سفارش تبلیغ
صبا ویژن







زمانی احساس می‌کردم بزرگ‌ترین خواسته‌ی ما عدالت است. گمان می‌کردم تمام مشکلمان نبود عدل است. چه قدر جای علی (ع) را در جامعه‌ی تازه جان گرفته‌مان خالی می‌دیدم. چه قدر نفرت داشتم از طلحه‌ها و زبیرها ؛ نان به نرخ روز خور‌هایی که تاب ولایت علوی راندارند ...

دیگر باورمان شده بود که جایی از کار می‌لنگد. همه را امتحان کردیم. هر که گفت ؛ فرصت می‌خواهم به او فرصت دادیم ، تا طعم عدالت را به ما بچشاند . اما افسوس که آنچه در دایره‌ی قدرت آن‌ها گم شد ، عدالت بود. دیگر نا امید بودیم و خسته. کسی را باور نداشتیم. خیلی تنها بودیم. اگر رهبرمان را نداشتیم دق می‌کردیم ...

اما اتفاق عجیبی افتاد. مردی آمد از جنس خودمان. باور نمی‌کردیم. برای اولین بار آنچه را فریاد می‌زدیم و کسی برنمی‌تافت، از گلوی یک مسؤول کشوری می‌شنیدیم. باورمان نبود که کسی شهردار پایتخت باشد و بشود به راحتی او را بعد از نماز در مسجد محل دید و با او دست داد! این قدر این حق طبیعیمان پایمال قدرت‌طلبی‌ها شده بود که وقتی می‌دیدیم کسی هست که می‌توانیم رو به رویش بایستیم و فریاد بزنیم، می‌خواستیم بال دربیاوریم و پرواز کنیم.

این بار باور کردیم که همه چیز منحصر در این جناح و آن جناح نیست. کسی آمده که خود را تنها وابسته به حزب خدا می‌داند، نه هیچ حزب دیگری. وقتی به دلیل مشغله‌ی زیاد کاری در شهرداری از آمدن به جلسه‌ی اصول‌گرایان برای تعیین کاندیدای مشترک ریاست جمهوری خودداری کرد و خدمت به مردم را ترجیح داد، باور کردیم که او از جنسی دیگر است. وقتی بدن نیمه‌جان او را که تا ساعت یک نیمه شب بدون وقفه کار کرده بود، از ساختمان شهرداری به بیمارستان بردند تا مگر با کمک پزشکان به هوش بیاید، باورمان شد که مردی از جنس دیگر آمده است.

چه قدر می‌‌توانست زیبا باشد ؛ چه دورنمای زیبایی: مردی می‌آید و عدالت را برایمان معنا می‌کند. مردی می‌آید و عزت را جایگزین سیاست تدافعی و پیر خارجی می‌کند. مردی می‌آید و جلوی چپاول بیت المال را می‌گیرد. مردی می‌آید و قدری نفس می‌کشیم که انقلابمان زنده است ...

این قدر بدبین شده بودیم که باور نداشتیم کسی که مردم او را می‌خواهند، روی کار بیاید. باور نمی‌کردیم کسی که هیچ حزب و جناحی حامیش نیست، بتواند رئیس جمهورمان شود. اما مردم یک صدا تو را فریاد زدند و تو آمدی. وقتی اعلام شد که خواست ملت به بار نشسته است، اشک شوق باریدیم. دیگر رها شده بودیم. دیگر لازم نبود خود را محصور در فلان حزب و فلان گروه بدانیم. دیگر منتظر بودیم عدالت و مهرورزی را با آغوشی گرم پذیرا باشیم. اما همه چیز به بک باره روی دیگری به خود گرفت.

تو گفته بودی کابینه‌ات منحصر در جناح‌ها و احزاب نیست. گفته بودی شایسته سالاری واقعی را زنده خواهی کرد. آمدی و به گفته‌ات عمل کردی. کسانی را که سال‌ها بر اریکه‌ی قدرت تکیه زده بودند و کسی را جرات آن نبود تا از آن‌ها بپرسد چرا اینجایی؟ و چه می‌کنی؟ به زیر کشیدی. اما ما برآشفتیم و فریاد تجربه و تخصص سر دادیم. همان‌ها که تا دیروز مانع اجرای عدالت می‌شمردیم، امروز متخصص و با تجربه نام گذاشتیم و نو حق نداشتی خواب آسوده‌ی آن‌ها را به هم بزنی، چون ما فراموش کرده بودیم چرا تو را انتخاب کردیم!

گفته بودی ریشه‌ی چپاول‌گران بیت المال را خواهی خشکاند. گفته بودی ثروت ملت را به آن‌ها باز می‌گردانی. آمدی و به گفته‌ات عمل کردی. هر که را خائن و چپاول‌گر یافتی، از قدرت راندی و حتی خواستی چهره‌ی این نامردمان را برای مردم آشکار کنی. اما ما برآشفتیم و فریاد آبرو و حیثیت سر دادیم. همان‌ها که تا دیروز غارتگر بیت المال می‌شمردیم، امروز آبرودار و با حیثیت نام گذاشتیم و تو حق نداشتی آن‌ها را به زیر بکشی، چون ما فراموش کرده بودیم چرا تو را انتخاب کردیم!

تو گفتی فرهنگ عزت را جایگزین ذلت در سیاست خارجی کشورمان می‌کنی. آمدی و چنین کردی. دیگر همه می‌دانستند نمی‌شود دولت ایران را رقصاند، او خودش آهنگ برای نواختن و رقصاندن دیگران دارد. اما ما برآشفتیم و فریاد صبر و مصلحت سر دادیم و تو را عجول نامیدیم. همان‌ها که تا دیروز باعثین ذلت ایران می‌شمردیم، امروز اهل سیاست منطقی و مدبرانه نام گذاشتیم و تو حق نداشتی سیاست آن‌ها را تغییر دهی، چون ما فراموش کرده بودیم چرا تو را انتخاب کردیم!

.......................................

آقای رئیس جمهور! تو هر چه شعار دادی عمل کردی و گناهت هم همین بود. در اینجا رسم نیست کسی شعار بدهد و عمل کند. تو گناهکاری، زیرا گفتی و ایستادی!

آقای رئیس جمهور! ما شرمنده‌ایم. نمی‌دانستیم که بزرگترین مانع اجرای عدالت خود ما هستیم. نمی‌دانستیم چه قدر از عدالت متنفریم. وگرنه هیچ وقت به تو امید نمی‌دادیم که در کنارت هستیم. ما یادمان نبود که عادت کرده‌ایم مسؤولینمان به ما دروغ بگویند!

آقای رئیس جمهور! ما از عدالت بیزاریم. ما تاب عدالت علوی را نداریم. ما در سپاه طلحه و زبیر پناه گرفته‌ایم. ما را با تو کاری نیست. ما تحمل سختی مبارزه را نداریم. از ما نخواه که همچون تو در مقابل مافیای مسکن و نفت و بازار و ...بایستیم. ما راهمان از تو جداست. ما را ببخش که به تو و به خودمان دروغ گفتیم!

یا علی



  • کلمات کلیدی :
  • در تاب زلف یار !»
    86/2/28 12:12 ص

    اگرچه حسن توازعشق غیر مستغنی است       من آن نیم که از زین عشقبازی آیم بار

                                  

     ریز نوشت:

    پنج شنبه شب ها که میشه خود به خود آدم دوست داره بره زیر آسمون..قدم بزنه..از قید بند ها گسسته بشه  و حرف بزنه..و دلش پرواز کنه..اخه خلوته و ورود ممنوع نداره...

    امتحان کردی چه حرفای قشنگی میزنی؟؟؟مخصوصا اگه باد ملایمی بیاد و بوی عرشیان رو واست بیاره..

    دیگه اون موقع دوست نداری بگی خدا کارای زشت رشت کردم شرمنده..دوست داری یه جوری شده خودت رو خجالت زده نکنی و چه قشنگ میگه:

     

    الهی قَصُرَتِ الاَلسُنُ عَن بُلوغِ ِثَنائِکَ کَما یَلیقُ بِجَلالِکَ و.....

    درخت وصف بی شک به آسمان ثنای تو نتواند رسید و پرنده عقل بر اوج جمال تو بال نتواند سائید.

    درچنته کوچک فهم من کی ابزار درک تو میگنجد و در کوله بار خرد ما کجا توشه راه قله جلال تو جای میگیرد؟

    پای عقل در راه درک تو کفش آبله پوشید و به مقصد نرسید و چشما بر خیمه گاه تو در انتظار ماند و رخسار زیبای تو ندید.که تو مر پناهگاه معرفت خویش را راهی نیافریده ای جز کوره راه های عجز!

    اِلهی فَاجعَلنا ....

    آن پروانه ها که همواره گرد تو میگردند و وام زندگی از آتش عشق تو میگیرند.

    آنان که در بلندای قله ملاطفت تو تنفس میکنند..

    و آنانی که پرده های جهل از جلوی چشمانشان برداشته شده و ابرهای ظلمت در آسمان وجودشان شکافته شده.

    آنان که از خیمه  خویشتن رهایی یافته اند  و حصار هوی را در هم شکسته اند..

    آنان که به جغد بیم و کبوتر امید از یک پنجره مینگرند.

    الهی ما را از آنانی فرار ده که :

    آنها که در کوره انس تو گداخته شدند و با سوهان تو صیقل یافتند.

    و از دیدار معشوقشان نگاه منتظرشان برق زد و چشمانشان روشنی یافت..

    آنان که در دام سفلی فرود نیامدند تا در اوج علوی پریدند.

    چه لذت بخش است گذر نسیم یادتو بردل ها و چه زیباست پرواز پرنده خاطر تو بر قلبها و.....

    و چه شوق آفرین است نگاه عاشقانه تو

    و چه تکان دهنده است توجه مهر آمیز تو..

    ...

    معبودم

    نه تنها از خویش مران که در کنارم گیر و دامنت را پناه جاودانه من ساز.

    ای دست گیرنده و به مقصد رساننده!

        



  • کلمات کلیدی :
  • بسم رب المنتظر المهدی

    سلام. دوستان امر کردند که اینجا هم بنویسم! من هم اطاعت کردم. شما هم لطف میکنید و حرفهای من رو تحمل میکنید. آخرین نوشته‌ی وبلاگ ایران اسلام رو هم خواستید، با عنوان "السلام علیک یا اباعبدالله" بخونید.

    مظهر حُسن خداوند، سراپاست حسن                حُسن را آینه در صورت و معناست حسن
    دومـین رهبر اسلام، پس از ختم رسل                 بـعد مولا همـه را سـید و مولاست حسن
    بود مـظلوم نه تنها به حیات و به ممات                 بلکه مظلومـترین رهـبر دنـیـاسـت حسن
    دل بسـوزاند اگر یاد لب خشک حسین                 غربتش، عامل سوزاندن دلهاست حسن

    سر کار نشسته بودم که یک اس ام اس رسید: سید حسن نصر الله به احمدی‌نژاد میگه بیا به امریکا حمله کنیم. احمدی‌نژاد هم جواب میده:"نه حسن خطرناکه". هر چی به این ذهن فشار آوردم که معنیش رو بفهمم چیزی دستگیرم نشد. به همکارم نشون دادم ، دیدم از خنده روده بر شد! اون یکی همکارم گفت ببینم چیه؟ خوند و اون هم خندید! گفتم یعنی چی؟ سئوال کردند مگه تو تلویزیون نگاه نمیکنی؟ گفتم نه! گفتند خب ببین تا بفهمی!!

    به سمت خونه حرکت کردم... دیدم چند تا بچه دور یکی رو گرفتند و دارند بهش میخندند و میگند: "حسن خطرناکه، خطرناکه" و اون بچه هم داره گریه میکنه که دوستاش مسخره‌اش میکنند. عجب حکایتی شده!! رسیدم خونه و برعکس همیشه تلویزیون رو (به جای کامپیوتر) روشن کردم. چیزی دستگیرم نشد تا موقع شام که اون تبلیغ شرکت گاز رو دیدم!

    شب جمعه با دوستان دور هم بودیم که صحبت این قضیه رو پیش کشیدم. یکی از دوستان گفت آره توی شرکت ما هم یکی از مهندسین اسمش حسنه! تا حرف میزنه بچه ها میگند نه خطرناکه! تو صحبت نکن حسن! خطرناکه!!! عجب! دیروز هم داشتم با یکی از دوستان صحبت میکردم و ازش چیزی خواستم و بهم گفت نه حسن خطرناکه!! به این زودی فرهنگ شد؟

    توهین به پیامبر(ص) چطور بود؟ چند تا کاریکاتور که هیچ فرهنگی رو با خودش نداشت! اما این توهین مخفی با خودش یک دنیا فرهنگ به دنبال داره. فکرش رو بکنید اون بچه‌ای که داشت گریه میکرد که دوستانش به خاطر اسمش مسخره‌اش میکنند چه حالتی نسبت به این اسم مبارک داره؟ چرا وقتی یک کاریکاتور در یک کشور دیگه کشیده میشه مسئولین زمین و زمان رو به هم میریزند ، حوزه‌ها تعطیل میشه اما وقتی به این آشکاری یک فرهنگ غلط از بزرگترین رسانه‌ی کشور زمینه سازی میشه هیچ کس صداش درنمیاد؟ یک لحظه خودتون به زندگیتون ، به دلتون نگاه کنید. چند نفر دوست دارید اسم فرزندتون رو حسن بگذارید؟ چرا؟ آیا نمیشد از یک اسم مستعار استفاده بشه به جای استفاده از نام مقدس سید شباب اهل جنة، که روی یک شخصیت ساده لوح گذاشته بشه؟؟ به کجا داریم میریم؟ من و شما باید اعتراض کنیم نه اینکه ما هم رنگ عوام رو بگیریم و در ترویج این مطلب غلط کوشا باشیم. باور کنیم که راههایی که شیطان برای ضربه زدن به ایمان ما انتخاب میکنه خیلی ماهرانه است! یا علی

    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.



  • کلمات کلیدی :
  • مرز بی تو بودن رو نمیتوان لمس کرد چون وجودی خارجی نداره...

    دوزانو جلوش میشینی و سرت رو پایین میندازی ...خب قصد کردی علنا حرف بزنی...

    خب یه زمانی هم باید بزاری واسه اون..این نمیشه که هرجا که کار داری یه تیک بندازی و بری سراغش که ..(هر چند که بزرگوارتر از این حرفاست ولی من...!!!)

    خیلی وقته دلت تنک شده ...دوست داری این دفعه باهاش حرف بزنی نه چیزی بخوای و نه معذرت خواهی کنی ...

    میخوای بگی که چی میبینیش..

    دیدی وقتی میشینی و چشم میندازی تو چشم معشوقت دوست داری از خوبیهاش بگی که بدونه میدونی ..و بدونه که تو نیازی.....

    نفس عمیق میکشی و میگی:

    سلام ....

    امروز اومدم اعتراف ...من یقین دارم که اسمع السامعین هستی !

    تو خالق ..
    من چی ام؟ مخلوق

    تو مالک...
    من چی ام ؟ مملوک

    تو رب ..
    من چی؟ بنده

    تو معطی..
    من چی ام ؟ گدا

    تو جواد ..
    من چی ام ؟ بخیل

    تو توانا ..
    من چی ام ؟ ضعیف

    تو عزیز ..
    من چی ام ؟ خوار و ذلیل

    تو سید  و اقا ..
    من چی ام ؟ عبد

    تو غافر ..
    من چی ام؟ بدکار

    توحلیم و بردبار ..
    من چی ام ؟ شتابان

    تواجابت کننده..
    من چی ام؟پریشون

    تو مهرورز ..
    من چی ام ؟مهر جو

    اینجا که میرسه سرت رو بلند میکنی و آروم لبخند میزنی ..چون اروم شدی..اعتراف ِ پاکی بود ..به پاکی همون جمله کودکی:خدا جون دوست دارم!

    .....................................................................................................................

    رجوع :مفاتیح الجنان دعای ..؟!!! ( یکی میگفت دعای خاصه !!؟!! ) بگردید پیداش میکنید...اگه هم اون رو پیدا نکنید مطمئنا یه چیزایی شما رو به خودش جلب میکنه ...

    ....................................................................................................................

    *ولی هنوز قداست کلمه جل جلاله الله خفه ام میکنه..در برابر این اسم چی دارم بگم؟؟

    *یاد یه جمله جالب افتادم:یادمان باشد فقط  از خدا بخواهیم و از خدا فقط خدارا بخواهیم ..زیرا از خدا غیر از خدا خواستن کم خواستن است!

    *خداجونم ....



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    1- شوخی

    ما سخنرانان خوبی هستیم! ما اهل گفتگو، مصاحبه ‌و مذاکره‌ایم! ما در زمینه کنفرانس و سمینار و میزگرد به خودکفایی علمی رسیده‌ایم! ما تئوری پردازی را بومی کرده‌ایم! ما در زمینه حرف هیچ مشکلی نداریم. ما عمل را به زانو درآورده‌ایم! ما خوشحالیم که سالیانه بودجه زیادی را صرف برگزاری کنفرانس و سمینار و گردهمایی می‌کنیم! ما مفتخریم که کنفرانس «عدالت» و سمینار «مبارزه با فقر» و میزگرد «تکریم ارباب رجوع» و هزار تا کوفت و زهر مار دیگر را با موفقیت برگزار می‌کنیم. ما آرزو می‌کنیم که نتایج این مباحث علمی تا سی سال آینده جواب بدهد! ما انتظار داریم که مردم ما به آن درجه از رشد علمی و معرفتی برسند که فقط کف روی آب را نبییند! فقط به ظواهر نچسبند و باطن ماجرا را با عینک حقیقت بینی، نظاره کنند! باطن حقیقت این را می‌گوید که ما گامهای بلندی در راه اجرای عدالت برداشته‌ایم! ما طرح جمع آوری آفتابه دزدان را با موفقیت انجام دادیم. امیدواریم که در چند سال آینده، لگن دزدها هم شامل این طرح بشوند و جامعه از شر این مفسدان پاک شود!

    2- جدی

    به نظر شما، مشکل ما، مردم ما، جامعه ما چیست؟ آیا این انتظار بیخودی است که همه ما یک زندگی نسبتا راحتی داشته باشیم؟ آیا این توقع نابجایی است که هر خانوار ایرانی، یک ماه را راحت و آسوده و بدون دغدغه بگذراند؟ آیا آرزوی دور و درازی است که یک روزی، اسیر خط فقر و پایین دهک و بالای دهک و این مسخره بازیها نباشیم؟ آیا خریدن و خوردن یک کیلو میوه مناسب، گوشت و مرغ و دیگر مایحتاج زندگی، همچنان باید کابوس زندگی ناهموار ما باشد؟ و صدها سوال بی‌پاسخ دیگر که خداوکیلی خودم هم نمی‌دانم جواب این سوالات را چه کسی و چه وقت قرار است به ما بدهد؟ البته خودم پاسخ همه اینها را می‌دانم! باز همان قصه تکراری تحریم و مشکل و نسل آینده و پول نفت و کسری بودجه و ... اما یک سوال، همچنان برایم بی‌پاسخ مانده است، آنهم اینکه بالاخره کی قرار است این مشکلات دستش را از سر ملت و کشور ما بردارد؟!

    3- جدی‌تر

    من فکر نمی‌کنم که مشکل مردم، با برگزاری سمینار و کنفرانس و میزگرد و همایش حل بشود. لااقل تا حالا نشده! مردم هم با شنیدن و خواندن این مقالات و بحثها و تصمیمات شکمشان سیر نمی‌شود. مردم دنبال معنای تئوری عدالت نیستند. شما شب و روز سخنرانی کنید و عدالت و مبارزه با فقر را تعریف و تجزیه و تحلیل کنید، اگر کسی فهمید! مردم عدالت را در زندگی روزانه خود می‌خواهند! ما کاری نداریم که معنی تورم چه هست؟ کاری نداریم که جامعه شناسان و مردم شناسان و روانشناسان و چی‌چی شناسان در مورد عدالت چه گفته‌اند و نوشته‌اند، ما می‌خواهیم ببینیم که نتیجه آن همه حرف، چه می‌شود؟



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   6   7   8   9   10      >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی