سفارش تبلیغ
صبا ویژن







به مناسبت رحلت حضرت روح الله هفته نامه صبح صادق ویژه نامه روایت یار را منتشر کرد. در این ویژه نامه هشت صفحه ای که دوشنبه 10 خرداد منتشر خواهد شد مطالبی با عنوان برخورد امام و مقام معظم رهبری با رخدادهای سیاسی- امام را جامع ببینیم - امام و قاون مداری - ولی مبسوط الید - حفظ نظام از دیدگاه امام و مقام معظم رهبری - روش قیام در اندیشه امام و ... درج شده است.

این ویژه نامه را می توانید در سایت صبح صادق با نشانی http://sobhesadegh.ir ملاحظه کنید و یا از قسمت زیر فایل پی دی اف آن را دنلود کنید.

 

دانلود روایت یار

 



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]


    ...باید در تدبیر ترک معصیت باشیم!

    ورودیه: آنچه از در ذیل می آید مرقومه ای شریف از عارف واصل، ملاحسینقلی همدانی(ره) است. گر چه مخاطب این نامه معلوم نیست اما سرزنشها و موعظه های این عارف برای همگان می تواند قابل استفاده باشد. این نامه نهیبی است بر قلوب زنگار گرفته دوران مدرن تا شاید با نفس قدسی این عارف کامل بازگشتی به مسیر صحیح زندگی معنوی داشته باشیم.
    این نامه برگرفته از قرآن و کلمات گرانقدر معصومین(ع) همراه با استعارات و تشبیهات بسیار ظریف و لطیف است که هر بار آن را بخوانی به حقایق جدیدتری خواهی رسید. نوشتار ذیل با کمی تصرف برای روان تر شدن مطالعه درج می گردد. این مطلب سال 64 در مجله حوزه درج شده بود ولی نوشتار حاضر تصحیح شده و پاورقی ها آن نیز درج شده است و به این صورت برای اولین بار است که منتشر می شود. (مهدى عامرى)
    ----------------------------------

    ای همبازی اطفال! ای حمال اثقال! ای محبوس چاه جاه! وای مسموم مارمال! ای غریق بحر دنیا! و ای اسیر همومات آمال. مگر نشنیده ای و نخوانده ای «...انما الدنیا لعب و لهو»؟(1) و نشنیده ای فرموده آن حکیم غیب دان منزه از عیب و شین را که به فرزند ارجمند خطاب کرده: «بنی! ان الدنیا بحر عمیق غرق الاکثرون»(2) و حقیر عرض می کنم عن تحقیق: «و نحن منهم» قطعاً ما از آن غرق شدگان در دنیاییم. در حقیقت این لفظ عمیق فکر نما، ببین چقدر از جواهر حکمت در این صندوق کوچک، در این روایت -که دنیا را به دریا تشبیه می کند- برای متفکرین به عنوان هدیه درج فرموده. همین قدر بدان دریا نهنگ دارد، ماهی دارد، جانورهای عجیبه آن بسیار و مهالک غریبه آن بی شمار، جزایر هولناکش زهره شیران را آب و کوههای سهمناکش چه بسیار مردمان را نایاب نموده. اصل و میدان این دریا از ظلمات جهل ناشی شده است و در اودیه(اراضی) قلوب اهل غفلت جا دارد. امواج اموالش بسی کشتیهای عمر را به باد فنا داده و جبال هموم و غمومش بسا پشته ها هلاک کرده، نهنگهای اوصاف مذمومه اش چه کسان را فرو برده و آب محبت تلخ و شورش چه مردمان را کور و چه چشمها را بی نور نموده.
    هر که دراین دنیا غرق شد سر از گریبان نار جحیم بیرون آورده و در عذاب الیم خواهد ماند.
    ... اگر از عمق این دریا بپرسی؟ عرض خواهم کرد: که انتها ندارد و اگر باور نداری به غواصان این دریا (یعنی: اهل دنیا از اولین و آخرین) نظر نما و ببین که همگی در آن غرق شده احدی به قعر آن نرسیده و اگر بهتر می خواهی بفهمی به حال خراب خودت نگاه کن و ببین که هر قدر داشته باشی باز زیاده از آن را طالبی و حرصت در جایی توقف نمی کند.
    ای آقای من! این دنیا چگونه مردم را به خاک سیاه نشانده و قلوب ایشان را که برای محبت و معرفت خلق شده، طویله اسب و استر نموده، جوارحشان از قاذورات گندیده و دلهایشان آنی خضوع و خشوع ندیده و ذره ای ذوق حلاوت طاعت را نچشیده. نه در نهادشان از توبه اثری و نه در اوهام تفکر نحس ایشان از خداوند جل جلاله خبری. شب و روز به سیف و سنان لسان عرض (آبرو) و مال و عصمت مسلمانان را پاره پاره می کنند. قلوبشان خالی از ذکر و فکر و مملو از حیله و مکر است. دست عقل را بسته و دست هوا را گشاده، چه زخمها از آن دستها بر کبد دین و چه مصیبتها در شرع شریف بر پا شده. لباس خداییان را کنده و جامعه فرنگیان را پوشیده، اطعمه واشربه اسلام را بدل به زهر و زقوم (نصاری و دهریان) نموده اند. وظایف شرع را متروک و آداب کفر را مسلوک داشته اند. بازار کفر و شرک در بلادشان معمور و آباد و سوق بازار اسلامشان مخروب و بر باد. وافضیحتاه! عسکر کفر در بلاد وجود ما منصور و مسرور و لشکر اسلام مقتول و اسیر شده اند. نه ما را در عاقبت کارمان فکرتی و نه از سیاستهای الهیه بر امم ماضیه رسیده عبرتی. قضیه هایله(3) ابابیل را شوخی و قصه فرعون و قابیل را مزاح پنداشته ایم.
    جان من! آن بادهایی که با آنها قوم هود را تأدیب نمود، حال همان قادر حلیم را مطیعند. اگر تو از اطاعت امر آن سلطان عظیم الشأن جرأت نموده سر پیچیده، خاک و آب و باد و کلوخ و سنگ، ذلیل و منقاد اویند. بلی! گول صبر و حلم او را خورده اند. از حکمرانی عظیم او غافل شده، لباس شرم و حیا را کنده، قدم جرأت را پیش گذاشته، در حضور عزوجلش، مرتکب معصیت او شده. مگر نمی بینی! چگونه حکم محکم او در سماوات و ارضین جاریست؟ مگر نخوانده ای که «یوم نشور» آسمانها منشور می شود؟
    بلی! چه گویم از شر آن روز پر آه و سوزی که قلوب خائفین را خوفش گداخته، چگونه گداخته نشود دلهایشان از روزی که زمین آن آتش سوزان و صراطش تیزتر از شمشیر بران است؟ عقلها پران و اشکها ریزان است. نجومش منتشر و مردمانش چون جراد منتشر.(4) هولش عظیم و انبیا در اضطراب و بیمند. اخیار مدهوش و ابرار بی هوشند. شدائد بسیار و محنتش بی شمار است. آفتاب بالای سر و زمین، چون کوره آهنگر، بدنها در عرق و غرق و لحوم(5) و عظام(6) در سوز و حرق. جهنم دورشان را گرفته و راه فرار برایشان بسته، ظالم شرم ساز و عادل اشکبار، نامه ها پران بر یمین و یسار. مردم در دهشت و انتظار ملائک غلاظ و شداد در تردد (رفت و آمد) و عقوبت الهیه بر مرده(7) و عصاه(8) در تشدد.
    یکی از اسامی آن «یوم الحساب» است و دیگری «یوم التناد». روزی که از سختی فریاد دردآلود مردم بلند است. از طرفی منادی به خنده و بشارت ندا می کند: «یااهل الجنه ارکبوا» و از جای دیگر ندا می کند که: «یا اهل النار اخسئوا»(9) و یکی را خلعت می بخشند و دیگری را می کشند. طایفه ای سرمست شراب طهور و قومی جگرهایشان قطعه از «ضرایع(10) و زقوم» .
    مانده ام حیران! نمی دانم از قهرش بیان کنم یا از مهرش بگویم. اهل قهرش خایانند(11) و اهل مهرش افلاکیانند. یعنی اشخاصی که خود را به افلاک نوریه رسانده اند، اعتنایی اصلاً به این افلاک ندارند، چشمشان جان و جانشان در عرش رحمان. ای به فدای قلوبی که نور الهی -جل جلاله- در آنها تابان و جلالت مرتبه شان بی پایان! خود را از عالم گسسته و به عالم انوار پیوسته. منور به انوار معرفت و مخلع به خلعت محبت، زهدشان پشت پا به دنیا زده، (توکلشان) سر از گریبان توحید بیرون آورده، از خلق عالم رمیده و به مقام قرب آرمیده. فکرشان نور و ذکرشان نور و باطن و ظاهر و جسم و جان و خیال و عقل، همه نور و غرق دریای نور.
    بس است! من ناپاک! کجا؟ و مدح وصف پاکان کجا! امثال ماها باید در تدبیر ترک معصیت باشیم. اگر اصل ایمان را محکم کرده باشیم، دنیا نه چنان ما را فریب داده و کر و کور کرده است که امثال این مواعظ در «قلوب قاسیه» ما اثری کند. همین قدر می دانم که تکلیف مریض، رجوع به طبیب است و اطاعت او و تکلیف طبیب معالجه حال. نه مریض مطیع است و نه طبیب حاذق است، ولی اگر مریض مطیع باشد خداوند رحیم او را لابد به طبیب حاذق خواهد رسانید و اگر مطیع نباشد سکوت کردن با او اولی است.
    والسلام

    پی نوشتها:
    1- محمد:36
    2- اشاره به فرمایش لقمان به فرزندش:« ان الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها ناس کثیر» مجموعه ورام1: 135
    3- ترسناک
    4- ملخهای پراکنده؛ اشاره به آیه 7 سوره قمر
    5- گوشتها
    6- استخوانها
    7-متمردان و سرپیچی کنندگان
    8- گنهکاران و عاصیان
    9- اشاره به آیه 108 سوره مومنون
    10- خار و خاشاک که خوراک اهل جهنم است؛ غاشیه: 6
    11- صفت بیان حالت از دست خاییدن. در حال دست گزیدن به علامت پشیمانی (لغت نامه دهخدا)
    منبع: نشریه حوزه، مهر1364، ش11، صص 92-87

    صبح صادق،‏ش.450، ص.6



  • کلمات کلیدی : اخلاق

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]

    یک انسان معمولی - و نه یک ولی خدا - هرگاه به موفقیت و پیروزی دست می یابد نوعی غرور و اعتماد به نفس
    کاذب در خود حس می کند و می پندارد تلاشهایش ثمر داده
    و او بوده که به این موفقیت نائل آمده است
    . گاهی اوقات این احساس شعف چنان با وسوسه های شیطانی همراه می گردد که انسان نه تنها شکرگزاری را فراموش می کند که مع
    الاسف به نوعی خود بزرگ بینی و تکبر منجر می شود. نمونه
    این اخلاق ذمیمه، قارون است هنگامی که بنی
    اسراییل
    به او گفتند از مال خود احسان کن چنانچه خدا به تو احسان کرده است
    او در پاسخ گفت: «قال نما أوت یته علی ع لم ع ند ی ...» (قصص:78
    )
    اساس گفتار آنان
    بر این معنا بود که آنچه وی از مال و ثروت داشته، احسان و فضلی از خدا بوده و خود او استحقاق آن را نداشته، پس واجب است که او هم آن را در راه احسان به مردم انفاق نماید. لذا قارون در پاسخ آنان، این اساس را تخطئه کرده و گفته است که آنچه من دارم احسان خدا نیست و ادعا کرده که همه اینها در اثر علم و کاردانی خودم جمع شده، چون راه جمع آوری مال را بلد بودم و دیگران بلد نبودند و وقتی آنچه به دستم آمده به استحقاق خودم بوده، پس خود من مستقل در مالکیت و تصرف در آن هستم، هر چه بخواهم می توانم بکنم و سزاوار هم نیست که کسی در کارم مداخله کند
    .
    و این پندار غلطی که در مغز قارون جای گرفته بود، کار او را به هلاکت کشانید، کار تنها او نبوده و نیست، بلکه همه ابنای دنیا که مادیات در مغزشان رسوخ کرده، به این پندار غلط مبتلا هستند. (المیزان)
    در جنگ بدر که تعداد مسلمین اندک بود با عنایت خدا مسلمانان پیروز شدند و این آیه نازل شد «فَلَمْ
    تَقْتُلُوهُمْ وَلکن اللهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ
    رَمَیْتَ وَ لکن اللهَ رَمى
    وَ لِیُبْلِىَ الْمُوْمِنِینَ
    مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِن اللهَ سَمِیعُ
    عَلِیمُ»
    (انفال:17
    )
    ماجرا از این قرار بود که در این نبرد عدد مومنین اندک بوده و آنها بدون اسلحه کامل و اسباب مجهز
    بودند که گفته اند تمامشان دو اسب و هفتاد شتر داشته و
    اغلبشان زره هم نداشتند، در حالی که مشرکین با
    وسائل
    مجهز و عدد بسیار، در میدان حاضر شدند. وقتی که جنگ شروع شد رسول
    اکرم (ص) با ارشاد جبرئیل به علی(ع) فرمود: که مشتی خاک از روی زمین به من بده و چون داد حضرت رسول (ص ) ریگها را گرفت و به صورت مشرکین پاشید و گفت
    (شاهدت الوجوه) یعنی قبیح باد روی شما، پس از آن
    مسلمانان در جنگ غلبه
    یافتند و
    اسیران و غنائم فراوانی به دستشان آمد. وقتی جنگ خاتمه پیدا نمود مومنین افتخار می کردند و بعضی می گفتند من چقدر کشتم و برخی می گفتند من چه تعداد اسیر کردم و ... این بود که این آیه فرود آمد که شما به قوت و قدرت خود فاتح نشدید بلکه فتح و پیروزی از جانب خدا بود که ملائکه را برای اطمینان قلب شما فرستاد و به قلب شما اطمینان القا کردند و او بود که در قلوب مشرکین رعب و ترس انداخت
    .
    خدای جلیل برای تنبیه مومنین که مبادا به عمل خود مغرور گردند و بدانند که اینها به زور و
    قوت بازوی خود جنگ نکردند بلکه در واقع با اراده
    حق تعالی برای یاری دین خود که ملائکه را
    کمک
    فرستاده و او کافرین را کشته و نیز اینکه رسول تو سنگ ریزه را به صورت
    کفار نپاشیدی بلکه خدا پاشید این آیه را نازل کرد
    .
    و نیز رسول (ص) به قوت جسمانی ریگ به صورت مشرکین نپاشید چگونه ممکن بود روی قانون طبیعت یک مشت ریگ به صورت هزار نفر اصابت نماید بلکه هم کشتن شما و هم رسانیدن ریگ به صورت کفار از تحت اختیار طبیعی شما و رسول (ص) خارج بود فقط به قدرت خلاقه و قوت و قدرت الهی شما فاتح گردیدید. این آیه و نظیر آن از آیات مشعر بر این است که آنچه انسان کار نیک کند و لو آنکه ظاهراً صادر از او است لکن در واقع به حول و قوه خالق متعال انجام می گیرد زیرا فاعل خیرات خدا است که خیر محض است و تمام شرور و فسادهایی که در عالم واقع می گردد ناشی از حدود و جهات امکانی ممکن است زیرا که ممکن محدود به حد عدمی است و چنانچه در محلش مبرهن گردیده وجود خیر است و شر امر عدمی است یا عدم و ملکه است. این است که در سوره نساء آیه 81 قال الله تعالی می فرماید:«ما أَصابَک مِنْ حَسَنَه فَمِنَ
    اللهِ وَ ما أَصابَک مِنْ سَیئه فَمِنْ نَفْسِک؛ آنچه به تو می رسد از نیکی، پس از خدا است
    و آنچه می رسد به تو از بدی، از نفس تو است.» (تفسیر
    مخزن العرفان
    )
    البته این آیه منافاتی با اختیار انسان ندارد که بحث آن خود مفصل است اما انسان باید بداند مستقلاً کاری را انجام نمی دهد و فاعل تام و کامل خدای متعال است. در این صورت در پیروزی ها دچار سرمستی نمی گردد و از شکر گزاری غفلت نمی ورزد و از آن سو در شکستهای ظاهری دنیا راضی به رضای الهی است که در این صورت برای او شکست معنا نخواهد داشت: «قُلْ هَلْ تَرَبَصُونَ بِنا إِلا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» (توبه:52)
    لذا به همین خاطر است که امام راحل در واقعه مبارک آزادی خرمشهر می فرماید: خرمشهر را خدا آزاد
    کرد. به واقع این فرمایش حضرت امام نوعی تربیت الهی برای رزمندگان
    بود تا پیروزی ها آنها را
    مغرور نکند و البته امام(ره) به
    عنوان یک عارف کامل و واصل و فانی در حق
    به این
    جمله اعتقاد و باور داشت
    .



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]

    چرا مزار پاره تن پیامبر ناپیداست؟

    جنگ نرم و قدرت نرم را تسخیر و تسلط بر اذهان و قلوب تعریف کرده اند. یعنی اگر در جنگ سخت هدف پیروزی بر ابدان و اجسام است در جنگ نرم غایت، غلبه بر ذهن و قلب افراد می باشد. همان گونه در میدان جنگ سخت جبهه حق و باطل وجود دارد در فضای جنگ نرم نیز می توان نبرد حق و باطل را مشاهده کرد. قوای باطل برای تصرف قلوب و اذهان دیگران از روشهای شیطانی و ناپسند هم چون دروغ، شایعه، اغواگری، زینت دادن اعمال ناشایسته و هر گونه ابزار مستهجن و غیر اخلاقی بهره می گیرند، اما در میان نیروهای جبهه حق برای نفوذ به دلها هیچ گاه از روشهای غیر اخلاقی استفاده نمی شود بلکه از طریق راههای مناسب و در شأن قوای درونی انسان به این مهم می پردازند. اصولاً هر یک از انبیای الهی مأموریت داشته اند تا دین خدا را بر جانهای بشر بنشانند و تلاششان در مرحله نخست، حکومت بر دلها بوده است گرچه گاهی ستمکاران و بیدادگران آنها را به دفاع و ورود به میدان جنگ سخت مجبور کرده اند.
    اگر تعریف مذکور از جنگ نرم را بپذیریم باید توجه داشت همان گونه که در برابر هجوم دشمن با ابزاری مانند شمشیر و سایر سلاحها اسلام جهاد و دفاع را واجب کرده است در مواجهه با جنگ نرم نیز به نظر این دو امر ضروری است. در این عرصه انسان مسلمان بایستی با نوعی «جهاد نامحسوس» و یا «جهاد فرهنگی» در برابر اغواگری و تحرکات دشمن مقاومت و مقابله نماید و در ابتدا از با سلامت نگهداشتن قلب و ذهن خود - یعنی دفاع نامحسوس - که در روایات از آن به جهاد اکبر تعبیر شده است بکوشد، در مرحله بعد خود بر قلوب و نفوس دیگران اثر بگذارد.
    نگاهی به سیره انبیا و اولیای الهی نشان می دهد این بزرگواران دائماً در حال جهاد نامحسوس و فرهنگی برای زنده نمودن دلهای مرده و پرواز ارواح و پرورش عقول بوده اند.
    در سیره حضرت فاطمه زهرا(س) نیز می توان به خوبی این گونه جهاد را مشاهده نمود. ایشان(س) در دفاع از حریم ولایت یک تنه وارد مبارزه شد و به استناد آیه «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی» (سبا:46) در دفاع از دین خدا و ولی امر خویش در انتظار جمع کردن یار و اعوان ننشست و وظیفه خویش را به خوبی انجام داد و این پیام روشن را به همگان ابلاغ کرد که در دفاع از امام زمان خویش هیچ بهانه ای پذیرفته نیست و تا پای جان می بایست بر این خط استوار ماند.
    اما قیام فاطمی ابعاد دیگری هم داشت که در عرصه جهاد فرهنگی بی مثال است. مشخصه اساسی این قیام فرا زمانی بودن آن است، به گونه ای که در طول تاریخ همواره ادامه خواهد داشت. یکی از بخشهای این قیام احتجاجات و استدلالهای منطقی و محکم دختر رسول خدا(ص) در برابر حکام جور است که عقلها و قلوب منصف را به تأمل و آنگاه تحسین وا می دارد که چگونه عده ای در برابر دختر یگانه حضرت رسول(ص) - که فضایل و مناقبش را از زبان پیامبر بارها شنیده بودند- این گونه جسورانه همه فضایل را نادیده می گیرند و نسبتهای ناروا به او می دهند !
    اما بخش دیگری از جهاد حضرت زهرا(س) که در طول تاریخ برای همیشه ماندگار خواهد شد، مخفی بودن قبر ایشان است. طبق آنچه در منابع شیعه نقل شده است حضرت زهرا در وصیت خود به امیرالمومنین (ع) تقاضا کرد او را شبانه غسل دهد و شبانه کفن و دفن کند و هیچ کسی جز عده ای از یاران خاص در تشییع پیکرش حاضر نباشند. «حنطنی و غسلنی و کفنی باللیل وصل علی و ادفنی باللیل و لا تعلم احدا؛ مرا شبانه حنوط کن و شب غسل بده و شبانه کفنم کن و شب به خاک بسپار و کسی را از دفن من مطلع مکن.» (بحارالانوار10: 61) این اقدام بسیار هوشمندانه بود چرا که بیش از هر استدلال و سخنی بر جانها اثرگذار می بود و پایه های دستگاه جور را به شدت به لرزه انداخت چرا که تنها کسی می توانست به پیکر حضرت فاطمه نماز بخواند که جانشین واقعی رسول خدا باشد.(دقت کنید) مسلمین که بارها از رسول خدا(ص) شنیده بودند رضایت زهرا(س) مایه رضایت خدا و خشم او خشم خداست و شنیده بودند چگونه پیامبر خدا به وفور و تأکید به تکریم و تعظیم دردانه خویش می پردازد، اینک با خود می اندیشند چه شده است که تشییع دختر رسول خدا مخفیانه و دور از چشم همه انجام شده است؟ چرا در جایی که قبر زنان حضرت رسول و حتی خادمه های آنان آشکار است مکان مزار دختر محبوب رسول خدا پوشیده است؟ چرا در لا به لای منابع تاریخی با شک و تردید قبر او را مشخص می کنند؟ شاید انتظار این باشد تشییع با شکوهی برای دختر رسول خدا(ص) گزارش شده باشد اما دریغ از این مهم! اگر عده ای از سر تعصب جاهلی می کوشند بر همه وقایع تاریخی شهادت صدیقه طاهره(س) به دروغ خدشه وارد کنند، اما در برابر این اقدام هوشمندانه حضرت زهرا(س) واکنش و توجیهی معقول ندارند! دفن شبانه بانوی بزرگ اسلام در منابع اهل سنت هم مورد اشاره بوده است.(¤) این اقدام حضرت زهرا را بایستی نوعی جهاد نامحسوس دانست که نه تنها نوعی مقابله با جنگ نرم خصم بود بلکه علاوه بر آن می توان گفت این حرکت یک تهاجم در برابر دشمن بود که در طول تاریخ کاملاً آن را زمین گیر کرده است و اذهان و قلوب در خلوت انصاف خود، مخفی بودن قبر پاره تن حضرت رسول(ص) را پرسشی بزرگ می دانند که پاسخش همانی است که فاطمه زهرا(س) برای آن قیام کرد و لذا خشم بر دشمنان ولایت جاودانه ماند!
    پانوشت:
    ¤از جمله: صحیح البخاری، ج4، ص1549، ح3998، دار ابن کثیر، بیروت، چاپ سوم، 1407 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج16، ص157، ناشر: دارالکتب العلمیه - بیروت ، چاپ اول، 1418

    صبح صادق 449 ص. 6



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]

    به بهانه سالروز وفات دومین نایب خاص امام زمان(عج)
    از وظایف اساسی شیعیان تولی نسبت به دوستان اهل بیت(ع) و تبری نسبت به دشمنان آنان است؛ چنانچه در زیارت عاشورا آمده است «ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم». همان طور که با دوستی و ولایت اهل بیت(ع) می توان به مقام قرب الهی رسید با دوستی و پاسداشت دوستان اهل بیت نیز می توان به این مقام نائل آمد. باز در زیارت عاشورا می خوانیم: «اَتَقَربُ اِلَى اللِه ثمَ اِلَیکمْ بِموالاتِکمْ وَ مُوالاتِ وَلِیکمْ» البته روشن است زمینه ایجاد ولایت در دل، معرفت است، از این روست که در فراز دیگر زیارت عاشورا از خداوند این گونه طلب می کنیم «فَأَسْأَلُ الـلَهَ الَذِى أَکرَمَنِى بِـمَعْرِفَتِکمْ وَ مَـعْرِفَةِ أَوْلِیَـائِکمْ». پس همان گونه که وظیفه داریم نسبت به ائمه اطهار(ع)معرفت کسب نموده و آنگاه ولایت آنها را بپذیریم، می بایست بر معرفت و اعلام دوستی و موالات با اصحاب و یاران آنان نیز بکوشیم. در این بین هر آنچه اشخاص به ائمه نزدیکتر و مورد وثوق بیشتری نزد آنان باشند این وظیفه ما نیز شدت می گیرد.
    در میان یاران و اصحاب ائمه اطهار(ع) چهار نائب خاص حضرت حجت(عج) که در دوران غیبت صغری مرجع و ملجا شیعیان بوده اند جز یاران ویژه و معتمدین خاص ائمه بوده اند. این امر که در دوران حساس و مهم غیبت صغری سرپرستی جامعه مسلمین به دست این بزرگواران سپرده شده است خود گویای این واقعیت است. بنابر این با توجه به توضیحات صدر نوشتار، آشنایی و معرفت نسبت به زندگانی و مقام و منزلت این چهار شخص بزرگ می بایست جزء مسائل اساسی فکری و اعتقادی ما باشد اما مع الاسف باید گفت در این زمینه تقصیر و قصور فراوانی دیده می شود و شناخت جامعه ما نسبت به ایشان بسیار محدود است. البته این ضعف بینشی نسبت به سایر اصحاب و یاران ائمه نیز وجود دارد اما راجع به نواب خاص حضرت حجت(عج) شاید این نقیصه بیشتر باشد. در میان مساجد و هیئات و اماکن مذهبی دیگر و خیابانها و ... کمتر - و یا به تعبیر دقیق تر اصلاً- نامی از این یاران خاص دیده نمی شود و در گذر ایام به ولادت و وفات ایشان اشاره ای نمی گردد.
    از آنجایی که آخر ماه جمادی الاولی مصادف با رحلت محمد بن عثمان؛ دومین نائب حضرت ولی عصر(عج) است در این نوشتار اجمالاً به زندگی و سیره و منزلت این یار صدیق حضرت(عج) اشاره می گردد تا ان شاء الله بهانه ای باشد برای افزایش شناخت نسبت به این ستاره فروزان عالم تشیع و نیز سایر اصحاب ائمه.
    ابوجعفر، محمدبن عثمان بن سعید عمری، پس از پدرش، عثمان بن سعید، از جانب حضرت حجت(عج) به نیابت ایشان منصوب شد و چون پدرش قبلاً عهده دار این مسئولیت بود، با این جایگاه به خوبی آشنا بود. او همچون پدرش، مورد اعتماد و مقرب نزد امام حسن عسکری و امام زمان (عج) بود و شیعه بر عدالت، تقوا و امانت او اتفاق نظر داشتند. محمد بن عثمان از اوان کودکی همچون پدرش در خدمت ائمه معصومین(علیهم السلام) بود. او خدمت امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) را درک کرده بود. او بسیار زاهد و متواضع بود و با فروش زیتون امرار معاش می کرد و هیچ خدمتکاری نداشت.
    امام عسکری(ع) در مورد او و پدرش فرموده است: «هر دو موثق هستند هر چه آنها به تو برسانند، از من می رسانند و آنچه به تو بگویند از جانب من می گویند. پس از آنها بشنو و اطاعت کن؛ زیرا آنها موثق و امین هستند.» (بحارالانوار51: 248)
    نایب دوم امام زمان(عج) کتابهایی در فقه نگاشت که مطالب آنها از امام عسکری و امام زمان (علیهما السلام) است. یکی از آثار ایشان «الاشربه» در ابواب فقه است. ابوجعفر محمد بن عثمان، همچون سایر نایبان خاص، وظیفه داشت وکیلان مناطق را سازماندهی و بر آنها نظارت کند و اموال شرعی متعلق به امام را اخذ و توزیع نماید و به سوالات فقهی و مشکلات عقیدتی پاسخ دهد. شیعیان در تمامی بلاد اسلامی و همه وکلای حضرت،مشکلات کلامی و فقهی و اجتماعی و... را به ایشان ارجاع می دادند.
    از 69 هجری، سال غیبت صغرای امام زمان(عج) ، ایشان بیش از چهل سال وکالت و نیابت خاص و مطلق امام غایب را بر عهده داشت و افزون بر رسیدگی به امور شیعیان، از حساس ترین وظایف او در دوران نیابت، مبارزه با مدعیان دروغین نیابت بود.
    یکی از اموری که درباره وی حکایت شده است، آگاهی از اسرار و امور مخفی است. البته این مطلب، به وسیله علم غیبی بود که حضرت صاحب الزمان(عج) در اختیارش می گذاشت. دو ماه قبل از رحلتش برای خود قبری کنده بود و هر روز به داخل این قبر می رفت و جزئی از قرآن را می خواند و بیرون می آمد.
    توقیعات و نامه های بسیاری در زمینه های گوناگون از امام زمان به او رسیده است. یکی از مشهورترین این توقیعات مربوط به اسحاق بن یعقوب است که در آن حضرت حجت موارد مهمی از جمله فلسفه غیبت، وظیفه شیعیان در دوران غیبت و ... را بیان نموده اند. اسحاق نامه ای به ابوجعفر داد و گفت: پرسشهای دشواری دارم که در این نامه درج کرده ام، آنها را به حضور امام(ع) برسانید. در این نامه پرسشهای فقهی و اعتقادی مهمی وجود دارد.
    محمد نامه را به حضرت رساند و جوابش را به خط خود حضرت برگرداند که حضرت پاسخهای آنان را مرقوم فرموده اند که قسمتی از آن، ذکر می گردد. محمد بن عثمان عمروی -که خدا از او و پدرش راضی باشد- مورد اطمینان من است و نوشته اش نوشته من است. اما حوادثی که برای شما پدید می آید پس به راویان حدیث ما رجوع کنید ؛ زیرا آنها حجت من بر شما هستند و من هم حجت خدا بر آنها هستم و نیز آمده است: «اما چگونگی انتفاع مردم از من در غیبت، همچون انتفاع از خورشید است هنگامی که در پشت ابرهاست. من امان مردم روی زمین هستم، همان طور که ستارگان امان اهل آسمان ها می|باشند. برای تعجیل در فرج و ظهور من زیاد دعا کنید که رهایی شما از قید و بندها در دعا است». (احتجاج الطبرسی2: 470)
    در نهایت نایب دوم امام زمان در سال 304 یا 305 ق. دار فانی را وداع گفت (کمال الدین: 504) و کنار قبر مادرش در بغداد به خاک سپرده شد.
    صبح صادق،‏ش.448،‏ص.6
     مهدی عامری 



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   26   27   28   29   30   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی