سفارش تبلیغ
صبا ویژن







اگر دوران حکومت علی علیه السلام را ببینید، بخاطر جمهوری اسلامی خدا را شکر می کنید!
فقر چیز بدی است؛ خیلی بد. آنقدر که امیرالمومنین مجبور باشد بخاطر کاستن درد آن شب ها کیسه ی خرما بدوش بکشد. یعنی در چند قدمی دارالاماره ی علی که عدالت مجسم است، کسان بسیاری از فرط فقر به خاک بیچارگی نشسته اند، آنچنان که به تکه ای نان راضی می شوند و برای فرمانروایشان دعا می کنند!
علی علیه السلام نامه ای را به مالک اشتر دادند تا مانیفست حکومت اسلامی باشد برای همه ی دوران ها؛ ولی همه می دانند که امپراطوری اسلام در زمان امیرالمومنین علیه السلام با همین مانیفست بسیار فاصله داشت. او بسیار می کوشید که جامعه اش را بسازد ولی چقدر موفق بود؟!
پاسخ دردناک است: بسیار کم. مدیران او ضعیف النفس هایی چون ابن عباس، زیاد ابن ابیه و عثمان بن حنیف بودند که با الگوهای مدیریت اسلامی بسیار فاصله داشتند. آنچنان که علی مجبور باشد در پاسخ به مالک که به انتصاب ابن عباس اعتراض کرده بود، پاسخ دهد که مگر چه کسی دیگر را می شناسی که کار را به او بسپارم!
آنها که تاریخ می خوانند بخوبی می دانند که حکومت اسلامی امروز ایران بی شک با فاصله ی بسیاری از حکومت امیرالمومنین و پیامبر صل الله علیه و آله موفقتر و پیشروتر است. همانطور که امام(ره) در وصیت نامه شان فرموده اند: «من با جرات مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضربهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله - صلی الله علیه و آله - و کوفه و عراق درعهد امیرالمومنین و حسین بن علی - صلوات الله و سلامه علیهما - می باشند.»
آیت الله جوادی آملی حفظه الله هم در درس تفسیر سوره ی انعام فرمودند اگر مردم از نگرانی ها نگرانند، دوران حکومت امیرالمومنین علیه السلام را ببینند تا بخاطر جمهوری اسلامی خدا را شکر کنند!
معنای این متن این است که بخاطر اینکه ایرانیهای امروز بهتر، رشد یافته تر و متدین تر از مردمان زمان معصومین هستند، اجرا و تحقق مانیفست حکومت داری علی علیه السلام شدنی تر از زمان خود حضرات معصومین علیهم السلام است.
و فهمیدن اینکه باید «شکر» کنیم البته برای بسیاری سخت است. چراکه مسلمان بودن اقتضائاتی دارد که آنرا با رفاه سازشکارانه در تعارض و تضاد قرار می دهد. انقلابی بودن و ماندن به معنای سازش ناپذیری با استکبار و پیگیری آرمان ها هزینه هایی دارد که به مذاق کسانی که به رفاه و آسایش عادت کرده اند، سازگار نیست.

پ ن 1: بعضی ها از فرط آرمان گرایی  و بعضی ها هم از فرط بلاهت خیال می کنند حکومت خوب و حکمرانی متعالی یعنی درست کردن کشوری که در آن هیچ خلافی ارتکاب نیابد! با این وصف نمی دانم چطور درباره ی مدینه ی زمان پیامبر ص یا کوفه زمان علی ع قضاوت می کنند در حالیکه در آن دوران فقر بیداد می کرده، فساد اقتصادی مثل ربا و رشوه فراوان بوده، فساد اخلاقی مثل شرب خمر و زنا و حتی زنای محصنه بیخ گوش دارالاماره و چند خیابان آنسو تر از خانه ی پیامبر ص هم اتفاق می افتاده! یعنی تاریخ نمی خوانند؟!
حتی در دوران عدالت مطلق امام زمان عج و حکومت مهدوی هم منافقان حضور دارند و فساد می کنند. این ذات زمین و دنیاست.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    این یادداشت پیشتر در زمان برگزاری جشنواره فیلم فجر منتشرشد؛ اکنون به بهانه ی اکران اکران این فیلم بانشر می یابد...

    فیلم جدید اسعدیان، «طلا» است یا «مس»؟!
    همایون اسعدیان، کارگردانی بود در ردیف سایر فیلم سازان تا اینکه «طلا و مس» را در جشنواره ی بیست و هشتم رونمایی کرد. طبیعی است که علاقمندان به سینما با تماشای یک فیلم موفق و طلایی، تعریفشان را از فیلمساز تغییر می دهند و از آن پس به انتظار می نشینند تا اثر بعدی؛ «بوسیدن روی ماه» فیلم جدید اسعدیان و منوچهر محمدی است. فیلمی که پیش از هر چیزی ذهن امثال من را می برد به فضای دوست داشتنی داستان «روی ماه خداوند را ببوس» اثر مصطفی مستور؛ هرچند بعد از تماشای فیلم دریافتم که نسبت روشنی بین این دو اتفاق وجود ندارد. به هر تقدیر درباره اثر جدید کارگردان فیلم بیاد ماندنی «طلا و مس»، نکات زیر به نظر می رسد:

    1. «بوسیدن روی ماه» همانند «طلا و مس» در یک خانه ی قدیمی، با فضا و صحنه پردازی صمیمی و بی آلایش اتفاق می افتد. کل قصه قبل از هرچیز روایت دلمشغولی ها و دغدغه های مادرانه ی دو پیرزن است که تا میانه های فیلم دو خواهر تصور می شوند، در حالیکه ایندو، مادر دو شهیدند که... . روابط عاطفی صمیمی و تماماً ایرانی بین اعضای خانواده، فرزندان و حتی اعضای این محله ی قدیمی تهران، اتفاقی دوست داشتنی، باور پذیر و آرامش بخش است. بازی روان و باور پذیر شیرین یزدان بخش در نقش احترام السادات به موفقیت اسعدیان در پیاده سازی این فضا بسیار کمک کرده است. ایرانی بودن «بوسیدن روی ماه» در تمام طول روایت حفظ می شود و فیلم را از این جهت می توان در ادامه ی «طلا و مس» و البته نه به قوت آن، ارزیابی کرد.

    2. «بوسیدن روی ماه» داستانی است که برای مخاطبان حس روشن و غیر قابل انکاری در همدلی و هم افقی با مادران شهید فراهم می کند؛ بی تردید برخی سکانس ها، از جمله صبر رویایی مادر شهید و مواجهه اش با خبر پیدا شدن پیکر فرزند شهیدش پس از بیست سال، فوران احساسات و حتی گریستن مخاطبان را موجب می شود. فیلم از این جهت مملو از احساسات صحیح، تعریف شده و مألوف اسلامی و ایرانی است.
    3. اسعدیان در فیلم «بوسیدن روی ماه»، نگرانی و دغدغه ای را که برخی منتقدین درباره ی «طلا و مس» مطرح کرده بودند، قوت بخشید. طلا و مس یک فیلم دینی و ایرانی موفق بود، اما برخی در این خصوص به نکته ی ظریفی اشاره کردند و آن اینکه عرفان و معنویت «طلا و مس» هیچ نسبتی با مسوولیت های انقلابی برقرار نمی کرد. طلبه ای که قهرمان قصه است، حداکثر انسانی جوانمرد، متخلق و صبور است که البته هیچ اثری از دلمشغولی های اجتماعی، سیاسی و حضور در مختصات تاریخی در او دیده نمی شود؛ او یک «خوب خنثی» است. پرداختن به «خوب های خنثی» شاید در بادی امر چندان جای گیرو گلایه نداشته باشد، اما وقتی در ارتباط با مفاهیم و معانی ذاتاً انقلابی دیده می شوند، ناکافی، ناقص و حتی خطرناک اند.

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    دفاع از پناهیان»
    91/7/3 5:40 ع

    درباره یادداشت توهین آمیز سایت عصر ایران

    دفاع از پناهیان

    و جمع کردن بساط تدریس دموکراسی در دانشگاه ها

    چندی پیش حجت الاسلام علیرضا پناهیان در نشست هم اندیشی مسئولان و اعضای فعال سازمان دانشجویان جهان اسلام، با اشاره به جنبش وال استریت، دموکراسی را دروغی بزرگ خوانده و از دانشجویان خواسته است که اجازه ندهند سرفصل های دموکراسی در دانشگاهها تدریس شود. به همین مناسبت یک سایت خبری در یادداشت اولش با ادبیاتی پر از طعن و متنی پر از مغالطه سخنان پیش گفته را نقد کرده است. متن پیش رو نقدی بر این نقد است:

    1.    نخستین طعن و اتهام نویسنده ی این یادداشت، بی توجهی و بی اعتقادی به قانون به عنوان یکی از خصیصه های «راست رادیکال» است و خطاب آقای پناهیان به دانشجویان ونه «از وزارت علوم و شورای عالی انقلاب فرهنگی و سایر نهادهای مربوطه» دلیل این ادعا عنوان شده است. این مغالطه نیاز به پاسخگویی ندارد چه اینکه در میان بیانات امام راحل (ره) و مقام معظم رهبری خطاب های متعددی به دانشجویان و سایر اقشار وجود دارد درحالیکه به نظر می رسد با این استدلال باید رهبری انقلاب فقط از مراجع قانونی مطالبه می کردند. بطور مثال بیاد بیاورید نامه ی تاریخی مقام معظم رهبری به تشکل های دانشجویی در آبان 81 را که از دانشجویان می خواهند در مقابل فساد ساکت نبوده و مطالبه گری را در سرلوحه برنامه های خود قراردهند؛ معظم له پس از مطالبه ی آرمانی عدالت از دانشجویان «در کنار آن» از دستگاه قضا نیز پیگیری امور را مطالبه می کنند. بنابراین بالا بردن مطالبات آرمانی از دانشجویان یا عموم مردم طبعاً منافاتی با پیگیری امور از مراجع تصمیم گیری، سیاست گذاری یا قانونی نداشته و بلکه در یک نظام مردم سالار تربیت عمومی مردم به عنوان زمینه های تحقق و پیگیری قوانین اتفاقاً ضروری است.

    2.    دومین اشتباه نویسنده ی این یادداشت خلط میان مباحث کلاسیک سیاسی و تشویق به ترویج فرهنگ دموکراسی خواهی امریکایی است. روشن است که حساسیت جناب پناهیان و دیگر اساتید متعهد چندان ربطی به تاریخ سیاسی و یا آشنایی با آراء متفکران غربی ندارد که ناظر به ترویج فرهنگ نسبی گرایی امریکایی و دروغ های پیچیده در الفاظ آکادمیک است. صرف نظر از این مغاطه معلوم نیست که نویسنده ی یادداشت به بهانه ی دفاع از انقلاب اسلامی چگونه تذکرات مداوم مقام معظم رهبری را در اسلامی کردن علوم انسانی و ابراز نگرانی های جدی ایشان درباره ی محتوای غیراسلامی متون و سرفصل های رشته های علوم انسانی را نشنیده اند یا نشنیده گرفته اند و مگر مهمترین انحراف در این متون بخصوص متون و سرفصل های رشته علوم سیاسی مربوط به القاء مطالب منقضی شده و تاریخ مصرف گذشته ی روشنفکران قرن هجده و نوزده غرب نیست؟ مگر شخص مقام معظم رهبری در نیمه دوم دهه ی هفتاد زمانی که کلمه ی «دموکراسی» از دهان رئیس جمهور رفرمیست و همراهانش نمی افتاد، با صراحت رسانه ها را از بکار بردن این لفظ منع نکرده و لفظ «مردم سالاری اسلامی» را جایگزین نکردند؟ و مگر امروز محقق و متفکر دقیق و قابل اعتنایی هست که نداند چسباندن مفاهیم سابقه داری چون «دموکراسی»، «توسعه» و ... که اقتضائات فلسفی و تاریخی روشنی دارند، به پسوند «اسلامی» رفتاری بی منطق و پارادوکسیکال است؟ بنابراین نویسنده ظاهراً نه معنای دموکراسی را درست می داند –که آنرا «آرمان» معرفی می کند- و نه از بنیادهای فکری امام راحل (ره) آگاهی دارد که ایشان را به استقرار نظام جمهوری اسلامی بر «دموکراسی» متهم می کند. این در نوع خود توهین بزرگی به امام راحل(ره) و جمهوری اسلامی است. 

    3.    مغالطه ی ساده انگارانه ی دیگر این یادداشت درباره ی مواضع ضد انقلاب است که نظام اسلامی را غیردموکراتیک می خوانند. در این یادداشت آمده: « اگر دموکراسی این قدر منفور و نامطلوب است، پس کسانی را که بی مزد و مواجب، ایده غیردموکراتیک بودن نظام جمهوری اسلامی را تبلیغ می کنند و در این باره سخنرانی کرده و بیانیه منتشر می کنند، نه تنها نباید مجازات کرد بلکه باید پاداش هم داد!» عجیب است که نویسنده نمی داند داعیه ی کسانیکه به آنها اشاره می کند، استبدادی بودن جمهوری اسلامی و منکوب کردن آن دربرابر مدل امریکایی است و اتفاقاً درگیری ما دقیقاً با ساده اندیشانی نظیر همین نویسنده است که بدون توجه به معنای دقیق الفاظ از آنها نابجا و جابجا استفاده می کنند. جهل نویسنده اینجا آشکار می شود که پدیده های سیاسی روز را دقیقاً در پارادایم امریکایی تحلیل می کند و عبور از این پارادایم را «جهل» می داند و بجای اشاره به اسلامی بودن جنبش ها می نویسد: «الان که پدیده سیاسی "گذار به دموکراسی" در جهان رایج شده و دموکراتیک شدن حکومت ها، مساله ای اساسی در دنیای امروز است، پرهیز از تدریس متون مربوط به دموکراسی در دانشگاههای ایران، چه فایده ای دارد؟ آیا با "ترویج جهل" می توان گره ای از کارهای فروبسته گشود؟» بنابراین نویسنده ی این یادداشت را توصیه می کنیم به جملات شفاف رهبر معظم انقلاب دراشاره به وضعیت ناگوار روشنفکر زدگی و غرب زدگی در استفاده از علوم و تعابیر مراجعه کنند. از جمله: «بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفه‌‌هائی هستند که مبنایش مادی‌گری است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را که غربی‌‌ها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بی‌‌اعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزش‌های خودمان را در قالب‌های درسی به جوان‌ها منتقل کنیم؛ این چیز خیلی مطلوبی نیست»*

    4.    نکته ی دیگر اینکه نویسنده که مدعی وفاداری به تعابیر و ادبیات آکادمیک است نمی داند جناب پناهیان و دیگر منتقدان دموکراسی را نباید «راست» بخواند در حالیکه حتی دانشجویان دوره کارشناسی علوم سیاسی هم می دانند که «راست» در معنای آکادمیک و دانشگاهی اش –که نویسنده خود را به آن پایبند نشان می دهد- اتفاقا مدعی دموکراسی امریکایی است و نه منتقد یا مخالف آن. این اشتباه ساده از اینجا ناشی می شود که امثال این نویسنده نمی خواهند صورتبندی های جدید سیاسی را بپذیرند و تلاش دارند در رفتاری تبلیغاتی از خلط مفاهیم رایج ، بهره برداری سیاسی کنند. وگرنه کیست که نداند سالهاست تعابیری چون «راست» و «چپ» ظرفیت خود را در توصیف فضای سیاسی روز از دست داده اند و این البته در مخالفت و نقد تند و شفاف کسانی چون پناهیان نسبت به چهره های سنتی جناح راست که از هم پیمانان اصلاح طلبان شده اند نیز آشکار است. 

    5.    دست آخر به نظر میرسد جملات توهین آمیز پایانی این یادداشت بجای آنکه نیاز به پاسخگویی داشته باشد نیاز به توصیه ی اخلاقی دارد. اینکه یک نویسنده بی نام و نشان، یک استاد شناخته شده ی حوزه و دانشگاه را از «فضل فروشی» برحذر می دارد و به «خموشی» توصیه می کند و یک دغدغه ی دانشگاهی را با «بالا رفتن از نردبان قدرت» اشتباه می گیرد، صرفا یک بی ادبی رسانه ایست که نیاز به توبه و حلالیت طلبی از طرف او دارد ونه یک پاسخ استدلالی و دانشگاهی.

    *دیدار با جمعی از اساتید دانشگاه‌ها، 8/6/88.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    سالها پیش (شاید حدود 24 سال پیش) سریالی از تلویزیون ایران پخش می شد به نام «در برابر باد» قصه ایرلندی هایی بود که در مبارزه ی با بریتانیا دستگیر شده و به استرالیا تبعید می شدند. ماجرا حول محور یک زوج به نام جاناتان گرت و مری مالوین می گشت که با مقاومت و غروری والا به هیچ وجه زیر بار وضعیت اسفناک شان نمی رفتند و هربار وضعیت جدیدی در مبارزه با انگلستان را خلق می کردند.
    «در برابر باد» سریال بسیار محبوبی بود. احساس غرور و روحیه ی مقاومت را در مخاطب به شدت تقویت می کرد و به خوبی مفهوم استکبار را در صورت انگلیسی ها نمایش می داد.
    اخیرا سریالی را از تلویزیون دیدم با عنوان «تکیه بر باد» مثل همیشه قصه ی ازدواج است و روایتی تلخ از شکاف نسلی به اضافه ی خیانت و عشق مثلثی و ... . نا خودآگاه یاد سالها پیش افتادم و با خودم گفتم چطور تلویزیون ما از «برابر باد» به «تکیه بر باد» رسیده است؟!
    پ ن 1: خاطره انگیزترین بخش سریال «در برابر باد»، موسیقی اثرگذارش بود. فکر کنم در اینترنت برای دانلود باشد.
    پ ن 2: فکر کنم این سریال سال ها بعد از یک شبکه مجددا پخش شد.
    پ ن 3: حالا هی می خوام ساکت باشم و درباره تلویزیون چیزی نگم... مگه میذارن!


  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    این متن پیشتر به مناسبت توهین به  قرآن در امریکا منتشر شده بود.

    «توهین به پیامبر»
    ؛ چرا در امریکا؟
     
    1. «یهودیان برای رسانیدن پیام خدا به کل جهانیان انتخاب شده اند. یهودیان حامل برترین خونها در رگهای خود هستند. آنها فرزندان خدایند. ما مسیحیان در مقایسه با آنها بیگانه ایم. همانطور که در داستان "زن کنعانی" آورده شده است ما همچون سگانی هستیم که از خرده نانهای بر زمین ریخته اربابان خود ارتزاق می کنیم.»

    سخن فوق را دانشنامه یهود (encyclopedia judaica) از قول مارتین لوتر نقل کرده است. مارتین لوتر بنیانگذار مهمترین انشعاب تاریخ در مسیحیت است: پروتستانتیزم؛  پروتستانتیزم هرچند در ابتدا به عنوان روشی اصلاح طلبانه در برابر مفاسد اخلاقی، اقتصادی و انحراف معرفتی کلیسای کاتولیک شناخته شد، لیکن به تدریج در گذر تاریخ پستوی معرفتی منحرف خودش را در چهره ی این انشعاب گسترده نشان داد.

    2. پروتستانتیزم، مذهبی مطابق با نفسانیت مدرن و مورد توقع بورژواهای اهل تسامح قرن هفدهم اروپا بود. اینکه پروتستانتیزم چگونه در آن تاریخ و بدون وسایل ارتباط جمعی قابل اعتنایی با آن سرعت در اروپای دین گریز منتشر می شود خود از سوالهای معنادار تاریخ است. شاید یکی از دقیقترین پاسخ ها را باید در کتاب معروف ماکس وبر: «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» بیابیم. پروتستانتیزم، همان چیزی بود که اروپاییان خسته از کلیسا، در پناه آن، اومانیته و نفسانیت خودبنیاد خود را توسعه می دادند. دست کم هزار سال تکیه ی اصلی کلیسای کاتولیک بر زندگی زاهدانه و پرهیز از استکبار در منش و معرفت بود؛ اما مذهب جدید لوتر نسبتی با معانی ریاضت، قناعت و پرهیز نداشت. این همان دینی بود که بر تن فربه شده ی اومانیست های قرن هفده اندازه شده بود. بطور مثال در تاریخ آمده است که یکی از دلایل گسترش پروتستانتیزم در انگلستان، از علاقه‌ی پادشاه آن مملکت به زنی دیگر و ممنوعیت طلاق همسر اول در کاتولیسیسم نشأت میگیرد. «تامس مور» (نویسنده‌ی کتاب معروف "اتوپیا")، کشیش دربار، راضی نشده بود که حکم طلاق همسر اول را صادر کند. او جانش را بر سر مذهب کاتولیکش گذاشت. پروتستانتیزم راه حل رسیدن پادشاه به خواسته ی نفسانی اش بود. او اعلام کرد که پروتستان شده است و دستور داد که رعیت نیز چنین باشند! آنگونه که گفته اند پروتستانتیزم کم کم راه مبادلات اقتصادی همراه با ربا را نیز هموار کرد. روشی که منطبق با شیوه های یهودی بود ونه مسیحیت.

    3. پروتستانتیزم از طریق پیوریتن های انگلیسی به امریکا راه یافت. در واقع امریکا تنها کشور جهان است که از همان ابتدا مبتنی بر تلقی پروتستانتیستی از مسیحیت تشکیل شده است. بر همین مبنا رشد سریع ثروت و گرایش شدید به اقتصاد و تجارت در این کشور قابل تحلیل است. چیزی که در یک نگاه فرهنگی «مرکانتلیسم» (کنّازی یا روح سوداگری) خوانده می شود. حساب امریکاییان از امریکای سیاسی جدا نیست. آنچه دنیای امروز به عنوان مدرنیته ی امریکایی می بیند و لمس می کند نسبت وثیقتری با یهودیت دارد تا مسیحیت؛ در قرآن آمده است که :

     «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ» ؛ 

     اکنون برگردید و بار دیگر سخن مارتین لوتر را در ابتدای متن مرور کنید. پروتستانتیزم روشی برای توأمان مدرن بودن و متدین بودن است! این همان مسیحیتی است که یهود می پسندد و نامی بامسمّا بر آن نهاده است: "Judaizers" دوستداران یا بردگان یهود. این اتفاق هنگامی بشتر شگفتیمان را برمی انگیزد که بدانیم طبق اسناد تاریخی، دوران قرون وسطی دوران کینه ی عمیق مسیحیان نسبت به یهودیان بوده است. یهودیان تا آنجا منزوی و منفور بوده اند که ترجیح می داده اند در سایه‌ی امپراطوری اسلامی روزگار بگذرانند تا در آتش نفرت مسیحیان اروپا بسوزند. آورده اند که یهودیان فرزندان مسیحیان اروپا را می دزدیدند، آنها را عقیم می کردند و به عنوان برده به مسلمانان می فروختند!

    4. حدود ده سال پیش پروفسور شون برن، کاردینال مشهور اتریشی به تهران آمد و در جلسه ای با حضور برخی علمای اسلامی به گفتگو نشست. شاید مهمترین جمله‌ی او برای من این بود که «امروز اسلام و مسیحیت درد مشترکی دارند؛ این مدرنیته است که هیچ تدیّنی را برنمی تابد» و او هنگامی که از غربت مسیحیت کاتولیک در دنیای معاصر می گفت صدایش می لرزید و لحن کلامش عوض می‌شد تا شاید از سوال‌های مکرر ما راجع به اینکه بالاخره مسیحیت دین حق است یا اسلام، رها شود. امریکای امروز نسبتی با مسیحیت سنتی کاتولیک ندارد. دقیقتر آن است که بگوییم نسبتی با دین ندارد. امریکاییان دین خود را دارند. تلقی یهودیزه شده ای که تمام رفتارهای چند ده سال اخیر دولتمردان‌شان را موجه جلوه می دهد. حساب امریکایی ها را نمی توان از دولت امریکا جدا کرد. هر چند بسیاری از امریکایی ها امروز در عالم ابسورد خود از هرگونه دینداری قابل ملاحظه ای بی بهره اند لیکن با یک نگاه دقیق‌تر می توان این بی دینی و تعصب بخشی دیگر از امریکایی های انجیلی را توأمان ناشی از همین تلقی یهودیزه شده از مسیحیت دانست. امروز شورای ملی کلیسا (NCC) طبق گزاره های کلیسای انجیلی، حاکمیت یک دولت یهودی بر اورشلیم را مقدمه ای برای ظهور دوباره ی ماشیح(مسیح) می داند و این گزاره نوعی تعهد سراسری برای امریکایی ها برای حمایت از صهیونیسم و کینه توزی علیه اسلام است.

    5. «قرآن سوزی» یا توهین به پیامبر رفتاری متناسب با مسیحیت نیست. این رفتار خاصیت دین امریکایی است. خشونت گرایی، کینه توزی و انتقام در مواجهه با اسلام و مسلمانان خصلتی صهیونیستی است و نه دینی. اما با مقدمات پیشین اکنون بهتر می توان تحلیل کرد که چرا این اتفاق در دنیای پروتستان امریکا وبه دست بردگان یهود می افتد و نه به دست مسیحیان واقعی. اما هر چه باشد تجلی این کینه توزی و حس انتقام در یک نگاه تاریخی و تمدنی معنای عربده کشی پهلوان زمین خورده ای دارد که برای پنهان کردن ضعف اش فریاد می زند. برای دریافت بهترین تحلیل در خصوص این نگاه تاریخی به افول آخرالزمانی غرب و امریکا، رجوع کنید به نگاه حکیمانه ی سید شهیدان اهل قلم، شهید سید مرتضی آوینی به جنگ خلیج فارس در دهه‌ی نود.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی