سفارش تبلیغ
صبا ویژن







واژه اعتماد را در همه سطوح اجتماعی یعنی از روابط خصوصی انسان‌ها گرفته تا روابط کلان سیاسی و فرهنگی شنیده‌ایم. و آورده‌اند اگر خدشه‌ایی در این رابطه ایجاد شود، روابط انسان‌ها چنان و چنان می‌شود. حال من الان به طور دقیق نمی‌توانم بگویم در جامعه ایران چقدر اعتماد در سطوح ذکر شده وجود دارد. چون مطالعه دقیق میدانی  که حاصل مشاهدات کمی و کیفی باشد در دست ندارم. چون معتقدم لایه‌های زیرین جامعه آن‌قدر پیچیده‌اند که به این راحتی نمی‌توان قضاوت کرد.و بنده هم قصد ندارم در این یادداشت کوتاه همه این زوایا را بسط دهم. فقط می‌خواهم فتح بابی کرده باشم  برای مطالب آینده‌ام که در وبلاگ شخصی منتشر خواهم کرد.

در متون اجتماعی گفته شده است که وقتی لیداجی.هانیفان ( سال 1916) سرپرست وقت مدارس ویرجینای غربی در آمریکا مفهوم سرمایه اجتماعی را ابداع کرد. و بعد از آن جیمز کلمن در مطالعات شهری و فرانسیس فوکویاما  و پاتنام در مطالعات سیاسی و پیر بوردیو در مطالعات فرهنگی به بسط این تئوری پرداختند . مخرج مشترک حرف این‌ صاحبنظران در شاخص‌های آگاهی، روابط متقابل و اعتماد مورد سنجش قرار گرفت. اعتماد به نوعی همان چسب روابط اجتماعی ماست. زیرا اگر اعتماد وجود نداشته باشد هیچ‌گاه روابط متقابل شکل نمی‌گیرد و از آن طرف مشارکت پدیدار نمی‌شود. فی المثل در روابط زن و شوهری، فرزندان خانواده، اهالی محله، مدیر و ارباب جمعی اداره، شهروندان و دولت اگر این اعتماد از بین برود خوب چه می‌شود؟؛ معلوم است همانی می شود که همه از آن می ترسیم نوعی هرج و مرج، و بی قانونی و بی هنجاری در روابط اجتماعی

حال وضع چطور است؟

از قدیم و ندیم گفته‌اند اعتماد ذره ذره جمع می شود و بی اعتمادی با یک اتفاق از بین می‌رود. این اتفاق کوچک می‌تواند یک تهمت، دروغ، حرف ناروا یا کنش نابخردانه باشد.به نظر نگارنده قبل از مطرح کردن اعتماد، باید این به این مبحث پرداخت  که چه اتفاقی رخ می‌دهد اعتماد از بین می‌رود؟

این  حرف‌های مرا به عنوان یک فرضیه اولیه بپذیرید. به نظر من نداشتن عدم روحیه مدارا باعث ایجاد خیلی از کدورت‌ها شده است. زیرا خیلی از وقت‌ها بی دلیل و نابخردانه کنشی انجام دادیم  و طرف مقابل را متهم به رفتاری کردیم . و این اتهام بی دلیل و اثبات نشده باعث بی‌اعتمادی در میان یک خانواده و یا ساکنین محله یا اجتماع شده است. ممکن است در جایی زندگی کنیم که ساحت فکری ما را قبول ندارند اما احترام ما را حفظ می‌کنند. خوب چه دلیلی دارد موضع منفی بگیریم . می‌توانیم با سعه صدر به گفتگو پرداخت و همدیگر را تحمل کنیم  اما با انگ زنی به کسی که مارا تائید نمی کند چیزی جز کینه، و بی اخلاقی درجامعه رشد نخواهد کرد و درخت سرمایه اجتماعی میوه تلخ و بی مزه بی اعتمادی را به بار خواهد نشاند.

چه نیکو گفت حافظ شیرین سخن:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوســـتان مروتـــ با دشـــمنانــ مــــــدارا

----پی نوشت----

این یادداشت کوتاه به دعوت ساما در بازی وبلاگی اعتماد

نگارنده این مطلب آق مهدی علاقبند، نویسنده وبلاگ رسم روزگار

این ساما هم آخرسالی وقت گیر آورد و بازی وبلاگی راه انداخت که ملت برن تو وبلاگ همدیگه بنویسن و سعی هم کنن که تو وبلاگ های مخالف بنویسن خوب رسم روزگار هم به عنوان یک مخالف مهربون واسه واژگون نوشت من هم یخده سرم شلوغه و فعلآ وقت نکردم برای کسی بنویسم اما علی الحساب این نوشته علاقبند رو گذاشتم تو وبلاگ و با محتوای نوشته هم کاملآ موافقم. گرچه به شکاف های عمیق در جامعه معتقدم ولی به نظرم این شکاف ها گرچه به راحتی از بین رفتنی نیست ولی با گفتگو و مدارا و برقراری روابط قابل کنترله. این شکاف ها نباید منجر به قطع روابط بشه. هرچقدر روابط از هم گسیخته تر باشه به همون میزان ممکنه کینه و نفرت تشدید بشه دوستان مخالف باید برای هم کامنت بگذارند با هم شوخی کنند حرف بزنند بروند سینما بروند کافه بروند سفر البته مدارا با دشمن هم تا جایی که دشمن آدم باشه با شیطان نمیشه مدارا کرد با امریکا نمی شود مدارا کرد فجایع بحرین را داریم می بینیم تجاوز خارجی به یک کشور برای سرکوب قیام مردمی دیگر منتهای وحشی گری و گستاخی است.

سال ?? برای من سال مهمی بود تو این سال با همسرم رفتیم زیر سقف مشترک و پایان نامه ارشد رو هم دفاع کردم .فردا هم میرم سفر و گفتم آخر سالی یه عکس از دوران کودکی هم منتشر کنم که موجب انبساط خاطر باشد. بچه بودم شبیه ژاپنی ها بودم بهم می گفتن هاشیموتو :). خوب سال بعد هم که سال نود میشه فکر کن 1390 خیلی زیاده ها ما همون به شصت و هفتاد و فوقش هشتاد راضی بودیم. عیدتون مبارک



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    پیر بوردیو در کتاب درباره تلویزیون و سلطه ژورنالیسم جریانی را نقل می کند که در آن کانال های تلویزیونی یونان و ترکیه این دو کشور را تا مرز جنگ پیش می برند. ماجرا آن بود که یکی از کانال های تلویزیون یونان درباره یک جزیره بسیار کوچک خالی از سکنه به نام ایمیا شروع به جنجال و هذیان گویی های ملی گرایانه می کند از آن طرف تلویزیون های ترکیه نیز وارد این جنگ رسانه ای می شوند تا جایی که کار به پیاده کردن سرباز در جزیره می رسد.
     
    بودریار هم گفته معروفی دارد با این عنوان که جنگ خلیج فارس در واقع اصلآ رخ نداده است و این جنگ تنها در رسانه ها اتفاق افتاده است. بودریار از وانموده ها حرف میزند. وانموده ها بدل هایی هستند که از واقعیت ساخته می شوند. در جهان رسانه ای شده امروز، وانموده ها جایگاه مهمتری از نموده ها می یابند. مهم نیست که در عالم واقع چه اتفاقی می افتد مهم این است که این واقعیت چگونه بازنمایی می شود. به قول روان شناسان بازاری از جنس مجله موفقیت و فیلم راز مهم نگاه توست نه آنچه بدان نگریسته می شود و این نگاه را رسانه ها می سازند و رسانه ها اساسآ در کار وانمودن و تحریف اند. در عالم واقع ممکن است صدای شکستن شیشه ای بیاید ولی آنگاه که این شکسته شدن شیشه مورد روایتگری قرار گیرد وانمودن هم آغاز می شود. شیشه در اثر انبساط خود به خود شکست. شیشه توسط بچه ها شکست. شخصی به قصد دشمنی شیشه را شکست. هر کدام از اینها روایتی است که نگاه ما را می سازد.
     
    افلاطون به دنبال حقیقت بود و معتقد بود واقعیت های این جهان اصالت ندارد و هرچه در این جهان واقعی به نظر می رسد خود سایه ای است از ایده اصل در عالم مثل. اما به نظر می رسد امروز یک قدم به عقب رفته ایم دیگر مساله حقیقت نیست بلکه خود واقعیت است. واقعیت چیست؟ رسانه ها آنقدر وانموده می سازند و آن قدر روایت گری می کنند که دیگر واقعیتی باقی نمی ماند. البته بودریار نمی گوید که واقعیتی نیست بلکه از مفهومی به نام حاد واقعیت یا فراواقعیت سخن می گوید. واقعیت هست ولی واقعیتی جدید است. واقعیت عوض شده است. واقعیت مبدل به حاد واقعیت شده است. فراواقعیت. واقعیتی واقعی تر از واقع. رسانه ها برای ما واقعیتی جدید می سازند که فراتر از واقعیت است.
     
    زمانی که بوردیو درباره تلویزیون حرف زد یعنی سال 1996 هنوز، تلویزیون مدیوم اصلی و غالب رسانه ای جهان بود اما تلویزیون امروز از آن جایگاه افول کرده است و امروز اینترنت مدیوم غالب رسانه ای است. فلذا فراواقعیت یا حاد واقعیت باید از خلال اینترنت برساخته شود. گفته شده که برادران واچفسکی سازندگان فیلم ماتریکس بسیار تحت تاثیر حرف های بودریار بوده اند.
     
    عده ای جنب و جوش سبز رنگ و سران فتنه را اسیر توهم می دانند. اگر با دنیای رسانه ای شده آشنا نباشیم این گفته درست است اما این توهم برای سبزها واقعیت به نظر می رسد. آنها واقعآ فکر می کنند بی شمارند. آنها واقعا اینگونه فکر می کنند که کار جمهوری اسلامی تمام است. آنها واقعآ جامعه ایران را ملتهب می بینند. آنها دچار توهم نیستند آنها دچار فراواقعیت اند. آنها در فضای ماتریکسی زندگی می کنند همانجا انقلاب می کنند، همانجا پیروز می شوند و همانجا شکنجه می شوند.
    این یادداشت در رجا نیوز


  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    یکی از شرایطی که برای براندازی نرم لازم است وجود یک جریان تجدید نظر طلب در داخل نظام است. تجدید نظر طلب با اپوزیسیون تفاوت دارد. اپوزیسیون از همان اول خط و مرزش را جدا می کند ولی تجدید نظر طلب از درون حاکمیت سر بر می آورد. اساسآ کشورهایی که دچار براندازی های مخملی شده اند کشورهایی هستند که فضای آزاد سیاسی داشته اند و به صورت دموکراتیک اداره می شدند. اصلآ همین که براندازی های نرم از انتخابات ها آغاز می کنند یعنی نظام هایی می توانند مورد براندازی نرم واقع شوند که انتخابات برگزار کنند. فلذا براندازی نرم و مخملی در نظام های دیکتاتوری برنامه ریزی نمی شود. براندازی مخملی در واقع نسخه هایی هستند که دموکراسی های غیر واقعی برای دموکراسی های واقعی می پیچند.

    این حرف ها برداشت و خلاصه من از صحبت هایی بود که پرویز امینی نویسنده کتاب جامعه شناسی 22 خرداد در جشنواره وبلاگ نویسی در دانشگاه بین المللی امام خمینی می زد. او در جایی گفت که در ایران هم ما مواجهه با همین جریان تجدیدنظر طلب هستیم و از این حیث تفاوتی با سایر جوامعی که دچار این پدیده شدند نمی کنیم می خواستم در آخر جلسه این حرف او را نقد کنم و گفته رهبر انقلاب را یادآوری کنم که احمق ها فکر کرده اند ایران هم گرجستان است! ایران را با کجا مقایسه می کنند؟ به واقع در همه تحلیل ها و مشابهت سازی ها باید وضعیت خاص و متفاوت جمهوری اسلامی ایران را در نظر گرفت. ایران چه در دوران باستان که امپراطوری جهان بوده و چه در دوره اسلامی که شکوفاگر تمدن اسلامی بوده و چه در دوران هایی که تحت تاخت و تاز دشمنان بیگانه بوده همواره کشوری خاص و متفاوت بوده است. این ویژگی با انقلاب کبیر اسلامی سال 57 که شاید هیچ مشابهی در تاریخ انقلابات برای آن یافت نشده نمود بیشتری پیدا می کند. فلذا این حرف رهبر انقلاب خیلی برای من قابل درک است که واقعآ ایران را با کجا مقایسه می کنند؟ اصولآ همین که فتنه ای به این پیچیدگی و هجمه ای با این گستردگی نمی تواند جمهوری اسلامی را از پای در بیاورد نشان می دهد که باید در مورد جمهوری اسلامی ایران تحلیل ویژه ای پیدا کرد. واقعآ چطور می شود تحلیل کرد این نوجوان هایی که متولد دهه هفتاد اند و سنگ خمینی و انقلاب اسلامی را به سینه می زنند؟ انقلاب اسلامی چه طور گفتمانی است که پس از سی و دو سال هنوز مدافعان فراوان برای خود بازتولید می کند؟ این چه اتشی است که هرگز سرد نمی شود؟

    ---------------------------------------------------------

    در جشنواره از حماسه تا حماسه وبلاگ واژگون رتبه اول را کسب کرد و در مراسمی در دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین از نویسنده یعنی بنده با لوح و تقدیرنامه و جایزه ای مادی تقدیر شد. بدینوسیله از مسئولین و بانیان و داوران این جشنواره تشکر می کنم.

    به حول و قوه الهی این پایان نامه طلسم شده کارشناسی ارشد را هم دفاع کردم.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    پس از خوابیدن هیجانات پس از انتخابات 88 و آغاز اجرای طرح تحول اقتصادی نیاز بود که میزان توان مانور جریان نفاق سنجیده شود و موسوی عملآ با اجرای نمایشنامه 25 بهمن رفراندوم کم خرجی را با هزینه چند سطل آشغال ناقابل رقم زد. البته پس از انتخاباتی با مشارکت 85 درصدی و فتنه هایی که تمام مخالفین خارجی و داخلی با اتحاد با هم به آن دامن زدند نیز این سنجش انجام گرفت ولی لازم بود تا زمان بگذرد تا غبارها بخوابد.

    نظام، همواره میزان مشارکت در انتخابات ها و حضور در راه پیمایی ها را نوعی سنجش و رفراندوم تلقی می کند خوب برای اینکه این سنجش کمی دقیق تر شود می توان توان نیرو های مخالف نظام را هم سنجید. در زمان قبل از انقلاب که اینقدر ماهواره و موبایل وسایل ارتباط جمعی و رسانه های دیجیتالی وجود نداشت امام توانست با اعلامیه کاغذی ملت را بسیج کند اینکه فتنه گران نمی توانند چنین بسیجی صورت دهند نشان دهنده چیست؟

    وزن مقبولیت فتنه گران مخالف نظام را می توان نوعی رفراندوم معکوس تلقی کرد. موسوی با ایجاد یک جبهه متحد از سلطنت طلبان و کمونیست ها و اصلاح طلبان خارج نشین و منافقین اشرف تمام مخالفین داخلی را نیز بسیج کرد و وزن آنها را برای نظام و مردم عیان کرد. آنهایی که پس از گذشت یک سال و هشت ماه از انتخابات هنوز بر لجاجت و عناد خود پای فشاری می کنند و در 25 بهمن 89 به خیابان آمدند تمام توانی هستند که نیروی مخالف نظام توانست بسیج کند و این یعنی سنجش میزان مقبولیت مخالفین نظام. این رفراندوم تنها از این جهت مهم نیست که حامیان انقلاب اسلامی را دلگرم کند بلکه بیشتر می تواند مورد توجه قوه قضاییه قرار گیرد.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    نقدی کوتاه بر یادداشت آیا جریان سبز یک جنبش جنسی بود

    وحید یامین پور در یادداشتی با عنوان "آیا جریان سبز یک جنبش جنسی بود؟" الگویی برای التهاب های اجتماعی پیشنهاد می کند که طی آن جنبش هایی خرد در میان جوانان جامعه بروز پیدا می کند  و سعی می کند التهابات 88 را از منظری جدید مورد واکاوی قرار دهد اگرچه معطوف دانستن اینگونه جنبش ها به نیازهای جنسی نوعی تقلیل دادن و نادیده گرفتن سایر جنبه های آن است ولی به نکات قابل توجهی در این یادداشت اشاره شده است اما باید این نکته را مد نظر داشت که حتی در صورتی که اینگونه التهابات و جنبش ها را ناشی از تخلیه پرخاش های زیستی و جنسی بدانیم در اینصورت تقصیر عمده را باید متوجه نهاد حاکمیت بدانیم که نتوانسته است اقدامی برای تامین این دست از نیازها در سطح لااقل گروهی از جوانان انجام دهد. ضمن اینکه به نظر می رسد این تحلیل در مواجهه با آن دست تفاسیری که جنب و جوش سبز را اساسآ جنبشی شمال شهر نشین می داند دچار تناقض می شود .جماعتی که با دوست دختر و دوست پسرش به دنبال ماجراجویی خیابانی و آتش زدن سطل آشغال می رود به نظر نمی رسد آنچنان دچار کمبودهای جنسی باشد  چرا که لااقل در سطحی روانی و تخیلاتی می تواند نیازهای جنسی خود را فرونشاند و لزومی ندارد که ما نگران ارضای جنسی این جماعت باشیم به هر رو این درست است که دوره جوانی دوره حساسیت و آرمان گرایی است و جوانان حاملان اصلی جنبش های اجتماعی و سیاسی اند اما نمی توان وجوه گفتمانی را نادیده گرفت این گفتمان ها هستند که به تمایلات آرمانگرایانه جوانان سمت و سو می دهد و جهت اعتراضات آنها را تعیین می کند.

    نکته دیگر اینکه نمی توان به این راحتی تحولات جامعه ایران را بر مبنای الگوی غربی مورد تحلیل قرار داد و به عنوان مثال هوی متال و رپ را در مقام قیاس با سبزها گذاشت. اشکال این دست از تحلیل های فرویدی که به دنبال یافتن زوایای عمیق و ناخوداگاه می گردد این است که همواره سطوح بسیار عریان و روبنایی داستان را فراموش می کند چرا که نمی توان انکار کرد این جریان به شکلی عریان تحرکی سیاسی بود و شعارهایی بارز سیاسی داشت ضمن اینکه جنبشی مقطعی و ناپایدار بود. یافتن عمق هایی ساختاری چه در شکل ناخوداگاه فرویدی و چه در اشکال دیگر برای جنبش های مقطعی و ناپایدار کار هوشمندانه ای نیست چرا که این دست جنبش های مقطعی فاقد هرگونه عمق اند. 

    در ادامه یادداشت وحید یامین پور را بخوانید:

    آیا جریان سبز یک جنبش جنسی بود؟

    گروه های اعتراضی مانند «رپ» و «هوی متال» سیر تطور قابل مطالعه ای در کشورهایی چون امریکا داشته اند. شاید باورش دشوار باشد ولی جنبش رپ نخستین بار در قالب یک جنبش سیاسی ضد نظم و ضد حاکمیتی و به عنوان نتیجه ی شکاف نسلی(Generation Gap) در امریکا شناسایی شد. معروف ترین ترانه ی گروه های موسیقی رپ در دهه های پایانی قرن بیستم ترانه ی دکتر آلبان(Alban Nwapa) بود که در حمایت از فلسطین و ابراز انزجار از جنایت های رژیم صهیونیستی سروده شد. نهادهای مطالعاتی وابسته به دولت امریکا اعلام کردند اعتراض و پرخاش جوانانه از سطح پرخاش های انفعالی گذشته است و تشکیل گروه های اینچنینی نشانگر ورود اعتراضات جوانان به سطحی عمیقتر و خطرناکتر است. بنابراین دولت امریکا خیلی زود و با تکیه بر شناختی مبنایی که از جنبش های جوانان بدست آورده بود، رپ و سایر جریان های مشابه را سیاست زدایی کرد و تم اصلی مخالفت را به سمت دیگری کشاند که نتیجتاً کسانی چون ام.سی.هامر (Hammer,M,C) به عنوان پیشروان نسل دوم رپرهای امریکایی ترانه هایی سخیف با موضوعاتی چون تقبیح خانواده و سنت های متعارف اجتماعی را برجسته کردند.

    نکته ی ظریفی در سیاست های اجتماعی دولت امریکا وجود دارد. تحلیلگران معتقدند جریان شکاف نسلی اتفاقی همه گیر و غیرقابل اجتناب است و بهتر است دولت ها بجای رد یا انکار آن به بحث درباره ی شیوه ی مدیریت آن بپردازند چراکه در غیر اینصورت این جنبش ها با رفتاری غیرعقلانی و صرفاً‌ احساسی و هیجانی به نوعی تضاد با نظم و نظام سیاسی و اجتماعی حاکم بدل می شوند. اما شکاف نسلی چگونه و با چه تعریفی به این نقطه می رسد؟

    جامعه شناسان شکاف نسلی را نوعی گپ و انقطاع اجباری بین بلوغ زیستی-جنسی و بلوغ اقتصادی-اجتماعی می دانند. توضیح اینکه جوانان در سنین 13 تا 18 سال بطور کامل به بلوغ زیستی-جنسی می رسند ولی در جوامع امروزی رسیدن به بلوغ اقتصادی-اجتماعی که به معنای شناسایی فرد به عنوان یک هویت مستقل اجتماعی است یقیناً‌ میسر نخواهد بود. هنگامی می توان از این هویت مستقل سخن گفت که جوان بتواند در اداره ی مالی و اقتصادی خود مستقلاً عمل کند و به عنوان یک فرد اثرگذار در پازل اجتماعی واجد نقش باشد. بنابراین بلوغ اقتصادی-اجتماعی با مقوله ی اشتغال ارتباط مستقیم پیدا میکند. به هیچ وجه متصور نیست که جوان امروز مانند جوان جامعه ی سنّتی در 15 سالگی با پیوستن به فعالیت های اقتصادی خانوادگی براحتی ازدواج کند وبه عنوان یک عضو رسمی جامعه پذیرفته شود.

    بنابراین سیاستگذاران غربی با این واقعیت مواجه بودند که چگونه این پرخاش زیستی-جنسی را پاسخ گویند. نگرش های واقع بینانه کشورهای غربی را به این سمت سوق داده اند که بجای تلاش برای پایین آوردن سن بلوغ اقتصادی-اجتماعی، راهی برای حل معضل بلوغ زیستی-جنسی بیابند چرا که در خوشبینانه ترین حالت هم نمی توان برای همه ی جوانان زیر بیست سال زمینه ی استقلال اقتصادی فراهم کرد در حالیکه آنان بطور فزاینده ای با هیجانات شهوانی دست به گریبان اند. غرب این ماجرای پیچیده را با انقلاب جنسی مدیریت کرده است. تحلیلگران غربی معتقدند با آزادی و اباحیگری جنسی می توان طوفان و تنش جوانان را مدیریت کرد و از انتقال پرخاش به مرحله ی سیاسی و ضد نظم ممانعت کرد. تأسیس کلوب های شبانه و ساماندهی اماکن ویژه برای اختلاط آزادانه ی پسران و دختران و در عین حال حمایت از فرزندان احتمالی روابط غیر رسمی از این دسته راهکارهاست.

    بخاطر می آورم که یکی از رایزن های فرهنگی ایران در آلمان از قول یکی از سیاستمداران بنام آلمانی مورد سوال واقع شده بود که شما پس از انقلاب با بستن مشروب فروشی ها، کلوب های شبانه، خوابگاه های مختلط و مبارزه با مواد مخدر چگونه موفق به مدیریت جامعه جوان خود می شوید؛ و این را اعتراف کرده بود که اگر یک شب در آلمان کلوب های شبانه تعطیل باشد، فردا روز اعتراضات خیابانی است.

    نیازی به توضیح ندارد که برای جمهوری اسلامی ایران نه فهم مسأله و نه روش های حل آن شباهتی با مدل غربی آن نخواهد داشت. طبعاً می پذیریم که مفهوم بلوغ زیستی-جنسی با فهم غربی آن یکسان است ولی برای تفکر دینی، دوران جوانی فقط یک مسأله یا بحران نیست بلکه فرصتی دانسته می شود که می تواند زمینه ی تحقق اهداف بلند دینی-انقلابی را فراهم کند. ممشای امام در تعامل جدی با جوانان به عنوان حاملان اصلی نهضت، اتفاقی شگفت است که جای مطالعه ی بسیار دارد. از طرفی نیاز زیستی-جنسی جوانان ایرانی واقعیتی است که قابل انکار نیست و روش اباحیگرایانه ی غرب هم از اساس با اهداف فرهنگی و مبانی انقلاب اسلامی در تعارض است.

    در حال حاضر جوانان ایرانی در بسیاری از نقاط حتی در سنینی پایینتر از 14 سالگی به بلوغ زیستی-جنسی می رسند و مسائلی چون بهبود تغذیه و عوامل محرکی مانند بی مبالاتی های رسانه ای و شیوه های پوشش دختران و از طرفی اوقات فراغت فراوان این مرحله را وارد مرحله ی جدیدتری می کند. این نوشتار در صدد ارائه ی راهکار برای حل این معضل نیست. آنچنان که از عنوان یادداشت برمی آید صرفاً ارائه ی توضیح جدیدی از ماجراهای پس از انتخابات مدّ نظر است.

    رهبران سیاسی اعتراضات پس از انتخابات حمّالی جریان اعتراضی را بر گرده ی جوانان و دانشجویان گذاشتند. هرچند عدم اقناع کافی و پاسخ مستدلّ منشأ برخی تعارض های فکری و سیاسی و ریشه ی مخالفت عده ای به حساب می آید اما معتقدم زمینه ی گسترده تر شدن مقطعی اعتراضات در میان جوانان،‌ همانطور که گفته شد، تنش و طوفان احساسی مبتنی بر ناکامی در ارضای نیازهای طبیعی است. جوانان و دانشجویان امروز ایران در چه فضایی حضور اجتماعی دارند. اختلاط محدود دختران و پسران در محیط های دانشگاهی و در عین حال عدم امکان اطفای هیجانات طبیعی نوعی ناکامی محرّک را باعث می شود. استنلی هال روانشناس مشهور مسائل جوانان از این مسأله با عنوان «طوفان و تنش(Storm & Stress)یاد می کند. همچنین در جامعه شناسی کجروی این مسأله در دسته ی تئوری های پرطرفدار «ناکامی-پرخاشگری» مورد بررسی قرار می گیرد(Frustration-Aggression) .

    بی تردید شما هم مکرّراً‌ در کلاس های درس و جلسات سخنرانی با استدلال و استنادهای فراوان به شبهات ذهنی و فکری راجع به جریانات پس از انتخابات مواجه بوده اید ولی نهایتاً عده ای دختر و پسر جوان را می بینید که علیرغم شکست تئوریک در پاسخ به استدلال ها بر مخالفت و پرخاشگری خود ادامه می دهند. این پرخاش نه از جنس عدم اقناع که ریشه ای زیستی-جنسی دارد و ناخواسته به عنوان واکنشی به ناکامی های طبیعی ابراز می شود. از آن جهت بر این نکته تأکید دارم که باید واقع بینانه جریان های دانشجویی و رفتارهای خاص آنها را مورد واکاوی قرار داد و عجولانه بخاطر یک واکنش هیجانی آنها را داخل در جرگه ی مخالفین نظام یا منافقان ندانست.

    غالب معترضین جوان حتی ابتدایی ترین مفاهیم و جریان های سیاسی را نمی شناسند. آنها حتی از دلیل واقعی اعتراض خود بی اطلاع اند؛ این بی اطلاعی زمینه ی بسیار مناسبی برای کسانی است که بدنبال سوءاستفاده از هیجانات پرخاشگرایانه ی جوانان هستند.

    غالب اعتراضات رادیکال در دانشکده های فنی آغاز می شود و نه دانشکده های سیاسی یا فلسفه و از طرفی دانشجوهای شهرستانی بخاطر بهرمندی بیشتر از پاسخهای سنتی اجتماعی و پاکی فضای فرهنگ عمومی و عدم وجود محرک های محیطی بسیار کمتر از تهرانی ها برای پیوستن به اعتراضات بی مبنا مجاب می شوند.

    معتقدم تفاوت زیادی بین اعتراضات جوانان و دانشجویان در ماجراهای پس از انتخابات با شادی های خیابانی پس از راهیابی ایران به جام جهانی 1998 فرانسه و همچنین شادی های ساختارشکنانه شان در چهارشنبه سوری نیست. مسوولان کشور باید برای این اعتراضات در دو سطح کاملا متفاوت بیاندیشند. سطح اول اقناع فکری و تبیین مکفی است که زمینه های رفع شبهه و ابهام را برطرف می کند و دیگری راه حلّی مبنایی برای مدیریت نیازها وهیجانات زیستی-جنسی جوانان که ارتباط نزدیکی با نشاط اجتماعی، ازدواج(حتی ازدواج موقت) و‌ فعالیت های گروه های ثانویه دارد.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی