1- درباره اتفاقاتی که در جلسه استیضاح وزیرکار در یکشنبه موسوم به یکشنبه سیاه در مجلس رخ داد حرف های بسیاری زده شد و البته حرف های بسیاری هم زده نشد. به نظر می رسد فعالان عرصه های سیاسی و رسانه ای و به تبع آنان عامه مردم در موضعی که باید نسبت به این حوادث بگیرند دچار گیجی نظری هستند. وقتی که ملاک و معیار افراد و اشخاص باشند و نه ایده ها ایجاد چنین وضعیت گیج کننده ای دور از ذهن نخواهد بود. به نظرم مهم تر از خود مسأله پس لرزه هایی است که پس از آن دیده می شود. مواضع کژدار و مریز و نصفه و نیمه و اکتفا کردن به اینکه این رفتارها به فرموده رهبری خیانت محسوب می شود جز پاک کردن صورت مسآله چیز دیگری بر بینش و بصیرت سیاسی ما نمی افزاید. بر خلاف بسیاری از دوستان فکر می کنم این نزاع به هیچ وجه نزاعی بچه گانه نیست و کاملاً جدی است.
2- اساساً باید موضع مان را نسبت به اختلاف و اختلاف نظر و سلیقه مشخص نمائیم و از خود بپرسیم آیا جمهوری اسلامی نظامی است که هیچ گونه اختلاف نظری را بر نمی تابد؟ آیا قرار است در جمهوری اسلامی هیچ کس با هیچ کس اختلاف نظر نداشته باشد؟ اتفاقاً جمهوریت نظام و پویایی سیستم اقتضا می کند که اختلافات به رسمیت شناخته شوند. اگر کشور ما کشور آزادی است که واقعاً نیز هست باید به تبعات این آزادی نیز تن دهیم و با هر جر و بحثی به خود نلرزیم که ای وای وحدت امت از دست رفت. امت ایران باران دیده تر از آن است که با چهارتا لیچاری که دو رئیس قوه بار هم می کنند از انسجام خارج شود. اگر فتنه ای چون فتنه 88 نیز رخ می دهد نه ناشی از اختلاف سلیقه صرف بلکه ناشی از یک شیطنت برنامه ریزی شده داخلی و خارجی است و البته حتی اتفاقی مانند فتنه 88 نیز از نظر من ضروری یک جامعه آزاد و دموکراتیک است.
3- مسأله این است که کانال حل و فصل اختلافات چیست؟ اگر اختلافات به حدی برسد که نیازمند تخلیه باشد چه سازوکاری برای آن تعبیه شده است؟ آیا دعوت به سکوت راه حل بنیادین است؟ به نظر می رسد همچنان نهادهای بازرسی و حسابرسی و قضایی دچار ضعف اند و مملکت هنوز به شیوه ریش سفیدی و تیول داری اداره می شود. حتی سیاسیون ما به دستگاه قضای مملکت اعتماد ندارند فلذا ترجیح می دهند افشاگری های خود را در رسانه ها و در هرجایی غیر از دادگاه مطرح کنند.
4- ظهور احمدی نژاد در فضای سیاسی جامعه ما امری گریز ناپذیر بود. یعنی با شکاف حاصل از توسعه نامتوازن پس از انقلاب و ایجاد دره عمیق بی عدالتی در توزیع ثروت و امکانات، بدیهی بود که گفتمانی عدالت خواهانه ظهور کند. در واقع قرعه به نام احمدی نژاد افتاد و البته قرعه به نام هرکسی نمی افتد و کسی می تواند منتخب و مورد اقبال واقع شود که شم سیاسی بالاتری داشته باشد و مطالبه اصلی نهفته در بطن جامعه را بشناسد.
5 ما قضیه مرتضوی نیز در این میان داستان جالبی است. آنهایی که زمان اصلاحات را به یاد می آورند احتمالاً یادشان هست که قاضی مرتضوی چگونه کابوس اصلاح طلب های خائن بود. مرتضوی در آن دوران پنجه بکس نظام در مقابله با جریانات منحرف اصلاح طلب بود و روزنامه های زنجیره ای اصلاح طلب که به فرموده رهبر انقلاب پایگاه های دشمن بودند از دست او خواب و خوراک نداشتند. اما اینکه چرا و چگونه به ناگاه در زمان فتنه 88 و البته به دلیل یک ضعف کوچک مدیریتی مبدل به ضدقهرمان می شود و تمام کاسه کوزه ها سر وی خراب می شود خود از آن داستان های پیچیده است که احتمالا پشت پرده هایی دارد. اما مرتضوی از این حیث شباهت زیادی با احمدی نژاد دارد. هر دو برای نظام تاریخ مصرف دارند و تنها قرار است پس از انجام وظیفه خود قربانی شوند. احمدی نژاد قرار است شدیدترین زایمان اقتصادی ایران را قابلگی کند، بنزین و سوخت را سهمیه بندی کند و به خودکفایی برساند. داستان های کاهش ارزش پول ملی و حمایت از تولید ملی را مدیریت کند. شکاف ناشی از توسعه ناموزون را پر کند. یارانه بدهد. مسکن مهر بسازد. سیاست خارجی جمهوری اسلامی را به کانال اصلی انقلابی اش برگرداند و سپس به عنوان منحرف و فاسد دور انداخته شود. این سرنوشتی بود که برای مرتضوی هم رقم خورد و عجیب نیست که این دو در یک نقطه به هم برسند و مرتضوی مبدل شود به یکی از مدیران احمدی نژاد.
6- کافی است به یاد بیاوریم که دولت اصلاحات و مجلس اصلاحات چگونه با هم رفتار می کردند و رفتار آنها با هم را مقایسه کنیم با رفتاری که مجلس اصولگرا با دولت احمدی نژاد دارد. در آن زمان مجلس و دولت در یک هماهنگی گفتمانی و در یک اتحاد تاکتیکی مبدل به ابزاری برای فشار به کلیت نظام شده بودند. به بیان ساده مجلس در آن زمان پاس می داد و دولت گل می زد. اما دولت احمدی نژاد از چنین بختی برخوردار نبود. دلیل آن هم این است که ساختار مجلس اساساً ساختاری حزبی و گروهی است و کمتر افراد مستقل به آن راه پیدا می کنند. بدیهی است که نمایندگان مجلس فارغ از گرایش سیاسی چپ و راست بیشتر وامدار گروه های قدرتمندند.
7- به نظر می رسد از همان ابتدای روی کارآمدن دولت احمدی نژاد جریانات غیر اصلاح طلب، با آن همدل نبودند. در چنین فضایی است که شاهدیم امثال عسگراولادی نامه فدایت شوم و عیب نداره برگردین برای اصلاح طلب های خائن می نویسد و در عین حال احمدی نژاد، کوتوله و فاسد و منافق و حجتیه ای و منحرف نامیده می شود. راستش را بخواهید مثل روز واضح است که آقایان نصف موضعی که نسبت به دولت احمدی نژاد داشتند را به دولت اصلاحات و اصلاح طلب ها نداشتند. به عنوان شاهد مثال اگر در جریان مناظره دقت کرده باشید رگ های گردن جناب لاریجانی در جریان استیضاح چنان برآمده بود که گویی اگر کسی در جریان ماوقع نباشد فکر می کند ایشان نسبت به فتنه گری های سال 88 چنین موضعی گرفته اند. فارغ از اتهاماتی که احمدی نژاد به خاندان لاریجانی وارد کرد این تأسف جای طرح دارد که ای کاش این رگ های به غیرت درآمده اندکی هم در زمان فتنه متورم می شدند. جای تأسف دارد که نام افراد خانواده مان رگ غیرت را باد می کند و تارهای صوتی حنجره را تحریک می کنند تا رئیس جمهور از مجلس به بدترین شکل ممکن اخراج شود اما هنوز که هنوز است موضع تندی نسبت به فتنه گران از دهان آقایان شنیده نمی شود که هیچ نامه فدایت شوم و تو روخدا برگردین به دامان پر مهر ولایت از آقایان شنیده می شود.
8- اگرچه طرفین دعوا به جای آنکه از همان اول شروع شکاف میان دولت و سایر جریانات اصولگرا را اختلافی سلیقه ای و درون گفتمانی جلوه دهند با تخطئه حداکثری یکدیگر نشان دادند که دعوای شان از جنس دعوای خصومت آمیز حق و باطلی است و متأسفانه با زمان نشناسی، در دهه فجر انقلاب نیز این اختلاف را علنی کردند اما از همه جالب تر، این است که در این غائله، اصلاح طلب جماعت، محلی از اعراب ندارد. این جریان نشان می دهد اختلافی هم اگر هست اختلاف میان جریانات معتقد به نظام است و اصلاح طلب ها نمی توانند در این میان آبی برای خود گرم کنند.
9- لازم به ذکر است که همه این حرف ها به معنای حمایت از اشتباهات و حاشیه سازی های دولت و رئیس جمهور نیست اما همواره برای من سوال بوده است که چطور هشت سال دولت اصلاحات بر سرکار بود و هیچ کس به آن نگفت منحرف؟ ولی این دولت از همان آغاز مورد خشم و غضب بود؟
نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]