ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد .... دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد ..... نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ..... به غمزه مساله آموز صد مدرس شد

گویی که ز صخره ها صدا می آید ..... آوای خوش خدا خدا می آید ..... ای خسته دلان منتظر گوش کنید .... آوای محمد از حرا می آید

آمدی ای شهسوار مهر  ...آمدی از نور کوهی ساختی... آمدی عرش و فرش را پر زه گلهای قدومت ساختی...آمدی تا خاک و آب از نفس هایت کنی چون آفتاب

آمدی بر دل نشان عشق را مهر ی زدی ..درمیان نقش عشق و نقش تو حرفی نبود.. عشق را با نام خود دادی جلا.. بر تو ای پیغمبر مرسل مجمد صد  سلام

نام ات  احمد؛ محمود؛ مصطفی....آخرین نقش نگار ستان طاق انبیاء

ای محمد ،ای اباالقاسم ، ای نور خدا.... دستم ما را گیر در روز جزا...

فاطمه دلخوش شو از این آرزو ... روز محشر دستگیر ات مصطفی است

(ف_م)



  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

    توفیق زیارت کربلا و نجف نصیبش شده بود و خوشحال بود. چند روزى در کربلا ماند و پس از آن عازم نجف اشرف، مرقد نورانى و مطهر اولین امام شیعیان، حضرت على (علیه السلام) شد.

     تصمیم داشت چند روز در نجف بماند. پس از خواندن زیارت نامه، نشسته و به ضریح حضرت چشم دوخته. او با مولاى خود درد دل کرد و از غم هایش گفت و یاد مظلومیت على (علیه السلام) افتاد که چطور 25 سال او را خانه نشین کردند و همسرش را در برابر او کتک زدند و به شهادت رساندند.

    پس از زیارت، تصمیم گرفت سرى به خانه دوست قدیمى اش - که به بحرالعلوم شهرت یافته بود - بزند. به راه افتاد و پرسان پرسان منزل او را یافت. عده زیادى آن جا بودند و جلسه اى علمى برقرار بود. گوشه اى نشست و به پرسش و پاسخ ‌ها گوش داد.

    علامه بحرالعلوم با چنان مهارتى به سوالات پاسخ مى گفت که راه اما و اگر را مى بست. جلسه که پایان یافت، به جز سه نفر همه رفتند. میرزاى قمى از گوشه مجلس برخاست و خود را به دوست صمیمى سال هاى گذشته اش رساند. علامه بحرالعلوم از دیدن او شگفت زده شد. برخاست و او را در آغوش گرفت و گفت:

    - میرزا، تو کجا و این جا کجا؟ خوش آمدى. صفا آوردى.

    میرزاى قمى را کنار خویش نشاند و او را به آن سه نفر معرفى کرد. آنها که خداحافظى کردند و رفتند، این دو یار قدیمى تنها ماندند و از خاطرات زمان تحصیل و گذشته هاى خوبشان گفتند. میرزا گفت:

    - سید، سوالى دارم.

    - بگو، اگر بتوانم پاسخ مى دهم .

    - به یاد دارى، در درس آقا باقر بهبهانى شرکت مى کردیم؟

    - البته مگر مى توان آن را فراموش کرد!

    - منظور این است که آن وقت ها این گونه نبودى.

    - آرى ، جوانى بود و شادابى.

    - نه، آن هنگام استعداد تو کمتر از من بود. گاهى پیش مى آمد درسى را که فرا گرفته بودم، برایت مى گفتم تا متوجه شوى.

    - درست است.

    - امروز مى بینم که در دانش، دریاى مواجى شده اى و واقعا لقب بحرالعلوم زیبنده و سزاوار توست.

    بگو چگونه به این مقام رسیده اى .

    - میرزا، این از اسرار است.

    - من و تو که با هم این حرف ها را نداریم. چه سرى؟

    - باید قول بدهى تا من زنده هستم، این راز را به کسى نگویى.

    - باشد، قبول است.

    - راستش را بخواهى، همه چیزم را مدیون امام زمان (علیه السلام) هستم.

    - چگونه؟

    علامه بحرالعلوم به متکایى که پشت سرش بود، تکیه داد و گفت:

    - سال ها پیش، از خدا خواستم تا به حضور حضرت بقیة الله برسم و از جانب او عنایتى به من شود. بارها به مسجد کوفه رفتم و شب ها بیدار ماندم و گریه کردم. شبى از شب ها به دلم افتاد که به مسجد بروم. هوا سرد بود و کوچه هاى کوفه خلوت. در راه مسجد موجود زنده اى ندیدم. در مسجد بسته بود. ابتدا فکر کردم براى سرما در را بستند. در را که باز کردم، مردى را دیدم که در محراب نشسته و دعا مى کند. نور چراغ کم بود و نتوانستم او را بشناسم. خواستم نماز و اعمال مسجد را به جا آورم ؛ اما متوجه حرف هایش ‍ شدم . سخن تازه اى بود. به گونه اى دعا مى کرد که مو بر تنم راست مى شد. از عمق نیایش او، پى به شخصیتش بردم .

    ناگهان گریه ام گرفت و حال عجیبى پیدا کردم. جلو رفتم و سلام کردم. پاسخ سلامم را داد و گفت:

    سید، جلوتر بیا. جلوتر رفتم . او برخاست و دوباره فرمود بیا جلوتر.

    دو قدم با او فاصله داشتم. زیبا و نورانى بود. خال زیبایى هم روى گونه اش داشت. خواستم به پایش بیفتم و او را در آغوش بگیرم. مرا بغل کرد و سینه اش را به سینه ام چسباند. حالم دگرگون شد بود. هر آنچه خداوند اراده کرده بود تا به این سینه سرازیر شود، در سراسر وجودم جارى شد.



  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    بسم الله الرحمن الرحیم

    فرارسیدن سالروز ولادت *مولود کعبه* *اولین مسلمان و وصی پیامبر* *شهید محراب* *ابوالایتام* *فاتح خیبر* *اسد الله الغالب* *حیدر کرار* *امیر المومنین* *زاده فاطمه بنت اسد*

    حضرت علی بن ابی طالب 

    را به حضرت ولیعصر(عج) و تمامی شعیان و مریدان این حضرت تبریک عرض میکنم.

    از کعبه ی حق بانگ جلی می آید

    آوای خوش لم یزلی می آید

    بشنو که سروش وحی حق می گوید

    آغوش گشایید علی می آید

     

    هر کس که شود داخل حصن حیدر
    ایمن بود از عذاب روز محشر
    جز مهر علی و آل چیزی نبود
    سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر

    زد عشق تو خیمه در دل ما
    حل شد زتو جمله مشکل ما
    با مهر علی و آل بسرشت
    از روز ازل خدا دل ما
    ---
    ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد



  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    آیت الله علی پناه اشتهاردی، استاد اخلاق حوزه علمیه قم  بین نماز مغرب و عشا بر اثر عارضه قلبی به ملکوت اعلی پیوست.

    به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی، استاد برجسته حوزه علمیه قم و امام جماعت مدرسه علمیه فیضیه امشب بعد از اقامه نماز جماعت مغرب که در مدرسه علمیه فیضیه قم اقامه کرد به دیار حق شتافت.
     حجت الاسلام و المسلمین سید هاشم حسینی بوشهری، عضو شورای عالی حوزه علمیه قم در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری رسا با تأیید این خبر گفت: این عالم ربانی که امامت مدرسه علمیه فیضیه قم را بر عهده داشت، پس از اقامه نماز مغرب دچار عارضه قلبی شد. این عالم برجسته پس از این عارضه به سرعت به بیمارستان منتقل شد اما اقدامات انجام شده نتیجه بخش نبود و به ملکوت اعلی پیوست.
    آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی از اساتید برجسته حوزه علمیه قم محسوب می شد. وی افزون بر تدریس دروس مختلف حوزوی، در مدرسه علمیه فیضیه قم کرسی تدریس اخلاق اسلامی را نیز داشت.
    اخبار تکمیلی متعاقبا منتشر خواهد شد.

     

    رهبر معظم انقلاب در پیام تسلیتی؛
    شیوه‌ زندگی و رفتار آیت الله اشتهاردی آموزنده‌ تقوا و پارسایی بود

    حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب با صدور پیامی ضمن تسلیت درگذشت آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی، وی را از بندگان صالح خداوند و عالمی مهذّب و پاک و برخوردار از سجایای اخلاقی و صلاح و سداد عملی معرفی کردند.
    متن کامل پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب بدین شرح است:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    با تأسف و تأثر خبر درگذشت عالم پارسا و پرهیزگار مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ علی‌پناه اشتهاردی را دریافت کردم. ایشان از بندگان صالح خداوند و عالمی مهذّب و پاک و برخوردار از سجایای اخلاقی و صلاح و سداد عملی بودند و نه تنها درس اخلاق ایشان در حوزه‌ی علمیه، که شیوه‌ زندگی و رفتار ایشان نیز آموزنده‌ تقوا و پارسایی محسوب می گشت.
    اینجانب فقدان آن عالم ربانی را به علمای اعلام و مراجع عظام و به عموم فضلا و طلاب و ارادتمندان و شاگردان آن مرحوم تسلیت میگویم و رحمت و غفران و فضل الهی را برای وی از خداوند متعال مسألت میکنم.
    سیّدعلی خامنه‌ای
    19/تیر/1387



  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    تلخ و شیرین»
    87/4/19 10:9 ص

    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

    خواجه اى غلامش را میوه اى داد . غلام میوه را گرفت و با رغبت تمام مى خورد. خواجه ، خوردن غلام را مى دید و پیش خود گفت : کاشکى نیمه اى از آن میوه را خود مى خوردم . بدین رغبت و خوشى که غلام ، میوه را مى خورد، باید که شیرین و مرغوب باشد . پس به غلام گفت : یک نیمه از آن به من ده که بس خوش مى خورى.

    غلام نیمه اى از آن میوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن میوه خورد، آن را بسیار تلخ یافت . روى در هم کشید و غلام را عتاب کرد که چنین میوه اى را بدین تلخى ، چون خوش مى خورى . غلام گفت : اى خواجه !بس میوه شیرین که از دست تو گرفته ام و خورده ام . اکنون که میوه اى تلخ از دست تو به من رسیده است ، چگونه روى در هم کشم و باز پس دهم که شرط جوانمردى و بندگى این نیست . صبر بر این تلخى اندک ، سپاس شیرینى هاى بسیارى است که از تو دیده ام و خواهم دی



  • کلمات کلیدی : سیاست

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   116   117   118   119   120   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی