سفارش تبلیغ
صبا ویژن







 شهادت می دهم که بر اقامه حق و عدالت قیام کردی و دین را زنده کردی ای و از هیچ فریضه ای فروگذار نکردی و به کمال رساندی اصول و فروع را.

ای که نمازت را در پس تیرها خواندی و روزه گلوی عطشانت را با خنجر افطار نمودی.

ای که احرام بستی به خون حج ات مقبول. تا به قیامت چون تو مجاهدی کجا بیابیم؟ ای که زکات اموالت نه آن پیراهن کهنه و نه آن گوشواره دخترت که تک تک قطعات بدنت بود.

ای که خمس انگشتانت را با انگشتر عطا می کنی. محبتی اگر در دل های مرده جهانیان باقی است از خون گلوی شش ماهه ای است که به آسمان پاشیدی و بغضی اگر از دشمن داریم از حماسه ای است که تو آفریدی. قطرات خونی که از گلوی بریده ات می چکد امر می کند به معروف و باز می دارد از منکر.

انی رایت احد عشر کوکباً و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین. یوسف که رویا دید یازده ستاره و شمس و قمر بر او سجده کنانند تعبیرش تو بودی. که راهنمایان رسالت با سجده بر تو قبله جان را نشان دادند.

تکلیف ما را تو معلوم کردی نه! از آن فراتر که سرنوشت ما را تو رقم زدی و یادمان دادی که از بالای نی جهان زیباتر است. پس مپسند که در لحظه وصال خجلت زده از سری باشیم که بر بدن داریم. سلام بر تو ای خون خدا



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    التقاط هم از آن مفاهیمی است که تکلیفش معلوم نیست. آنچه از تعاریف لغت نامه ای آن بر می آید با آنچه در وجه اصطلاحی آن معمول شده است همخوانی ندارد. این البته سرنوشت بسیاری از مفاهیم دیگر است. اساساً من نمی فهمم که چرا برای تعریف هرواژه می گویند که در لغت به این معناست و در اصطلاح به آن معنا. نسبت معنای لغوی و معنای اصطلاحی چیست؟ استعمار در لغت به معنای اراده برای آبادانی است اما چگونه این واژه در اصطلاح می شود غارت و سو استفاده از منابع یک کشور دیگر؟ خوب اگر استعمار چنین دلالت هولناکی دارد چرا از واژه دیگری برای آن استفاده نمی شود؟

    التقاط در لغت به معنای برچیدن و چیزی را از موضعی برداشتن است. خوب تا اینجا که مشکلی وجود ندارد. به هر حال انسان ها در امر فرهنگ و اندیشه و حتی سبک زندگی در خلأ زندگی نمی کنند. ما همگی دانه چینی می کنیم از چیزهایی که می بینیم و میخوانیم و می آموزیم. اما چه می شود که التقاط در اصطلاح بار معنایی منفوری پیدا می کند؟ اگر التقاط در اصطلاح به معنای مخلوط کردن مکاتب گوناگون و شاید در تعارض است که هیچ اندیشه ای را شاید نتوان یافت که از گزند تضاد و تعارض در امان باشد. اگر بر فرض مکتب و اندیشه ای نیز یافت شود که هیچ تعارضی در آن دیده نشود باز عدم تعارض را نمی توان دال بر حقانیت آن مکتب تلقی کرد. شاید مکتبی تمامی گزاره های باطل خود را به نحوی دور هم چینش کند که در یک نگاه کلان به نظر برسد پازلی کامل و بی نقص چیده است و در عین حال هیچ بهره ای از حقیقت در آن یافت نشود. بسیاری از فریب هایی که ما می خوریم به واسطه همین فتنه گری هاست. همین که دیدیم گویا همه چیز دارد با همه چیز جور در می آید توهم رسیدن به حقانیت می زنیم. در حالی که ممکن است در یک گفتمان کاملا باطل نیز همه چیز با همه چیز جور در بیاید.

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    چندسالی است بچه های مذهبی و انقلابی ورود خوبی داشتند به رشته های علوم انسانی. رشته هایی چون علوم اجتماعی، مدیریت رسانه، تعلیم و تربیت و ... اما مطالعات فرهنگی گرچه سخن روز است اما هنوز ناشناخته مانده و نسبت به سایر دانش های انسانی کمتر مورد توجه قرار گرفته است.تاکید این روزهای رهبر انقلاب بر مفاهیمی چون مصرف و سبک زندگی را می توان نشان اهمیت این میان رشته تلقی کرد. دوستانی شاید مایل باشند برای ادامه تحصیل در مقاطع تکمیلی از این گرایش بیشتر بدانند. توصیه می کنم این شماره  ماهنامه سوره اندیشه (62 و 63) را حتماً ببینند که پرونده ای درباب مطالعات فرهنگی دارد و بنده نیز یادداشتی در این شماره درمعرفی و فرصت هایی که برای ما ایجاد می کند نوشته ام. مطالب این پرونده عبارتند از : (تیره و تبار مطالعات فرهنگی / دکتر نعمت الله فاضلی)، (آمدنش بهر چیست؟ در باب شکل گیری، گسترش و ورود مطالعات فرهنگی به ایران، گفتکو با دکتر عباس کاظمی)، (جولان در غیاب حقیقت، مناسبات قدرت و فرهنگ در مطالعات فرهنگی / اسماعیل نوده فراهانی)، (مطالعات فرهنگی مطالعه چیست؟درباره امکان ها و ظرفیت های مطالعات فرهنگی در بوم ایرانی / محمد الیاس قنبری)

    درباره امکان ها و ظرفیت های مطالعات فرهنگی در بوم ایرانی

    معروف است که کارل مارکس، وقوع انقلاب کمونیستی را در انگلستان پیش‌بینی کرده بود. گرچه انقلاب مورد نظر او هرگز در این جزیره به وقوع نپیوست ولی سالها بعد انگلستان ملجأ پیدایش ایده ها و نظراتی شد که سنخیت فراوانی با اندیشه‌های انتقادی مارکس داشت و ملهم از آن بود. پیش از تأسیس رسمی مطالعات فرهنگی که به‌واقع باید آن را سنتی انگلیسی دانست روشن‌فکرانی در انگلستان پیدا شدند که به روشن‌فکران اهل ادب و یا منتقدان فرهنگ شهرت یافتند. از جمله آنها می توان به ریموند ویلیامز، ماتیو آرنولد و فرانک ریموند لی‌وس اشاره نمود. عمده مباحث این گروه حول انتقاد از فرهنگ آمریکاییِ در حال رسوخ به انگلستان و اضطراب از فرهنگ پست توده‌ها و به تبع آن توجه به مسأله آموزشِ طبقات پایین دست بوده است. آنها همچنین نسبت به گسترش مادی گرایی و مصرف زدگی و غفلت از عقلانیت و زیبایی هشدار می دادند. ادبیات از نظر آنان علی الخصوص لی‌وس واجد اهمیت فراوانی در عرصه فرهنگ است.

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    انسان اسیر خاک است و در طلب آسمان. ما خود را اسیر دنیا و نیازهای دنیوی می یابیم ولی می دانیم که دنیا اصالت ندارد و می دانیم که وآلاخره خیر و ابقی. علم به این گزاره که مرگ حق است مکفی نیست. مرگ آگاهی، مقام یقین است. اینکه انسان چشنده مرگ است و اینکه اصالت او به عالم ملکوت بر می گردد در تعارض با نگاهی است که اصالت را به دنیا و غفلت از مرگ می دهد.

    خداوند، معنای عالم است. معنویت، ارجاع عالم حاضر به عالم غیب است و اگر این مرجع به طاق نسیان سپرده شود حاصلش خودبنیادی است. آن گاه که سخن از هنر برای هنر می شود و اخلاق نکو داشته می شود صرفاً برای اخلاق یعنی هنر و اخلاق سکولار شده است. هنر سکولار و اخلاق سکولار یعنی هنر و اخلاقی که به آن مرجع غیبی که معنای استعلایی همه چیز است ارجاع ندارد. دنیا اگر برای دنیا باشد حاصلش می شود همان دنیاطلبی مذموم قرآن و اگر دنیا را برای آخرت بخواهیم می شود مصداق الدنیا مزرعه الآخره. حال اگر بخواهیم همچنان در طلب آسمان باشیم و مرگ آگاه و آخرت خواه چگونه باید در این دوره زیست کنیم؟

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    پس از قضیه تسخیر سفارت انگلیس توسط جمعی از دانشجویان بسیجی و انقلابی، افراد و جریانات گوناگون در وضعیتی تردید آمیز از درست یا اشتباه بودن این اقدام سخن می گفتند. گویی همه منتظر بودند تا رهبر معظم انقلاب سخن مختوم را در این باره بگوید. تا اینکه پس از گذشت مدت زمان نسبتاً زیادی ایشان نسبت به جریان، موضع گیری کردند. رهبر انقلاب صراحتاً این اقدام را نفی نکردند اما تلویحاً آن را کنشی از سر احساس دانستند. اما آیا احساساتی خواندن جوانان دانشجوی انقلابی حتی اگر احساسات شان، با صفت پاک توصیف شود منجر به سرخوردگی آنها نخواهد شد؟ اساساً کنش بر مبنای احساس چه ایرادی دارد؟ بسیاری از رفتارهای انسان واکنشی است که از تحریک احساسات ناشی می شود. مثلاً آن گاه که به رهبر و مرجع یک جامعه مسلمان اهانت شود این احساسات پاک مردم است که آنها را به واکنش وا می دارد یا عزاداری بر امام مظلوم حسین ابن علی و جاری شدن اشک بر مصیبت های او سراسر ناشی از احساسات است.

    مسلماً رهبر انقلاب توقع ندارند جوانان دانشجوی بسیجی نسبت به دشمنی های انگلیس بغض و خشم انقلابی نداشته باشند. اگر دانشجویان بسیجی احساساتی و بی بصیرت بودند تنها سراغ سفارت روباه پیر نمی رفتند و سفارت تمامی کشورهای زیاده خواه و مداخله گر را یک شبه نیست و نابود می کردند. انقلاب برای مردم است و حفظ آن نیز مستلزم حضور مردم و مسئولین بایست تابع خواسته های انقلابی مردم باشند نه اینکه مدام کنش انقلاب و عدالتخواهانه متهم به خودسری و از سر احساسات بودن شود.

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی