سفارش تبلیغ
صبا ویژن







 

بازی جدید مجرمین دربند فتنه

 برخورد قاطع نظام اسلامی با مجرمینی که آتش بیار معرکه حوادث پس از انتخابات و فتنه سال 1388 بودند، چنان به موقع و دقیق بود که به خوبی توانست ستاد فتنه را مستاصل کند. این افراد که با قرار گرفتن در زندان تازه متوجه شده اند که نظام اسلامی در برخورد با فتنه گران و آنهایی که ایمان و ارزشهای جامعه اسلامی را مورد هتک قرار داده اند، اهل مدارا و تسامح نیست، تلاش دارند تا با مظلوم نمایی، نظام اسلامی را برای آزادی خود تحت فشار قرار دهند.

آخرین حربه این جمع اعلام اعتصاب غذایی است که در روزهای منتهی به عاشورا توسط محمد نوری‌زاد پیگیری شد و چند نفر دیگر نیز در ظاهر به وی پیوستند. این ماجرا با آب و تاب فراوان در رسانه‌های ضدانقلاب منتشر شد و به سوژه‌ای برای تبلیغ علیه نظام اسلامی مبدل گردید و بلافاصله اخبار تکمیلی برای ایجاد یک جو روانی آغاز شد. یکی از این اقدامات تکمیلی سفر خانواده نوری‌زاد به همراه خانواده چند مجرم دیگر به قم و دیدار با روحانیون و مراجع عظام تقلید بود تا از آنها بخواهند برای آزادی این افراد تلاش نمایند. معلوم نیست این خانواده های محترم چرا زمانی که همسرانشان مشغول به فتنه گری و عبور از مرزهای قانونی بودند چنین نگران نبوده و سکوت اختیار کرده بودند!

از سوی دیگر سران فتنه نیز بیکار نمانده با صدور پیامی به خیل حامیان این جنگ روانی جدید در آمدند. شیخ ساده‌لوح که گویا به خوبی محمد نوری زاد را نمی‌شناسد و از مواضع تند وی علیه دوران اصلاحات و مجلس ششم بی‌خبر است، در بخشی از پیام خود می‌نویسد: «محمد نوری‌زاد که خدمات ارزشمند و ماندگار وی در فراز و نشیب سه دهه انقلاب همواره خوش درخشیده از جمله دهها آزادمردانی است که متاسفانه امروز به ناحق در شرایط سخت زندان بسر می‌برند.«

مرد متوهم فتنه نیز خطاب به اعتصاب کنندگان نوشته که «پیام ایستادگی شما را نسیم سبز آگاهی دهن به دهن و سینه به سینه به همه‌جای ایران عزیز رسانده است. امروز دوستداران ملت می‌دانند در این راه زنان و مردانی دلیر آماده‌اند که تا آخرین نفس مقاومت کنند تا همچنان امید برای تحقق زندگی شایسته برای مردم زنده بماند.»

در مورد این سناریو باید به چند نکته توجه کرد:

1- ضرورت رسیدگی به وضعیت زندانیان دربند مطابق با حقوقی که اسلام برای محبوسین مشخص کرده، اصل مشخص و ضروری است که انتظار می‌رود مسئولین ذی ربط در تحقق آن لحظه‌ای درنگ نکنند. بهر حال آنچه در مسیر عمل به وظیفه روشنگر راه است قوانین و ضوابط اسلامی است که باید بطور دقیق و کامل محقق گردد و ما به عنوان یک مسلمان در نظام اسلامی موظف به پایبندی و انجام آن هستیم، هرچند آن دستور، قانون احقاق حقوق یک فتنه گر باشد.

2- مساله دیگر ضرورت اطلاع رسانی مسئولین ذی‌ربط از وضعیت زندانیان و مجرمین فتنه سال گذشته به افکار عمومی است و پاسخگویی به شبهاتی است که توسط رسانه‌های فتنه گر در این ایام منتشر می‌گردد. پاسخ مناسب و اطلاع رسانی دقیق می‌تواند خنثی کننده حربه مظلوم نمایی این فتنه گران باشد که تلاش دارند چهره نظام اسلامی را مخدوش نمایند.

3- شناخت ترفندهای فتنه گران و عمل به آیه شریفه: «یا ایها الذین امنوا ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا» وظیفه شرعی هر مسلمانی بالاخص در زمانه فتنه است. خداوند متعال در این آیه به مومنین سفارش دارد که «اگر فاسقی برای شما خبری مهم آورد تحقیق کنید، مبادا (از روی زودباوری و شتاب‏زدگی تصمیم بگیرید و) ناآگاهانه به گروهی آسیب رسانید، سپس از کرده‏ی خود پشیمان شوید.» این آیه باید به عنوان اصل اساسی مواجهه با رسانه‌های فاسق جریان فتنه مورد توجه مردم خداجوی ایران اسلامی قرار گرفته و به اخبار نقل شده از آنها به چشم تردید بنگرند.

4- در مورد اعتصاب غذای مذکور نیز باید گفت این اقدامات تکرار سناریوهای سوخته‌ای است که تنها با هدف مظلوم نمایی، فشار به مسئولین ذی‌ربط و تخریب چهره نظام اسلامی توسط فتنه گران طرح‌ریزی شده و دنبال می‌گردد و به نوعی می‌توان آن را ادامه فتنه‌گری، اینبار از زندان دانست که نه تنها از جرم این افراد نمی‌کاهد، بلکه بر جرائم آنها باید افزوده شود. این اعتصاب غذای مجرمین در بند، یادآور روزه سیاسی است که متحصنین مجلس ششم و همپالگی‌های امروز سران فتنه در دستور کار خود داشتند. آن روز با انتشار عکسهایی مشخص شد این مدعیان به روزه سیاسی پایبند نبوده و در پشت پرده سفره مفصل و مجللی بر پا بوده است!

راه آزادی این مجرمین در بند، توبه و انابه به درگاه حضرت حق و اظهار پشیمانی از اقدامات فتنه‌گرانه‌ای است که ارزشهای نظام اسلامی را نشانه رفته بود. باشد که این توبه و پشیمانی مورد قبول حضرت حق و ملت ایران قرار گیرد!

 



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :مهدی سعیدی::نظرات دیگران [ نظر]

     

     

    عاشورا؛ روز رسوایی جریان دروغ و فریب

     داستان عاشورا همواره یادآور پیروزی مظلومیت بر شقاوت و بیرحمی، غلبه حق بر باطل و سفیدی بر چند رنگی و نفاق بوده است! تجلیگاه عریان شدن چهره واقعی خط نفاق و عیان شدن مظلومیت جبهه حق! بیش از سیزده قرن پیش آنگاه که جبهه نفاق و نیرنگ با نمادهای مقدسی به جنگ با امام حق و حقیقت به پا خواست، شاید کسی گمان می‌کرد که چنان رسوا شود که تا به امروز همچنان مورد لعن و نفرین آزادگان جهان قرار گیرد، ولیکن چنین شد و اسلام ناب علوی توانست کوس رسوایی اسلام اموی را برای همیشه تاریخ به ثبت برساند.

    سیزده قرن بعد بار دیگر تاریخ تکرار شد و اینبار روز عاشورا به روز رسوایی جریان فتنه گری بدل گردید که علم سبز بر دوش، آرمانهای یزیدیان زمان را در دل می‌پروراند! مهمترین شاخصه این جریان که به ظاهر در پس اعتراض به نتایج انتخابات 22 خرداد به راه افتاد، "نفاق و دورویی" بود که در عرصه‌های مختلفی خود را متجلی ساخت. جریانی که خود با دروغ و فریب توانست در عرصه انتخابات وارد شده و فرصت رقابت بیابد، اما از همان ابتدا رقیب را به دروغ و فریب متهم می‌کرد!؟

    این جریان با انتخاب رنگ سبز به عنوان نماد انتخاباتی خود، مردم متدین و معتقد به نظام اسلامی را فریب داد تا اینگونه جلوه‌گر شود که در خط مستقیم ولایت اهل بیت(ع) حرکت خواهد کرد، در حالی که تئوریسینهای این جریان سکولارهایی بودند که به حکومت اسلامی اعتقادی نداشتند. این جریان با سرقت عناوین و بزرگنمایی انتساباتی که روزگاری به رهبر بزرگوار این ملت - حضرت امام خمینی(ره) – داشت، خود را خط امامی و از نزدیکان فکری امام(ره) معرفی کرد در حالی که سالها بود از اندیشه‌ها و آرمانهای حقیقی ایشان فاصله گرفته و ایادی آنها حضرت امام(ره) را در موزه‌های تاریخ می‌جستند!

    جریان فتنه از همان ابتدای ورود به صحنه چنان به سیاه نمایی و تیره و تار نشان دادن وضعیت کشور به عنوان حربه‌ای انتخاباتی متمسک شد که فراموش کرد تا چهار سال پیش، قریب به دو دهه مسئولیتهای اجرایی کشور را برعهده داشته است! و چنان از قانون و اقدامات قانونی سخن گفت که کسی گمان نمی‌برد بزرگترین بی‌قانونی و تمرد از قانون را در دستور کار دارد.

    این جریان با جوسازی و جنگ روانی، چندماه مانده به انتخابات ادعای امکان تقلب در انتخابات را مطرح ساخت و به ظاهر برای مقابله با آن "کمیته صیانت از آراء" را طرح ریزی نمود و این در حالی بود که مشخص شد این کمیته نه تنها برای صیانت از آراء ملت راه اندازی نشده، بلکه بلعکس مجموعه‌ای است که برای ایجاد اغتشاش و با قصد زیرپا گذاشتن آراء ملت در صورت شکست در انتخابات پیش‌بینی شده است!

    سران این جریان آنگاه که متوجه شدند این شعبده بازی و سیاه کاریها نتوانسته اکثریت آراء ملت را به سمت خود متمایل سازد، بر دروغ بزرگ "تقلب در انتخابات" تاکید ورزیدند بدون آنکه حاضر باشند مستندات قابل قبولی ارائه دهند.

    پس از آن بود که سناریوی براندازی نظام اسلامی با اصرار بر ابطال انتخابات 40 میلیونی ملت در دستور کار فتنه گران قرار گرفت، به نحوی که با فریب هواداران و به خیابان کشاندن آنها قصد داشتند تا نظام اسلامی را وادار به تسلیم در برابر این بدعت و مطالبه غیرقانونی نمایند. طرح مسایلی چون تجاوز به زندانیان سیاسی، بدرفتاری با زندانیان در بند و مواردی از این قبیل توسط جریانی دنبال می‌شد که هنوز پرده تزویر به صورت داشته و خود را خادم و دلسوز ملت و جمهوری اسلامی معرفی می‌کرد.

    نکته اساسی در این میان این بود که هر چند اهل بصیرت و آگاهی از همان ابتدای کار با دقت و تامل توانستند بر ماهیت این جریان نفاق پی ببرند، اما باز هم کسانی بودند که در پس پرده تظاهر و ریای این جریان، از تشخیص حقیقت امر ناتوان بوده و مناقشات پس از انتخابات را در قالب درگیری دو جناح تحلیل می‌کردند که در رقابت سیاسی با یکدیگر قرار دارند و به همین دلیل بود که حکیم فرزانه انقلاب اسلامی به ضرورت افزایش بصیرت ملت تاکید می‌ورزید.

    اما آنچه در روز عاشورای سال 88 به وقوع پیوست کوس رسوایی فتنه گران را فراگیر کرد و پرده تزویر و فریب را از چهره این منافقین برداشت. ملت به یکباره دیدند در حالی که همگان در عزای سید و سالار شهیدان به سوگ نشسته اند، جمعی اوباش سبزرنگ و سیاه دل، به پایکوبی و اغتشاش پرداخته و با حمله به عزاداران حسینی در دفاع از سران فتنه شعار می‌دهند. هیبت آنها نیز نشانی از عزادارن حسینی نداشت و چهره‌های بدور از شعائر اسلامی به خوبی نشان می‌داد که این اوباش به استخدام درآمده! تعلق خاطری به حماسه سازان کربلا ندارند، بلکه فرصت طلبانی هستند که از تعطیلی این روز فرصتی برای آشوب و بلوا یافته و همچون یزیدیان به پایکوبی و هلهله پرداخته و آرمانهای امام حسین(ع) و نظام اسلامی را نشانه رفته اند!

    نکته قابل تامل آنکه این افراد با تحریک رسانه‌های بیگانه به میدان آمده و هنگامی که جمعی از آنها دستگیر و بازداشت شدند مشخص گردید که اغلب آنها از هواداران و اعضای گروهک منافقین، سلطنت طلبان، بهائیان و ضدانقلاب به حساب می‌آمدند! نکته جالب توجه در برابر چشمان نظاره گر ملت آنکه سران فتنه به جای برائت از این هتاکان به حمایت از آنها وارد صحنه شده و موسوی با صدور بیانیه‌ای این اوباش ضدانقلاب را "ملت خداجوی" ‌خواند که به قصد عزاداری به خیابانها آمده بودند!؟

    همه این حوادث کافی بود تا آخرین پرده تزویر نیز از چهره جریان نفاق و فتنه برافتد و ملت با حضور میلیونی خود در راهپیمایی خودجوش "برائت از منافقین" در 9 دی ماه انزجار خود را از این جریان فریاد زنند.

    تفاوت اصلی عاشورای سال 88 با عاشورای 61 هجری در آن بود که این بار بصیرت و آگاهی و ایمان ملت مسلمان ایران فرصت را از دشمنان حقیقت گرفت و اجازه نداد که بهای رسوایی باطل و جریان نفاق، ذبح فرزند رسول خدا(ص) و عزیز فاطمه(س) و خاندان مطهرش باشد! و این در حقیقت تجلی همان توصیف حکیمانه حضرت امام(ره) از ملت مسلمان ایران است که در وصیتنامه سیاسی - الهی خود فرمودند: «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول اللَّه(ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی- صلوات اللَّه و سلامه علیهما- می‏باشند.«



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :مهدی سعیدی::نظرات دیگران [ نظر]

     

     آیا فتنه گران نگران مرجعیت‌اند!

     درست بعد از انتخابات دوم خرداد بود که به برکت! آزادی و توسعه سیاسی دولت اصلاحات، چنان فضای مطبوعات کشور جولانگاه اندیشه‌های انحرافی قرار گرفت که حتی مهمترین مقدسات ملت که آموزه های اسلام و مکتب اهل بیت(ع) باشد در امان نماند و قلم بدستان سکولار و جریان شارلاتانیزم مطبوعاتی بسیاری از مسلمات دین از حجاب و عفاف گرفته تا مساله تقلید و مرجعیت را زیر سوال بردند.

    اوج این افسارگسیختگی فرهنگی را می‌توان در سخنرانی عضو سازمان نامشروع مجاهدین انقلاب در همدان مشاهده نمود که وی با صراحت ضمن توهین به روحانیت و مراجع عظام تقلید، مساله ضروری تقلید عوام از مراجع را به سخره گرفت. هر چند در آن مقطع نیز اعتراضات گسترده مردمی و صدور حکم ارتداد هاشم آقاجری این جریان را وادار به عقب نشینی کرد و مجبور نمود تا کمی در پرده سخن بگوید، اما این حوادث به خوبی نشان ‌داد که این جریان اعتقادی به جایگاه روحانیت و مراجع دینی به عنوان رهبران مذهبی - اعتقادی جامعه اسلامی نداشته و روشنفکران سکولار را مرجع فکری و دینی خود می‌داند.

    این جریان با چنین سابقه سیاهی که تنها نمونه‌ای از آن اشاره گردید، امروز در صف حامیان مرجعیت در آمده و به بهانه انتشار مقاله‌ای در یک سایت اصولگرا، خود را حامی مرجعیت معرفی می‌کند. درج یک یادداشت اعتراضی به مواضع آیت الله وحید در قبال حوادث پس از انتخابات سال گذشته و فتنه روز عاشورا، هر چند باید مورد بررسی و نقد قرار گیرد، اما ورود سایتهای فتنه‌گری چون آینده، جرس و روزآنلاین به این میدان و تلاش برای حمایت ظاهری از مرجعیت و متهم کردن جریان اصولگرا به اختلاف با مراجع فریب دیگری است که باید آن را در قالب سناریوی جنگ روانی فتنه گران ارزیابی نمود.

    همه می‌دانند که نگرانی فتنه‌گران نمایش چهره حضرت عباس(ع) در سریال مختارنامه نیست، چرا که اینها پیش از این بارها به مقدسات توهین کرده و حتی قیام امام حسین(ع) را نیز زیر سوال برده‌اند، بلکه مساله آن است که قصد دارند تا با ایجاد اختلاف و درگیری جریان انقلابی و اصولگرا را جریانی منقطع از روحانیت و مراجع عظام تقلید نشان دهند. تفکیکی که می‌تواند هم به تضعیف جریان اصولگرا و همه مراجع عظام تقلید بینجامد.

    مروری بر عملکرد سران فتنه در حوادث سال پیش به خوبی نسبت این جریان با مراجع عظام تقلید را آشکار می‌سازد. به عنوان نمونه این جریان در سال گذشته بیشترین هجمه را به ساحت مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی از خود نشان داد، که اوج آن هتک حرمت معظم له توسط شیخ ساده لوح کروبی بود. وی در نامه‌ای توهین‌آمیز به مورخه 26/7/88 خطاب به آیت الله نوری همدانی می‌نویسد: «با تاسف باید عرض کنم آنچه که از مواضع حضرتعالی در سالهای اخیر و بویژه قضایای بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم مشاهده شد، بعضا بر خلاف سیره سلف صالح از مراجع معظم دینی می باشد و این خطر را پیش می‌آورد که با شبهه آفرینی نسبت به ساحت مقدس مرجعیت شیعه منجر گشته و مفهوم کمک و تعاون به ارباب قدرت از حضرتعالی در برخی اذهان برداشت شود، چیزی که قطعا ً جنابعالی از آن مبرا هستید ولی چنین تلقی و برداشتی توسط مردم موجب دلسردی و سست اعتقادی مردمان می‌گردد.«

    و سر آخر هتاکانه می‌نویسد: «بدون اطلاع اظهار نظر نکنید تا باورهای آسیب دیده مردم که علماء اسلام را امین دین و ناموس و پناهگاه و امانتدار امانات خود می‌دانند بازسازی شود.»

    با مروری بر عناصر پشت پرده جریان فتنه می‌توان چنین گفت که اردوگاه فتنه گران به مثابه خیمه‌گاه سپاه کفر در جنگ احزاب می‌ماند که تمامی گروههای ضدانقلاب در آن جمع گشته اند و دیگر جایگاهی برای جریانهای مذهبی باقی نمانده که در صف حامیان فتنه قرار گیرند! با صراحت باید گفت که جریان فتنه به روحانیت نگاهی ابزاری داشته و برای کسب آبرو و مشروعیت از برخی از آنها یاد می‌کند و گرنه حتی قرار دادن نام منتظری، صانعی، بیات زنجانی و علی محمد دستغیب در ردیف گنجی، مهاجرانی، مخملباف، سازگارا و کدیور و سروش نیز ترکیب نامانوسی است که با حقیقت امر فاصله بسیار دارد!

    شاهدی بر این ادعا انتشار یکباره سیاهه محسن کدیور است که غفلتا وارد بازی شده و با ارسال نامه‌ای به آیت الله العظمی وحید خراسانی( ضمن حمله به ایشان چنین تعیین تکلیف می‌کند: «آیا ایفای نقش حضرت عباس توسط یک هنرپیشه و پخش عمومی آن، مصداق اهمّ مسائلی است که کیان مذهب را تهدید می‌کند؟!»

    وی در ادامه این نامه که در سایت جرس(18/9/89) انتشار یافته با ادبیاتی توهین آمیز خطاب به ایشان می‌نویسد: «در طول این سالیان، به ویژه در ربع قرن اخیر، بالاخص در این دو سال آیا هیچ غلط و مسئله ای مهمتر از مسئله یاد شده به حضرت آیت الله گزارش نشده که ارزش اعتراض علنی و اعلام خطر و نصیحت و تهدید آشکار مسئولان امر و دعوت جوانان غیرتمند به اعتراض محشرگونه داشته باشد؟»

    وی هتاکانه ادامه می‌دهد: «تمرکز مراجع تقلید تنها بر حفظ حوزه علمیه قم و “ظواهر شرعی” بدون توجه به ضرورت “اقامه قسط” و رعایت حقوق مردم می تواند “باقیمانده ایمان جوانان را نیز بر باد دهد!»

    این نامه به خوبی پارادوکس مذکور در اردوگاه پرآشوب فتنه گران را علنی می‌سازد و نشان می‌دهد که مرجعیت هیچ جایگاه و اعتباری برای این جریان ندارد.

    سر آخر باید گفت آنهایی که با مشی و مرام و آراء و نظرات فقهی آیت الله وحید خراسانی آشنا هستند به خوبی می‌دانند که هیچ نسبتی میان جریان فتنه و این مرجع عالیقدر شیعه نمی‌تواند وجود داشته باشد. آیت الله وحید از مراجع سنتی حوزه های علمیه است که فتنه گران تاب شنیدن بسیاری از مواضع فقهی ایشان را ندارند، چه رسد به اینکه فتاوای ایشان را ملاک عمل شرعی خود قرار دهند. در سالهای اخیر مشی ایشان همواره عدم ورود مستقیم به مسایل سیاسی بوده و ایشان اولویت خود را تقویت ارکان فقهی - اعتقادی شیعه قرار داده‌اند. فتنه گران بسیار تلاش کردند تا در این ایام سخن و عبارتی را از ایشان بر علیه نظام اسلامی مصادره کنند، اما به لطف خداوند متعال تمامی تلاشهای آنها ناکام ماند و معظم له با تاکید بر مشی و رویه خود از موضع گیری در مسایل اخیر پرهیز نمودند. و به همین خاطر است که فتنه گران مایوس شده به مسایلی از قبیل حاشیه سازی برای سایت الف دلخوش کرده‌اند که ضرورت دارد نیروهای اصولگرا و حزب اللهی با تدبیر خود این تلاش فتنه گران را نیز ناکام بگذارند.

     



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :مهدی سعیدی::نظرات دیگران [ نظر]

    حمایت حزب مشارکت از ابراهیم یزدی برای چه؟!  

    خبر دستگیری ابراهیم یزدی دبیرکل گروهک غیرقانونی نهضت آزادی به همراه هاشم صباغیان، دکتر غفار فرزدی و احد رضایی از اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی ایران، به اتفاق دکتر سید علی اصغر غروی مسئول شاخه اصفهان این گروه که برای شرکت در مراسم ختمی مربوط به یکی از اعضاء نهضت آزادی در شهر اصفهان به این شهر سفر کرده بودند، خیلی زود مورد توجه رسانه های خبری جریان فتنه قرار گرفت.

    این بازداشت که در روز جمعه 9 مهرماه 1389 صورت گرفته همچنان تداوم دارد و دبیرکل نهضت آزادی در زندان بسر می برد و اخیرا" تلاشهای فراوانی برای آزادی وی صورت گرفته است.

    مدتی پیش(2/9/89) هشت تن از روشنفکران سکولار خارج‌نشین که در حوادث فتنه 88 بطور کامل در به جبهه ضدانقلاب پیوستند، با انتشار نامه ای به بان کی مون دبیرکل سازمان ملل، از او خواستند که از اختیاراتش و «همه اهرم‌های بین‌المللی» برای آزادی زندانیان سیاسی ایران به‌ویژه ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی استفاده کند. این هشت تن عبارت بودند از: شیرین عبادی، عبدالکریم سروش، محسن کدیور، عطاء الله مهاجرانی، حسن یوسفی اشکوری، عبدالعلی بازرگان، احمد صدری و محمود صدری

    حمایت روشنفکران سکولار از دبیرکل تشکلی کاملا لیبرال که جای تعجب ندارد، اما آنچه قابل است صدور بیانیه‌ای است که در پای آن امضای برخی از اعضای محوری جریان دوم خرداد و حزب منحل شده مشارکت همچون محمدرضا خاتمی، عبدالله رمضان‌زاده، مصطفی معین،  زهرا رهنورد به چشم می‌خورد. دیگر امضا کنندگان عبارتند از: عزت الله سحابی، حسین شاه حسینی، احمد صدر حاج سید جوادی، هادی کحال زاده، فخرالسادات محتشمی‌پور، الهه مجردی.

    مورد توجه این بیانیه تعریف و تمجیدی اعضای فعال جبهه دوم خرداد و اعضای محوری حزب منحل شده مشارکت است که از مواضع ابراهیم یزدی شده است. نویسندگان بیانیه از یزدی به عنوان «یکی از شناخته‌شده‌ترین و دیرپاترین شخصیت‌های سیاسی ملی ایران» یاد کرده و در وصف سوابق وی می‌نویسند:

    «نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر ابراهیم یزدی و مهم‌ترین مطالبات وی به ویژه در سالیان اخیر، یعنی تلاش در راستای تحقق حاکمیت قانون و محدود و پاسخ‌گو ساختن قدرت مقامات رسمی در چارچوب حقوق ملت و تعمد حکومت‌گران در آشکارسازی ابعاد غیرقانونی بازداشت ایشان از سوی دیگر، حکایت از آن دارد که چنین اموری، افزون بر کینه شخصی برخی مقامات و ماموران امنیتی، تنها به خواست و در راستای منافع فردی و گروهی کسانی می‌تواند انجام پذیرد که این روزها بی‌هیچ واهمه‌ای از ابراز دشمنی با مردم‌سالاری و حکومت قانون، عنان امور را به کف دارند.»

    در مورد ادعاهای مطرح شده در بیانیه فوق توجه به چند نکته ضروری است:

    1- مواضع و عملکرد نهضت آزادی: نهضت آزادی از جمله گروههای منحرفی بود که از ابتدای شکل گیری در دهه 40 در مسیری متفاوت از خط امام(ره) و اسلام ناب شکل گرفت.

    ریشه تفکرات نهضت آزادی را باید در جبهه ملی جستجو کرد. بررسی روح حاکم بر محتویات مرامنامه ی نهضت آزادی به روشنی نشان می‌دهد که بر عناصری چون «ایرانیت، تبعیت از قانون اساسی و مصدقی بودن» تأکید و بر «اسلامیت» به طور عرضی و حاشیه‌ای اشاره شده است. این محور نبودن اسلام در مرامنامه نهضت به خوبی لیبرال بودن این جریان را آشکار می سازد و این همان انحرافی است که شهید بزرگوار بهشتی سالها قبل به آن اشاره نموده بود. کتر بهشتی درباره "نهضت آزادی" و ماجرای شکل گیری آن می‌گوید:

    «وقتی که نهضت آزادی تشکیل شد با خوشحالی از این خبر استقبال کردم و وقتی در اساسنامه از اسلام به عنوان یک مکتب و از نهضت آزادی به عنوان یک حزب اسلامی تمام عیار یاد نشده بود به دوستان بنیانگذار نهضت آزادی انتقاد کردم و گفتم که این حزب مکتبی نیست، اسمش را هم گذاشته اید نهضت آزادی، آزادی که همه اسلام نیست، از مسائل مهم بشری است و از ارکان اسلام، ولی همه اسلام نیست. دوستان گفتند: برای اینکه ما می خواستیم آنهایی که روی عنوان اسلام آلرژی دارند از این تشکیلات فرار نکنند، ولی حقیقتش این که قصد فقط اسلام نبود. قصد این بود که مرامنامه نشان می‌داد که یک عده مسلمان آمده‌اند یک حزب درست کرده اند; اما در این تشکیلات سیاسی، اسلام را به عنوان یک مکتب تمام عیار مطرح نکرده اند.»

    مهندس بازرگان نیز در جلسة تأسیس نهضت آزادی ایران که در تاریخ 25 اردیبهشت ماه 1340 در منزل آیت الله فیروزآبادی تشکیل شده بود، اعلام داشت که نهضت آزادی به هیچ وجه من الوجوه در صدد ایجاد دکّانی در مقابل جبهة ملّی ایران و در عرض آن نیست، بلکه در طول آن و در حکم یکی از عناصر تشکیل دهندة آن است.

    این عبارات به خوبی می‌تواند وضعیت نهضت آزادی را در میان سه جریان اصلی سیاسی فعال در دهه 40 و 50 را که شامل جریان ملی‌گرا، جریان چپ گرا و جریان اسلامی می‌باشد، نشان دهد. به نحوی که نهضت آزادی را باید در ذیل جریان ملی گرا دسته بندی نمود.

    اصلی این زاویه با پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری جمهوری اسلامی بیش از پیش آشکار شد و مهندس بازرگان که در راس جایگاه نخست وزیری قرار داشت در کمتر از ده ماه بعد از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام مجبور به استعفا گردید و نتوانست با ملت انقلابی و جریان خط امام همکاری داشته باشد.

    نهضت آزادی در مجلس شورای اسلامی نیز تا زمانی عزل بنی صدر حضور نسبتاً فعال داشت پس از تصویب عدم کفایت سیاسی بنی صدر از مقام ریاست جمهوری توسط مجلس شورای اسلامی و عزل وی توسط امام خمینی(ره) نهضت آزادی تقریباً حالت انزوا پیش گرفت و از آن به بعد به صورت فعال در اداره امور کشور حضور نیافت.

    اگر از خیانتها و خسارتهای وارده به انقلاب در دوران حاکمیت دولت موقت بگذریم، جریان نهضت آزادی بعد از کناره‌گیری از قدرت نیز همچنان در خط خیانت به انقلاب حرکت کرد که هم‌پیمان شدن با جریان منافقین و بنی‌صدر و تضعیف جبهه انقلاب در هشت سال دفاع مقدس در برابر رژیم بعثی از جمله اقدامات ثبت شده در پرونده نهضت آزادی است.

    نهضت آزادی در 8 سال جنگ که همه دنیای استکبار از صدام پشتیبانی می کرد، همواره به تخریب روحیه مردم، نفی دفاع مقدس، محکوم کردن ادامه جنگ، همراه اتهامات عدیده به مسؤولان نظام اقدام کرده است. در قطعنامه ششمین کنگره نهضت آزادی در اسفند 62 آمده است:  «نگران آینده جنگ و فرجام نامعلوم آن و گسترش خرابی آن و گسترش خرابی و خسارات مادی و معنوی که به صورت مسابقه‌ای برای دو ملت ایران و عراق درآمده می‌باشیم». و طی نامه‌ای در اردیبهشت 67،  امام را در ادامه جنگ 8 ساله مقصر اعلام می‌کند: «آیا وقت آن نرسیده است که رهبر انقلاب، بازگشتی به خود، و به خدای خود کرده و تجدید نظری در تصمیم و تصورات گذشته بفرمایید».

    نامه مشهور حضرت امام(ره) در سال 1366 به آقای محتشمی که آن زمان وزارت کشور دولت مهندس موسوی را بر عهده داشت به خوبی می‌تواند ماهیت این جریان را آشکار سازد. در بخشی از این پیام که می‌توان از آن به عنوان مانیفیست نظام اسلامی در مواجهه با جریانهای فتنه‌گر یاد کرد آمده است:

    »در موضوع نهضت به اصطلاح آزادی، مسائل فراوانی است که بررسی آن محتاج به وقت زیاد است. آن چه باید اجمالاً گفت، آن است که پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب، شهادت می‏دهد که نهضت به اصطلاح آزادی، طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکا است و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است و حمل به صحت اگر داشته باشد آن است که شاید آمریکای جهان خوار را ـ که هر چه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملت‏های تحت سلطه او دارند از ستم کاری او است ـ بهتر از شوروی ملحد می‏دانند و این از اشتباهات آنها است.

    در هر صورت به حسب این پرونده‏های قطور و نیز ملاقات‏های مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمریکا و به حسب آن چه من مشاهده کردم از انحرافات آنها که اگر خدای متعالی عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند، ملت‏های مظلوم، به ویژه ملت عزیز ما، اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا می‏زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می‏خورد که قرن‏ها سر بلند نمی‏کرد و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی، صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانون گذاری یا قضایی را ندارند و ضرر آنها به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویل‏های جاهلانه، موجب فساد عظیم ممکن است شوند، از ضرر گروهک‏های دیگر حتی منافقین ـ این فرزندان عزیز مهندس بازرگان ـ بیشتر و بالاتر است...

    نتیجه آن که نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بی اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می‏گردند، باید با آن‏ها برخورد قاطعانه شود و نباید رسمیت داشته باشند.»

    با توجه به چنین عملکردی از نویسندگان این بیانیه باید پرسید آنچه تحت عنوان "کارنامه سیاسی دکتر ابراهیم یزدی" یاد شده است به فرموده حضرت امام(ره) در آن چیزی جز خیانت به اسلام و انقلاب و ملت مشاهده نمی‌شود! و بکارگیری تعابیری چون "یکی از شناخته‌شده‌ترین و دیرپاترین شخصیت‌های سیاسی ملی ایران" نیز دروغ و فریبی بیش نبوده و تنها با هدف بزرگ نمایی شخصیتهای سوخته و احیای مجدد ورشکستگان سیاسی صورت گرفته است.

     2- عملکرد ابراهیم یزدی: فارغ از بررسی عملکرد نهضت آزادی، مروری بر کارنامه یزدی به خوبی نشان می‌دهد که چنین اظهاراتی جز بزرگنمایی و فریب افکاری عمومی ناآگاه نسبت به این سابقه نیست.

    یزدی متولد سال 1310 در قزوین است که از جوانی به جریان جبهه ملی پیوست. وی پیش از اینکه فعالیت برجسته و قابل توجهی در داخل کشور داشته باشد و قبل از جدا شدن بازرگان و همراهانش از جبهه ملی و تاسیس نهضت آزادی در سال 1340، وی به آمریکا رفت و سالهای سال در شهر هوستون از ایالت تگزاس زندگی کرد. گفته می‌شود در این دوران وی با تغییر تابعیت، شهروندی کشور آمریکا را پذیرفت و سالها در آنجا زندگی کرد و فعالیتهای سیاسی خود را در قالب نهضت آزادی خارج از کشور ادامه داد. لذا سوابق مبارزات سیاسی قابل توجهی از جمله محکومیت به زندان و تبعید در پرونده وی ثبت نشده است. در این سالها وی تحت تاثیر بزرگانی چون دکتر مصطفی چمران از رویکردهای لیبرالیستی نهضت آزادی داخل کشور و آراء و نظرات پوزیتویستی مهندس بازرگان فاصله گرفت و به خط و رویکرد مبارزاتی حضرت امام(ره) و جریان اسلامی نزدیک شد و در این شرایط بود که با هجرت امام از عراق به فرانسه در پاییز 1357 وی نیز به نوفل لوشاتو رفت تا در کنار امام(ره) قرار گیرد.

    با تشکیل دولت موقت وی به عنوان معاون نخست وزیر در امور انقلاب و پس از استعفای دکتر کریم سنجابی از پست وزارت امور خارجه به عنوان وزیر خارجه دولت انتخاب می‌شود. همچنین در سالهای ?? و ?? سرپرستی موسسه کیهان را بر عهده داشت. وی در این ایام بار دیگر از خط امام فاصله گرفت و با نزدیک شدن به مهندس بازرگان در طیف جریان لیبرال قرار گرفت.

    او همراه با استعفای مهندس بازرگان در 15/8/58 از دولت کناره گیری کرد. با برگزاری انتخابات مجلس شورای ملی در این انتخابات از تهران کاندیدا شد و در دور اول انتخابات به وکالت مجلس انتخاب شد.

    در طول دهه 60، 70 و 80 یزدی به عنوان نفر دوم نهضت آزادی در جبهه ضدانقلاب و اپوزیسیون نظام قرار گرفت و مواضع ثبت شده به نام نهضت آزادی را می‌توان به پای وی نیز نوشت. با مرگ مهندس بازرگان در سال 30 دی ماه 1373 به عنوان دبیرکل نهضت آزادی انتخاب شد. انتخاب وی بر سرعت حرکت این گروه انحرافی در فاصله گرفتن از آرمانهای ملت و نظام اسلامی افزود و بیش از آنان را به جبهه دشمنان خارجی انقلاب اسلامی نزدیک نمود.

    در لابلای پرنده 40 ساله فعالیت سیاسی ابراهیم یزدی، آنقدر اقدامات سیاه و خیانت آمیز فراوان است که دیگر اجازه درخشندگی اقدامات مثبت فراهم نمی‌آید! اما معلوم نیست که سران حزب غیزقانونی مشارکت با چه اهداف و نیاتی قصد دارند تا از یزدی یک اسطوره ساخته و وی را به عنوان «یکی از شناخته‌شده‌ترین و دیرپاترین شخصیت‌های سیاسی ملی ایران» برای نسل جوان امروز معرفی نمایند.

     جمع بندی: طبق آنچه در بررسی پرونده نهضت آزادی و ابراهیم یزدی حاصل می‌آید، این گروه غیرقانونی از همان ابتدای شکل گیری با آرمانهای نهضت اسلامی ملت ایران فاصله داشته و تشکیل نظام اسلامی این فاصله به رویارویی و تقابل ختم گردیده است. این موضوع مطلب پنهان و غیرآشکاری نیست که افرادی چون محمدرضا خاتمی، رمضان زاده، رهنورد، معین و دیگر امضا کنندگان نامه از آن بی اطلاع باشند.

    حقیقت آن است که اتخاذ چنین مواضعی را باید در ذیل ماجرای استحاله فکری - سیاسی جریانی دید که روزگاری نه چندان دور خود را به عنوان جریان چپ و مدافع خط امام و اسلام انقلابی تعریف می‌کردند. این جریان با تفکرات ضدسرمایه‌داری خود را در مقابل جریان نهضت آزادی تعریف می‌کرد اما متاسفانه در سالهای گذشته آنقدر دگرگون شده که در صف حامیان نهضت آزادی و ابراهیم یزدی در آمده و با عزت الله سحابی و صدر حاج سید جوادی بیانیه مشترک صادر می‌کند!

    این جریان تلاش دارد با مظلوم نمایی همچنان کورسوی امیدی برای ادامه حیات سیاسی خود بعد از شکست فتنه 88 نگه دارد. و چون همه چیز را از دست رفته می‌بیند، سناریوی مظلوم نمایی را با هدف فشار بر دستگاه قضایی برای آزادی مجرمانی که در فتنه اخیر دست داشته و آتش بیار معرکه بودند، در دستور کار قرار داده است. غافل از آنکه حمایتهای اینچنینی از ورشکستگان سیاسی‌ای همچون ابراهیم یزدی تنها چهره این افراد را نزد ملت ایران منفورتر خواهد نمود.

    همچنین این حمایت از جایگاه کلیدی ابراهیم یزدی و نهضت آزادی در جریان فتنه 88 حکایت دارد و نشان می‌دهد که این جریان از همپیمانان اصلی حامیان موسوی و کروبی بوده که حال بعد از دستگیری برای آزادی آن بسیج شده اند! روابط پنهان نهضت آزادی و جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین و مجمع روحانیون و موسوی و کروبی و در یک کلام جبهه فتنه گران نیاز به بررسی دقیقتری دارد.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :مهدی سعیدی::نظرات دیگران [ نظر]

    وقتی چند روز پیش خبر اعطای جایزه خانواده مخملباف (که از جشنواره کذایی زنان آلمان کسب کرده بود) به زهرا رهنورد با آن تعریف و تمجیدهای غلوآمیز انتشار یافت برای اهل فن خیلی تعجب برانگیز نبود، چرا که پیش از این نیز خانواده مخملباف جوایزی را که از چنین جشنواره‌های بی‌هویتی کسب کرده بود به فتنه‌گرانی چون مهدی کروبی، حسینعلی منتظری، محمد نوری زاد و عباس امیر انتظام اهدا نموده بود!
    از سوی دیگر علاقه و ارادت مخملباف به رهنورد چیز جدیدی نبوده و قبل از انتخابات سال گذشته به خوبی ظهور و بروز یافت. مخملباف که سالها بود به گفته خود عرصه سیاست را ترک کرده و سراغ کار هنری رفته بود، در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری بطور مشکوکی به سیاست بازگشت و با صدور اطلاعیه‌ای به حمایت از موسوی پرداخت. در بخشی از این اطلاعیه مخملباف دلائل حمایت خود از موسوی را چنین بیان می‌دارد:
    «مهندس موسوی با آن که مرد است، اما در کنار او زنی است که مدام حقوق زنان را به یاد او می‌آورد. ما ایرانی‌ها 70 میلیون جمعیت هستیم. نیمی از ما ایرانی‌ها را زنان ایرانی تشکیل می‌دهند. آن‌ها رای می‌دهند. آن‌ها در رنج‌های ما حتی بیش از ما رنج می‌برند. اما هیچ‌گاه در سطح کلان سیاسی، نقشی برای خود نمی‌بینند. برای شرایط کشور ایران، این نقش نمادین بانوی اول ایران، آن هم در کشوری که به نهاد خانواده می‌بالد، یک گام آغازین برای حل مشکل حضور زنان در عرصه سیاسی است. و این فرصتی است که با وجود رهنورد در کنار موسوی می‌تواند ایجاد شود.»!
    اما آنچه تا حدی تعجب همگان را به همراه داشت، تعابیر عجیب و غریبی است که همسر موسوی در وصف خانواده مخملباف ایراد داشته است. وی با صدور پیامی ضمن تشکر از خانواده مخملباف به خاطره اهداء جایزه مذکور به وی در توصیف مخملباف و فرزندانش می‌نویسد: «کیست که نداند وفاداری و عشق شما به ملت، چگونه الهام‌بخش بزرگی در درک زیبایی‌شناسی و خلاقیت هنری‌تان بوده است. تا آن حد که شما را به هنرمندانی نه فقط برای ایران بلکه به هنرمندانی برای بشریت دردمند تبدیل کرده است به ویژه آنکه تبعیض‌ها و سرکوب‌ها نسبت به تمام ملت و به خصوص زنان را با ابزار سحرانگیز سینما، متعهدانه بیان می‌کنید.»
    عمق فاجعه تعریف و تمجید اینچنینی از مخملباف آنگاه مشخص خواهد شد که مروری بر سیر تحولات مخملباف و فیلمهایش در سه دهه اخیر داشته باشیم تا مشخص گردد که رهنورد از چه کسانی ستایش می‌کند!
    مخملباف که کار فیلمسازی را در ابتدای دهه 60 با آثاری چون توبه نصوح، دو چشم بی سو و استعاذه آغاز کرده بود چنان شخصیت پرخاشگر و افراطی بود که همه مخالفین را به انحراف متهم می‌کرد! اما این چهره به ظاهر سوپرحزب اللهی! چنان زود از ریل انقلاب خارج می‌شود که تعجب همگام را به همراه دارد. هرچند بزرگان تیزبینی چون سید الشهداء اهل قلم خیلی پیش از این هویت وی را کشف کرده بودند. سید مرتضی آوینی می‌نویسد: «از همان اول با کمال تأسف معلوم بود که مخملباف از آن تب‌های تند است که زود سرد خواهد شد، اما همان تندی و داغی مانع از آن بود که این برودت قریب الوقوع را باور کنند. اما امروز دیگر در وجود او، باید "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد." »
    تحولات شخصیتی مخملباف در اواخر دهه 60 با سفر چند روزه وی به اروپا آغاز شد و تا بدانجا پیش رفت که آثار انحرافی چون نوبت عاشقی، سکس و فلسفه و فریاد مورچگان که مروج اباحی گری است در کارنامه وی ثبت گردید. و حال سازنده فیلم ""فریاد مورچگان" که با صراحت تمام برای اولین بار در سینمای ایران صحنه عریان شدن یک زن را در برابر دوربین به تصویر کشیده است، در این تقدیرنامه خانم رهنورد به عنوان مدافع حقوق زنان معرفی می‌شود! معلوم نیست این دفاع چگونه صورت گرفته و آیا ترویج بی‌بند و باری و عریانی از نگاه همسر موسوی ارتقاء جایگاه زن در جامعه است!؟ و آیا مشاور ارشد آقای موسوی در صورت موفقیت در انتخابات دهم ریاست جمهوری در تلاش بوده تا چنین تفکراتی انحرافی در حوزه مسایل زنان را در عرصه فرهنگ و سینمای ایران بسط و گسترش دهد!؟ همچنین نظر خانم رهنورد در مورد کشف حجاب خانواده مخملباف مشخص نیست و معلوم نیست که آیا وی پوشش چنین خانوده نمونه‌ای! را می‌پسند یا خیر؟
    البته در ورای این اظهارات علت اصلی تعریف و تمجید رهنورد از مخملباف را باید در حمایت بی‌دریغ مخملباف از سران فتنه در ماجرای فتنه 88 دنبال نمود. مخملباف از ابتدای کلید خوردن سناریوی کودتای مخملین خود را سخنگوی موسوی در خارج از کشور معرفی کرد (ادعایی که هیچگاه توسط موسوی تکذیب نشد!) و تمام وقت خود و خانواده خود را در خدمت خیانت به کشور و حمایت از فتنه قرار داد! وی در کنار ضدانقلاب فراری چون محسن سازگارا به تبلیغ علیه نظام اسلامی پرداخته و با صدور بیانیه‌های متعدد مشترک تلاش کردند تا فضای کشور را ملتهب نگهداشته و به زعم خود نام خاندان موسوی و فتنه سبز را زنده نگه دارند!؟ وی با سفر به نقاط مخالف اروپا و آمریکا تلاش کرد تا ضدانقلاب خارج نشین را در دفاع از موسوی بسیج نماید.
    به همین خاطر است که رهنورد امروز خود و خانواده موسوی را وامدار خانواده مخملباف می‌داند و در تلاش است به نحوی جبران نماید و چنین تعابیر بی‌پایه‌‌ای را در مورد خانواده مخملباف بسراید و خانواده مخملباف را به عنوان دوست خطاب کرده و هنرمندی این خانواده را مورد ستایش قرار دهد!
    پیش از این شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی در وصف مخملباف گفته بود: «مخملباف فقط شعار می‌دهد و از همان آغاز هم همین بوده است ... وقتی بادکنک می‌ترکد صدای آن تا مدتها در گوش زنگ می زند.» و این تعبیری است که امروز بیش از مخملباف می‌تواند برازنده شریک زندگی آقای موسوی باشد.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :مهدی سعیدی::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی