سفارش تبلیغ
صبا ویژن







همین چند روز پیش که بساط اعتکاف رجبیه برپا بود از کاسب محل علت غیاب همکارش را جویا شدم که گفت به اعتکاف رفته است. سال به سال نیز بر کمیت شرکت کنندگان در اعتکاف افزوده می شود. امروز اعتکاف محدود به مجامع دانشجویی و حوزوی نمی شود. گسترده شدن عبادت اعتکاف در میان اقشار گوناگون جامعه دلالت های گوناگونی را به ذهن متبادر می کند. هر نهادی مبتنی بر نیازی تأسیس می شود. اگر این جمله رهبر انقلاب که اعتکاف نشان دهنده قدرت نهادسازی نظام است، از یک سو توانایی نظام در ایجاد و احیای یک سنت عبادی در قالب یک نهاد فراگیر را نشان می دهد، از سویی دیگر تمنا و نیازی را در بطن جامعه عیان می کند. کافی است تأمل کنیم در اینکه اعتکاف با دستورالعمل و بخشنامه مبدل به نهادی چنین فراگیر نشده است.

 اعتکاف در لغت به معنای درنگ کردن است و در اصطلاح گوشه نشینی و خلوت گزینی برای عبادت. اما مگر نه اینکه خوانده ایم لارهبانیه فی الاسلام؟ رهبانیت و دوری گزینی از دنیا با معتکف شدن چه تفاوتی دارد؟ رهبانیت ترک دنیاست ولی اراده بر اعتکاف نوعی توقف و درنگ برای بازیافتن خود در همهمه دنیاست. اعتکاف سکنی گزیدن در خانه معبود است. گویی انسان با اعتکاف به خانه خدا پناهنده می شود. اعتکاف گریز از دنیا نیست بلکه گریز از دنیاطلبی است. تجربه چند روز فراغت و عدم اشتغال به امور دنیوی است. خاصه در دنیایی که روز به روز با فراگیر شدن رسانه های گوناگون که گاه حتی به رختخواب ما نیز نفوذ کرده اند! و مجال کمتری برای خلوت برای مان باقی می گذارند، چنین خلوت داشتنی اهمیتی مضاعف دارد.

 جوامع سکولار این فراغت را از خلال شادی و مستی می جویند. اما فراغت در جامعه دینی با خلوت حاصل می شود. اما ویژگی عبادتی چون اعتکاف آن است که خلوت در جمع است. عبادتی دسته جمعی است. در میان جمع بودن منجر به تقویت اراده ها می شود. روح جمعی حاکم بر اعتکاف باعث نوعی هم افزایی در انجام عبادت است. فارغ از همه این مباحث اعتکاف نوعی تظاهرات و برافراشتن پرچم عبادت در جامعه است. معتکفین تلویحاً با خلوت خود و جدا کردن خود از جامعه زندگی دنیوی به دنیا و اهل آن کنایه می زنند. از این حیث اعتکاف، کارکردی نمادین می یابد چرا که در زمانه ای که شیطان با تمام قوا جامعه را به سمت اباحی گری و از آن فراتر افتخار و تظاهر به گناه و مخالفت با احکام الهی می خواند این تظاهر دسته جمعی به عبودیت نوعی اعلام برائت و حرکت بر خلاف جریانی است که قصد دارد روند تاریخ را حرکت به سوی سکولاریسم نشان دهد.

 این یادداشت در هفته نامه نه دی



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    چندی پیش، صادق زیباکلام در دفاع از رویکرد دیپلماسی در دولت یازدهم بیان کرده بود که مشکل ما نگاه ایدئولوژیک به جهان است. فارغ از دلالت های سیاسی این جمله، کلمه ایدئولوژی برای توصیف نگاه جمهوری اسلامی ایران به جهان جالب توجه و نیازمند مداقه است. می توان از جناب زیباکلام پرسید نگاه درست و غیر ایدئولوژیک به جهان چگونه است؟ سوال دقیق تر این است که ایشان دقیقاً چه چیزی را در مقابل ایدئولوژی قرار می دهند؟ تجربه مواجهه ما با غرب و نظام های لیبرال حاکم بر دنیا نشان می دهد که ما با یک ایدئولوژی دیگر طرفیم که البته ایدئولوژی بودن خویش را قبول ندارد و خود را به مثابه وضعیت طبیعی عالم معرفی می کند.
     
    اما وضع نظری ما نسبت به فرهنگ و تمدنی که  سودای جهانی شدن دارد چیست؟ جهانی شدن وضعیتی است که یک نظام ایدئولوژیک، ایدئولوژیک بودن خویش را انکار می کند و نهان روشانه خود را شکل بدیهی زیستن و سیر طبیعی تاریخ می خواند. در چنین وضعیتی هر آن کس که ناقد نظم جاری باشد متهم به ایدئولوژیک بودن می شود. چونان دزدی که برای پرت کردن حواس دیگران خودش زودتر از همه فریاد "آی دزد! آی دزد!" سر می دهد، نظام ایدئولوژیک جهانی نیز هر آنچه غیر خویش را با انگشت اتهام، به ایدئولوژیک بودن متهم می کند. طنز ماجرای  ایدئولوژی ستیزی همین جاست که این مفهوم همواره توسط خودش انکار می شود چرا که اولاً هر ایدئولوژی، ایدئولوژی بودن خودش را انکار می کند و ثانیاً رقیب را نیز به اتهام ایدئولوژیک بودن نفی می کند.
     
    اما داستان ایدئولوژی و ایدئولوژی ستیزی به همین جا ختم نمی شود. اهل اندیشه و نظر نیز برای پاسداری از مرزهای  فلسفه و تفکر ناگزیرند از آن چیزهایی که تفکر نیست حرف بزنند. ایدئولوژی دم دستی ترین "دیگری" برای فلسفه است. اهالی فلسفه خویش را مبرا از ایدئولوژی می دانند و دیگران را نیز از درافتادن در دام ایدئولوژی بر حذر می دارند. با احترام به همه اهل نظر و تفکر باید پرسید که برای بالا بردن شأن تفکر و آزاد اندیشی چه نیازی به این است که مدام با پتک بر سر ایدئولوژی کوفته شود؟ فلسفه چه آن را یونانی و حاصل نسبت خاصی با وجود بدانیم و چه آن را تفکر ناب و فارغ از هرگونه ارزش داوری قلمداد کنیم شأنی دارد که مقام آزاد اندیشی و پرسشگری است.
     
    با فلسفه است که افق ها گشوده می شود و از جهان آشنا، آشنایی زدایی می شود. اگر مقام و شأن تفکر پاس داشته نشود مشهورات و مأنوسات، آن چنان، جزم و جمود می آفرینند که جاهلیتی دیگر رقم می خورد. اما این چه ربطی دارد به انکار ذات و اساس ایدئولوژی؟ تفکر به جای اینکه ایدئولوژی را رقیب خود بپندارد می بایست به فکر کنترل و نقد مدام آن باشد و خطاها و تندروی های آن را گوشزد کند. نفی و انکار ایدئولوژی جز فریب دادن خود هوده ای نمی بخشد. انسان و جامعه انسانی درست یا غلط بدون ایدئولوژی نمی تواند باشد. ایدئولوژی چه درست و چه غلط، چه حق و چه باطل وجود دارد. آرمان و آرزوهای جمعی با ایدئولوژی سامان می گیرد. ایدئولوژی، دیگریِ فلسفه نیست، در ادامه آن است. ایدئولوژی را تنها با ایدئولوژی می توان نفی کرد. اگر فلسفه خود را دیگری ایدئولوژی تلقی کند خود را به حد و اندازه ایدئولوژی فروکاسته است. از طرفی باید پرسید که آیا غرب صرفاً هویتی فلسفی دارد؟ آیا غرب با فلسفه به عراق و افغانستان لشکرکشی می کند که ما فقط باید مواجهه ای فلسفی با آن داشته باشیم؟
     
    به آغاز سخن برگردیم. فارغ از مباحثات بر سر یکپارچه بودن یا قابل تفکیک بودن اجزاء و عناصر فرهنگ و تمدن غرب مواجهه با آن از دو حال خارج نیست. یا آن را چنان که خودش، خودش را معرفی می کند وضع طبیعی عالم و روند ضروری تاریخ می دانیم یا در بداهت آن تردید می کنیم. جریان غالب روشنفکری چه از نوع سکولار و چه از نوع دینی آن که آبشخور جریانات لیبرال و اصلاح طلب است، غرب را تقدیر نهایی انسان و روند طبیعی تاریخ می دانند. تمام دغدغه آنها شریک شدن در تجربه غرب و جانماندن از قافله این تمدن است. اما در سوی دیگر جریانات دیگری نیز وجود دارند که نسبت به غرب به دیده تردید می نگرند. گفتمان های تقابل با غرب در جمهوری اسلامی ایران را می توان به دو دسته تقسیم نمود. گفتمان غرب زدگی و گفتمان امپریالیسم فرهنگی. گفتمان غرب زدگی بنا به خصلت فلسفی و نخبگانی خود بیشتر در محافل خاص فکری جریان یافته است. گفتمان غرب زدگی با بنیان های فکری غرب در می افتد و با طرح مباحث عمیق فلسفی با هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی غرب می ستیزند. اما جریان فراگیرتری که علی الخصوص در میان حاکمیت رایج است گفتمان غرب زدگی نیست. گفتمان حاکم بیشتر غرب را به مثابه نظامی سلطه جو تلقی می کند که قصد دارد که در عرصه سیاسی و فرهنگی هژمونی خود را بسط دهد. کلیدواژه هایی چون تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی از گفتمان امپریالیسم فرهنگی نشأت می گیرند. به واقع در گفتمان امپریالیسم فرهنگی مواجهه ای از جنس ایدئولوژی با غرب جریان می یابد. اختلاف میان این دو گفتمان، اساساً اختلافی بیهوده است. مواجهه ایدئولوژیک امپریالیسم فرهنگی نه در عرض مواجهه فلسفی غرب زدگی بلکه در طول آن عمل می کند. اما فارغ از این اختلاف به نظر می رسد که گفتمان دیگری در تقابل با غرب در جامعه ما به محاق رفته است. گفتمان غرب زدگی در سطح اندیشه و گفتمان امپریالیسم فرهنگی در سطح سیاسی و فرهنگی عمل می کنند. اما آنچه امروز جریان غالب جهانی بر ضد غرب است گفتمان ضد سرمایه سالاری است. روشنفکرهای مطرح جهانی و جنبش های فراگیر ضد غرب امروز سرمایه سالاری را در معرض انتقادات خود قرار می دهند. اما عجیب است که گفتمان نقد سرمایه سالاری هم در حاکمیت و هم در میان نخبگان فکری ما کمتر رایج است. امروز نقد سرمایه سالاری تنها به جریانات مارکسیستی و چپ محدود نمی شود. بسیاری از آزادی خواهان که بر ظلم نهادینه در نظام سرمایه سالاری وقوف یافته اند سعی در افشای حقیقت آن دارند. به نظر می رسد در کنار دو گفتمان غرب زدگی و امپریالیسم فرهنگی جای  گفتمان نقد سرمایه سالاری خالی است. 


  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    «در اثنای این مسافرت که قسمت قلیلی از ممالک ایران را دیدم  دلم خون شد. همه جا ملک پریشان، ملت پریشان، تجارت پریشان، خیال پریشان، عقاید پریشان، شهر پریشان، شهریار پریشان، خدای را این چه پریشانی است؟» (سیاحت نامه ابراهیم بیگ)

    نقل است که شاه عباس دوم به علت علاقه شدید به نقاشی کسانی را برای فراگیری این هنر به رم فرستاد. از میان افراد اعزامی از شخصی به نام محمد زمان فرزند حاج یوسف نام برده شده است که بعد از رفتن به اروپا غسل تعمید می‌کند و نام خود را به پائولو زمان تغییر می‌دهد. مرعوبیت در برابر فرهنگ و تمدن غربی تنها برای این چنین اقدامی کافی نیست. روی دیگر سکه انزجار از فرهنگ و آیین خودی است. جالب است که اولین رمان ایرانی را اثری می‌دانند که مضمونی چنین دارد. جالب‌تر اینکه کتاب حاج بابای اصفهانی نوشته جیمز موریه و چرند و پرند دهخدا نیز که هر دو دست نوشته‌های ادبی تإثیر‌گذاری محسوب می‌شوند سوژه نقد به فرهنگ خودی را دستمایه خود کرده‌اند.

    از سیاحت نامه ابراهیم بیگ نوشته زین العابدین مراغه‌ای به عنوان نخستین اثر مهم و تأثیرگذار در نقد فرهنگ عمومی ایرانیان یاد کرده اند و حتی آن را در شکل گیری انقلاب مشروطه موثر دانسته‌اند. سیاحت نامه ابراهیم بیگ هم به نقد جامعه و هم به نقد قدرت سیاسی می‌پردازد. انتشار این کتاب در عهد ناصری و در دوره‌ای صورت می‌پذیرد که هنوز جامعه ایرانی درگیری جدی با مدرنیته و مظاهر آن را نداشته است. در این کتاب بی‌هیچ تعمقی به وضوح ارزش‌های بنیادین تمدن اروپایی معیار و ملاک نقد جامعه قرار می‌گیرد. به عنوان مثال زین العابدین مراغه‌ای از زبان ابراهیم بیگ می‌نویسد:
    «در تمامی این مملکت از شهرهای بزرگ گرفته تا قصبات و قریه‌ها دودکش یک ماشین فابریکی دیده نمی‌شود که دودی از آن متصاعد شود. از هیچ طرف بانگ صوت و صفیر حرکت و ورود راه آهنی شنیده نمی‌شود. در هیچ شهری به نام دوایر دولتی عمارت باشکوه و بلندی نیست. از مکاتب دولتی و مریضخانه در هیچ جا نشانی نمی‌توان یافت. در هیچ نقطه کمپانی و بانک که نمونه ترقی و تمدن است مشهود نیست.»

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    ”ادبیات، خواب های جامعه؛ نویسنده، ضمیر ناخودآگاه و جامعه شناسی ادبیات دانش تعبیر رویاست.”

    0-1024x1024

    جامعه شناسی ادبیات پیش از هر چیز دیگری خصلتی متن محور دارد. پژوهشگر ادبی گمشده خویش را نه در میان کنش‎گران اجتماعی و توسط پرسشنامه‎ها بلکه میان کلمات جستجو می‎کند. اما چرا باید به سراغ متون رفت؟

    ژاک دریدا در جمله‎ای به ظاهر افراطی گفته است که چیزی بیرون متن وجود ندارد. متن دارای وجود مستقلی و خودبسنده است. البته برخی چون رولان بارت مفهوم متن را گسترش داده اند و همه چیز را به مثابه متن در نظر گرفته اند. به زعم آنان می توان چیزهایی مانند نظام خوراک، پوشاک، معماری و … را نیز به مثابه متن مورد واکاوی قرار داد. به عنوان مثال رولان بارت در کتاب امپراتوری نشانه ها در جریان سفر به ژاپن دست به نشانه شناسی فرهنگ و آداب و رسوم ژاپنی می زند. اما این شیوه نگاه نشانه شناسانه خود متأثر از جریان ساختارگرایی است که از جزوه معروف زبان شناسی فردینان دوسوسور آغاز شده است. به نظر می رسد این پرسش که آیا زبان شناسی جزئی از دانش عام نشانه شناسی است یا برعکس هنوز حل و فصل نشده است. برخی زبان شناسی را جزئی از علم نشانه شناسی تلقی می کنند زیرا زبان را تنها یکی از انواع نظام های نشانه ای می دانند. اما برخی دیگر زبان را عام ترین نظام تلقی می کنند که همه نظام های دیگر از جمله نشانه شناسی جزئی از نظام زبان شناسی محسوب می شوند. زبان، قبل از همه چیز وجود دارد و ما اصلآ بدون کلمات قادر به اندیشه نیستیم.

    ساختارگرایی محدود به زبان باقی نماند و خیلی زود به سایر حوزه ها نفوذ کرد. عمده تحلیل هایی که امروزه درباره متون صورت می گیرد متأثر از رهیافت ساختارگرایانه است.

    با طرح نظریه گفتمان فوکو و واسازی دریدا از پساساختارگرایی پرده برداری شد. نسبت پساساختارگرایی به ساختارگرایی همانند نسبت پست مدرنیسم به مدرنیسم است. نگاه مدرن به ساختار آن را به مثابه چیزی متصلب و تک خطی تلقی می کرد. فوکو با ارائه مفهوم گسست، از اتفاقات، حوادث و احتمالاتی سخن می گوید که منجر به شکسته شدن ساختارها و تأسیس ساختاری جدید می شود. شکنندگی ساختارها در نظریات دریدا و با طرح واسازی به اوج می رسد. ساختارها ثابت نیستند و در طول زمان تغییر می کنند و اصولآ هیچگونه ضرورت و اجباری در صورت و محتوای ساختار وجود ندارد و به قول دریدا همواره ساختارها به خود خیانت می کنند و خود را در هم می شکنند. فوکو بر آن است که بنای فلسفه تاریخ خود را بر مبنای سستی چون احتمالات و حوادث بنا کند. تنها چیزی که نمی توان آن را در قالب ساختار در آورد. رهیافت فوکو از این حیث که ساختار ها و تاریخ را از تصلب تلقی های مدرن نجات می دهد آموزنده است. فوکو همچون هایدگر، تاریخ را دوره ای و عهدی می بیند اما آغاز هر دوره را به شکلی کاملاً سکولار به گسست ها و حوادث حواله می دهد در حالی که ما برای ظهور و بروز هر دوره تاریخی مبنایی قدسی قائلیم. به این ترتیب دیرینه شناسی و تبارشناسی می بایست برای ما صورتی دیگر بیابد.

    با این حال در کنار شیوه هایی چون تحلیل گفتمان و تحلیل واسازانه که رویکردهایی پساساختارگرا محسوب می شوند تحلیل های ساختاری همچنان به قوت خود باقی هستند. روایت شناسی، نشانه شناسی را می توان از جمله رویکردهای ساختارگرا به متن محسوب نمود.

    جامعه شناسی ادبیات در محافل آکادمیک ما دچار فقر است. مطالعات فرهنگی که در آن دغدغه هایی از این جنس جریان دارد هنوز رویکردی سانتی مانتال محسوب می شود. اگر دنبال استادی بگردید که به این حوزه علاقه و اشراف داشته باشد تعداد آنها را کمتر از انگشتان دست خواهید یافت. این فقر محتوایی در تحلیل ادبیات انقلاب و پس از انقلاب فقری مضاعف است. چرا که همان معدود افرادی که دغدغه مند این مباحث اند ترجیح نمی دهند به سراغ ادبیات انقلابی بروند.

    جالب اینکه این رهیافت ها از حوزه تحلیل زبان و متون ادبی و زبان شناسی برخاسته ولی کمتر به سراغ خود ادبیات می رود. امروزه حتی اخبار سیاسی روزنامه ها را نیز به روش تحلیل گفتمان ارزیابی می کنند. البته به ندرت پایان نامه هایی با عناوینی چون : تحلیل گفتمان رمان های دوره اصلاحات، بررسی نمایشنامه های دوره پهلوی با رویکرد تحلیل گفتمان و تحلیل گفتمان شعر دوره مشروطه نیز انجام می شود.

    ادبیات در هر دوره ای بازنمای روح جاری در آن دوره است. با تحلیل ادبیات دوره مشروطه می توان به ادراکی از دگرگونی حال جامعه رسید. تحلیل گفتمان اساساً درصدد است که همین کار را بکند. از همین روست که امروزه رویکرد واسازانه دریدایی هنوز به مثابه روش نتوانسته است در این دست از تحلیل ها جایی باز کند. اگرچه مقالاتی نوشته شده است که معتقد است می توان واسازی را نیز به مثابه یک روش در نظر گرفت.

    نگارنده در یادداشتی دیگر از ادبیات به عنوان خواب هایی که جامعه می بیند نام برده بود. به این ترتیب می توان هنرمندان و نویسندگان ادبی را نیز به مثابه ضمیر ناخودآگاه جامعه تلقی کرد که این رویاها را به تصویر می کشند و سخنگوی احوال زمانه خویش می شوند. اما این خواب ها نیاز به تعبیر دارد. جامعه شناسی ادبیات، دانش تعبیر این خواب هاست.

    غنای هرچه بیشتر این رویکردها مسلماً افق های جدیدی برای سایر حوزه ها خواهد گشود. اولین حوزه ای که به سرعت از جامعه شناسی ادبیات متاثرخواهد شد پژوهش های هنری است. تحلیل و نقد آثار هنری به عنوان مثال نقد فیلم از اهمیت زیادی برخوردار است ولی چون بر مبنای اصولی انجام نمی گیرد امروز شاهد دچار اغتشاش است و هرکسی به راحتی خود را منتقد فیلم می خواند. در حالی که با رویکردهای ذکر شده می توان قاعده مند به سراغ نقد فیلم رفت.

    جامعه شناسی ادبیات با تحلیل نسبت میان جامعه و ادبیات در هر دوره از تاریخ، بصیرتی شگرف ایجاد می کند. به نظر می رسد مواجهه معکوس ما با غرب که همانا مواجه شدن صوری و تکنیکی با آن بوده است باعث شده است تا در به کار گیری دانشی چون نقد ادبی و جامعه شناسی ادبیات نیز شیپور را از دهان گشادش بزنیم. رویکردهای متن محوری چون ساختارگرایی و پساساختارگرایی و هرمنوتیک که در سایر حوزه های دانش نیز نفوذ کرده اند ابتدا به ساکن از تحلیل متون خاصه متون ادبی برخاسته اند.

    این یادداشت در علوم اجتماعی اسلامی ایرانی منتشر شد.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    دریچه»
    92/12/6 1:13 ص

    "مجله تحلیلی دریچه" محصول گروه تولید سیمافکر به کارگردانی دوست عزیزم سید باقر نبوی، برنامه ای است ویدئویی که رویداد های روز علوم انسانی را مورد بررسی قرار می دهد. در این برنامه، علیرضا سمیعی، دیگر دوست عزیزم به عنوان مجری و کارشناس در قالب سه بخش «رویداد»، «گیشه» و «گفت و گوی ماه» از منظری متفاوت نگاهی نقادانه به برخی رویداد های روز علوم انسانی می اندازد.
    شماره اول دریچه در بخش «رویداد»، سخنرانی های بابک احمدی، مصطفی ملکیان، مصطفی محقق داماد، و رضا داوری اردکانی در همایش روز جهانی فلسفه را مورد بحث قرار می دهد. «گیشه» نیز مروری گذرا است بر برخی صفحات مجلات سوره اندیشه، مهرنامه، هابیل و اندیشه پویا در ماه آذر. سخنرانی سید جواد طباطبایی در خانه اندیشمندان علوم انسانی و گفت و گو با مصطفی ملکیان در شماره32 ام مهرنامه، پرونده انتخابات در شماره 71-70 سوره اندیشه، پرونده حزب اللهی ها در بخش پاطوق ششمین شماره مجله هابیل و پاسخ داریوش آشوری به نصرالله پورجوادی پیرامون ترجمه ای از فردید در شماره 12 ام اندیشه پویا شماری از این مطالب هستند. در بخش «گفت و گوی ماه» نخستین قسمت دریچه نیز مصاحبه ای اختصاصی صورت گرفته با بیژن عبدالکریمی به بهانه کتاب هایدگر در ایران. عبدالکریمی در این گفت و گوی ویدئویی به شرح نظر خود درباره سید احمد فردید می پردازد.
    از دیگر کارهای تولیدی سیمافکر برنامه پاراگراف است که به سراغ نخبگان علوم انسانی می رود و به ارائه ایده های شاذ و تازه می پردازد.


  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    <      1   2   3   4   5   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی