سفارش تبلیغ
صبا ویژن







 

قسمت اول: خدایش بیامرزد...!

 

به نقل از وبگاه حقیقت محض

یادش به خیر! پروفسور محمد مشکوه را می‌گویم! استاد پیر و کهنه‌کاری که مدتی افتخار آموختن از او نصیبم شده بود. پیرمردی ساده اما بسیار عمیق و علمی! کسی که در سه رشته‌ی اقتصاد، حقوق مالیه، و اقتصاد سیاسی استاد بلا منازع بود...! یادش به خیر، سال 88 از دستش دادیم.

 خاطرم هست آخرین درسی که با او داشتم،  برای مطالعه به ما جزوه‌ای داد، با عنوان توسعه. اما موضوع جزوه، چیزی فراتر از مبانی تئوریک توسعه بود. در آن جزوه به مساله‌ی توسعه برای کشورهای جهان سوم از منظری سیاسی نگاه شده بود که برایم جالب بود...

می‌گفت خیلی اوقات کشورهای در حال توسعه تلاش می‌کنند با انجام اصلاحات اقتصادی، گام‌هایی بزرگ برای توسعه اقتصادی بردارند. اما مردم، به دلیل عدم توسعه‌ی سیاسی و فرهنگی، توان تحمل فشارهای ناشی از طرح‌های توسعه را ندارند. همین امر موجب توقف این طرح‌ها می‌شود. این توقف اولا مردم را از توسعه ناامید می‌کند، دوما آنها را نسبت به طرح‌های توسعه‌ی بعدی بدبین می‌سازد، و ثالثا آثار شدیدا مخربی بر اقتصاد برجا می‌گذارد.

خاطرم هست برای آن درس، تحقیقی ارائه کردم. مقاله‌ای از پروفسور هاشم پسران، استاد بلامنازع اقتصادسنجی و عضو هیئت علمی کمبریج انگلستان را برایم آورده بود و گفته بود ترجمه کن و سپس در کلاس بیاور و ارائه کن. در آن مقاله هم به موضوع مشابهی پرداخته شده بود. مقاله راجع به سیاست‌های اصلاحات اقتصادی دوران موسوم به سازندگی بود که در آن نشان داده شده بود هر کدام از این طرح‌ها طی چه فرآیندی و به خاطر کدام فشار سیاسی تحمیل شده به دولت، متوقف شدند و توقفشان چه آثار معکوسی بر اقتصاد کشور به جا گذاشت.

سپس خود استاد توضیح دادند که این مخالفت‌های سیاسی ریشه در چند مساله‌ی فرهنگی داشته است. ایشان که در فرانسه درس خوانده بودند، این کشور را مثال زدند و توضیح دادند:

اولا سطح آگاهی مردم فرانسه از معنا و مفهوم مولفه‌های علوم انسانی و به خصوص اقتصادی، بالاتر از جهان سومی‌ها است و بدین ترتیب تعداد بیشتری از مردم توان ادراک معنای سیاست‌های اصلاحی را دارند. به عبارت دیگر، اگر به بیماری بگوئیم که غده‌ی سرطانی‌اش باید عمل شود، زمانی به درد و رنج محتمل در عمل رضایت می‌دهد که از معنا و مفهوم سرطان آگاه باشد. فلذا وقتی در کشورهای جهان سوم، مردم از ماهیت اصلاحات اقتصادی نامطلع باشند، و تنها قرار باشد فشارهای اصلاحات را متحمل شوند، چگونه می‌توانند به آن تن داده و از عواقب آن استقبال کنند.

ثانیا مردم در کشورهایی چون فرانسه، اگرچه به سیاستمداران خود سخت بدبین هستند، لیکن این بدبینی موجب می‌شود نظارت را بر عملکرد سیاستمداران سخت‌تر کنند و نه آن که خودمختارانه سر از جراحی باز زده و یا ناامیدانه از سپردن اصلاح خود به متخصصین خودداری کنند. چرا که می‌دانند توقف اصلاح، به معنای ماندن در وضعیت موجود و عقب افتادن از سایر رقبا خواهد بود.

نکته‌ی سوم این است که کشورهایی چون فرانسه، نقش خواص بسیار ژررنگ‌تر از عوام است. آنچه جامعه‌ی فرانسه را هدایت می‌کند خواص جامعه هستند و نه مخالفت‌های مردمی آشوب‌طلبانه. فلذا اگر تصمیمی بخواهد اتخاذ شود، مسلما این اتفاق در خیابان‌ها نخواهد افتاد. بلکه چارچوبی قانونی برای رسیدن به قدرت تصمیم‌گیری وجود دارد که خروج از آن غیر ممکن است. به عبارت دیگر اگر مردم از درد حاصل از جراحی می‌نالند، این ناله نباید موجب شود پزشک، دست از جراحی بکشد. اگر پزشکی به کاری که می‌کند اطمینان دارد، باید بعد از تزریق مسکّن‌هایی، کارش را ادامه دهد. البته هیچ پزشکی بیمار را به خاطر بروز دردش مواخذه نمی‌کند. بلکه فریاد بیمار، به معنای لزوم افزایش مسکّن و حتی گاهی راهنمای خوبی برای تشخیص بروز اشتباهی در جراحی خواهد بود!

اما نکته‌ی آخر که منظور اصلی من از نگارش این متن است این است که نگاه مردم کشورهای موسوم به توسعه‌یافته، به مشکلاتشان اساسا از نگاه کشورهای جهان سومی متفاوت است. به قول استاد، در فرانسه هر روز، لاجرم یک یا چند اعتصاب و اعتراض در جریان است. اما در هیچ یک، نظام حاکم بر فرانسه، و قانون اساسی آن مورد مواخذه قرار نمی‌گیرد. هیچ کس هم خواهان لغو حکم رئیس جمهوری نیست و اگر ایرادی در کار است که مورد شکایت مردم است، مردم تنها نسبت به همان ایراد شعار می‌دهند. هیچ کس به سوسیال دموکراسی حاکم بر فرانسه فحش نمی‌دهد. هیچ کس مسائل مختلف را با هم در نمی‌آمیزد. اعتراض برای هر موضوعی، کاملا جداگانه ابراز می‌شود.

اما در کشورهای جهان سومی مثل ما، بروز هر مشکلی به معنای ناکارآمدی نظام حاکم تلقی می‌شود و دفاع از نظام حاکم هم ظاهرا بدین معنی خواهد بود که بگوئیم هیچ مشکلی نداریم!

به عنوان مثال وقتی در دولت هشتم عده‌ای معلم در اعتراض به کم بودن حقوقشان اعتراض می‌کنند، به خاطر کم بودن حقوقشان، برخی شعارهای ضد نظام نیز سر می‌دهند، و از طرف دیگر هم، اعتراضشان، به مخالفت با نظام تعبیر می‌شود و عده‌ای از ایشان بازداشت می‌شوند. این یعنی قانونِ یا همه یا هیچ! یا نظام را به همین شکل موجود می‌پذیریم یا هیچ نظامی را نمی‌پذیریم.

این البته فقط مشکل ما نیست! در برخی کشورهای جهان سومی، در عرض چند سال با چند کودتا، چند دولت عوض می‌شوند، و با آمدن هر دولت جدیدی هم مردم ظاهرا خوشحال می‌شوند. البته ناآگاهی مردم موجب می‌شود فکر کنند با آمدن دولت جدید وضع بهتری خواهند داشت اما دیری نمی‌پاید که می‌فهمند این دولت نیز به کار نیامده و دولتی دیگر را مطالبه باید کرد!

نکته‌ی جالب در کلام استاد این بود که معتقد بود کشورهایی چون فرانسه، انگلیس و امریکا، برای ساختن فرهنگی چنین، در کشورهای جهان سوم تلاشی بی‌وقفه می‌کند. حتی دولت‌هایی که دست نشانده‌ی خود این‌ها هستند نیز همیشه از سوی ایشان زیر سوال هستند تا نتوانند به ثبات کامل رسیده و امنیت روانی را در جامعه تثبیت کنند.

بسیاری از اوقات تنها یک طرح توسعه‌ای و رو به جلو کافی است تا با اعمال فشار رسانه‌ای، اوضاع را در این کشورها متشنج کنند و توسعه را با ابزاری سیاسی متوقف سازند.

البته بستر این کار را ما برایشان فراهم می‌کنیم. با درهم دیدن مسائل، و ادغام ناراحتی‌مان از مشکل موجود، با سایر مشکلات. این البته یک امر دو سویه است که همواره در کشورهای جهان سومی هرگونه ابراز دردی، دشمنی با نظام، و هرگوه دردی، ناکارآمدی نظام تلقی می‌شود. مشکلی که من نامش را فرهنگ امنیتی می نامم!

پ‌ن:

?- آنچه به نقل از اساد گفته شد، برداشت آزاد من از فرمایشات ایشان بود و نه عین آنچه ایشان فرموده بودند.

?- این مطلب را ادامه‌ای است که اگر خدا توفیق دهد یکشنبه شب آتی خواهم فرستاد!



 

به نقل از وبگاه حقیقت محض

 

این روزها به هر وبلاگ و سایتی که سر می‌زنی، پر است از زندگی و شیرینی، سرشار از سرور و تبریکات، مملو است از سبزه و سنجد و نبات، لبالب است از دعا و راز و نیاز، و پر تاب و تب از نیاز و ناز.

نوروز، روز نوی ایران زمین، با آمدن بهار فرا رسیده است، و نور شادی دل ایرانیان را شاد کرده است.

جای غم نیست در این روزهای نکو، که بهار شادی‌ها فرا رسیده و نوری تازه در آسمان پهنه‌ی هستی تابیده و شکوفه‌ها از پس سرمای زمین و زمان شکفته و چشم زمستان در این بهار دل‌نشین آشفته...

در این بهار که طبیعت به شادی مشغول است، طبع ما بی‌دلان ناخواسته ملول است. ملولم از این همه سردی، درد ما نیست جز ز بی دردی!

 

در بهاری چنین که می‌بینی

سفره‌ی هفت سین که می‌چینی

کودکانی در این زمین هستند

بغض‌هایی که سخت بشکستند

دست‌هایی به خون خود خیسند

برگ‌هایی هنوز می‌ریزند

مادرانی هنوز بی‌تابند

طفل‌هایی که گشنه می‌خوابند

در فلسطین جوانه‌ها پیرند

غنچه‌هایی که بسته می‌میرند

از جفای خزان دلم خون است

خاک غزه دوباره گلگون است...

 

این روزها برایم عید نیست! زمانی که می‌دانم چنگال توطئه‌ها، گلوی دین و غیرت و آئین‌مان را گرفته و می‌فشارد، و خنجر نادانی و فرتوتی و خودخواهی عده‌ای نابخرد نامسلمان، از پشت با "مرگ بر قدس"‌ها و "نه غزه نه لبنان‌"ها، جگرمان را می‌درد و خون‌آبه‌های درد و رنج را از کلاممان برون می‌ریزد...

چگونه با این درد بسازم، و چگونه بی‌توجه از کنار این بی‌دردی گذر کنم؟! خاطرم هست روزی را که زمزمه می‌کردم با سامی یوسف، نغمه‌هایی را، و می‌گریستم و عهد می‌بستم...

Try not to cry, little one… you"re not alone, I"ll stand by you.

Try not to cry, little one… my heart is your stone, I"ll trough with you…

حالا نه دل دارم که دلم را نزد او بفرستم، نه در کنارش ایستاده‌ام. حالا باید بگویم به آن کودک بی‌نوای فلسطینی، که گریه کن عزیزم، که من هم تنها خواهم توانست با تو در گریستن هم‌آوا شوم، که با هم بگرییم از آنچه بر ما می‌رود و از آن بی‌خبر و بی اعتنا می‌گذریم...

آری! می‌گذریم... بگذریم...بگذریم...بگذریم...!

ما بی‌دلان که عید نداریم... اما اگر شما دارید... عیدتان مبارک!!!

موسیقی و متن سرود سامی یوسف، هدیه نوروزی من به حامیان نوروزی قدس شریف!



 

فرض کنید قرار است یک ساختمان به مدیریت شما ساخته شود. یک کامیون آجر در هفته، دو بنا و شش کارگر در اختیار دارید...

حال فرض کنید تعداد آجر، بنا و کارگر همگی دو برابر شود. با در نظر گرفتن این فرض، سرعت پیشرفت کار ساختمان چه میزان افزایش خواهد یافت؟! مشخص است... دو برابر خواهد شد!

اما حالا فرض کنید بودجه‌ی فرهنگی کشور دو برابر شود. حال چه میزان رشد در فرهنگ کشور را شاهد خواهیم بود؟! طبیعتا می‌فرمائید کمتر از دو برابر! مثل همین ماجرا را کم و بیش می‌توان به بودجه‌ی عمرانی کشور یا سرمایه گذاری‌های دیگری از این دست نیز تعمیم داد!

این مثال ساده را زدم تا بهتر بدانیم نگرش مهندسی به علوم انسانی یعنی چه!

 

ادامه مطلب...

 به نقل از حقیقت محض

 

فصل اول: امام خمینی:

صدها سال است که روحانیت اسلام تکیه ‌گاه محرومان بوده است... این ظلم فاحشى است که کسى بگوید دست روحانیت اصیلِ طرفدار اسلام نابِ محمدى، با سرمایه‌داران در یک کاسه است و خداوند کسانى را که اینگونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر مى‌کنند، نمى‌بخشد.

 روحانیت متعهد، به خون سرمایه‌داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتى نداشته و نخواهد داشت...

البته بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدس‌نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزه‌هاى علمیه هستند افرادى که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدى فعالیت دارند. امروز عده‌اى با ژست تقدس مآبى چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام مى‌زنند که گویى وظیفه‌اى غیر از این ندارند...

استکبار وقتى که از نابودى مطلق روحانیت و حوزه‌ها مایوس شد، دو راه براى ضربه‌زدن انتخاب نمود، یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راه‌هاى نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متاسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه‌اى کارگر شده است...

(گزیده ای از تقریرات خمینی کبیر در پیام تاریخی‌شان موسوم به منشور روحانیت)

فصل دوم: هاشمی:

یادش به خیر! سال دوم دانشگاه بودم. پنج سالی می‌گذرد از آن روزها...

استادی داشتیم خوش‌رو و خوش‌سخن. اسمش آقای هاشمی ‌بود! اما نه آن Hashemi 2005

در اوج گفتگوهای انتخاباتی دولت نهم بودیم. هنوز کار به دور دوم نکشیده بود. در هر کلاسی که وارد می‌شدی به جای بحث‌های علمی، خطابه‌های انتخاباتی بود که رد و بدل می‌شد.

اما سید صالح کار خودش را می‌کرد. نه اینکه آدم سیّاسی نباشد! نه! نمی‌‌خواست وقت کلاس صرف بحث ‌های صرفا سیاسی بشود!

اما بالاخره یک بار آنقدر دوستان به پر و پایش پیچیدند که لب به سخن گشود! البته باز هم سخنش بیشتر علمی بود تا سیاسی! آنقدر علمی بود که اگر دروغ نگفته باشم از کل درس‌های سال دوم تنها همین درس را به خاطر دارم!

-         نمی‌خوام  مثل بقیه فقط بگم به کی رای بدین و یک سری بحث سیاسی بهتون تحویل بدم. فقط می‌خوام توجه شما رو به یک نکته جلب کنم. یه سوال که برای خودم هم جالب بوده!

دقت کردین؟! از هشت تا کاندیدا دوتاشون روحانی هستن! روحانیون با سابقه‌ای هم هستن! اما من در تبلیغات هیچ کدومشون شعاری که اسلامی باشه و خواسته‌های اسلام توش مطرح شده باشه ندیدم. یعنی برنامه‌های اسلام برای اداره‌ی جامعه، توی دستور کار این عزیزان نیست!

اما بعضی کاندیداهای دیگه که روحانی هم نیستن دارن با شعارهای اسلامی، مثل عدالت، فقرزدایی و مانند اون، به محبوبیت بیشتری دست پیدا می‌کنن! به نظر شما این بیان کننده‌ی چه مساله‌ای می‌تونه باشه؟!

کمی‌مکث کرد. نگاهی به جمع ساکت بچه‌ها انداخت. بعد ادامه داد:

-         وقتی کسانی که اسلام رو می‌شناسن و وظیفه‌ی تبیین رفتار حکومت اسلامی بر عهده‌ی اونها است، از مسیر اهداف اسلام فاصله می‌گیرن، برای جامعه‌ی اسلام خواه ما خلاءی به وجود میاد، که دیگران مجبور به پر کردنش می‌شن. و وقتی کسانی که اسلام رو درست نمی‌شناسن متصدی حرکت دادن مردم به سمت اسلام می‌شن، این یعنی اسلام در معرض خطره!!!

فصل سوم: مشایی:

در حالی که اسفندیار رحیم مشایی، تنها مدت یک یا دو سال است که به عنوان یک تئوریسین اسلام شناس!!! برای بعضی‌ها مطرح شده است، من سال‌ها است که از آسیب‌هایی که امثال ایشان به جریانات مذهبی زده‌اند احساس رنجش و عذاب می‌کنم.

زمانی که آقای احمدی‌نژاد هنوز شهردار بودند و رحیم مشایی معاون فرهنگی و هنری شهرداری، همیشه مهمترین انتقاد من به جناب احمدی‌نژاد این بود که چرا این همه بودجه صرف کمک مالی به چاپ تصاویر و تمثال‌های دروغین و مجعول شهدای کربلا شد که نه تنها حرکتی دینی نبود، بلکه با توجه به شریعت اسلامی و باورهای شیعی، حرکتی خلاف جهت حرکت علمای شیعه محسوب می‌شد.

این‌ها را نمی‌گویم که صرفا بر زخم‌ها نمکی پاشیده باشم، یا سخنی مکرر را بازگو نموده باشم. سوال من این است... چه شد که بدین‌جا رسیدیم؟

اسلام‌شناسان ما را چه شد که مشایی شد تئوریسین اسلام شناسی ما؟!

چرا در حالی که بیش از بیست رساله‌ی عملیه‌ی فردی از علمای در قید حیات در دسترس همگان است، حتی یک رساله حول بیان احکام حکومتی فقه نوشته نشده است تا روشن شود چه رفتارهایی در حکومت، مطابق دین صورت گرفته و چه رفتارهایی غیر دینی است؟!

تا کی نگاهمان به احکام حکومتی‌ای چون امر به معروف و نهی از منکر، خمس و زکات تنها نگاهی فردگرایانه است؟ آیا نباید وظیفه‌ی دولت در قبال این احکام تعیین شود؟

آیا از "سیاست ما عین دیانت ما است" تنها آموخته‌ایم که مسائل سیاسی‌مان را رنگ دینی بزنیم؟

پس کی قرار است دینمان را به عرصه‌ی سیاست ببریم و اجرائی کنیم؟ پس فرمان رهبر انقلاب برای جنبش نرم‌افزاری و تولید علم چه شد؟!

کجای کاریم ما؟!!!



(به نقل از حقیقت محض)

می‌خوام یه سوال ازتون بپرسم. به نظر شما اولین چیزی که توجه یک خارجی رو هنگام رفت و آمد در ایران جلب می کنه چیه؟

به تصویر زیر نگاه کنین... واقعا تشخیص این که کدوم عکس در ایران گرفته شده و کدوم در خارج از ایران کار سختی به نظر نمیاد!

فکر می کنین علت این اختلاف فاحش چیه؟!

 

اشتباه نکنین! موضوع این پست اصلا در مورد رانندگی در ایران نیست! بلکه می‌خوام به دلایل و خصائص پدیده‌ای کلی تر موسوم به "ساختارگریزی" بپردازم. پدیده‌ای که امروزه غالبا جزو مختصات جوامع جهان سومی شناخته میشه!

این پستم کمی طولانی شده، اما فکر کنم ارزش خوندن داشته باشه! به مسائل بعد از انتخابات هم گوشه‌ای زدم. اگرچه قصدم سیاسی بازی نیست! اما فکر کنم نکات مفیدی در این بحث برای خودم بوده و شاید برای شما هم وجود داشته باشه!ادامه مطلب...

<   <<   16      
کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی