سفارش تبلیغ
صبا ویژن







یادداشتم در شماره 7 هفته نامه«9 دی» در دفاع از حاتمی کیا

حاتمی کیا مردمی می ماند؟

تلاش حاتمی کیا در بازنمایی ماهیت جنسی جنبش سبز

 

  پیشتر از همین قلم یادداشتی با عنوان "آیا جریان سبز یک جنبش جنسی است؟" در شماره 3 هفته نامه "9 دی" منتشر شد. در آن یادداشت با رویکردی جامعه شناختی تحلیلی از چگونگی رخداد جریان های اعتراضی جوانان ارائه شده بود:

«جوانان بطور فزاینده ای با هیجانات شهوانی دست به گریبان اند. غرب این ماجرای پیچیده را با انقلاب جنسی مدیریت کرده است. تحلیلگران غربی معتقدند با آزادی و اباحیگری جنسی می توان طوفان و تنش جوانان را مدیریت کرد و از انتقال پرخاش به مرحله ی سیاسی و ضد نظم ممانعت کرد. تأسیس کلوب های شبانه و ساماندهی اماکن ویژه برای اختلاط آزادانه ی پسران و دختران و در عین حال حمایت از فرزندان احتمالی روابط غیر رسمی از این دسته راهکارهاست.»

همچنین در همین چارچوب نظری، رخدادهای پس از انتخابات 88 بررسی شده بود. در این چارچوب نظری زمینه گسترده تر شدن مقطعی اعتراضات در میان جوانان، تنش و طوفان احساسی مبتنی بر ناکامی در ارضای نیازهای طبیعی دانسته شده است:

«اختلاط محدود دختران و پسران در محیط های دانشگاهی و در عین حال عدم امکان اطفای هیجانات طبیعی نوعی ناکامی محرّک را باعث می شود. استنلی هال روانشناس مشهور مسائل جوانان از این مسأله با عنوان «طوفان و تنش(Storm & Stress)یاد می کند. همچنین در جامعه شناسی کجروی این مسأله در دسته ی تئوری های پرطرفدار «ناکامی-پرخاشگری» مورد بررسی قرار می گیرد(Frustration-Aggression) .... غالب معترضین جوان حتی ابتدایی ترین مفاهیم و جریان های سیاسی را نمی شناسند. آنها حتی از دلیل واقعی اعتراض خود بی اطلاع اند؛ این بی اطلاعی زمینه ی بسیار مناسبی برای کسانی است که بدنبال سوءاستفاده از هیجانات پرخاشگرایانه ی جوانان هستند.»

به نظر می رسد فیلم مورد بحث ، بازنمایی دیگری از ماهیت جامعه شناختی اعتراضات خیابانی پس از انتخابات است:

 صرف‌نظر از رسوایی فیلم به‌هم ریخته «فرزند صبح» که اهالی سینما را شوکه کرد، شاید خبرسازترین اتفاق جشنواره بیست و نهم، فیلم متفاوت ابراهیم حاتمی‌کیا باشد. «گزارش یک جشن» قصه پیچیده‌ای ندارد ولی جرات پرداختن به چنین مقوله‌ای آن هم از جانب کارگردانی چون ابراهیم حاتمی‌کیا، برای خبرنگاران یک اتفاق خبری حساب می‌آید. این نوشتار کوتاه درصدد تفسیر همه جانبه این اثر نبوده و همچنین بیان انتقادات نویسنده به مضمون آن هم نخواهد بود. آنچه باعث شد این کلمات کنار هم قرار گیرد، مصادره غرض‌ورزانه این فیلم توسط جریان روشنفکری بیگانه با تعهد انقلابی است.

طبعا اگر کسی حق داشته باشد از سازوکارهای حکومتی و دولتی نظام مقدس جمهوری اسلامی انتقاد کند قبل از همه نوبت کسانی چون حاتمی‌کیاست که بارها عمق اعتقاد و وفاداریش را به ارزش‌های اسلامی و انقلابی اثبات کرده است. این‌بارهم - تاکید می‌کنم صرف‌نظر از انتقادی که شاید من هم به نگاه او در در این فیلم داشته باشم- حاتمی‌کیا تصویری نقادانه از نهادهای انتظامی و امنیتی در برخورد با رخدادهای اجتماعی و فرهنگی ارائه کرده است. موضوعی که به نوعی محور فیلم جنجالی«به‌رنگ‌ ارغوان» در جشنواره بیست‌و هشتم هم به حساب می‌آید. اما جریان روشنفکر غربگرا این لحن انتقادی را به‌رغم و ظن خود به گرایش‌های لیبرالیستی تقلیل داده و با توسعه توهم همیشگی این جریان، او را این‌بار در کنار مردم دانسته و نه در کنار نظام جمهوری اسلامی. 

مقاله‌ای که دو روز پیش در روزنامه تهران‌امروز منتشر شد، فیلم حاتمی‌کیا را نشانگر جدایی او از نظام دانسته‌ است! نویسنده یادداشت «پیشرفت حاتمی‌کیا... مسئله این است: یا با مردمی یا در برابرشان» در جمله پایانی تحلیل خود آورده‌ است: «این بار او (حاتمی‌کیا) گذشته از حاج کاظم، در کنار مسافران آژانس ایستاده است و درجه‌اش را از مردم گرفته است»! این شاید اشاره‌ای است به درخواستی استعاری که چندی پیش ابراهیم حاتمی‌کیا از رهبر معظم انقلاب داشتند. نویسنده یادداشت مذکور گزارش جشنواره را توبه حاتمی‌کیا و قرار گرفتن او در کنار مردم می‌داند.

نویسنده مدعی است حاتمی‌کیا به درک درستی از جامعه‌اش رسیده است و این درک درست در این مدعا به معنای انتقاد از کنترل دولتی رفتار مردم است. مفهوم این تقدیر، بیانگر دغدغه همیشگی جریان غربگرای داخلی است. لیبرالیست‌ها همواره جمهوری اسلامی را به دخالت حداکثری در امور شهروندان و محدود کردن آزادی‌های فردی متهم کرده‌اند و این‌بار انتقاد از سلیقه چند مامور نیروی انتظامی در مواجهه با جوانی کردن غیر متعارف را به توبه‌ای سیاسی و ایدئولوژیک احاله می‌دهند.

مریلا زارعی با شال سبز در نقش محور اعتراضات و اغتشاشات خیابانی

 

اتفاقا شباهت معنادار صحنه‌های اعتراض جوان‌های ناکام (!) این فیلم با اغتشاشات بعد از انتخابات تفسیری جالب را به‌دست می‌دهد. به زعم حاتمی‌کیا به خیابان ریختن جوان‌ها و جنبش اعتراضی آن‌ها نه یک رفتار سیاسی یا معارضه انقلابی، که حاصل نوعی ناکامی از ارضای خواسته‌های ابتدایی و جوانانه‌شان است. حادثه‌ای که توامان به نقص در ساز و کار ارضای نیازهای طبیعی جوانان و بدسلیقگی در مدیریت و کنترل کژتابی‌های آن‌ها توسط ماموران انتظامی اشاره دارد، نه آنچنان که روشنفکران غربگرا، توبه از «آژانس شیشه‌ای» و بریدن از جمهوری اسلامی تفسیرش کرده‌اند.

حاتمی‌کیا در چند فیلم اخیرش مصر است که درآستانه نقد اجتماعی و توأمان نقد نهادی حاکمیت گام بردارد. پس از «به رنگ ارغوان» و «گزارش یک جشن» باید حاتمی‌کیا را به عنوان کارگردانی بدانیم که مسئولانه برخی مسائل اجتماعی(دقیقا به معنای جامعه شناختی‌اش) را متذکر می‌شود.

از آنجا که حاتمی‌کیا جزئی از بدنه انقلاب و نظام اسلامی است، طبعا باید منتظر باشیم که نیش فیلم او گزنده‌تر و شجاعانه‌تر از فیلم‌های پر از تزویر دیگران، بر تن برخی ناکارآمدی‌ها بنشیند. اتفاقی که اتفاقا خاطر برخی خودی‌ها و رفقای پیشین او را مکدر می‌کند.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    یادداشتم در شماره 7 هفته نامه«9 دی»

     

    چند «گزارش» راجع به یک «جشن»:

    حاتمی کیا مردمی می ماند؟

    تلاش حاتمی کیا در بازنمایی ماهیت جنسی جنبش سبز

      پیشتر از همین قلم یادداشتی با عنوان "آیا جریان سبز یک جنبش جنسی است؟" در شماره 3 هفته نامه "9 دی" منتشر شد. در آن یادداشت با رویکردی جامعه شناختی تحلیلی از چگونگی رخداد جریان های اعتراضی جوانان ارائه شده بود:

    «جوانان بطور فزاینده ای با هیجانات شهوانی دست به گریبان اند. غرب این ماجرای پیچیده را با انقلاب جنسی مدیریت کرده است. تحلیلگران غربی معتقدند با آزادی و اباحیگری جنسی می توان طوفان و تنش جوانان را مدیریت کرد و از انتقال پرخاش به مرحله ی سیاسی و ضد نظم ممانعت کرد. تأسیس کلوب های شبانه و ساماندهی اماکن ویژه برای اختلاط آزادانه ی پسران و دختران و در عین حال حمایت از فرزندان احتمالی روابط غیر رسمی از این دسته راهکارهاست.»

    همچنین در همین چارچوب نظری، رخدادهای پس از انتخابات 88 بررسی شده بود. در این چارچوب نظری زمینه گسترده تر شدن مقطعی اعتراضات در میان جوانان، تنش و طوفان احساسی مبتنی بر ناکامی در ارضای نیازهای طبیعی دانسته شده است:

    «اختلاط محدود دختران و پسران در محیط های دانشگاهی و در عین حال عدم امکان اطفای هیجانات طبیعی نوعی ناکامی محرّک را باعث می شود. استنلی هال روانشناس مشهور مسائل جوانان از این مسأله با عنوان «طوفان و تنش(Storm & Stress)یاد می کند. همچنین در جامعه شناسی کجروی این مسأله در دسته ی تئوری های پرطرفدار «ناکامی-پرخاشگری» مورد بررسی قرار می گیرد(Frustration-Aggression) .... غالب معترضین جوان حتی ابتدایی ترین مفاهیم و جریان های سیاسی را نمی شناسند. آنها حتی از دلیل واقعی اعتراض خود بی اطلاع اند؛ این بی اطلاعی زمینه ی بسیار مناسبی برای کسانی است که بدنبال سوءاستفاده از هیجانات پرخاشگرایانه ی جوانان هستند.»


    به نظر می رسد فیلم مورد بحث ، بازنمایی دیگری از ماهیت جامعه شناختی اعتراضات خیابانی پس از انتخابات است:

     صرف‌نظر از رسوایی فیلم به‌هم ریخته «فرزند صبح» که اهالی سینما را شوکه کرد، شاید خبرسازترین اتفاق جشنواره بیست و نهم، فیلم متفاوت ابراهیم حاتمی‌کیا باشد. «گزارش یک جشن» قصه پیچیده‌ای ندارد ولی جرات پرداختن به چنین مقوله‌ای آن هم از جانب کارگردانی چون ابراهیم حاتمی‌کیا، برای خبرنگاران یک اتفاق خبری حساب می‌آید. این نوشتار کوتاه درصدد تفسیر همه جانبه این اثر نبوده و همچنین بیان انتقادات نویسنده به مضمون آن هم نخواهد بود. آنچه باعث شد این کلمات کنار هم قرار گیرد، مصادره غرض‌ورزانه این فیلم توسط جریان روشنفکری بیگانه با تعهد انقلابی است.

    طبعا اگر کسی حق داشته باشد از سازوکارهای حکومتی و دولتی نظام مقدس جمهوری اسلامی انتقاد کند قبل از همه نوبت کسانی چون حاتمی‌کیاست که بارها عمق اعتقاد و وفاداریش را به ارزش‌های اسلامی و انقلابی اثبات کرده است. این‌بارهم - تاکید می‌کنم صرف‌نظر از انتقادی که شاید من هم به نگاه او در در این فیلم داشته باشم- حاتمی‌کیا تصویری نقادانه از نهادهای انتظامی و امنیتی در برخورد با رخدادهای اجتماعی و فرهنگی ارائه کرده است. موضوعی که به نوعی محور فیلم جنجالی«به‌رنگ‌ ارغوان» در جشنواره بیست‌و هشتم هم به حساب می‌آید. اما جریان روشنفکر غربگرا این لحن انتقادی را به‌رغم و ظن خود به گرایش‌های لیبرالیستی تقلیل داده و با توسعه توهم همیشگی این جریان، او را این‌بار در کنار مردم دانسته و نه در کنار نظام جمهوری اسلامی.

    مقاله‌ای که دو روز پیش در روزنامه تهران‌امروز منتشر شد، فیلم حاتمی‌کیا را نشانگر جدایی او از نظام دانسته‌ است! نویسنده یادداشت «پیشرفت حاتمی‌کیا... مسئله این است: یا با مردمی یا در برابرشان» در جمله پایانی تحلیل خود آورده‌ است: «این بار او (حاتمی‌کیا) گذشته از حاج کاظم، در کنار مسافران آژانس ایستاده است و درجه‌اش را از مردم گرفته است»! این شاید اشاره‌ای است به درخواستی استعاری که چندی پیش ابراهیم حاتمی‌کیا از رهبر معظم انقلاب داشتند. نویسنده یادداشت مذکور گزارش جشنواره را توبه حاتمی‌کیا و قرار گرفتن او در کنار مردم می‌داند.

    نویسنده مدعی است حاتمی‌کیا به درک درستی از جامعه‌اش رسیده است و این درک درست در این مدعا به معنای انتقاد از کنترل دولتی رفتار مردم است. مفهوم این تقدیر، بیانگر دغدغه همیشگی جریان غربگرای داخلی است. لیبرالیست‌ها همواره جمهوری اسلامی را به دخالت حداکثری در امور شهروندان و محدود کردن آزادی‌های فردی متهم کرده‌اند و این‌بار انتقاد از سلیقه چند مامور نیروی انتظامی در مواجهه با جوانی کردن غیر متعارف را به توبه‌ای سیاسی و ایدئولوژیک احاله می‌دهند.

    مریلا زارعی با شال سبز در نقش محور اعتراضات و اغتشاشات خیابانی

    اتفاقا شباهت معنادار صحنه‌های اعتراض جوان‌های ناکام (!) این فیلم با اغتشاشات بعد از انتخابات تفسیری جالب را به‌دست می‌دهد. به زعم حاتمی‌کیا به خیابان ریختن جوان‌ها و جنبش اعتراضی آن‌ها نه یک رفتار سیاسی یا معارضه انقلابی، که حاصل نوعی ناکامی از ارضای خواسته‌های ابتدایی و جوانانه‌شان است. حادثه‌ای که توامان به نقص در ساز و کار ارضای نیازهای طبیعی جوانان و بدسلیقگی در مدیریت و کنترل کژتابی‌های آن‌ها توسط ماموران انتظامی اشاره دارد، نه آنچنان که روشنفکران غربگرا، توبه از «آژانس شیشه‌ای» و بریدن از جمهوری اسلامی تفسیرش کرده‌اند.

    حاتمی‌کیا در چند فیلم اخیرش مصر است که درآستانه نقد اجتماعی و توأمان نقد نهادی حاکمیت گام بردارد. پس از «به رنگ ارغوان» و «گزارش یک جشن» باید حاتمی‌کیا را به عنوان کارگردانی بدانیم که مسئولانه برخی مسائل اجتماعی(دقیقا به معنای جامعه شناختی‌اش) را متذکر می‌شود.

    از آنجا که حاتمی‌کیا جزئی از بدنه انقلاب و نظام اسلامی است، طبعا باید منتظر باشیم که نیش فیلم او گزنده‌تر و شجاعانه‌تر از فیلم‌های پر از تزویر دیگران، بر تن برخی ناکارآمدی‌ها بنشیند. اتفاقی که اتفاقا خاطر برخی خودی‌ها و رفقای پیشین او را مکدر می‌کند.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    بهمن مصر»
    89/11/20 1:4 ع

    یادداشت من در شماره جدید "9 دی":

    از بهمن ایران تا بهمن مصر

    دیکتاتورهای امریکایی دفن می شوند

    اتفاقات مصر برای کسانی که آرمانهای امام راحل (ره) را در تحقق امّت واحده اسلامی باور کردهاند رخدادی بی سابقه و پر از هیجان است. مصر دروازه جهان اسلام است. کشوری که دهها سال مطالبات اسلام گرایانة مردمانش را زیر چکمههای دیکتاتوری آمریکایی خاک کرده بود، این روزها در تب و تاب تحول میسوزد. این نخستین بار نیست که عقدههای ضد آمریکایی سرباز کرده است، اما این بار حکایت دیگری است. پارچه نوشتههای معترضان مصری همه چیز را بازگو میکند: «لن تحکمنا الآمریکا بعد الآن» (بعد از این دیگر آمریکا بر ما حکومت نخواهد کرد)؛ ...

    انقلاب مصر به اعتراف همة تحلیلگران، ادامة نهضت خمینی است؛ بهمنی که هژمونی لیبرال – سرمایه داری و دیکتاتوری آمریکایی را در خاورمیانه دفن خواهد کرد. این همان کابوس تعبیر شدة آمریکایی - صهیونیستی است. مصر با دریافت میلیاردها دلار، پس از رژیم صهیونیستی بزرگترین دریافت کننده کمک مالی از آمریکاست. برای آمریکا کنار آمدن با رژیم های اقتدارگرای نظامی نظیر مصر، اردن، یمن و عربستان سعودی بسیار راحت تر از مدیریت دموکراسی و مردم سالاری در منطقه است. سال هاست که هر انتخابات آزادی در کشورهای اسلامی نتیجه ای جز روی کار آمدن مخالفان آمریکا در پی نداشته است. بیداری اسلامی رنگ و اثر خود را در صندوق های رأی نشان داده است. بنابراین کمک آمریکا و غرب به دیکتاتوری های غربگرا در جهان اسلام راهبردی حیاتی به حساب آمده و هرگونه تزلزلی در این حکومت ها به منزله به خطر افتادن کیان صهیونیسم و به تبع آن منافع آمریکا در منطقه است.

    تحولات چند سال اخیر، آشکارا نشانگر این است که هرگاه جمهوری اسلامی از ثبات و اقتدار بین المللی بیشتری برخوردار بوده شاهد اوج گیری مطالبات اسلام گرایانه و ضد آمریکایی در منطقه بوده ایم. رسوایی و شکست مفتضحانه هم پیمانان آمریکا در رخدادهای پس از انتخابات 88 ایران، برای جنبش های بیداری اسلامی در منطقه پیام روشنی داشت. ایران امروز با آرامش و ثبات، تحولات بین المللی را به نظاره نشسته است و در عین حال بازیگر فعال اتفاقات بین المللی از جمله منازعات هسته ای باقی مانده است.

    بزرگنمایی اتفاقات سال 88 از طرف غرب و آمریکا اکنون به دردسری برای خود آنها بدل شده است. پیام آن اتفاق این است که تنها حکومت ضدآمریکایی منطقه علیرغم همه فشارها و تحریم ها فقط چند هفته پس از کودتای آمریکا در کشورش به آرامش و ثبات بازگشت و این یعنی تردید جدی در قدرت آمریکا و هم پیمانانش و تجدید انگیزه برای مبارزات ضد آمریکایی و آزادی خواهانه. بسیاری از روشنفکران آمریکایی سال ها بود که مبتنی بر چارچوب های نظری خودساخته شان، پیام روشن جمهوری اسلامی در تشکیل امت واحده اسلامی و آرمان بلند صدور انقلاب را حرف هایی غیر واقع بینانه و منقضی شده معرفی می کردند.

    بنا بر همین چارچوب نظری، دو قطبی شیعه- سنّی یا عرب-عجم هیچگاه اجازه نمی داد که جهان اسلام سخن رهبران انقلاب اسلامی را بشنود، لیکن پیروزی های مستمر حزب الله در لبنان و حماس در غزّه از طرفی و همگرایی طرفداران انقلاب اسلامی در عراق از طرف دیگر، این دگماتیسم آمریکایی را شکست و اکنون رخدادهای تکان دهنده جهان اسلام در تونس، مصر، یمن و اردن به روشنی نشان می دهد که ملّت های اسلامی ذیل تربیت دینی با دو قطبی حقیقی حق و باطل بهتر و عمیقتر تفاهم برقرار می کنند تا دو قطبی های ساخته ذهن های غرب زده. برای کسانیکه اراده فهم دارند(!) این اتفاقات به معنای آزاد شدن انرژی متراکم جهان اسلام و نهایتاً «آغازی بر پایان» روند تحقیر اسلام گرایی در جهان خواهد بود. ا

    ین روزها حتی تمام روش های تبلیغاتی رسانههای صهیونیستی نیز توانایی این را ندارند که نگرانی، اضطراب و دستپاچگی را از چهره و لحن سردمداران آمریکا، رژیم صهیونیستی و غرب بزدایند و البته آنها نیز ابایی ندارند از اینکه با شفافیت اعلام کنند که «نگران رخداد انقلابی نظیر انقلاب اسلامی ایران در مصر هستیم». طبعاً غرب و آمریکا به شدت در پی گل آلود کردن اعتراضات زلال و شفاف مردم مصر است تا از این آب گل آلود برای خود سهمی بردارد. اگر رهبران اسلامی مصر در حفظ هویت اسلام گرایانه اعتراضات موفق باشند، بهمن 89 پس از سی و دو سال، شاهد انقلابی از جنس انقلاب اسلامی ایران، اما اینبار در مصر خواهد بود.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    شماره ? هفته نامه "? دی" را از دکه های روزنامه فروشی بخواهید:

    مصاحبه با رئیس کمیسیون اصل نود مجلس درباره پشت پرده فساد

    مصاحبه با رحیم مخدومی درباره چت مقدس- کتابی که صدای فتنه گران را درآورد

    ناگفته های یامین پور از پشت پرده سیاستهای رسانه ملی

    منتشر نشده ای آیت الله مصباح

    سفرنامه ی کربلای حاج منصور ارضی

    و مطالبی از دکتر آقا تهرانی، محمد کوثری، دکتر زارعی، گلعلی بابایی، سعید زیباکلام، حمید رسایی، احسان محمد حسنی، حمید داود آبادی و...

     ناگفته های یامین پور از پشت پرده های رسانه ملی 

    گفتند هری پاتر پخش کنید اینها نیایند به خیابان! 

    اشاره: وحید یامین پور از ابتدای دهه 80 در رسانه ملی حضور داشته و صدها برنامه تلویزیونی و رادیویی را به عنوان نویسنده، کارگردان و مجری در کارنامه دارد. او در سال 86 به علت مخالفت با سیاست های مدیران رادیو از مدیریت گروه اندیشه رادیو جوان استعفا داد و به عنوان مشاور مدیر شبکه سه سیما همکاری پاره وقتش را با رسانه ملّی ادامه داد. ماجرای انتخابات 88، یامین پور را به تلویریون بازگرداند. برنامه های جنجالی «ایران 88»، «رو به فردا» و «دیروز، امروز، فردا» که بنا بر گزارش های مرکز تحقیقات سازمان، پرمخاطب‌ترین برنامه های سیاسی چندین سال اخیر تلویزیون بوده اند با کارگردانی و اجرای او به روی آنتن رفته اند. ...

     آنچه در زیر می‌خوانید بخشی از ناگفته های اوست درباره‌ پشت پرده‌ سیاست های سازمان صدا و سیما:

     عملکرد صدا و سیما در خیلی از مواقع برای جریان حزب الله و مردم انقلابی محل سوال بوده؛ واقعا علت این کم کاری و کاهلی صدا و سیما در پرداختن به آرمان ها چیست؟ آیا عمدی در کار است؟

    نمی توان بطور مطلق پاسخ این سوال را داد. خود من هم در طی سالیان گذشته به مرور لایه های پنهان آن را درک کردم. سازمان، ساز و کار پیچیده ای دارد. نمی شود برخی عمدها را نادیده گرفت. بالاخره در این سازمان عریض و طویل هستند کسانی که علقه و تعهدی به انقلاب ندارند و سرگرم امورات و علایق خودشانند. البته مدیران ارشد غالباً از سابقین در انقلاب اند هرچند در گیر و دار روزمرگی ها و سیاسی کاری ها برخی از آنها کم اثر یا بی اثر می شوند. یکی از مهمترین دلایل این کاهلی همنشینی این مدیران با طبقه‌ی روشنفکران و مرفهین است. نفوذ این دو طبقه بسیاری از خاصیت های آرمانی صدا و سیما را زایل کرده است. چند سال پیش که در رادیو جوان کار می کردم وحید جلیلی را برای یک مناظره‌‌ی رادیویی در خصوص عملکرد صدا و سیما دعوت کردم، جلیلی با همان لحن صریحش گفت «مدیران پرشیا سوار جردن نشین چه فهمی از دیانت انقلابی دارند؟!». این حرف مهمی بود. هرچند مجبور شدیم با دستور مدیران ارشد آن برنامه را همان روی آنتن قطع کنیم و موسیقی پخش کنیم!

     عملکرد رسانه ملی را در ایام فتنه و پخش برنامه هایی مثل «شاخص» یا «دیروز، امروز، فردا» را در میان این غفلت ها چطور باید توجیه کرد؟ به هر حال اینها برنامه های موثر و پربیننده سیما بود که صدای جریان فتنه را درآورده بود.

    حقیقت این است که رسانه ملی خیلی بهتر از دستگاه های دیگر در این باره عمل کرد. در آن دستپاچگی و سردرگمی نهادهای متعدد مسوول، صدا و سیما و به ویژه معاونت سیاسی خوب به نتیجه رسید و موثر عمل کرد. هرچند باید گفت هنوز تهیه و پخش مستندهایی چون «شاخص» و «سیره امام روح‌الله(ره)» توسط واحد مرکزی خبر جزو استثنائات عملکرد صدا و سیماست و به یک قاعده تبدیل نشده است. آن هم محصول خبرگی و تعهد رئیس واحد مرکزی خبر و تعهد معدود جوانهای حزب اللهی تحت فرمان اوست. سوال اینجاست که چرا پس از گذشت سالها باید شاهد چنین برنامه هایی باشیم؟ چرا اینقدر دیر؟ چرا فقط یک یا دو برنامه؟ چرا شبکه های متعدد تلویزیون که هرکدام با میلیاردها تومان در سال شارژ می شوند و همه شان هم گروه برنامه ساز سیاسی و اجتماعی و ظاهرا مدیران انقلابی دارند هیچ کدام تا به حال کاری نکرده اند؟ چه کسی فرمان می دهد که همه شبکه های تلویزیونی پر از برنامه های هزینه بَر و خسته کننده آموزش آشپزی، تنظیم خانواده، مهارت های رانندگی و جنگ های زرد و لمپن ورزشی باشد ولی هیچ کدام حتی یک مستند چشم گیر تاریخی یا فرهنگی برای آموزش انقلابی مردم ارائه نکرده باشند؟

     چرا درباره «روبه فردا» و «دیروز، امروز، فردا» صحبت نمی کنید؟ آیا آنها محصول سیاست و تدبیر سازمان نبود؟

    هرچند باید از اینکه به خاطر اعتماد مدیران توانستیم چنین برنامه هایی تولید کنیم خدا را شاکر باشیم اما باید اعتراف کنم اینها هم چندان ربطی به سیاست های سازمان نداشتند. آنها در ابتدا خبر نداشتند که ما در شبکه سه داریم چه می کنیم. روبه فردا بتدریج شکل گرفت. بد نیست این خاطره را بگویم تا دریافت کنید که در وقایع بعد از انتخابات چه خبر بود:

    یکی از مدیران ارشد سازمان با شبکه تماس گرفته بود که تا می‌توانید فیلم های سینمایی پخش کنید. آن روز گلایه می‌کرد که اینها چیست که پخش می کنید؟ بروید هری پاتر پخش کنید اینها نیایند بیرون! (من آن موقع مشاور مدیر شبکه سه بودم) برایم من خیلی عجیب بود این حرفها و این سیاست ها.

    من آن ایام برنامه «ایران88» را اجرا می کردم. اغتشاش گران سازمان را محاصره کرده بودند. با کمک حراست از در دیگری وارد سازمان شدم. رفتم پیش همان مدیر و گفتم به من یک دوربین و یک صدابردار بدهید بروم میان همینها که جلوی سازمان هستند. بگذار ببینیم چه می گویند. بگذارید همین حرف‌ها را بیاوریم در رسانه بگوییم و جوابش را بدهیم. آن روزها بی بی سی وسایر شبکه های ضد انقلاب بطور زنده خیابان های تهران را پوشش می دادند آن وقت ما داشتیم هری پاتر پخش می‌کردیم!

    ماجرای 9 دی باعث شد تا پس از چند ماه دوری مجددا به تلویزیون برگردم. در صحبتی که با نادر طالب زاده داشتم تشویقم کرد که سمت و سوی برنامه را تغییر دهم. آن برنامه بعد از یک هفته تبدیل شد به مناظره ها و بعد هم به «دیروز، امروز، فردا».

     یعنی آوردن کسانی مثل حاج سعید قاسمی، فواد ایزدی، فروز رجایی فر، مسعود دهنمکی، حمید رسائی، حسن عباسی، صفار هرندی، سعید زیباکلام، حسین کچویان و برنامه های موثری چون حضور پناهیان، میرباقری و نبویان که برای اولین بار و در هیأت و رفتار جدید رسانه ای ظاهر شدند...

    برخی از این مهمان‌ها را که نام بردید کاملاً مخفیانه و بدون هماهنگی می‌آوردیم. در همان ابتدا هم گاهی با برخورد تند مدیران ارشد مواجه شدیم. بعد که اوج استقبال مخاطبان را دیدند و برای برنامه ها تقدیر نامه گرفتند، طبعاً کوتاه آمدند. البته نباید انکار کنم که غیرت و جدیت برخی مدیران هم اگر نبود، همان اول جلوی کار ما گرفته می‌شد.

     یادم هست که وقتی یکی از همین مهمان ها را که شما نام بردید دعوت کردیم و نامش از شبکه زیرنویس شد بلافاصله یکی از مدیران ارشد تماس گرفت و تعابیر تندی علیه ایشان بکار برد و ما را بازخواست کرد که چرا از چنین کسی دعوت کرده ایم! حالا ما با زحمت فراوان موفق شده بودیم که این سردار انقلابی را راضی کنیم تا بعد از سال‌ها به قاب تلویزیون برگردد. آن برنامه، بی‌شک یکی از بهترین‌های سال‌های اخیر تلویزیون شد. هنوز هم درباره اش حرف می زنند. بعدا دیدید که از برنامه تیزر ساختند و همه جا پخش کردند که بله رسانه وظیفه‌اش را در بصیرت افزایی و آگاهی بخشی انجام داده است! تازه از مجلس هم لوح تقدیر گرفتند.

     چرا  «دیروز، امروز، فردا» با این مخاطب فراوان و با این موفقیت متوقف شد و چرا مجدداً راه افتاد؟ چرا شما در سری جدید همکاری ندارید؟

    هنوز وقت آن نشده که اصل ماجرا را بیان کنم. خیلی حرفها هست که محفلی است و در رسانه ها نمی توان گفت. همین قدر اشاره می‌کنم کسانی که آنتن را در اختیار دارند همه چیز با کم و زیادش می توانند بگویند ولی یک خط قرمز غیر رسمی وجود دارد آن هم اینکه از خود رسانه انتقاد نکنید. بسیاری از کسانی که در کمپین های دعوت از سران فتنه حاضر بوده اند و با برنامه هایشان آبروی نظام را برده اند از حمایت های بی دریغ مدیران بهره مندند ولی دیگرانی که گاهی ناپرهیزی کرده اند و گلایه و انتقادی از مدیران صدا و سیما طرح کرده اند، حتی کارشان به حراست هم کشیده می شود!

    در سری جدید هم از من خواستند که با آنها همکاری کنم ولی از آنجا که حدس می زدم چه انتظاراتی از برنامه مطرح شود و سمت و سوی آن چگونه طی شود نپذیرفتم. هرچند نهایتاً پذیرفتم که به عنوان مشاور به دوستانم کمک کنم که البته برای شرکت در جلسات دعوت نشدم.

     بالاخره در قبال این روند حاکم در صدا و سیما چه باید کرد؟ خیلی از مردم از این وضعیت ناراضی اند ولی دقیقا نمی دانند چه باید بکنند؟ بسیاری از مدیران ارزشی صدا و سیما هم از این روند ناراحت هستند... چه باید کرد؟

    روش درست را در سه اتفاق می دانم. اول ساختارهای نظارتی اند. هیچ نظارت دقیقی از بیرون رسانه ملّی را کنترل نمی‌کند. البته مجلس در چند ماه اخیر حساسیت هایش بیشتر شده ولی هنوز ساختارهای موجود اجازه دخالت و نظارت بیشتر را نمی دهند. طبق قانون اساسی سازمان باید با تدوین و تصویب قوانین اداره شود ولی هنوز چنین قانونی موجود نیست. بتازگی مجلس پیگیر تصویب قانون جامع صدا و سیما شده است که اگر درست پیش برود اتفاق بزرگی خواهد بود. شورای نظارت موجود هم آن چیزی نیست که باید باشد و مقام معظم رهبر بارها گفته اند که نظارت پیش از تولید را می خواهند ولی شورای فعلی اینطور نیست. فعلا که ما فقط اسمش را می‌شنویم. البته صدا و سیما هم با زرنگی بیشتر تقدیرهای شورا را اعلام می کند و نه بازخواست‌هایش را!

    اتفاق دوم حساسیت و مسوولیت عموم مردم است. رسانه باید خودش را به شدت تحت کنترل و نظارت مردم و به خصوص جریان حزب الله بداند. نباید جرأت کند که خلاف کند. چرا هر حزب اللهی یک وبلاگ نداشته باشد که بلافاصله در مواقع لزوم تیغ انتقادش را بکشد. چرا در مجامع و رسانه‌ها انتقاد از روند نامناسب صدا و سیما اینقدر کمرنگ است. من چند سال است که یک از وظایفم را نقد جدی صدا و سیما قرار داده‌ام و این را رسالتی می دانم که حضرت آقا بر عهده مثل من قرار داده اند.

    آقا فرمودند که نسبت ایشان با صدا و سیما مثل نسبت من با وزارتخانه پست و تلگراف و تلفن است! ایشان فرمودند که فقط رئیس را انتخاب می‌کنند. یعنی نظارت فرآیند خودش را دارد. ایشان گفته اند من انتقادهایم را دارم که خیلی از اوقات هم آقایان عمل نمی کنند. انتقاد وظیفه همه است.

    اتفاق سوم و اساسی آنست که در رادیو و تلویزیون به انبوه جوانان خوش فکر،‌ متعهد و و انقلابی اعتماد شود.  برنامه‌های شوک، راز، شاخص، مستند فرماندهان و برخی برنامه های مبتکرانه معارفی نشان می دهد که ظرفیت عظیمی در جوانان حزب اللهی وجود دارد و مشکل در اعتماد به آنهاست و مسئولان عالی سازمان باید به این بچه‌ها اعتماد کند و جو حاکم را بشکند.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

     یادداشت من در شماره سوم هفته نامه "? دی"

    یادداشت زیر را مدتی پس از انتخابات نوشتم ولی در آن اوضاع و احوال احساسی، مجالی برای خواندن دقیقش پیدا نشد. طبعا برنده های انتخابات می گفتند آفرین و افسردگان آن، حرفهای تندی می زدند. ولی این مطلب نه با انگیزه ی تحقیر نوشته شده و نه با نیت سیاسی. این هم یک برش و فهم اجتماعی است از یک اتفاق سیاسی...

    آیا جریان سبز یک جنبش جنسی بود؟

    گروه های اعتراضی مانند «رپ» و «هوی متال» سیر تطور قابل مطالعه ای در کشورهایی چون امریکا داشته اند. شاید باورش دشوار باشد ولی جنبش رپ نخستین بار در قالب یک جنبش سیاسی ضد نظم و ضد حاکمیتی و به عنوان نتیجه ی شکاف نسلی(Generation Gap) در امریکا شناسایی شد. معروف ترین ترانه ی گروه های موسیقی رپ در دهه های پایانی قرن بیستم ترانه ی دکتر آلبان(Alban Nwapa) بود که در حمایت از فلسطین و ابراز انزجار از جنایت های رژیم صهیونیستی سروده شد. نهادهای مطالعاتی وابسته به دولت امریکا اعلام کردند اعتراض و پرخاش جوانانه از سطح پرخاش های انفعالی گذشته است و تشکیل گروه های اینچنینی نشانگر ورود اعتراضات جوانان به سطحی عمیقتر و خطرناکتر است. بنابراین دولت امریکا خیلی زود و با تکیه بر شناختی مبنایی که از جنبش های جوانان بدست آورده بود، رپ و سایر جریان های مشابه را سیاست زدایی کرد و تم اصلی مخالفت را به سمت دیگری کشاند که نتیجتاً کسانی چون ام.سی.هامر (Hammer,M,C) به عنوان پیشروان نسل دوم رپرهای امریکایی ترانه هایی سخیف با موضوعاتی چون تقبیح خانواده و سنت های متعارف اجتماعی را برجسته کردند.

    نکته ی ظریفی در سیاست های اجتماعی دولت امریکا وجود دارد. تحلیلگران معتقدند جریان شکاف نسلی اتفاقی همه گیر و غیرقابل اجتناب است و بهتر است دولت ها بجای رد یا انکار آن به بحث درباره ی شیوه ی مدیریت آن بپردازند چراکه در غیر اینصورت این جنبش ها با رفتاری غیرعقلانی و صرفاً‌ احساسی و هیجانی به نوعی تضاد با نظم و نظام سیاسی و اجتماعی حاکم بدل می شوند. اما شکاف نسلی چگونه و با چه تعریفی به این نقطه می رسد؟

    جامعه شناسان شکاف نسلی را نوعی گپ و انقطاع اجباری بین بلوغ زیستی-جنسی و بلوغ اقتصادی-اجتماعی می دانند. توضیح اینکه جوانان در سنین 13 تا 18 سال بطور کامل به بلوغ زیستی-جنسی می رسند ولی در جوامع امروزی رسیدن به بلوغ اقتصادی-اجتماعی که به معنای شناسایی فرد به عنوان یک هویت مستقل اجتماعی است یقیناً‌ میسر نخواهد بود. هنگامی می توان از این هویت مستقل سخن گفت که جوان بتواند در اداره ی مالی و اقتصادی خود مستقلاً عمل کند و به عنوان یک فرد اثرگذار در پازل اجتماعی واجد نقش باشد. بنابراین بلوغ اقتصادی-اجتماعی با مقوله ی اشتغال ارتباط مستقیم پیدا میکند. به هیچ وجه متصور نیست که جوان امروز مانند جوان جامعه ی سنّتی در 15 سالگی با پیوستن به فعالیت های اقتصادی خانوادگی براحتی ازدواج کند وبه عنوان یک عضو رسمی جامعه پذیرفته شود.

    بنابراین سیاستگذاران غربی با این واقعیت مواجه بودند که چگونه این پرخاش زیستی-جنسی را پاسخ گویند. نگرش های واقع بینانه کشورهای غربی را به این سمت سوق داده اند که بجای تلاش برای پایین آوردن سن بلوغ اقتصادی-اجتماعی، راهی برای حل معضل بلوغ زیستی-جنسی بیابند چرا که در خوشبینانه ترین حالت هم نمی توان برای همه ی جوانان زیر بیست سال زمینه ی استقلال اقتصادی فراهم کرد در حالیکه آنان بطور فزاینده ای با هیجانات شهوانی دست به گریبان اند. غرب این ماجرای پیچیده را با انقلاب جنسی مدیریت کرده است. تحلیلگران غربی معتقدند با آزادی و اباحیگری جنسی می توان طوفان و تنش جوانان را مدیریت کرد و از انتقال پرخاش به مرحله ی سیاسی و ضد نظم ممانعت کرد. تأسیس کلوب های شبانه و ساماندهی اماکن ویژه برای اختلاط آزادانه ی پسران و دختران و در عین حال حمایت از فرزندان احتمالی روابط غیر رسمی از این دسته راهکارهاست.

    بخاطر می آورم که یکی از رایزن های فرهنگی ایران در آلمان از قول یکی از سیاستمداران بنام آلمانی مورد سوال واقع شده بود که شما پس از انقلاب با بستن مشروب فروشی ها، کلوب های شبانه، خوابگاه های مختلط و مبارزه با مواد مخدر چگونه موفق به مدیریت جامعه جوان خود می شوید؛ و این را اعتراف کرده بود که اگر یک شب در آلمان کلوب های شبانه تعطیل باشد، فردا روز اعتراضات خیابانی است.

    نیازی به توضیح ندارد که برای جمهوری اسلامی ایران نه فهم مسأله و نه روش های حل آن شباهتی با مدل غربی آن نخواهد داشت. طبعاً می پذیریم که مفهوم بلوغ زیستی-جنسی با فهم غربی آن یکسان است ولی برای تفکر دینی، دوران جوانی فقط یک مسأله یا بحران نیست بلکه فرصتی دانسته می شود که می تواند زمینه ی تحقق اهداف بلند دینی-انقلابی را فراهم کند. ممشای امام در تعامل جدی با جوانان به عنوان حاملان اصلی نهضت، اتفاقی شگفت است که جای مطالعه ی بسیار دارد. از طرفی نیاز زیستی-جنسی جوانان ایرانی واقعیتی است که قابل انکار نیست و روش اباحیگرایانه ی غرب هم از اساس با اهداف فرهنگی و مبانی انقلاب اسلامی در تعارض است.

    در حال حاضر جوانان ایرانی در بسیاری از نقاط حتی در سنینی پایینتر از 14 سالگی به بلوغ زیستی-جنسی می رسند و مسائلی چون بهبود تغذیه و عوامل محرکی مانند بی مبالاتی های رسانه ای و شیوه های پوشش دختران و از طرفی اوقات فراغت فراوان این مرحله را وارد مرحله ی جدیدتری می کند. این نوشتار در صدد ارائه ی راهکار برای حل این معضل نیست. آنچنان که از عنوان یادداشت برمی آید صرفاً ارائه ی توضیح جدیدی از ماجراهای پس از انتخابات مدّ نظر است.

    رهبران سیاسی اعتراضات پس از انتخابات حمّالی جریان اعتراضی را بر گرده ی جوانان و دانشجویان گذاشتند. هرچند عدم اقناع کافی و پاسخ مستدلّ منشأ برخی تعارض های فکری و سیاسی و ریشه ی مخالفت عده ای به حساب می آید اما معتقدم زمینه ی گسترده تر شدن مقطعی اعتراضات در میان جوانان،‌ همانطور که گفته شد، تنش و طوفان احساسی مبتنی بر ناکامی در ارضای نیازهای طبیعی است. جوانان و دانشجویان امروز ایران در چه فضایی حضور اجتماعی دارند. اختلاط محدود دختران و پسران در محیط های دانشگاهی و در عین حال عدم امکان اطفای هیجانات طبیعی نوعی ناکامی محرّک را باعث می شود. استنلی هال روانشناس مشهور مسائل جوانان از این مسأله با عنوان «طوفان و تنش(Storm & Stress)یاد می کند. همچنین در جامعه شناسی کجروی این مسأله در دسته ی تئوری های پرطرفدار «ناکامی-پرخاشگری» مورد بررسی قرار می گیرد(Frustration-Aggression) .

    بی تردید شما هم مکرّراً‌ در کلاس های درس و جلسات سخنرانی با استدلال و استنادهای فراوان به شبهات ذهنی و فکری راجع به جریانات پس از انتخابات مواجه بوده اید ولی نهایتاً عده ای دختر و پسر جوان را می بینید که علیرغم شکست تئوریک در پاسخ به استدلال ها بر مخالفت و پرخاشگری خود ادامه می دهند. این پرخاش نه از جنس عدم اقناع که ریشه ای زیستی-جنسی دارد و ناخواسته به عنوان واکنشی به ناکامی های طبیعی ابراز می شود. از آن جهت بر این نکته تأکید دارم که باید واقع بینانه جریان های دانشجویی و رفتارهای خاص آنها را مورد واکاوی قرار داد و عجولانه بخاطر یک واکنش هیجانی آنها را داخل در جرگه ی مخالفین نظام یا منافقان ندانست.

    غالب معترضین جوان حتی ابتدایی ترین مفاهیم و جریان های سیاسی را نمی شناسند. آنها حتی از دلیل واقعی اعتراض خود بی اطلاع اند؛ این بی اطلاعی زمینه ی بسیار مناسبی برای کسانی است که بدنبال سوءاستفاده از هیجانات پرخاشگرایانه ی جوانان هستند.

    غالب اعتراضات رادیکال در دانشکده های فنی آغاز می شود و نه دانشکده های سیاسی یا فلسفه و از طرفی دانشجوهای شهرستانی بخاطر بهرمندی بیشتر از پاسخهای سنتی اجتماعی و پاکی فضای فرهنگ عمومی و عدم وجود محرک های محیطی بسیار کمتر از تهرانی ها برای پیوستن به اعتراضات بی مبنا مجاب می شوند.

    معتقدم تفاوت زیادی بین اعتراضات جوانان و دانشجویان در ماجراهای پس از انتخابات با شادی های خیابانی پس از راهیابی ایران به جام جهانی 1998 فرانسه و همچنین شادی های ساختارشکنانه شان در چهارشنبه سوری نیست. مسوولان کشور باید برای این اعتراضات در دو سطح کاملا متفاوت بیاندیشند. سطح اول اقناع فکری و تبیین مکفی است که زمینه های رفع شبهه و ابهام را برطرف می کند و دیگری راه حلّی مبنایی برای مدیریت نیازها وهیجانات زیستی-جنسی جوانان که ارتباط نزدیکی با نشاط اجتماعی، ازدواج(حتی ازدواج موقت) و‌ فعالیت های گروه های ثانویه دارد.

     



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   31   32   33   34   35   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی