سفارش تبلیغ
صبا ویژن







سعید حجاریان، مهندسی مکانیک از دانشگاه تهران و دکترای علوم سیاسی از دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران می‌باشد. وی در زمان شاه به گفته خودش زندان نرفته است و این یعنی اینکه وی مبارزه‌ای نکرده است که در اثر آن به زندان بیفتد و یا اینکه به قدری باهوش و بر فنون رزم شهری آگاه بوده است که مامورین ورزیده‌ی ساواک نتوانستند نام وی در در پرونده‌های خود ثبت کنند.

پرونده سوابق اطلاعاتی حجاریان حاکی از آن است که در عملیات ضد کودتای نقاب (نوژه) با کشمیری همکاری نزدیک داشته است و در یک اتاق فعالیت داشته‌اند. اما کشمیری که بود؟ کشمیری عامل بمب گذاری در ساختمان نخست وزیری بود که منجر به شهادت رجایی و باهنر شد.

همسر سعید حجاریان سابقه عضویت در منافقین را داشته است و خود حجاریان رفیق نزدیک تقی محمدی کاردار ایران در افغانستان بوده است.

تقی محمدی در رابطه با بمب گذاری در ساختمان نخست وزیری دستگیر شد. تا شروع به بازکردن پرونده کرد، جنازه او را کف سلول دیدند. بعد از مرگ محمدی پرونده ادامه پیدا نکرد. اگر او کشته نمی‌شد نفر بعدی باید "سعید مظفری" (حجاریان) را می‌گرفتند چون با هم بودند.

حجاریان در دفتر اطلاعات نخست وزیری در سمت معاون خسرو تهرانی در امور ضد جاسوسی فعالیت نموده است و در تاسیس وزارت اطلاعات نقش اساسی داشته است و در دوران وزارت ری شهری مدیرکل آن وزارتخانه بود.

حجاریان پس از دولت "میرحسین موسوی" به تدریج خود را از وزارت اطلاعات جدا ساخته و به مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری پیوست که موسوی خوئینی‌ها رئیس آنجا بود. وی در آنجا به سمت معاون سیاسی موسوی خوئینی‌ها منصوب شد.

علی رغم اینکه حجاریان در مصاحبه‌های خود اعلام می‌کند دلیل خروجش از وزارت اطلاعات، علاقمندی به کار در ریاست جمهوری بوده است اما علت خروج حجاریان از وزارت اطلاعات مخالفت وی با سپردن وزارت اطلاعات به علی فلاحیان بود.

بعد از خروج حجاریان از وزارت اطلاعات، چرخش فکری او آغاز می‌شود. وی با بورسیه‌ای که در اختیارش قرار می‌دهند به دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران می‌رود و چه کسی بهتر از "حسین بشیریه" می‌توانست این جوان جویای نام و مدهوش تئوری‌های سحرآمیز سیاسی غرب را از چشمه‌ی علوم انسانی مغرب زمین سیراب کند؟

در سال 1372 با دفاع از پایان نامه‌اش با عنوان "موعودیت در انقلاب ایران و روسیه" زیر نظر حسین بشیریه فوق لیسانس علوم سیاسی و دکترای آن را در آن دانشگاه می‌گیرد.

سپس حجاریان با نام مستعار " جهانگیر صالح پور" در نشریه کیان، قرائت جدید طیف موسوم به چپ مدرن را از ولایت فقیه و سیستم حکومتی وابسته به آن تشریح می‌کند. بطوریکه برخی از اندیشمندان دینی همان دوران به نقد مقالات وی در باب ولایت فقیه مشغول بودند، از آن مقالات بعنوان " مطالبی که بصورت رندانه‌ای پنبه ولایت فقیه را می‌زند" یاد نموده‌اند.

حجاریان در همین زمان در نشریه نیمروز با نام مستعار " نادر صدیقی" چند مقاله در باب "آزادی اسلامی" می‌نویسد و با اقامت در خارج از کشور باب گفتگو با اپوزیسیون را باز می‌کند.

حجاریان در زمان تصدی معاونت سیاسی دفتر تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، فقط یک پروژه به نام "توسعه سیاسی" را در دستور کار قرار دادکه موضوع آن نوسازی سیاسی یا دموکراتیزاسیون بود. پروژه سیاسی حجاریان و تیمش چنان انحرافی بود که خود وی اذعان دارد هاشمی رفسنجانی با آنان اختلاف داشت.

سعید حجاریان قبل از دوم خرداد 1376 مقالات بسیاری در هفته نامه " عصرما" به رشته تحریر در آورد. مجموعه این مقالات در کتابی با عنوان " جمهوریت؛ افسون زدایی از قدرت" به چاپ رسیده است.

حجاریان نظریه پرداز و تئوریسین حزب مشارکت محسوب می‌شود و تئوری‌های " فشار از پایین و چانه از بالا" و " فتح سنگر به سنگر" از جانب وی و پس از دوم خرداد 76 مطرح شده است. وی همچنین در جنگ روانی تبحر خاصی دارد و در دوره‌های مختلفی این مباحث را تدریس کرده است.

سعید حجاریان پس از دوم خرداد 76 بعنوان مشاور سیاسی سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت انتخاب گردید و آخرین مسئولیت اجرایی او، عضویت در شورای شهر تهران بود. وی در دوران اصلاحات به صورت جدی وارد عرصه مطبوعات شد و با مدیر مسئولی "روزنامه صبح صادق" مشغول فعالیت گردید. روزنامه انگلیسی فاینشنال تایمز نزدیک‌ترین روزنامه نگار به حجاریان را اکبر گنجی می‌داند.

یکی دیگر از دوستان نزدیک سعید حجاریان، "سعید شاهسوندی" از اعضای فعال گروهک منافقین بوده است. حجاریان درباره او می‌گوید: «شاهسوندی در مسئول رادیوی منافق بود که در عملیات مرصاد دستگیر شد و مدتی زندانی می‌شود و بعد به آلمان می‌رود و دیگر کار سیاسی نمی‌کند». شاهسوندی هم درباره حجاریان چنین می‌گوید: « تنها کسی که می‌شود با او حرف زد حجاریان است. او فقط می‌فهمد من چه می‌گویم».  

علی فلاحیان وزیر اطلاعات در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در مورد تغییر رفتار سعید حجاریان چنین می‌گوید: سعید حجاریان تا وقتی که در وزارت اطلاعات بود نیروی فعالی بود. اما بعد از آنکه حجاریان فعالیتش در دانشگاه شروع شد، نوشته‌هایی از او منتشر شد که با آن «سعید» که ما در وزارت می‌شناختیم خیلی متفاوت بود.

روح الله حسینیان در مورد رفتارهای خشن سعید حجاریان چنین می‌گوید: من و آقای محسنی ‌اژه‌ای به خاطر عملکردهای خشونت آمیز آقای حجاریان و ربیعی نتوانستیم آنجا بمانیم. چطور شده است که یک مرتبه در جامعه همه چیز برعکس شده و ما مبدل به چهره‌های خشن شده‌ایم و آنها چهره‌های ملایم و ضد خشونت شده‌اند!



  • کلمات کلیدی : سیاست، حجاریان، خشونت، منا فقین
  • آرش پاک اندیش/ امیرحسین کبیری: متهم کنندگان نقابدار از یاد برده اند که برگ زرین تبعیت از ولی فقیه به عنوان رکن اصلی حکومت دینی ، آنچنان در کارنامه دولت نهم می درخشد که ماحصل آن، "حمایت گرمتر" مقام معظم رهبری از دولت خدمتگزار دکتر احمدی نژاد است.
    « مگر می توان وزیر را استیضاح کرد اما از رئیس نپرسید؟» ، «علت را باید در جای دیگر جست.» ، « کردان سرنخ است نه شاه کلید»
    با تفکر در چیدمان واژگان سطور فوق، ناگهان به یاد آن نویسنده عصر اصلاحات و خالق ادبیات هنجارشکن در میان قلم بدستان دوم خردادی افتادم که در گفتگو با نشریه تاگس اشپیگل لاف زد:
    «[امام] خمینی به موزه تاریخ سپره خواهد شد.» اما اشتباه نکنید! این "اکبر گنجی" نیست که این بار سخن از "شاه کلید" به میان می آورد. هم اینک سطور مذکور را سردبیر هفته نامه شهروند ، به رشته تحریر درآورده است. این نوشتار به بهانه سرمقاله شماره 70 نشریه "شهروند امروز" تحت عنوان "سکولاریسم نقابدار" که به چالشی ناکام و عتاب آلود با دولت مردمی دکتر محمود احمدی نژاد برخاسته ، کوشیده است به افشای ماهیت صاحب این قلم و همراهانش بپردازد:

    1) سردبیر هقته‌نامه شهروند امروز در آغازین سطور اتهام افکنی‌های خود، دولت نهم را دورترین دولت تاریخ جمهوری اسلامی نسبت به نهاد روحانیت و مرجعیت دانسته و اظهار داشته: «دولت دکتر محمود احمدی نژاد تنها به یک روحانی ارشد (نه مرجع) یعنی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی متکی است و از آغاز پاره ای از مواضع این دولت نهاد مرجعیت را آزرده است». آنان که هنوز در شوک پیروزی گفتمان «عدالت محور» دولت نهم در سوم تیر 84 به سر می برند، گویا از یاد برده‌اند مدال افتخار دفاع از حریم روحانیت و ارزشها بر سینه رییس دولت نهم از دیرباز تاکنون، خوش درخشیده است. جالب آنکه نگارنده یادداشت " سکولاریسم نقابدار" نتوانسته کینه دیرینه خود نسبت به شخصیت ارزشمند استاد مصباح یزدی را پنهان نگاه دارد و با لحنی کنایه‌آمیز،‌ به مخاطب چنین القاء می‌کند که گویی ارادت به استاد به مفهوم تقابل با جایگاه روحانیت است؛ شخصیتی که به فرموده مقام معظم رهبری، «مطهری زمانه» است.
    کارنامه سیاه کسانی‌که اکنون مدعی حمایت از روحانیت شده‌اند و اصول‌گراترین دولت انقلاب اسلامی را به دوری از روحانیت متهم کرده‌اند؛ ظاهراً فراموش کرده‌اند در عصر اصلاحات ، چه قلم‌ها در نقد اندیشه معمار کبیر انقلاب، فرسوده (!) و چه نوشتارهایی در راستای عبور از آرمان‌های بنیان‌گذار جمهوری اسلامی منتشر کرده‌اند.

    2) اصلاح‌طلبان خودخوانده که اینک در قامت مدعیان دفاع از شریعت به تخریب فرزند مکتبی امام راحل(ره) و حافظ خون شهدا قلم می‌زنند، فرزندان نامشروع سازمان موسوم به مجاهدین انقلاب هستند که در جلسات هفتگی ارگان مطبوعاتی این سازمان، دوره فراگیری پلورالیسم می‌دیدند تا اینک ما شاهد تراوش ذهن متوهمشان باشیم.
    دکتر احمدی نژاد با اثبات وفاداری‌اش به جایگاه ولایت مطلقه فقیه که منبعث از اسلام ناب محمدی (ص) است، پیوسته قدم در مسیر ترویج صحیح شریعت و مبارزه با خرافه‌گویی نهاده و با استعانت از آموزه‌های برگرفته از فرهنگ مهدویت، پرچمدار گفتمانی شده است که بدون تردید، گفتمان غالب ایرانیان در دهه آینده خواهد شد.
    رییس جمهوری ایران با ارج نهادن به نقش حوزه‌های علمیه به عنوان پاسداران فقه شیعه، آشکارا مسیر هموار انحراف از دین را که در دوران اصلاحات گشوده شده بود، مسدود کرد. احمدی‌نژاد دقیقاً برخلاف نظر نویسنده مقاله مورد نظر، با حضور در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، اعتبار ایران و ایرانی را که پیشتر بر مبنای «دیپلماسی خندان» از دست رفت، احیا کرد و با اتخاذ رویکرد مقاومت و تدبیر، از عزت انقلاب دفاع نمود و این مهم برعکس مواضع کسانی‌ است که خطوط قرمزشان در سیاست خارجی، صدور قطعنامه‌های شورای به اصطلاح امنیت بود.
    از قضای روزگار، سردبیر هفته‌نامه شهروند امروز به درستی سکان‌دار قوه مجریه را «استثنا گرا» نامیده اما باور به این موضوع، تنها نقطه اشتراک ما با اوست.
    از منظر نگارندگان این نوشتار، مؤلفه‌هایی از شخصیت و عملکرد دکتر محمود احمدی نژاد می‌توان برشمرد که او را به حق، رییس جمهوری استثنایی نموده است. برخی از این شاخصه‌ها عبارتند از :
    2-1) جسارت طرح و اجرای مسائلی چون سهمیه‌بندی بنزین، طرح هدفمند کردن یارانه‌ها و ...
    2-2) سفرهای استانی هیئت دولت که مشخصاً مورد تأیید مقام معظم رهبری قرار گرفت.
    2-3) تردید در رویداد مشکوکی به نام "هولوکاست" که دیری است با نقشه صهیونیسم جهانی، به باور عمومی تبدیل شده است.
    2-4) اتخاذ رویکرد جوان‌گرایی و تزریق نشاط در بدنه فرتوت اجرایی کشور .
    2-5) احیای عدالت و بسط این ارزش به عنوان یک الگو در سطوح مختلف حاکمیت.
    2-6) شکستن شبکه مافیایی زر و زور و متلاشی نمودن جریانات زیاده خواه ساکن در بدنه دولت‌های پیشین .
    2-7) سیاست نامه‌نگاری به رؤسای جمهور کشورهای مختلف بر گرفته از دیپلماسی پیامبر (ص) در جهت تبیین رویکرد «مهرورزی» دولت نهم .

    3) سردبیر هفته نامه شهروند بدون آنکه بخواهد خود در مقام مبلغ این مکتب ظاهر شده و به توضیح و تفسیر این اندیشه پرداخته و یادآور شده : ‌«سکولاریسم به معنای قدسیت‌زدایی و راز زدایی از زندگی و از همه مظاهر دینی است.» ناگفته پیداست متهم‌کنندگان امروز دولت نهم بر دوری از خط تابناک امام (ره) ، کسانی هستند که با مبانی و الفبای امام‌شناسی بیگانه‌اند.
    اینک گردانندگان رسانه تجدید نظرطلب "شهروند امروز" همنوا با معروفترین سایتهای ضد دین فارسی زبان، در مسیر به استهزا گرفتن مواضع رئیس جمهور و رویدادهای معنوی کشور گام نهاده است.
    رهبر فرزانه انقلاب با انتقاد از برخی که در دولت های گذشته در مقابل بیگانگان زیاده خواه، احساس انفعال و شرمندگی می کردند اینچنین تاکید دارند:" این دولت، در تعاملات جهانی وفاداری به گفتمان انقلاب را افتخار خود می داند و روند بسیار خطرناک غربزدگی و گرایشهای سکولاریستی را که متأسفانه در حال نفوذ در بدنه مدیریتی کشور بود، سد کرده است."
    اینجاست که می توان دریافت ، دلیل حملات بی وقفه سکولارهای جدید نسبت به دولت نهم ریشه در عناد و کینه آنان از گفتمان امام و انقلاب دارد.
    رسانه های مندرج:


  • کلمات کلیدی : سیاست
  • باز هم هک...»
    87/8/11 4:9 ع

    امروز صبح تعدادی از سایتهای اسلامی .(از جمله پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
    و فصل آگاهی ) توسط هکرهای بیگانه هک شد که به ظاهر هکرهای عربستان سعودی
    بودند .
    هک سایتها از زمانی شروع شد که تعدادی از سایت های اسلامی توسط هکرهای
    عرب هک شد و به دنبال آن گروه آشیانه به فاصله 72 ساعت پاسخ آنها را داده
    و سرورهای معاند را هک کردند .
    اقدام امروز هکر های عربستانی هم در دنباله هکهای قبلی می باشد ولی در
    این موجی که راه افتاده چند نکته ای است که به آن اشاره می شود .
    1- موج هک سایتهای اسلامی از جانب عربها آغاز شد .
    2- برخلاف سالهای گذشته دقیقاً سایتهای شیعی مورد هدف بوده اند .
    3- اکثر سایتهای هک شده ایرانی هستند .
    4- فاصله زمانی هکها توسط هکرهای عرب خیلی بیشتر از هکر های ایرانی هست
    یعنی هکر های عرب چند ماه کار می کنند تا سایتهای ما را هک کنند ولی
    هکرهای ما در عرض چند ساعت جوابشان را می دهند .
    موضوعی که در اینجا مغفول مانده هویت هکرهای عرب هست . آیا اینها واقعاً
    هکر عرب هستند ؟ و چرا خود را هکر های عربستانی معرفی می کنند ؟ به نظر
    می رسد توطئه ای درکار است و دشمنان اسلام قصد دارند بین مسلمانان اختلاف
    ایجاد کنند و این کارها در ادامه پروژه ایجاد جنگ بین مسلمین است و شاید
    همانند 11 سپتامبر از جانب اسرائیل و آمریکا طرح ریزی شده و توسط
    افراطیون عرب اجرا می شود .
    نکته مهمتر اینکه فعالیت سایتهای اسلامی خاری است در چشم دشمنان اسلام و
    تاب تحمل ظهور و حضور آنها را در دنیای مجازی ندارند (قابل توجه کسانیکه
    شعار دینای آزاد اطلاعات آمریکا را باور کرده اند)
    در هر صورت پیشنهاد می کنم متخصصین امنیت شبکه ها و سرورها هکرها را
    ردیابی کرده و منشاء اصلی این هکها را پیداکنند و اگر هم هکرهای شیعی قصد
    مقابله به مثل را دارند ، به سرورها و سایتهای اسرائیلی حمله کنند که
    مسلمانان همیشه از جانب این جرثومه نامیمون تهدید می شوند .
    فعلاً یا علی (ع
    علی کریمی:مدیر وبلگهای ارزشی10آبان87

  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    علی زارعی نجفدری مشاور رئیس جمهور در نامه‌ای سرگشاده به سید محمد خاتمی از برخی مواضع اخیر وی در سخنرانی‌های مختلف انتقاد کرد

     در بخشی از این نامه که به خبرگزاری فارس ارسال شده، با اشاره به برخی مواضع در سخنرانی‌های اخیر رئیس بنیاد باران آمده است: در این سخنرانی‌ها مطالبی بیان نمودید که حکایت از آن دارد یا از مسائل جامعه و مملکت و تحرک و تحول اجرایی بوجود آمده در آن بی‌خبرید و یا با علم به آن، با هدف‌گذاری‌های از پیش تعیین شده، واقعیات را وارونه جلوه می‌دهید.
    زارعی نجفدری از خاتمی خواسته است به پرسش‌هایی که در این نامه مطرح شده است صادقانه پاسخ دهد.
    متن کامل نامه را در ذیل می‌خوانید:

    اخیراً در سخنرانی‌های مختلف جنابعالی، گاه در مقام معلم اخلاق، مواعظ اخلاقی می فرمائید و گاه در مقام یک لیدر سیاسی ، تحلیل و راهبرد سیاسی ارائه می دهید. گاه در مقام یک متفکر، بلحاظ فکری ارائه طریق نموده و گاه در مقام یک اقتصاددان، فرمولهای اقتصادی خلق می نمائید و... تا اینجای کار حرفی نیست. ولی در این سخنرانیها مطالبی بیان نمودید که حکایت از آن دارد یا از مسائل جامعه و مملکت و تحرک و تحول اجرایی بوجود آمده در آن بی خبرید و یا با علم به آن ، با هدفگذاریهای از پیش تعیین شده ،‌ واقعیات را وارونه جلوه می دهید.
    علی ایحال ،‌ از این مواضع و حرفهایتان اینگونه برداشت می شود که ظاهراً گذشته های نزدیک را فراموش کرده اید و یا فکر می کنید مردم فراموش کرده اند. از اینرو یادآوری آن لازم به نظر می رسد:
    اینکه مردم را عوام و ناتوان از قدرت تشخیص و خودتان را قیم فکری مردم می دانید ، اینکه بیش از یک دهه بر طبل اصلاحات کوبیدید و خودتان را پرچمدار اصلاحات و دیگران را مخالف هرگونه اصلاح گری قلمداد نمودید ، اینکه معیشت را اولویت دست چندم مردم ودغدغه مندان معیشت مردم را پوپولیسم عنوان می کنید ، اینکه آزادی را به گونه ای طرح می کنید که مطلق بودن آنرا در اذهان متبادر می نماید ، اینکه دمکراسی را امری لایتغیر و ناقدین لیبرال دمکراسی را غیر واقع‌بین می دانید، اینکه لوئی جرگه مدل افغانستان را بر تفکر مترقی و وحدت بخش ولایی کارسازتر می دانید، ‌اینکه بیانیه حقوق بشر تراوش شده از ذهن اندیشمندان قرون گذشته فرانسه را غیر قابل خدشه و ناقدین آن را غیرقابل تحمل ودر مقابل برخی از احکام اجتماعی مسلّم دین را قابل نقد و ناقدین آنرا دارای ذهنی روشن و مستحق حمایت می دانید ، اینکه پروژه سراسر ابهام و بدون مبانی علمی " گفتگوی تمدنها " را ظاهراً دوستان و همفکرانتان در جای دیگر ساخته و پرداخته نموده و از زبان شما بیان می شود و در پی آن به جای گفتگو و تعامل و تعاطی صاحبان تمدن، شخصیتهای سیاسی به لابی گری و بده بستانهای سیاسی می پردازند.
    اینکه طرح ساماندهی اقتصادی را حتی برروی کاغذ هم نتوانستید ترسیم کنید و درمقابل ، طرح تحول اقتصادی آماده اجرای دولت را موجب زیرسؤال رفتن عملکرد دوران مسئولیت اجرایی خود و جریانات فکری و سیاسی خود دانسته و غیرعلمی و غیرمنطقی آنرا مورد هجمه قرار می دهید ، ‌اینکه پس از سالها درگیریهای درون جناحی، هنوز در تعیین شیخ اصلاحات و رهبری اصلاحات گیر کرده اید، ‌‌اینکه دولت شما ( قوه مجریه نظام) در قالب اپوزوسیون نظام عمل کرده و در این اپوزوسیونیگری، فراکسیون اکثریت مجلس وقت را با خود همراه نموده و ساز خروج از نظام را کوک می کردید ، اینکه مقاومت مدنی در مقابل نظام را اندیشه ای راهبردی و این مقاومت مدنی را نسخه ای شفابخش برای مردم معرفی و ترویج نموده ودر نهایت با " نه" بزرگ مردم مواجه شدید ، اینکه راهبرد مجهول الهویه " جامعه مدنی " را در مقابل نظریه مترقی "جامعه ولایی" و" نظام اسلامی" قراردادید ، اینکه بین مقاومت مدنی اینطرف آب و مقاومت ملّی آنطرف آب چه رابطة تئوریک و ارگانیکی وجود دارد، اینکه مسئول اجرایی و مجری تئوریهای نظام خود به تئوری پردازی پرداخته و در هرولة میان تئوری و اجرا فرصت سوزی را کارکرد اصلی خود نمودید ، اینکه هشت سال از عمر ارزشمند نظام را به جای کاروتلاش و اقدامات اجرایی ، به گفتاردرمانی پرداخته و ‌فرصت سوزی نمودید.
    اینکه اندیشه های مترقی و تابناک حضرت امام خمینی(ره) را قابل نقد دانسته و تئوریهای دست چندم دهه های گذشتة تئوری پردازان غرب را ترجمه و به مثابه وحی منزل به خورد جامعه دادید، اینکه برخی از شخصیت‌های نظام را عالیجنابان سرخپوش و یقه سفیدان ... عنوان نموده و بعداً در یک حرکت تله پاتی سیاسی و چرخش تاکتیکی(نه استراتژیکی)، همان شخصیتها را ناجیان پروژه اصلاحات قلمداد نمودید، اینکه با ذره بین های قوی و دوربین های چند مگا پیکسلی دنبال شکافهای قومیتی جامعه یکپارچه ایران اسلامی گشته و بر طبل قومیت گرایی نواختید ، اینکه سعی در القاء شبهه وجود انشقاق و تباین بین جمهوریت و اسلامیت نظام نمودید، اینکه در اجرای تئوری " فشار از پایین و چانه زنی در بالا" دوستان و همفکران شما غائلة 18 تیر سال 1378 را ساخته و پرداخته و اجرا نموده و سرشان به سنگ خورد و ... ، اینکه با شعار " تحمل مخالف" ، مخالفین انقلاب و نظام وحضرت امام(ره) را در آغوش گرفته و حلواحلوا کردید و در مقابل مخالفین و منتقدین داخل نظام بر خود را برنتابیده و با بدترین نوع ممکن برخورد نمودید، اینکه با شعار " چندصدایی" با جذمیّت و دگمیّت کم نظیر به مخالفت و برخورد با صداهای مغایر صدای خودتان پرداخته و در عمل ، تک صدایی را راهبرد محتوم جامعه نشان دادید، اینکه با شعار پلورالیسم و تکثرگرایی ، از یک طرف طمع دست یازی دشمنان بر جامعه را بلحاظ فکری ، فرهنگی و سیاسی برانگیختید و از سوی دیگر در عمل با سر برآوردن هر جریان فکری و سیاسی مخالف و منتقد خودتان به مخالفت برخواستید.
    هرچند که همه و یا غالب این مباحث و مسائل از نظرها مرده و در تاریخ دفن شده اند و طرح مجدد آنها به منزله نبش قبرنمودن آن است که البته کراهت هم دارد ولی چه می شود کرد وقتی که مواضع و صحبت‌های اخیر جنابعالی حکایت از این دارد که انگار گذشته فراموش شده و "مردم"، "جامعه" و "تاریخ" را فراموشکار می پندارید.
    البته همه موارد ذکر شده به شخص جنابعالی بر نمی گردد. بلکه برخی به شخص شما، برخی به همفکران و همراهان شما و برخی دیگر توأمان به شما و همفکرانتان بر می گردد ولی برخی از مواردی که شخص جنابعالی اخیراً مطرح نمودید، سئوالاتی جدّی در اذهان ایجاد نموده که خوب است برای تنویر افکار عمومی ،‌ صادقانه و شفاف به این سئوالات پاسخ دهید :
    1- همانگونه که واقفید اسلام و آزادی از هم تفکیک ناپذیرند تا آنجا که هرجا اسلام هست یقیناً آزادی هم هست. جنابعالی به گونه ای صحبت می کنید که گویا هریک از اسلام و آزادی را دو مقوله جدااز هم ولی قابل سازش می دانید. اینگونه از اسلام و آزادی صحبت کردن با مبانی متقن دینی ما سازش ندارد و از نوع صحبتهای شما در مورد آزادی اینگونه برداشت می شود که نوع نگاهتان به آزادی، سبقه نگاه لیبرال دمکراسی به آزادی دارد. با این توصیف، سئوال این است که تعریف مشخص جنابعالی از آزادی چیست؟
    2- اخیراً گفته اید که در آینده تلاش می کنم گفتمان اصیل اصلاح طلبی را بصورت مدوّن به جامعه ارائه نمایم. سئوال این است که اولاً ، آیا تاکنون تعریفی از اصلاحات نداشته اید؟ و یا اینکه آنچه تا حال می گفتید غیراصیل و رد گم کننده بود و الان پس از یک دهه می خواهید دل به دریا زده و اصیل! آنرا ارائه دهید؟، ثانیاً در این صورت با کدام حجت عقلی، علمی، شرعی و اجتماعی، ‌بیش از یک دهه بر طبل غیراصیل اصلاحات کوبیدید و وقت ارزشمند مردم را گرفتید؟، ثالثاً اگر تاکنون تعریف مشخصی از اصلاحات داشتید چرا تاکنون آنرا تدوین و بیان نکردید؟ یا اینکه قصد دارید در این تدوین جدید، تجدیدنظری بر آن داشته باشید؟
    3- گفتید که از شرایط کاندیدشدن شما این است که با مردم مفاهمه کنید! می دانید که در ادبیات سیاسی، اجتماعی و آموزه های امام راحل(ره)، مردم ولی نعمت مسئولین و مسئولین خدمتگزار مردم هستند. و این را هم می دانید که خدمت نیاز به مفاهمه ندارد زیرا مفاهمه طرفینی است و خدمتگزار باید خواسته ها و نیاز مردم را اجرا نماید نه مفاهمه.لذا خوب است منظورتان از این "مفاهمه با مردم" را بیان نمایید.
    4- گفتید که " در جامعه ما برخی کسانی هستند که دارای جمود در اندیشه، ‌خود برتربینی در احساس و خشونت در رفتار هستند " اتفاقاً همینطور است و بلحاظ مصداقی ، آن جریان فکری است که در انجماد ایهام اصلاحات ، بیش از یک دهه در جمود مطلق فکری بسر برده و هیچ چیز غیر از آن بر نمی تابند و خود برتر بینی بر دیگران آنها اظهر من الشمس است و در غائله 18 تیر و... خشونت در رفتار را به حد اعلا رسانده اند. حال سؤال این است اگر در این رابطه مصداق دیگری سراغ دارید، بیان نمائید.
    5- گفتید که " همواره یکی از دغدغه های جدی من این بوده است که چرا نباید هویت تحرک بخشی و رهبری به جامعه منتقل شود " در این رابطه توجیهات مختلفی می توان آورد که منظور اصلی را ننمایاند. سؤال این است که به دور از هرگونه توجیهات، منظورتان از این مسئله را بیان فرمائید.
    6- گفتید که " متأسفانه دروغگویی گفتمان اصلی بخشهایی از جامعه شده است که از ایشان جز صداقت نباید انتظاری داشت ... ، این روزها شاهد ارائه برخی وعده ها و آمارهای اشتباه و غلط از مراجع رسمی هستیم"، شما با این بیان ، صراحتاً دولت و دستگاههای رسمی اجرایی را در ارائه آمار و اطلاعات به دروغگویی نسبت دادید (اگرچه این ادعا بلحاظ حقوقی یک اتهام بیّن و گفتاری مجرمانه است) حال با قطع نظر از منظر حقوقی، جنابعالی بر پایه واساس چه مستنداتی چنین بی مهابا سخن می گویید؟
    7- گفتید که" محوریت مردم در جامعه کمرنگ شده و باید نگران محو تدریجی آن بود!" اولاً اگر اعتقاد به محوریت مردم دارید،‌ چرا دغدغه مندان مسائل و مشکلات مردم و حرکت مردم محورانه دولت را به پوپولیسم متهم می کنید؟ و ثانیاً براساس کدامین مصادیق و چه مستنداتی چنین دادِ سخن می دهید؟
    8- گفتید که هیچ دولتی نمی تواند وضع را به 4 سال پیش برگرداند، ‌اگرچه در این رابطه گفتنی ها بسیار است، ولی خوب است بفرمائید منظورتان از این حرف چیست؟
    9- فرمول و معادله اقتصادی "هزینه و فایده" مورد اشاره شما در سیاستها و اداره کشور،‌ معادله‌ای چند مجهولی است که در هشت سال مسئولیت اجرایی، قادر به حلّ این معادله نشدید. حال خوب است بفرمایید که الان چگونه می خواهید این معادله چند مجهولی‌تان را حل نمائید؟
    10- گفتید‌ "ضعیف شدن جنبه کارشناسی در سیاستگذاری‌ها سبب می شود که علیرغم پرداخت هزینه های گزاف، فواید کافی عاید کشور نشود"، عدم کارشناسی و یا ضعیف شدن جنبه کارشناسی در سیاستگذاری‌های دولت، دروغ بزرگی است و پرداخت هزینه های گزاف، دروغی بزرگتر که متأسفانه از زبان بعضیها عنوان می شود و جنابعالی هم آگاهانه یا ناآگاهانه به آن دامن می زنید! اگر واقعاً چنین است، خوب است به جای القاء شبهه ، مواردی از این دست را به صورت مصداقی ارائه نمائید؟
    11- گفتید که اگر عیب و نقصی در عملکرد دولت شما بود، مسبب آن موانعی بودند که نمی گذاشتند کارها پیش برود، خوب است آن موانع ادعائیتان را به صورت صریح و شفاف بیان نمائید؟
    12- گفتید که " مردم ایران قریب یکصد و پنجاه سال است که به جدّ خواهان آزادی، استقلال، پیشرفت و عدالت هستند و از همین رو این خواسته ها به همراه تعلقات دینی، منشأ تأسیس نظامی شد که قرار بود هم تعلق دینی و هم خواسته های تاریخی ایرانیان را تأمین کند"
    اولاً با این صحبتها معلوم نیست شما با نظام مشکل دارید یا با مردم و یا با دولت و یا با هر سه؟
    ثانیاً مردم ایران به جدّ خواهان" استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی" بودند که پیشرفت و عدالت را در دل خویش دارد و حال سئوال اینجاست که قسمت دوّم خواسته اصلی مردم (استقلال، آزادی‌، جمهوری اسلامی) که به شعاری ملّی و همگانی مبدل شد، از یادتان رفت یا مسامحتاً از آن عبور کردید تا دوستانتان از شما عبور نکنند؟
    13- گفتید که " امروز زبان رایج و رسمی با زبان مطلوب انقلاب فاصله گرفته است" حال بفرمایید که مگر زبان ریاست محترم جمهور جناب آقای دکتر احمدی نژاد ، که زبان رایج و رسمی و برگرفته از زبان امام(ره) و رهبری معظم انقلاب است ، در داخل و خارج جز اسلام ، عدالت ، آزادی، مردم ، ولایت ، خدمت وانجام اقدامات اجرایی و عملی در آن جهات است؟اگر جنابعالی زبان مطلوب انقلاب را همین موارد می دانید و در عین حال کتمان می کنید، کم لطفی می فرمائید واگر از نگاه شما زبان مطلوب انقلاب،‌ زبان دیگری است ، خوب است آن را شفاف و صریح بیان نمائید.
    14- همانگونه که می دانید بسیاری از اقدامات لازم و ضروری نظیر واقعی شدن قیمت بنزین، اجرای اصل 44 ،کوچک سازی دولت و سپردن کارها به مردم و ... در دو دولت جنابعالی و دولت قبل از شما متأسفانه انجام نشد. اینکه نخواستید یا نتوانستید ، بحث دیگری است ، ولی قدر مسلم اینکه از سوی شما و دولت شما اقدام لازم و جدّی صورت نگرفت. برای این فرصت سوزی در انجام وظایف، در پیشگاه ملّت چه پاسخی دارید؟
    15- هیچکس نمی گوید و نمی تواند بگوید که همه چیز در کشور بر وفق مراد است و نقصی در کار نیست . از آن طرف هم هیچ انسان منصفی نمی تواند تلاش صادقانه و خستگی ناپذیر، خدمات فوق العاده و کارآمدی این دولت را انکار کند.تا آنجا که حتی دشمنان هم به کارآمدی این دولت در عرصه های داخلی و خارجی اذعان داشته و بعضاً به ناچار بیان واعتراف می نمایند.حال چگونه است که جنابعالی در طول این مدت، حتی یک مورد از واقعیت و مظاهر خدمت دولت را ندیدید؟ انتظار این نیست که واقعیات کارآمدی دولت را بیان نمائید ؛ ولی سؤال این است که چرا این حقایق را وارونه جلوه می دهید؟
    16- و به حق فرمودید که " دروغ بدترین بد اخلاقی است ". این فرموده شما ارزشمند و زیباست و نباید صرفاً مصرف ویترینی داشته باشد.سئوال این است که آیا این حقیقت اخلاقی را در مورد خودتان هم اعتقاد دارید؟ اگر چنین است پس چرا ...؟
    جناب آقای خاتمی، علیرغم همه موارد ذکر شده ، بنده به دور از هرگونه افراط و تفریط گریها، جنابعالی را شخصیتی قابل احترام و ظرفیتی برای نظام می دانم، به همین جهت است که رفتار و گفتار پارادوکسیکالیته شما را قابل توجیه نمی دانم (والّا چه بسیار مدعیان با رفتار و گفتار تناقض آلودی که ما را با آنها کاری نیست) و معتقدم که در سایه شفافیت مواضع و صداقت و صراحت در گفتار، می توان واقعیت موجود در عرصه های مختلف فکری، سیاسی و اجتماعی را آنگونه که هست (نه آنگونه که منافع سیاسی فردی و جناحی اقتضاء می کند) بهتر به مردم شریف جامعه نشان داده و بسیاری از ابهامات را رفع نمود.
    جناب آقای خاتمی، این سئوالات و دهها پرسش دیگر وجود دارد که پاسخ صریح و شفاف و صادقانه به آنها، مطالبه جدّی مردم از شماست. اگر به این سئوالات پاسخ روشن ندهید و فکر کنید که با سکوت و یا گاهاً پاسخهای ابهام آلود سئوالات فراموش و یا منتفی می شود ، اینگونه فکرکردن به مثابه پاک کردن صورت مسئله است و خوب می دانید که با پاک کردن صورت مسئله، مسئله حل نمی گردد. از این‌رو بنده بعنوان کسی که به این مباحث آشنایی و اطلاع دارد، شخص جنابعالی را به یک مناظره آزاد تلویزیونی بصورت حضوری دعوت می نمایم. مناظره آزاد از آن جهت که هم مباحث مطروحه در این نامه سرگشاده و هم مباحث دیگری که شما تمایل به طرح آن داشته باشید، طرح گردد و تلویزیونی از آن جهت که این مناظره به صورت چهره به چهره و زنده و شفاف بدون تفسیر و تأویل و تحلیل دیگران، به پیشگاه مردم شریف عرضه گردد و قضاوت را به خود مردم بسپاریم



  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    با عرض سلام طبق درخواست بزرگواران فعال در این لینک و قبول این درخواست قرار شد در باب تاریخچه بهایت مطلبی ارائه بدهیم

    تا هر چه بیشتر چهره این گروه پدیدارشود.

    و اینک...

    سید على محمد ، فرزند سید محمد رضاى بزاز شیرازى به سال 1235 هجرى قمرى در شیراز متولد شد و به سن هفده سالگى به شغل پدر که در دوران کودکىف فرزند مرده بود مشغول گردید و جهت تجارت به بندر بوشهر رفت و چون از مسائل مذهبى دم میزد .  

    سید على محمد ، فرزند سید محمد رضاى بزاز شیرازى به سال 1235 هجرى قمرى در شیراز متولد شد و به سن هفده سالگى به شغل پدر که در دوران کودکىف فرزند مرده بود مشغول گردید و جهت تجارت به بندر بوشهر رفت و چون از مسائل مذهبى دم مىزد در پناه قیافه محجوب و چهره زیبا و حسن خلق و سلوک با مردم توانست عده اى را به سوى خود جلب کند و پس از پنج سال به شیراز بازگشت و تجارت را رها ساخت و سفرى به مکه کرد و از آنجا به عراق رفت و دو سه سال در کربلا در سلک شاگردان و مریدان سید کاظم رشتى که از شاگردان شیخ احمد احسائى بود درآمد و مورد توجه استاد قرار گرفت و پس از مرگ سید کاظم مورد توجه مریدان و دیگر شاگردان او واقع شد که وى در زهد و عبادت و ریاضت ظاهرى فریبنده داشت .

    در سن 24 سالگى تحولى در فکرش پدید آمد و نخست به عنوان مصلح و منجى جامعه دعوى بابیت (در ورود به امام زمان) و سپس دعوى مهدویت کرد ، پس از مدتى قدم فراتر نهاد و مدعى شد که خداوند کتاب بیان را بر وى نازل نموده و اینکه خداوند فرموده (الرحمن * علم القرآن * خلق الانسان * علمه البیان) اشاره به او دارد که انسان «على محمد» و بیان نیز همین کتاب است که بر او نازل شده . کتاب بیان ترکیبى است از جملات عربى مسجع مغلوط و فارسى . باب خود را ملقب به ذکر کرد و مدعى شد که مراد از (انا نحن نزلنا الذکر) و (فاسئلوا اهل الذکر) او است . دعوى باب زمینه قبلى داشت (صرف نظر از آنچه ادعا مى شود که دست سیاست خارجى در کار بوده) و آن اینکه شیخ احمد احسائى (استاد سید کاظم رشتى) که عالمى مشهور و داراى مریدانى بسیار بوده در سخنانش مکرر اظهار مى کرده که نشانه هاى ظهور حضرت مهدى آشکار گردیده و به همین زودى ظهور خواهد کرد و به نقلى مى گفته که فرزند امام حسن عسکرى (ع) درگذشته و آنچه مسلّم است مهدى یکى از فرزندان فاطمه (ع) باید باشد ، سید کاظم رشتى نیز همین سخنان را دنبال مى کرده و سید على محمد را بسیار دوست مى داشته و در میان شاگردانش او را از همه برمى گزیده و شاگردان و مریدان او پس از مرگش همواره در جستجوى کسى که داراى صفات مهدویت باشد روزگار سپرى مى کردند ، و سید على محمد با آن هوش و ذکاوت و زرنگى که داشته براى چنین امرى زمینه اى آماده داشته از این رو چند نفرى از شاگردان سید به وى ارادتى خاص داشتند ، عوام الناس که حسابشان روشن است و مخصوصا وقتى دیدند عده اى عمامه به سر به دور کسى گرد آمده اند بى تامل به وى ارادت مىورزند چنانکه هر کسى در زمان خود این گونه صحنه ها را دیده .

    از سوئى ادعاى بابیت در عصر ائمه معصومین سابقه تاریخى دارد. به هر حال سید على محمد از عراق به بوشهر بازگشت و در آنجا رحل اقامت افکند و مریدان به هر سوى پراکنده شدند و به تبلیغ پرداختند و ندا در دادند که مهدى منجى انسانها پدید آمد ، در این زمان حکومت فارس با حسین خان آجودان باشى ملقب به نظام الدوله بود ، وى دستور داد او را بازداشت نمودند و تحت الحفظ در رمضان 1261 به شیراز بردند و او را زیر نظر داشتند و تبلیغ آشکاراى آن مرام را منع کردند ، اما پس از چند ماهى حاکم اصفهان به نام منوچهرخان معتمدالدوله که اصلا ارمنى و جدید الاسلام بود آوازه او را شنید و به خیال اینکه وى عالمى متبحّر و زاهد است شیفته اش شد و او را به اصفهان خواند و چند ماهى وى را به نزد خویش بداشت و به وى معتقد گشت ، پس از آن معتمدالدوله بمرد ولى در آن زمان فتنه باب بالا گرفته بود. حاکم جدید اصفهان گرگین خان برادر زاده معتمدالدوله براى تقرب به دولت ، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد ، محمدشاه و صدر اعظمش میرزا آقاسى از حضور او به تهران نگران شدند که مبادا حوادثى پیش آید لذا او را به ماکوى آذربایجان فرستادند و در قلعه اى بازداشت نمودند . طرفداران باب در چند نقطه ایران بخصوص در مازندران آشوب بپا کردند ، در این اوان محمدشاه بمرد و ناصرالدین شاه به جاى او نشست ، پیروان باب در زنجان سربرآوردند ، قواى دولتى به مبارزه با آنان شتافتند و پس از درگیریهاى شدید پیروان باب شکست خورده تار و مار شدند و آخرالامر به سال 1266 در تبریز به فتواى علما و فرمان شاه باب را اعدام نمودند .

    پیدایش و چگونگى افکار فرقه ضاله بهائیت

    بدون هیچ تردید گروهى سیاسى اند که به دستور استعمار گران شرق و غرب به ایران گسیل شدند و آنچه معروف تر است آن است که فردى روسى به نام کینیاذ الگورکى با ترفند جاسوسى بسیار قوى به یکى از حوزه هاى علمى راه یافت و پس از طى تحصیلات مورد نظر خود در صدد برآمد تا جهنمى ترین حزب الحادى خود را تشکیل و به وسیله سرمایه هنگفتى که از سوى دسیسه گران تهیه مى شد دست به این اقدام خیانتکارانه بزند که البته تا کنون با تمام هزینه هاى سرسام آور به افت عجیبى مبتلا بوده که به قول شاعر ( عرض خود مى برى و زحمت ما مى دارى) زیرا مجموعه اى از خرافه هاى عفونى و پلید و مسخره اى بوده اند که هر چه و هر کجا مطرح کردند با ضربات محکم و کوبنده مردم غیور و وطن پرست و متدین مواجه شدند، البته به جز اندک قلیلى که در مقابل پول به هیچ چیز از شرافت ها و کرامت ها فکر نمى کنند.

    ادامه دارد



  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    <      1   2   3   4   5   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی