اگر به شما بگویند که قرآن یک کتاب تاریخی است که 1400 سال پیش در سرزمین حجاز نازل شده و کلماتی مانند شتر و ... در آن نشان دهنده تأثیرات زمان و مکان در ادبیات قرآنی است شما چه می گویید؟ این ادعایی است که سروش و روشنفکرانی چون او بارها طرح کرده اند.
اگر روشنفکری دینی شریعتی با نقد جمود حاصل از تشیع صفوی، ایده بازگشت به خویشتن را با رجوع به مبانی دینی طرح می کند، روشنفکران دینی لیبرال با حمله به خود مبانی دینی مانند وحیانی بودن قرآن به دنبال مشروعیت بخشی تام و تمام به انگاره های مدرنیته و هضم اسلام در معده مدرنیته اند. شریعتی اگرچه خود تحصیلکرده غرب است و علی الظاهر زیست جهانی مدرن دارد، ولی ادبیات او به کل ادبیات مدرن نیست و دل در گرو علی و فاطمه دارد.
شریعتی دلداده مدرنیته نیست و رویکرد انتقادی او به مدرنیته را میتوان با رویکرد انتقادی مکتب فرانکفورت قیاس کرد. نقدی که به شریعتی وارد است این است که او به شکل متعصبانه ای شیعه است. بازگشت به خویشتن او به جای اینکه به اسلام محمدی و علوی ارجاع یابد صرفا بر «تشیع علوی» تأکید می کند. اما تفاوت عمده او با فرقه تشیع سنتی که امروز می توانیم به نحوی آن را معادل «تشیع انگلیسی» بدانیم، این است که علی و فاطمه برای او افراد و اشخاص نیستند. علی و فاطمه شریعتی، علی و فاطمه تاریخی نیست، بلکه علی و فاطمه ای است که می تواند در همه تاریخ بروز و ظهور یابد.
تشیع انگلیسی درست مانند اسلام امریکایی، به ما بسیار نزدیک تر از آن چیزی است که تصور می کنیم. نباید بیاندیشیم که اسلام امریکایی و تشیع انگلیسی همواره صفتی است که شایسته دیگری است. خود ما نیز در خطر ابتلا به این دو تفکر هستیم.
از نظر بنده مبدل کردن پیامبر و اهل بیت و اصحاب او و حتی دشمنان آنها به اشخاصی تاریخی بارزترین ویژگی تفکر تشیع انگلیسی است. اگر مطهری فریاد می زند که شمر دیروز مرد، شمر امروز موشه دایان است، دقیقا برای مبارزه با رویکرد تاریخی نگر به اسلام است.
تاریخی کردن پیامبر و اهل بیت درست مانند تاریخی کردن قرآن است. اگر روشنفکران دینی می خواهند قرآن را کتاب عصری و تاریخی معرفی کنند، تشیع انگلیسی نیز همین کار را با اهل بیت می کند و کل اسلام را خلاصه می کند به سال اول تا 255 هجری!
عمده ترین دغدغه تشیع انگلیسی کوبیدن بر طبل اختلاف میان سنی و شیعه است. اما روش تشیع انگلیسی در دامن زدن به این اختلاف و بازتولید این دوگانه نه بحث بر سر مسائل کلامی بلکه تکیه بر همان وقایع تاریخی است. اختلافات کلامی میان خود جریان موسوم به شیعه نیز وجود دارد. ولی هیچ گاه اختلافاتی شبیه اختلافات اشاعره و معتزله منجر به فرقه گرایی و تفرقه در سطوح اجتماعی نشده و به انجام بحث هایی میان اندیشمندان و نخبگان خلاصه شده است.
دوگانه سازی میان تشیع و تسنن و تسری دادن آن به سطوح اجتماعی از اساس بر خطاست. این دوگانه سازی همان گونه که بیان شد حاصل نگرش تاریخی به دین است. البته محدود کردن دین به وقایع تاریخی صدر آن، تنها عامل تقویت اختلافات نیست بلکه محور قرار دادن اشخاص نیز عاملی است که در همدستی با نگرش تاریخی عمل می کند. شخص محوری را می توان در مقابل نظام محوری قرار داد. تفکر شخص محور به جای اینکه کلیت روح و اندیشه حقیقت اسلامی را دریابد و حقیقت را در مفاهیم جستجو کند صرفاً در مصادیق مانده است. نگارنده به واسطه فیض بودن پیامبر و ائمه معصومین اعتقاد دارد ولی امام را سرمشق و تحقق انسان کامل می داند.
به ائمه معصوم نباید رنگ تاریخی زد و نه باید آنها را در وجوه شخصی شان خلاصه کرد. امام برای ما یک وجود تاریخی نیست، چنانچه شخص هم نیست، گرچه وجوه تاریخی و شخصی هم دارد. ما به حقیقت امام و به مفهوم انسان کامل اعتقاد داریم.
عبور از نگاه تاریخی و شخصی و رویکرد نظام مند و مفهومی به دین علاوه بر اینکه می تواند دین ورزی ما را عمیق تر کند، از تبعاتی چون تفرقه و اختلاف نیز جلوگیری خواهد کرد.
نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]