من از ابتدای بازگشت امام (ره) به ایران در سال 57، در تیم پزشکی استقبال از امام (ره) حضور داشتم، بعد هم که ایشان مریض شدند، در بیمارستان‌های شریعتی و شهید رجایی نیز در محضر امام بودم، بعد هم که بیماری ایشان بیشتر شد، تیم تشکیل دادم و مسئول تیم پزشکی ایشان نیز بودم.

    امام، همه‌اش خاطره بود

    دکتر عارفی همه صحنه‌های حضور با امام را برای خود خاطره‌انگیز دانست و اظهار داشت: ممکن است، کسی امتحان نداده باشد و وقتی امتحان خود را می‌دهد، بگوید این بزرگترین امتحان من بود مثل یک ورزشکار که در جاهای مختلف شرکت کرده است و حالا راه به المپیک پیدا کرده است و آن را بزرگترین خاطره خود می‌داند اما چون امام، همه‌اش خاطره بود و هر کدام برای ما درسی بود، نمی‌توان بین خاطره‌ها چیزی را انتخاب کرد.

    هر کدام از صفحات کتاب خاطرات من درباره امام (ره) با نام «طبیب دلها» یک درس است. به طور مثال حاج احمد آقا می‌گفت که آقا کف اتاق خوابیده بود و یک بالش زیر سرش گذاشته بود، مرحوم حاج آقا مصطفی می‌آید و می‌پرسد، "آقا به چه فکر می‌کنی؟ "می‌گوید: "آن که قدر مسلم است، بد فکر نمی‌کنم." این درسی است که هر کسی آن را اجرا کند، زندگی داخلی و اجتماعی او، نقصی ندارد. 

    وی افزود: زیرا اگر من خوشبین باشم و بد فکر نکنم، زندگی خود و محیط من گلستان است. ممکن بود، امام بگوید راجع‌ به سیاست، آینده، ‌دین و... فکر می‌کنم زیرا زمانی هم که این حرف را زده است، زمان طاغوت بوده است و مسایل جدی مطرح بوده است اما امام جمله‌ای‌ می‌گوید که جامع همه چیز است.

    وزیر علوم دولت شهید رجایی در ادامه خاطرنشان کرد: من به یاد دارم، دانشجوی سال دوم پزشکی بودم، سال 42، امام وقتی مسایل مملکتی را مطرح می‌کرد و به عنوان یک روحانی در جریان قرار می‌گرفت و مخالفت می‌کرد مثل کاپیتولاسیون، ما می‌فهمیدیم که ایشان تمام مسایل سیاسی دنیا و ایران را زیر ذره‌بین دارد و با آن چیزی که مغایرت و مخالفت با شئونات اسلامی و انسانی و ملی ما داشت، مخالفت می‌کردند.

    وی افزود: آن زمان مرسوم بود که می‌گفتند از سه نفری که با هم نشستند، دو نفر حتما ساواکی هستند یعنی وحشت عجیبی ایجاد کرده بودند که در جایی شما حق ندارید، مخالفت کنید و هیچ جمله‌ای مخالف شاه و روش سیاست کلی مملکت بگویید. ایشان در آن شرایط بالای منبر رفت و سخنرانی‌های خود را ارائه کرد. این برای ما در آن سن جوانی، نشان دهنده این بود که امام خیلی نترس است.

    استاد قلب و عروق دانشگاه علوم پزشکی تهران تصریح کرد: ما قبل از انقلاب، امام (ره) را در قم دیده بودیم که به شاه دستور می‌داد و یکبار هم گفته بود "من بیرونت می‌کنم"؛ باید آدم خیلی قدرتمند باشد که با آن حالتی که ساواک قدرت داشت و خفقان ایجاد کرده بود، چنین صحبت کند. بعدا هم با ایشان تماس گرفتیم، دیدیم ایشان همین طور است.

    به همین دلیل هم جذب ایشان شدیم، چون وقتی تشریف آوردند ایران، دیدم ایشان یک آدم کاملا صادق است و با محیط اطراف و دور و بری‌های خود صادق است. هیچ چیز پنهانی و پشت پرده ندارد. همان طوری عمل می‌کند که فکر می‌کند و بعدا در طول یازده سالی که در خدمتشان بودم، دیدم ایشان آدمی غیور و نترس است که فقط از خدا می‌ترسد و کاملاً خود را مسئول می‌داند و مسئولیت حس می‌کند.

    حکمی که می‌دهد و صحبتی که می‌کند یا دستوری که می‌داد، احساس مسئولیت می‌کرد. بعد هم که انقلاب به ثمر رسید، باز از کسانی بودم که در مدرسه رفاه بودم.  

    وی افزود: ساواک اعلام حکومت نظامی کرده بود و گفته بود که از ساعت یک کسی بیرون نیاید، ایشان با شهامت بیش از حدی دستور داد که بریزند در خیابان‌ها یعنی کاملا مخالف آن چیزی که رژیم اعلام کرده بود. رژیم، ارتش و تجهیزات داشت و وقتی به خیابان‌ها آمدیم، دیدیم نظامیان عبور می‌کنند ولی مردم در خیابان‌ها هستند.

    مردم در خیابان‌ها ریختند و راه‌ها را بستند تا کسی اصلا نتواند عبور کند و با همین کار انقلاب پیروز شد. این نشان می‌داد که ایشان قبل از اینکه حرکتی را شروع کند، در وجود خود یک حالت انقلابی، اصلاحی و نترسی وجود داشت و کسی هم که تنها از خدا بترسد و از هیچ موجودی روی زمین نترسد، پیروز می‌شود و این درس بزرگی بود که به همه عملا داد.

    امام ثابت کرد که دین، محرک ملت‌هاست

    عارفی با اشاره به مطالعات خود قبل از انقلاب گفت: وقتی جوان بودیم، می‌گفتند که دین افیون ملت‌هاست یعنی خاموش کننده حرکت‌هاست و نمی‌گذارد ممالک حرکت کنند و اوج بگیرند و انقلاب کنند. ایشان کاملا این تفکر را شکست و بعد از اینکه انقلاب شد، همه می‌گفتند که امام ثابت کرد که این غلط است و دین محرک ملت‌هاست نه افیون ملت‌ها. دین، انقلابی مثل انقلاب اسلامی ایجاد می‌کند.

    جوان‌ها در خیابان‌ها جمع می‌شدند. در حالی‌که پلیس و ارتش هم آماده دستگیر کردن آنها بودند. من به یاد دارم که به بیمارستانی در خیابان حافظ می‌رفتم که دیدم بیست نفر بر سر یک چهار راه شعار می‌دادند؛"زنده باد شاه" در ادامه می‌گفتند "شاه نجف، خمینی" و تا نیروها حمله می‌آوردند، متفرق می‌شدند و به راهی می‌رفتند و هیچ جای پایی هم نمی‌گذاشتند و هیچ کس هم نمی‌توانست اینها را بگیرد و اگر هم می‌خواستند بگیرند، متفرق می‌شدند.

    پزشکی که یازده سال همراه امام خمینی (ره) بود در ادامه تشریح کرد: دو روز 21 و 22 بهمن من در بیمارستان‌ها بودم و کشتار عظیمی را می‌دیدم که در آن مردم با هدف، حرکت می‌کردند و این افراد انقلابی بودند و برای دین خود اقدام می‌کردند. به یاد دارم که سال 42 امام را تبعید کردند. من جوان بودم، در ناصرخسرو مردمی که به شکل دسته راه می‌افتادند، شعار خمینی سر می‌دادند و دائما شعارهای آتشین می‌دادند. 

    مثلا می‌گفتند: «خمینی خمینی خدا نگهدار تو،‌ بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو»، این دشمن هم شاه بود، این شعار را زمانی می‌دادند که شاه در این مملکت بود ولی مردم دسته راه انداخته بود و به جای شعارهای مذهبی عادی، این شعارها را می‌دادند. بعد مردم را به گلوله بستند و یک زخمی از آنها به بیمارستان سینا آمد که گلوله در سینه‌اش رفته بود و سوراخ آن معلوم بود و خونریزی داشت ولی دائما می‌گفت؛" یاحسین!" یعنی این نشان می‌داد که به خاطر دین رفته بود و «یا حسین» شعار داده بود و با «یا حسین» هم زنده بود.

    آرامش امام از آگاهی ایشان بود 

    وی افزود: منظورم این است که امام خمینی، آدمی بود که علاوه بر اینکه غیور و شجاع بود، اما چون از خدا می‌ترسید، ترس داشت که یک وقت موضوعی را که باید بگوید، نگوید، یا کاری که باید بکند را نکرده باشد. بنابراین آن کاری که فکر می‌کرد باید انجام بدهد را انجام می‌داد و از مرگ نمی‌ترسید، تنها از خدا می‌ترسید.

    استاد بازنشسته دانشگاه تهران در ادامه گفت:‌ در همه انقلاب‌ها برداشت‌های اشتباه از افکار رهبری وجود دارد. هر انقلابی را که نگاه کنیم، عده‌ای ممکن است به دنبال منافع شخصی خودشان و اهداف‌شان باشند و ممکن است این عده اعمال و رفتاری کنند که با هدف اصلی مغایرت داشته باشد.

    وزیر علوم دولت شهید رجایی یادآور شد: حوادثی که ما فکر می‌کردیم، امام (ره) را تحریک می‌کند و بر سلامتی ایشان اثر می‌گذارد، اثرگذار نبود زیرا من شخصا حس می‌کنم، ایشان می‌دانست که زمانی که جنگ می‌کنیم قرار نیست همه‌اش پیروزی باشد؛ در جنگ قرار نیست که تنها ما پیروز باشیم و کسی از ما کشته نشود، بلکه ممکن است ما هم شکست بخوریم، به هر حال منطق جنگ است. این وضعیت را امام پذیرفته بود در صورتی که ما به این آ‌گاه نبودیم.

    دکتر عارفی اظهار داشت: وقتی حزب جمهوری را بمب‌گذاری کردند، شهید رجایی به من اطلاع داد که زود خودت را برسان چون من وزیر علوم بودم. من هم به عنوان طبیب به آنجا رفتم، نه به عنوان وزیر علوم و تا صبح آنجا بودم و خیلی هم موثر بود، برای اینکه قبل از اینکه من برسم، کسانی که از زیر آوار بیرون می‌آمدند و می‌دیدند حالشان خوب نیست را رها می‌کردند اما من که رسیدم گفتم هر کسی از زیر آوار بیرون آمد، ‌چه زنده چه مرده، ‌یک سرم و یک ماسک اکسیژن به او وصل کنید و یک نوار بگیرید.

    تیم‌هایی هم آماده کردم و خیلی از کسانی که علایم حیاتی نداشتند با همین روش ماساژ خوب شدند و زنده ماندند و من تا صبح آن جا بودم، تا ساعت 4 صبح که به منزل رفتم، باز به من اطلاع دادند که 6 صبح هیات دولت هست، در هیات دولت 9 نفر از ما شهید شده بودند و بعد هم صحبت کردیم و عیادت زندگان رفتیم و من یادم آ‌مد که امام (ره) را ندیدم، نکند که نگران باشند. آن موقع به راننده گفتم که به جماران برود.

    وی افزود: رفتم پیش امام، سلام کردم، فشارشان را گرفتم، دیدم خوب است. ضربانشان هم خوب است. احساس کردم آرامش ایشان از آگاهی ایشان است. امام برای این آرام بود که می‌دانست در یک انقلاب و حرکت بالاخره یک عده هم کشته می‌شوند. ممکن است صدماتی بخوریم ولی هیچ انقلابی در دنیا نیست که بدون مبارزه و درگیری باشد. این اتفاقات تاثیر منفی روی امام نمی‌گذاشت.

    اختلافات داخلی امام را ناراحت می‌کرد و بر سلامتی ایشان اثرگذار بود

    عارفی، تنها حادثه اثرگذار بر روی سلامتی امام را اختلافات داخلی دانست و افزود: تنها یک چیز روی امام اثر می‌گذاشت و آن زمانی بود که احساس می‌کرد اختلافات داخلی وجود دارد و شدیدا ایشان را ناراحت می‌کرد. برای نمونه در جاهایی ذکر کردم که حضرت امام وقتی که مسایلی با آقای منتظری به وجود آمد، ما کما بیش از موضوع دور بودیم، ایشان با امام ملاقات می‌کرد، شب به آن جا می‌رفت و ما نبودیم، اگر امام مشکل پزشکی داشت من می‌رفتم، نمی‌رفتم آن جا بنشینم گوش بزنگ باشم که چه کسی می‌آید و می‌رود.

    وی تشریح کرد: ولی بعدا هر یک شب در میان، قفسه سینه امام درد می‌گرفت که من یادم است، دو بار اتفاق افتاد و فکر کردیم به خاطر بیماری است اما وقتی رفتم آن جا، دیدم این واقعه تکرار می‌شود. یک شب قبل و دو شب قبل بوده است و امشب هم هست. پرس و جو کردم تا علت را پیدا کنم، گفتند مگر نمی‌دانی این موضوع آقای منتظری و امام، ایشان را نگران کرده است. ما فهمیدیم که مسایلی مثل حزب جمهوری، جنگ و بمب انداختن بر امام تاثیری ندارد.

    چون اینها را طبیعی می‌داند ولی آن چیزی که تاثیر می‌گذارد، اختلافات داخلی است و آن مساله، امام را خیلی زجر می‌داد یا مسایل احساسی بر ایشان همین اثر را می‌گذاشت؛ مثلا یک روز شنبه من امام را ملاقات کردم، فشارشان را گرفتم، معمولا هم بعد می‌آمدم بیمارستان شریعتی کارهای علمی‌ام را انجام بدهم، به من زنگ زدند، گفتند:‌ بیا، امام درد قفسه سینه دارد.

    عارفی افزود: من زود رفتم و گفتم که آقا من ساعت 8 این جا بودم، شما خوب بودید، چطور شد نیم ساعت بعد حالتان بد شده است. گفتند یک خانمی آمده است که مادر یک شهید بوده و پلیوری آورده و به امام داده گفته که من هر دانه‌ای را که بافتم یک صلوات فرستادم یا یک دعایی کردم و امام تحت تاثیر این قرار گرفته و احساس ناراحتی کرده و درد قفسه سینه پیدا کرده بود که دارو دادیم و خوب شدند و به سر کارمان برگشتیم.

    منظورم این است که مسایل احساسی و اختلافات داخلی ایشان را ناراحت می‌کرد. ایشان هم که دائما می‌گفت متحد باشید، از دشمن نمی‌ترسید و همیشه می‌گفت که اگر شما خودتان با هم متحد باشید، اختلافات نداشته باشید، دشمن را به زانو در می‌آورید و درست هم می‌گفتند تا آخر عمرشان هم به همه مسئولین همین را می‌گفتند.

    وی افزود: بروز درد قلبی برای حضرت امام که اکثرا معلول مسایل اجتماعی و سیاسی بود، روح لطیف و حساس حاج‌احمد آقا را سوهان می‌زد ولی به علت مصالح اجتماعی و انقلابی نمی‌توانست عکس‌العمل طبیعی در مقابل دردها و فشارها نشان دهد و در درون می‌ریخت و می‌سوخت و می‌ساخت.

    هر لحظه با امام بودن درسی بزرگ است

    عارفی در ادامه هر لحظه با امام بودن را درسی بزرگ دانست و گفت: بنابراین امام را نمی‌توان در یک یا دو جمله خلاصه کرد. ‌خاطرات من کتابی قطور است و آخر آن کتاب احساس کردم شاید من انجام وظیفه نکردم و امام را نتوانستم معرفی کنم و در کتاب مثلا گفتم امام منظم بود، در سلام پیشی می‌گرفت ولی این خصوصیات اخلاقی و روش زندگی است، اما آنچه در ایشان وجود داشت، ترس از خدا بود و می‌دانست و باور داشت که خدا همیشه هست و بر اعمالش نظارت دارد. اگر یک جمله می‌گفت یا حرکتی می‌کرد، فکر می‌کرد خدا او را می‌بیند، احساس می‌کرد. بنابراین به هیچ وجه خلاف عمل نمی‌کرد و همان طور که گفتم، بد فکر نمی‌کرد.

    اگر کسی بخواهد امام (ره) را بشناسد باید دیوان امام را بخواند 

    عارفی در ادامه اظهار داشت: من بعدا به این نتیجه رسیدم که اگر کسی بخواهد امام را بشناسد باید دیوان امام را بخواند، شعر ایشان را بخواند. آن جا امام خودش را نشان داده است که چه کسی است بنابراین، آن می‌تواند کمی کمک کند.

    وی افزود: من الان هم با خانواده امام در تماس هستم و پزشک آنها نیز هستم و مشکلی در خانواده نیست. خانم حضرت امام که مسن هستند، مشکلی ندارند. من از قبل با امام و خانواده ایشان همراه بودم و بعد از امام هم رابطه‌ حفظ شد. من به خاطر سن خودم، خانواده را کاملا می‌شناختم.

    این استاد دانشگاه در ادامه گفت: بیمارستان جماران را خودم ساختم. ایده من بود، به حاج احمد آقا گفتم که ما باید جایی درست کنیم که اگر آقا حالشان بد شد، بتوانیم این جا بیاوریمشان، بیرون از جماران نمی‌توان ایشان را منتقل کرد.

    من در اتاق بیمارستان دوربین مداربسته گذاشتم، در آن ایام تمام مراحل را فیلم و عکس گرفتم. این ابتکار من بود و هیچ کسی در دنیا این کار را نکرده بود. همه فیلم‌ها را داریم. امام اجازه نمی‌داد کسی در زمان نمازشان فیلم و عکس بگیرد ولی یک دوربین سری گذاشتم که در همه حالات فیلم می‌گرفت و الان از تلویزیون پخش می‌شود. همه می‌پرسیدند چرا، من می‌گفتم از جهت تاریخی لازم است و بعدا هم معلوم شد که فکرم درست بوده است.

    اگر مریضی داشته باشم که منظم باشد، یاد امام می‌افتم

    وزیر علوم دولت شهید رجایی در ادامه تصریح کرد: اگر مریضی داشته باشم که منظم باشد یاد امام می‌افتم، زیرا ایشان در کمال نظم و اطاعت از دستورات طبیب بود. اما تنها یک بار که خسته شده بود، اعتراض کرد و آن روز هم ما ایشان را اذیت کرده بودیم.

    از نظر پزشکی ساعت 7:30 دقیقه صبح عکس مری و معده گرفتیم، بعد آندوسکوپی کرده بودیم، بعد من برای ادامه کارم وقتی فهمیدم که زخم وجود دارد، خواستم قلب را ببینیم که توان دارد تا کار دیگر بکنیم و به ایشان گفتم. امام گفت "خسته شدم" و ما کوتاه آمدیم و بعدا ایشان از من عذرخواهی کرد. من هم از ایشان معذرت‌خواهی کردم. عکس‌هایی از این لحظه هست که من ایستادم و کفش امام آن سوی تخت است و وقتی رفت کفش را بپوشد، برگشت و از من عذرخواهی کرد.

    دکتر عارفی در ادامه بیان کرد:‌ امام گفتند "این امکاناتی که برای من به کار می‌برید، باید کوشش کنید برای آحاد مردم این کار را کنید"، این را در همان اوایل که در بیمارستان شهید رجایی بودم گفته و نوار ضبط شده‌اش هست. ما از جهت کار پزشکی‌مان تصمیم داشتیم با امام مثل یک بیمار معمولی رفتار کنیم ولی از جهت زمینه‌های قبلی‌مان که امام را می‌شناختیم که فرد غیوری است و از کسی جز خدا نمی‌ترسد، برای ما یک رهبر بود.

    پزشک امام یادآور شد: حضرت امام در ساعت چهار بعدازظهر 6/ 1/ 65 در حالی که برای ریختن چای به آشپزخانه تشریف برده بودند، احساس ضعف کرده و بعد کلیه علایم حیاتی مثل تنفس، ضربان قلب و هوشیاری از بین رفته بود و به لطف خداوند منان و تهمیداتی که قبلا پیش‌بینی شده بود توسط جناب آقای دکتر پورمقدس پزشک کشیک آن روز و پرستاران و خانواده محترم حیات دوباره یافتند.

    بعد از آن حادثه با امکانات مجهز فراهم شده آماده پذیرایی بودیم، کنترل ضربان منظم و نامنظم قلب از راه دور به مدت سه سال و سه ماه منحصر به فردترین روشی بود که برای ایشان انجام دادیم.

    وی فزود: من ایشان را آقاجون صدا می‌کردم، ایشان هم به من آقای دکتر می‌گفت. در واقع رابطه ما مثل یک پدر و فرزند بود. وقتی امام (ره) در بیمارستان شهید رجایی بود، عیدی به من قرآنی هدیه کرد که روی آن نوشتند؛ "از جناب آقای دکتر عارفی باید تشکر کنم، چون فرزندی عزیز از پدر پیرش پذیرایی کرد." ایشان علاوه بر مریض به صورت یک رهبر،‌ یک پدر، یک پیشوا و یک مرجع تقلید بود و با این دید ما او را می‌دیدیم.

    دکتر عارفی خاطر نشان کرد: دستمان نمی‌لرزید چون از خود او یاد گرفته بودیم. گاهی اوقات هم اگر دستمان می‌لرزید، ایشان ما را تسکین می‌داد. چون می‌فهمید ما ناراحتیم، ما را تسکین می‌داد و می‌گفت "اتکا به خدا کنید، کارتان را انجام بدهید." باز آن جا هم یار ما بود. چند بار ایشان حس کرد که سیمای ما نشان می‌دهد که نگرانیم، ما را دلداری می‌داد تا ما ناراحت نشویم و کارمان را انجام دهیم، به هر جهت دوست و پدر خوبی بود.

    وی افزود: پدر من وقتی در آمریکا بودم فوت شد، من وظیفه فرزندی‌ام را نسبت به پدر خودم داشتم، منتها پدر من روحانی، رهبر و مرجع تقلید نبود.

    وزیر علوم دولت دوم جمهوری اسلامی ایران گفت: من در جایی این را نگفتم؛ آمریکا که بودم کراوات می‌زدم و وقتی هم محضر امام (ره) بودم، کراوات داشتم. اتفاقا وقتی امام (ره) را از قم به تهران آوردند به خانم گفتم کراوات من‌را بیاور تا کسی فکر نکند تا قبل از اینکه با ایشان بودم، کراوات می‌زدم حالا دیگر نمی‌زنم، مخصوصا پیراهن را عوض کردم، کراوات زدم و عکس‌هایم با ایشان همه‌اش با کراوات است و ایشان هم یک بار به من نگفت کراوات نزن. بعدا با اجازه ایشان مکه رفتم و دیگر نزدم.

    امام (ره) وقتی می‌خواستم مکه بروم جمله خوبی گفتند. هر کسی به مکه می‌رود همه سفارش می‌کنند فلان جا برای من دعا کن، امام به من جمله‌ای گفت که بسیار مهم بود.

    وی تشریح کرد: وقتی رفتم و گفتم می‌خواهم بروم، گفتند: "رفتی آن جا در مسجد النبی و مسجد الحرام، پیروزی انقلاب را از خدا بخواه"؛ اگر کسی دیگر بود می‌گفت برای سلامتی من دعا کن، اما امام جمله‌ای از من خواست که برای من خیلی ارزش داشت. این حرکت‌ها درس است. اگر کسی خیلی متدین هم باشد می‌گوید عاقبت به خیری من را بخواه ولی ایشان چنین حرفی نزدند.

    عارفی در تشریح روزهای آخر زندگی و حضور امام (ره) در بیمارستان از 28 اردیبهشت تا 14 خرداد ماه 1368 گفت: ساعت 10:30 شب، مورخ 1/ 3/ 68 حضرت امام خمینی برای آماده شدن جهت عمل جراحی معده در صبح روز بعد در بیمارستان بقیه‌الله الاعظم شماره 2 بستری شدند.

    با اینکه چندین بار به علت کسالت‌های مختلف در این بیمارستان بستری شده بودند ولی عکس‌العمل معظم‌له در آستانه در ورودی بیمارستان با حاج احمد‌آقا خمینی حاکی از معنی و آینده‌نگری دیگری بود زیرا امام عزیز در بدو ورود به بیمارستان به طور غیرمنتظره و ناگهانی حاج‌احمد آقا را در آغوش گرفتند و گردن ایشان را بوسیدند.

    وی افزود: به تاریخ 2/ 3/ 68 در ساعت 45/ 6 دقیقه حضرت امام جهت گذاشتن پیس‌میکر موقت به لابراتور کاتتریراسیون منتقل شدند و بعد از گذاشتن پیس‌میکر موقت توسط جناب آقایان دکتر پورمقدس و دکتر محبی در حدود ساعت 8 صبح به اتاق عمل انتقال یافتند.

    در این لحظه اعضای محترم خانواده و دفتر حضرت امام، آیت‌الله خامنه‌ای،‌ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، آیت‌الله اردبیلی، مهندس موسوی و اغلب مسئولان بالای مملکتی حضور داشتند و جریان رفتن به اتاق عمل و عمل جراحی را از طریق تلویزیون مداربسته مشاهده می‌کردند.

    استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران خاطرنشان کرد: وقتی امام از اتاق عمل بیرون آمد، حالش خوب بود. هوش آمد و مشکلی نداشت. بعد از مدتی هم شروع به غذا خوردن کرد ولی بیماری امام (ره)، مساله دیگری بود. سرطان، امام را آزار می‌داد؛ اول به شکل سرطان معده ظاهر شد ولی بعدا به شکل سرطان خون بود که آن سرطان خون او را آزار می‌داد.

    این پزشک و مرید امام، لحظات آخر زندگی امام خمینی (ره) را چنین تشریح کرد: امام گه گاه چشمان خود را باز و به اطراف نگاه می‌کردند. برای آنکه حضرت امام حس کند حتی در لحظات آخر ما تیم پزشکی به خصوص حقیر از نظر خدمات پزشکی در خدمت ایشان بوده و هستیم، دست راست مبارک ایشان را در بین دستهایم گرفتم. حضرت امام درک کردند که در لحظات آخر عاطفه‌ها، محبت‌ها و احساسات پاک پدر و فرزندی و مقلد و مرید و مرادی مبادله شده است.

    وی افزود: از این لحظه به بعد دست‌های مرا به هیچ وجه رها نکردند و من هم که می‌دانستم در لحظات آخر عمر، بیمار را به هر نحوی که شده نباید تنها گذاشت، چشمانم به صفحه تلویزیونی بود که ضربان قلب امام عزیز را نشان می‌داد و دست‌هایم دست مبارک امام عزیز را به آرامی می‌فشرد. فشار خون شریانی حضرت امام عزیز از طریق شریان رادیال کنترل می‌شد و این فروغ دل‌ها در افق آمال به خاموشی می‌گرایید.

    عارفی اضافه کرد: سقوط تدریجی فشار خون شریانی و نامنظم و سریع شدن ضربان و عدم جواب مناسب به درمان دقیق وخامت حال حضرت امام را نشان می‌داد و هر لحظه انتظار حادث شدن فاجعه‌ای دردناک می‌رفت. به همین دلیل افراد تیم پزشکی ثابت و برادران جراح و پرستاران با مجهزترین و مدرن‌ترین امکانات پزشکی در کنار تخت امام عزیز حاضر برای انجام اقدامات پزشکی لازم ایستاده بودند که ناگهان در ساعت 3:58 دقیقه انتقال الکتریسیته از دهلیز به طرف بطن متوقف شد و به‌دنبال آن به فیبریلاسیون بطنی منجر و فشار خون به صفر رسید.

    وی خاطر نشان کرد: در ساعت 3:58 بعدازظهر مطابق نوار قلبی، قلب از حرکت باز ایستاد ولی با آمادگی کامل تیم پزشکی با الکترو شوک‌های مکرر و با قرار دادن پیس‌میکر خارجی روی قفسه صدری (باطری) و با گذاشتن لوله داخل مجرای تنفس و متصل کردن به دستگاه تنفس مصنوعی موقتا ضربان قلب و تنفس ولو مصنوعی شروع به کار کرد؛ ولی امام عزیز ما بیهوش بود.

    برای گذاشتن پیس میکر از راه ورید به داخل کت لب انتقال داده شدند و پیس‌میکر موقت از راه ورید گذاشته شد و ما می‌دانستیم سلول‌های سرطانی همه جا پخش شده و به جای سلول‌های طبیعی در اندام‌ها و اعضای مختلف سلول‌های سرطانی جایگزین شده است.

    من امام را زنده می‌دانم

    عارفی گفت: در ساعت 23:10 دقیقه قلب امام عزیزمان با زدن آخرین ضربه برای همیشه باز ایستاد و عاشقان و شیفتگان خود را در غم سوگ خود فرو برد.

    پزشک 11 سال از عمر 87 ساله امام (ره)‌ خاطرنشان کرد:‌ وقتی صدای سوت پایانی قلب امام را شنیدم، احساس می‌کردم همدم، یارم و رهبرم از این دنیا رفته است. اما اینکه من می‌گویم را شاید دیگران حس نکنند، من هنوز حس نکردم که امام رفته است.

    من قبول نکردم که ایشان رحلت کرده است. من ایشان را زنده می‌دانم، زنده کیست، زنده آن کسی است که کارهایی که او انجام می‌داد و دستورات او را همه انجام دهد و هدف‌های او را همه پیروی کنند. در اجتماع ممکن است که نقایصی وجود داشته باشد یا چند نفر انگشت شمار باشند که به اشتباه بدوند، اما در کل روند مثبت است.

    وی در ادامه گفت: در سال 59، 65، 67 که امام بیماری جدی داشتند و حتی در سال 65 در اتاق و خارج از انظار دیگران دچار ایست قلبی شدند، چون خواست خدا بود حضرت امام نجات یافتند و دفعه سوم علی‌رغم همه تمهیدات و آمادگی قبلی و حضور همه زبدگان پزشکی مملکت کاری از پیش نرفت و در فاصله‌ای که حضرت امام در حالت اغما بودند و همه اطرافیان غم زده و افسرده، حاج احمدآقا با متانت و وقار کامل، مسئولان مختلف کشوری و دوستان و آشنایان را بر بالین حضرت امام هدایت می‌فرمودند تا برای آخرین بار آن حضرت را عیادت کنند و در همین حالت خانم زهرا مصطفوی و همسر حاج احمدآقا خانم طباطبایی بر بالین پدر بزرگوار خود مرتب دعا می‌کردند.

    وی افزود: از همه مهم‌تر پس از رحلت جانگداز آن مرشد همگی از خرد و کلان، پزشک و پرستار و اعضای دفتر و مسئول و غیرمسئول بر سر و روی خود می‌زدند و با آه و فغانی وصف ناپذیر ناله‌هایی دلسوز سر می‌دادند ولی این یادگاران بزرگوار حضرت امام رضوان‌الله تعالی علیه (حاج احمدآقا و خانم زهرا مصطفوی و همچنین خانم طباطبایی) هر کدام نقش تسلی دادن و آرام کردن دیگران را بر عهده داشتند و با درایتی غیرقابل انتظار در آن شرایط حساس همه را آرام و افرادی را مامور جمع‌آوری وسایل حضرت امام (ره) و خواندن قرآن و مراسم تغسیل و تکفین و تدفین و غیره نمودند که به نظر حقیر همگی درس بود و از پدری آنچنان، فرزندانی اینچنین شایسته است.

    «با هم باشید کسی نمی‌تواند به شما غلبه کند»

    عارفی در ادامه اظهار داشت:‌ وقتی امام (ره) فوت کرد، همه گرد امام بودند. من، فرزندان، خانواده و همه بودند. همه ناراحت بودند، آن موقع آقایان خامنه‌ای، رفسنجانی، میرحسین موسوی و آقای موسوی اردبیلی بودند. دوستان دفتری و خانواده، مرحوم حاج احمد آقا حضور داشتند. مسئولین دیگر هم بودند. ما کارهایمان را در لحظات آخر انجام می‌دادیم و افراد هم برای ملاقات می‌آمدند. در همان ایامی که امام مریض بود، آقای رفسنجانی و خامنه‌ای و فکر می‌کنم آقای موسوی و اردبیلی آمدند و هر چهار نفر که مسئولین جاهای مختلف بودند، خدمت امام رسیدند، امام به آنها گفت: «با هم باشید کسی نمی‌تواند بر شما غلبه کند»، یعنی اتحاد را به آنها متذکر شدند. هر جمله امام پند بود. این اتحاد می‌تواند در منزل یا در کار یا در مملکت باشد.



  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیرالمومنین علی علیه السلام

    سلام بر دوستان بزرگوار

    این خبررا خواندم وبا توجه به اینکه در این فضا خیلی از دوستان مشتاق هستند این خبررا در یافت کنند لذا بدون هیچ توضحیی برای شما نقل می نمایم

    به نقل از خبرگزاری رجا نیوز

     

    مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور وبلاگ شخصی خود را راه‌اندازی کرد.

     

    به گزارش رجانیوز به نقل از فارس، علی اکبر جوانفکر مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور وبلاگ شخصی خود را به نام "شاهد" راه اندازی کرده که در آدرس http://www.javanfekr.blogfa.comا قابل مشاهده است.

     

    وی امروز اولین یادداشت خود را در این وبلاگ منتشر و در توضیحات خود تصریح کرده که می خواهد از طریق این وبلاگ در فضای مجازی حضوری موثر و قابل اعتماد داشته باشد.

     

    پیش از این دکتر محمود احمدی نژاد رئیس جمهور نیز سایت شخصی خود http://www.ahmadinejad.ir/را راه‌اندازی کرده بود.

     



  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی