سفارش تبلیغ
صبا ویژن







درباره ی یک خانواده ی "معمولی" ایرانی در یک برزخ ترانزیتی
همه گویا با هم درگیرند و به هم دروغ های مصلحتی می گویند ولی دورهمی با همین خصلتها خوش اند. نه می توانند باهم باشند و نه می توانند دوری هم را تحمل کنند. خانواده های "معمولی" ایرانی عقل های بزرگ ندارند ولی با همین عقل کوچکشان مسائل روزمره شان را حل میکنند و این حل مساله گاهی مثل پت و مت تو را می خنداند. 
پدربزرگ توهم دارد، در اسطوره های پهلوانان محلی اش باقی مانده و با خاطره های ازلی خود دلخوش است. جوانترها هم با این توهمات کنار آمده اند... خانواده معمولی ایرانی مدام در حال گذار است؛ فرمان را به فیلسوفی سپرده که از چین تا ترکیه ملغمه ای از لفاظی های خنده دار را آموخته و دست آخر به یک چینی دلباخته است. البته زن چینی گویا به درد خانواده میخورد تا آنجا که می داند برای هرکدام از اعضای خانواده چه غذایی مناسب است...
در خانواده معمولی ایرانی به طور متوسط عقل زنها بیشتر از مردها کار میکند. البته شاید دلیلش این باشد که کارگردان زیر دست همسرش که تهیه کننده سریال کار میکند.
این وسط ما به "اوس موسی" دل خوش کرده ایم؛ او بلد است با یک صلوات دعواها را فیصله بدهد یا با یک ذکر دیگر موجودات خرافه ای دیگر را فراری بدهد و پیچیدگی ها را به "قسمت" حواله دهد. او در میان نسل جدید بیش از دیگران به پدربزرگ شبیه است... اعضای خانواده به اندازه ی لازم دین دارند البته نه آنقدر که مزاحم زندگی شان باشد! 
خانواده ی "پایتخت" براى خانواده های ایرانی جذاب است چون "معمولی" است!
*او در عین اینکه مدام در حال گذار و آواره است گویا آموخته دم را غنیمت بشمارد و در عین خانه خرابی در برزخ ترانزیتی خود خوش باشد و خوش بگذراند.*
پ ن: البته معتقدم روش های نشانه شناختی براى توضیح محصولات تصویری کافی نیستند.
*پ ن2:توجه کنید اینها حرفهای کارگردان سریال درباره ی خانواده ی ایرانی است نه حرفهای من.*



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    ..وقتی به دولت بی اعتماد باشید.
    یکی میگفت من چرا باید از دریافت یارانه نقدی انصراف بدهم در حالیکه با دولتی طرفم که حتی از عهده ی مدیریت یک شانه تخم مرغ بر نمی آید یا یارانه ی هزاران نفر را خرج پیامک های بی خود و غیرضروری شب عید میکند؟! می گفت می توانیم خودمان یارانه را بگیریم و با مدیریتی بهتر خرج نیازمندان یا صرف کار خیر یا کار فرهنگی کنیم. این بهتر است یا اینکه ناراحت باشیم که پولمان هزینه ی رفتارهای پوپولیستی شب عیدی یا پذیرایی از خوانندگان و شعرای ضد انقلاب یا ساختن فیلمهای غیراخلاقی یا... شده؟! مثلا اگر تعداد معتنابهی از دوستان مشترکا حسابی برای پس انداز و به کار انداختن یارانه خود و خانواده شان داشته باشند نتیجه کار مطمئن تر نیست؟ مثلا یارانه صد خانواده که با هم ارتباط فرهنگی دارند مثلا عضو یک هیات هستند در سال حدود 150 میلیون می شود ... این یعنی زمینه ی یک خیریه یا یک کار فرهنگی خوب یا حتی سرمایه ای برای کار اقتصادی. .. ما منابع خودمان را مدیریت می کنیم دولت هم مشغول آواربرداری باشد.
    پاسخی برای پیشنهاد ایشان دارید؟
    پ ن: آدم بعضی وقتها با خودش حرف میزنه :-)
    پ ن متاخر: ان شاءالله که دولت هم به جای فرافکنی ، اعتماد مردم رو جلب کنه که ایده های سیستم گریزانه(!) ?مطرح نشه...



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
     
    مجموعه‌ی انقلابی کشور...نقّادی کنند. نقاط ضعف را به رخ ما مسئولین بکشانند...آن عزم ملّی و مدیریّت جهادی که عرض کردیم در زمینه‌ی فرهنگ، این است.
    مقام معظم رهبری؛ اول فروردین 93
    موثرترین و عظیم ترین نهاد فرهنگی کشور سازمان صدا و سیماست که بیش از همه و از طرف همه آماج انتقاد است. ما هم کم نگذاشته ایم؛  چوبش را هم خورده ایم... مطلع اید.
    حالا دوره ی 10 ساله ی جناب ضرغامی سرآمده؛ دورانی پرتنش و بی سابقه از حیث منازعه ی با رسانه های رقیب، جریان های سیاسی، بالارفتن توقعات هنری و فرهنگی و فراگیر شدن گفتمان نقد فرهنگی میان نخبگان. نه اینکه صدا و سیما از همه ی نهادهای فرهنگی بدتر و ضعیفتر عمل کرده باشد بلکه این از بدشناسی تلویزیون است که آنرا همه می بینند و نظر می دهند ولی مثلا تعداد اندکی از کار سازمان فرهنگ و ارتباطات یا سازمان تبلیغات یا سایر نهادهای فرهنگی سردر می آورند.
    مدتی است کاندیداهای جانشینی ضرغامی نقل محافل اند؛ صفارهرندی، حسینی، سرافراز، دارابی و... اما چه کسی شایسته ی سکانداری بزرگترین و اثرگذارترین نهاد فرهنگی کشور است؟ هرچه فکر میکنم بیشتر ناامید می شوم. برای امثال ما که سال ها در درون سازمان صدا و سیما بوده ایم و با دشواری های مدیریت رسانه آشناتریم هیچ شخصیت دندان گیری به چشم نمی آید که توانایی های بیشتری از رئیس فعلی آن داشته باشد. کم کم دارم به این نتیجه می رسم که شاید بهتر باشد ضرغامی بازهم برای دوره ی دیگری ابقا شود و از طرفی گروهی برای مدیریت صدا و سیما و آشنایی با مختصات ان دست بکار شوند.
    ولی به هرجهت ما وظیفه ی خودمان را داریم: بالابردن هشیاری فرهنگی و قدرت انتقاد مخاطبان؛ رئیس صدا و سیما هرکس که باشد فرقی نمی کند. یکی از وظایف مجموعه های انقلابی بالا نگه داشتن توقعات مردم از دستگاه ها و مطالبه ی آرمان خواهانه از آنهاست.


  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    شهید علیه شهید!
    لاشخورها، وطن پرست می شوند.
    شهیدی که از مرزهای جغرافیایی مان دفاع کرده علیه شهیدی که از مرزهای فرهنگی مان دفاع کرده؛ این کل ماجراست. چهره ها و رسانه های معلوم الحال از شهادت شهید خلیلی چیزی نمی نویسند. و حالا ضریب دادن غرض ورزانه به ماجرای شهادت یکی از مرزبانان شریف ایرانی که در بند جیش العدل فاسق گرفتارند، جز برای به حاشیه راندن خبر شهادت طلبه ناهی منکر است؟ این بار کتمان حق از طریق گریه بر جنازه ی مرزبان مظلوم ایرانی اتفاق می افتد. 
    لاشخورها اعتقادی به مرزهای فرهنگی ندارند. فرهنگ سرزمین بی صاحب و مشاعی است که باید برای چریدن آنها فراخ باشد. بنابراین خونی که ریخته شده برای آنها هدر است و ناهی منکر رفتاری غیر متمدنانه انجام داده است!
    احتمالا زمانی که ارتش صدام مرزهای ما را در روزهای ابتدایی جنگ در می نوردید باید به مرزنشینان غیورمان که با دستهای خالی از سرزمین شان دفاع میکردند میگفتیم به شما ربطی ندارد، مالیات می دهیم که ارتش بجنگد!
    مرزهای فرهنگی بیخ گوش ماست؛ متولیان رسمی مرزهای فرهنگی هم اگر خود مرزشکن نباشند، نوبت شان بعد از مرزبانان و مرزنشینان می رسد. به همین خاطر گفته اند: "اصل، تقویت جناح فرهنگی مومن است." 



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

     

      نمایش رسانه ای از شرقی های آدم کش!  

    برخلاف آنچه ما تصور می کنیم، غربی ها بدشان نمی آید تصاویر آزاردهنده و پر از خشونت جمهوری افریقای مرکزی را منتشر کنند. تصاویری که در آن سیاهان به جان هم افتاده اند، با سلاح سرد سینه هموطنان شان را می شکافند و آنها را سر می برند. یا آنها را آنقدر روی زمین می کشانند تا جان بدهند.

    این تصاویر درک مردمان جهان را از خودشان، از غرب و از جهانی که غرب نیست و آن را «شرق» یا جهان وحشی و غیر متمدن می نامند، شکل می دهد. غرب «خیر مطلق» است و مظهر نظم و آرامش؛ و شرق «شر مطلق» است و مظهر آشفتگی و خشونت. اینجا افریقاست و سربازان فرانسوی آمده اند تا جان مردمان بی نوا را از دست هموطنان خونخوارشان نجات دهند. رسانه ها طوری این صحنه را به تصویر میکشند که گویی آنها فرستادگان خدا هستند.
    بومی های غربگرا در کشورهای تازه استقلال یافته دقیقاً حرفی را می زنند که غرب می خواهد؛ تصاویر خشونت بار کشورهای شان را نشان می دهند و از دورانی سخن می گویند که با حضور نیروهای مقتدر انگلیسی و فرانسوی، دست کم سهمی از آرامش و انسانیت به آنها رسیده بود. جان کلام این است که مگر بیگانگان سفید پوست از این وحشی های سیاه پوست مهربانتر و فهمیده تر نبودند؟! یا چه منطقی حکم می کند که مردمان یک کشور، یک حکومت بیگانه ولی عاقل را با یک استبداد خشن داخلی عوض کنند؟ آیا واقعاً استقلال یک کشور اینقدر می ارزد؟!
    رسانه های جریان اصلی به مبارزه با ادبیات پسااستعماری آمده اند. می گویند شما ما را مقصر نابسامانی خود می دانید؛ حالا که ما کشور شما را ترک کرده ایم ببینید که با خود چه می کنید! آیا هنوز باور ندارید که این خود شما هستید که به خودتان و به ما صدمه می زنید؟ و آیا ما در برابر بشریت و در برابر کل تاریخ وظیفه نداریم که از دنیا در برابر شما مراقبت کنیم؟
    این تصویری است که پس و پشت تمام «برساخته های رسانه ای» غرب از «شرق» است. ما خود را همانگونه می بینیم که آنها می خواهند. حتی مخاطبان ایرانی وقتی از دیدن تصاویر پر از خون و خشونت افریقایی ها متاثر می شوند، ناخودآگاه نیروهای بلندبالای ارتش فرانسه را مخاطب قرار می دهند که «چرا به وظایف خود در قبال این وحشی گری ها عمل نمی کنید!»گویا ما نیز ناخودآگاه پذیرفته ایم که این غرب است که باید بیاید و صحنه را تغییر دهد.

    غرب به معنای واقعی کلمه، ما را در خلال این تصاویر خلق می کند. او به همان میزان که نیاز دارد واقعیت مشمئزکننده، وحشی و غیر متمدن ما را به خودمان گوشزد کند، به همان میزان هم به این نمایش برای مردمان خودش نیاز دارد. غرب همچنان نیاز دارد که در باره ی اینکه «نژاد برتر» است، خیالپردازی کند. این یک نیاز همیشگی است. این تخیل خود برتر بینانه است که به جامعه ی غربی درباره ی وضعیتش دلگرمی می دهد. رسانه های فراگیر غربی رخدادهای تکان دهنده ای را که در جغرافیای غرب رخ می دهد به یک غول بی شاخ و دم و یک هیولای وهم آلود به نام «شرق» یا «اسلام» نسبت می دهند. سی ان ان از پخش جزئیات خشونت بار وقایع کشورهای اسلامی پرهیز نمی کند. در حالیکه در گزارش از صحنه های جنایت که در امریکا رخ می دهد، به نمایش پارچه ی سفیدی که بر روی جنازه ها کشیده شده، اکتفا می کند.
    وانمایی یا خلق دروغین واقعیت «شرق» به عنوان قطب شیطانی عالم، دستور کار رسانه های فراگیر غربی است؛ هم برای اینکه به شرقی ها بباورانند که آنها برای ادامه ی حیات انسانی شان به غرب به عنوان «سروران نوع بشر» نیازمندند؛ و هم برای اینکه تخیل متکبرانه و خودبرتر بینانه ی مردمان غرب را در برابر حقارت و پستی «شرق» شکل بدهند. امپریالیسم فرهنگی یا استعمار فرانو، به جای تولید کالا به تولید «ذهنیت» و تولید «تصویر» مشغول ست. اگر یک ملت شرقی، غرب را نه به چشم بیگانه، بلکه به چشم یک میهمان با سوغاتی انسانی بشناسد، لاجرم به او پناه خواهد برد.

    رسانه ها معنا و فهم خاصی از وقایع را ترویج می دهند تا معانی و مفاهیم دیگر به حاشیه رانده شوند. مفهوم «استقلال» یا «هویت ملی» که رایج ترین مفاهیم مورد اعتنا برای کشورهای رها شده از استعمار غرب بوده اند، با تصاویر جدیدی که رسانه ها می سازند، طرد می شوند. مهم این است که مصرف کنندگان رسانه ها، زیستن در جهان امروز را بیاموزند. مصرف بی چون و چرا و چشم و گوش بسته ی رسانه ها عوارض سیاسی و تمدنی عمیقی دارد. به نظر می رسد راهی جز تقویت نگاه انتقادی به رسانه وفرهنگ وجود ندارد.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
    <      1   2   3   4   5   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی