سفارش تبلیغ
صبا ویژن







مقدمه: یکی از اتفاقات نامیمون سال 89 انشعاب عجیب در جامعه وعاظ بود که امروز خاستگاه این انشعاب به خوبی روشن است! از آنجایی امروز بسیاری از جنبه های مخفی این ماجرا آشکار شده و ارتباط اعضای آن با برخی اشخاص خاص روشن گشته است شایسته است برخی دیگر از جوانب پنهان این ماجرا روشن شود تا جلوی مظلوم نمایی برخی گرفته شود! اگر فرصتی دست داد این نوشتار ادامه خواهد یافت.

ایجاد یک تشکل و جمعیت برای تحقق اهداف نظام اسلامی و مسیر ولایت بدون شک امری پسندیده و در خور تقدیر است چرا که هر تشکلی می­تواند با توجه به عقاید و افکاری که دارد سنگری در برابر دشمنان این نظام باشد. اما این مهم زمانی تحقق می­یابد که ایجاد یک تشکل دارای اهداف و کارکردهای مشخص و مغایر با تشکلهای دیگر باشد والا چنین کاری یا به ایجاد اختلاف منجر خواهد شد یا به موازی­کاری و هدررفت نیروها می­انجامد، که البته این نقض غرض خواهد بود و ارتکاب آن از یک حکیم قبیح است!

این مقدمه برای بررسی چگونگی تشکیل «جامعه وعاظ ولایی» تقریر شد تا بیان شود این تشکل در کدام مسیر است. سعی در آن است که آنچه بیان می­گردد با منطق و استدلال و هم چنین نیت خالصانه و به دور از هر گونه شائبه غرض­ورزی باشد.

روز یکشنبه 23خرداد89 از شماره 9830007227001165+ حدود ساعت 20:50 پیامکی با این متن برای بسیاری از روحانیون ارسال شد. («جلسه جامعه وعاظ» دوشنبه 24 خرداد89، سخنران وزیر اطلاعات، مکان: میدان 7تیر- سالن سیدالشهداع ساعت: 21:30 الی23 دبیر اجرایی جامعه وعاظ عباس امیری­فر) البته قبل­تر از آن پیامک دیگری با همین متن اما بدون ذکر ساعت ارسال شده بود. طبق این پیامکها جلسه هفتگی «جامعه وعاظ» طبق معمول و فقط با تغییر مکان برگزارمی­شود! تغییر مکانی که در جلسه قبلی جامعه وعاظ، توسط دبیر اجرایی پیش­بینی شده بود!

اما بررسی متن پیامک                       

در این پیامک قید شده بود «جامعه وعاظ»! که انصراف و تبادر ذهن آن به تشکلی است مشخص که هر هفته در خیابان ولی­آباد با حضور جمعی از علما و طلاب با دبیر کلی حاج آقای شجونی برگزار می­شود. یعنی افرادی که پا به این جلسه نهادند با این پیش فرض آمدند که قرار همان جلسه با همان نام و محتوا فقط در جایی دیگر برگزار گردد؛ به عبارت دیگر ظرف تغییر کرده والا مظروف همان است (طبق قاعده استصحاب)! آیا کسی غیر از این می­پندارد؟ آیا کسی به ذهنش خطور کرده است این جامعه وعاظ ممکن است تشکلی دیگر غیر از آن جامعه وعاظ مشهور باشد؟ (اصاله عدم التقیید) اما فردای آن روز یعنی دوشنبه 24 خرداد پیامکی دیگر ارسال شد با متن:  (با سلام مهمانان محترم همایش جامعه وعاظ جهت پارک خودرو می توانند به پارکینگ روبروی سالن سیدالشهدا(ع) مراجعه فرمایند دبیر اجرایی جامعه وعاظ!) همانگونه که ملاحظه می­شود همچنان برای دعوت مدعوین از عبارت «جامعه وعاظ» استفاده شده است!

اما بعد از آن جلسه (که در ذیل به تفصیل به آن خواهیم پرداخت) روز چهارشنبه (یعنی فقط دو روز بعد از برگزاری این جلسه) پیامکی از همین شماره و با متنی جالب ارسال شد! (با عرض تسلیت شهادت امام هادی(ع)، از حضور جنابعالی در جلسه «جامعه وعاظ ولایی» تقدیر و تشکر می­گردد. دبیر جامعه وعاظ ولایی عباس امیری­فر) حال سوال این است کسانی که در جلسه روز دوشنبه مورخ 24/3/1389 شرکت کردند قصد شرکت در کدام جلسه را داشتند؟ جلسه «جامعه وعاظ» معمول و یا جلسه­ای با عنوان «وعاظ ولایی»؟؟ یعنی اگر همان روز یکشنبه در پیامک ذکر می­شد قرار است در جلسه جامعه وعاظ ولایی شرکت کنید واکنش مخاطبین پیامک چه بود؟


آنچه در جلسه جامعه وعاظ ولایی(؟!) رخ داد!                          

جالب است بدانید در حالی که بسیاری از افراد به خاطر انصراف و تبادر و استصحابی که ذکر شد با نیت شرکت در جلسه «جامعه وعاظ» در خیابان هفت تیر، سالن سید الشهدا(ع) گرد هم آمده بودند؛ در خیابان ولی آباد نیز جلسه هفتگی جامعه وعاظ «اصلی» با حضور پیشکوستان برگزار شده بود! در سالن سیدالشهدا(ع) در ابتدای ورود از شرکت کنندگان شماره حساب گرفته می­شد! آقای امیری­فر گزارشی از جلسات جامعه وعاظ ارائه کرد و از جهانی شدن جامعه وعاظ ابراز خرسندی نمود! وی از ثبت تشکل جامعه وعاظ خبر داد و افزود قرار است بزرگانی به این جامعه بپیوندند. تا این لحظه هنوز هم در اذهان شرکت­کنندگان این گونه بود که در جلسه جامعه وعاظ شرکت کرده­اند! آقای طلایی سخنران بعدی این جلسه به کار تشکیلاتی و سازماندهی شده اشاره نمود و از ناکارآمدی مجمع روحانیون مبارز و بی اثری جامعه روحانیت مبارز سخن گفت و تاکید کرد روحانیون باید در مناصب اصلی کشور باشند و با بیان اینکه خودش در اوقاف 300 روحانی را مقام و منصب داده است ادامه داد: ما روحانیون باید تشکل و حزب و جامعه­ای تشکیل بدهیم! او با اشاره به جمعیت حاضر افزود از میان شما باید در انتخابات شورا و مجلس نامزد شوند و آنگاه از تغییر نام جامعه وعاظ هم سخنی کوتاه بیان نمود!! سخنان طلایی با احسنت عده­ای همراه شد! اما... از حضور وزیر اطلاعات خبری نبود و این در حالی بود که عدم حضور وزیر اطلاعات از ساعتها قبل محرز شده بود!

در پایان جلسه عده­ای از عدم حضور آقای شجونی سوال کردند که دبیر اجرایی پاسخ داد: شجونی بازی هاشمی را خورده؛ قالیبافی شده است!! همان شب طی تماسی که با حاج آقا شجونی گرفته شد، این ادعا از سمت ایشان به شدت تکذیب شد! لکن به خوبی روشن است در همان جلسه برگزار شده، عده­ای از تغییر نام و بلکه هویت- جامعه وعاظ مطلع بوده­اند! پر واضح است جلسه مذکور برای توطئه و تمهید و زمینه­سازی همین امر انجام شده است! بی­شک برای کشاندن خیل عظیمی از روحانیون نمی­تواستند از نام جعلی «جامعه وعاظ ولایی» استفاده کنند! لذا با نام جامعه وعاظ اما به کام ....

ظاهرا در طی دو روز، شورایی تشکیل می­گردد و دبیر کل جامعه ولایی نیز انتخاب می­شود! آیا این نشان از این ندارد که این ماجرا بیش از دو روز فکر و اندیشه به دنبال داشته است و از قبل قصد انشقاق از جامعه وعاظ را داشته­اند؟ اگر چنین است چرا صادقانه و شفاف اعلام ننموندند ما قصد تشکیل شاخه­ای جداگانه از جامعه وعاظ داریم که ولایی باشد و اصولا فرق ما با آنها در این موارد است؟ آیا به خود حق نمی­دهید که بپرسید آیا این حرکت زیر زمینی، استفاده ابزاری از جمعی از علما و طلاب نبوده است؟ اصولا در هنگامی که جبهه انقلاب به شدت نیازمند وحدت گروههای اصولگراست این انشعاب عجیب چه معنایی دارد؟ اگر دریافت شماره حساب و وعده ورود به مناصب و سفرهایی با هواپیمای اختصاصی را تطمیع و تحریض ندانیم که نمی­دانیم- آیا جای این سوال نیست چه کسی ناگهان پشتیبان این تشکل روحانی شده است؟ آیا این اقدام (کشاندن جمع کثیری از علما و طلاب به جلسه­ای با نام جامعه وعاظ اما در پس آن به طور غیر شفاف دست زدن به تحرکاتی مرموز)، مصداق تغریر و فریب نیست؟ روحانیت معظم حق دارد بداند در چه گروهی شرکت می­کند و پشتیبان مالی و ... این تشکل کجاست، چرا که اگر قرار است تاثیری در جامعه اسلامی داشته باشد باید از مجرای صحیح و پاک صورت گیرد. آیا قصد این جماعت تحت الشعاع قرار دادن جلسه جامعه وعاظ اصلی است؟ اگر چنین نیست چرا جلسات آنها در روز دوشنبه برگزار می­شود؟ چرا مانند آقای ابوترابی جلسات را در روزی دیگر برگزار نمی­کنند؟ شایعه­سازی علیه آقای شجونی با چه نیتی است؟ آیا باید جمع زیادی از علما و طلاب بی خبر از پشت پرده ابزار بازی عده­ای شوند که به خاطر اختلافات جزیی اگر نگوییم هوای نفس- دست به این گونه اقدامات ناروا می­زنند؟

رسم تشکیل یک تشکل آن است که عده­ای در یک مجمع عمومی حتی به طور صوری- شورایی را با انتخاب اعضای مجمع عمومی انتخاب می­کنند و آنگاه مدیر و دبیر و غیره و سپس در یک مصاحبه مطبوعاتی و یا شبیه آن اعلام موجودیت می­کنند! آیا به خود حق نمی­دهید بپرسید چرا در آن جلسه آقای طلایی اعلام می­کند همه می­توانند پشت این تریبون سخن بگویند! یا آقای امیری­فر با بغض و اشک اعلام می­کند همه جان فدای رهبریم و کسی اینجا کاره­ای نیست اما در انتخاب شورا و دبیر و حتی نام تشکل، کسی جز عده­ای خودی و خاص- خبر­دار نمی­شود؟ آیا علما و طلاب سیاهی لشکر این جماعت هستند؟ آیا تشکلی که این چنین با حرف و حدیث شکل بگیرد حتی اگر از نام مقدس ولایی هم سوء استفاده کند عاقبت خوشی خواهد داشت؟ غرض از این نوشتار صرف روشنگری است و اینکه کسی حق استفاده ابزاری از احدی به خصوص علمای اعلام را ندارد گرچه نگارنده در قبال این نوشته مورد اهانت و تهدید قرار گرفته است. پندار ما این است با این روشنگری ناقص وظیفه خود در قبال سربازان امام زمان را انجام داده­ایم و البته ما مامور به وظیفه­ایم و نتیجه را به خدا و درک و نظر مخاطب گرامی وا می­گذاریم!   

 


پس از این یکی از اعضای این جامعه در مصاحبه با خبرگزاری مهرصحبتهای جالبی را بیان کرد:

حجت الاسلام بهاری که خود را عضو ارشد جامعه (مجمع) وعاظ ولایی معرفی کرده است در بیان دلیل جدایی از جامعه وعاظ گفته است: «مقرر شد در جلسه­ای مصلحی وزیر اطلاعات به جلسه جامعه وعاظ دعوت شود. کارهای دعوت نیز صورت گرفت اما حجت الاسلام جعفر شجونی اعلام کرد که چون امیری­فر با ما هماهنگی لازم را انجام نداده است، این جلسه لغو می شود. با این وجود این جلسه به دلیل کثرت حضار تشکیل و مقرر شد در مکان جدیدی برگزار شود. از آیت الله مهدوی­کنی سئوال شد چقدر می­توان از محل جامعه روحانیت مبارز استفاده کرد که اعلام شد تنها به عنوان محل جلسات. به همین دلیل هماهنگی­هایی لازم برای حضور در ساختمان سید الشهداء در هفت تیر صورت گرفت. آقای شجونی در این زمینه نیز مخالفتهایی کردند و انگ حمایت از آقای مشایی را به بخشی از جامعه وعاظ زدند.  این اظهارنظرها موجب انشعاب جامعه وعاظ به جامعه وعاظ تهران و جامعه وعاظ ولایی کشور شد که ما در جامعه وعاظ ولایی کشور به همراه 200 تا 250 نفر اعلام موجودیت کردیم».

با بررسی سخنان آقای بهاری موارد خلاف واقع و ناصحیح بسیاری یافت می گردد اما قبل از بررسی این موارد اگر قبول کنیم تمام ادعاهای فوق صادقانه است این سوال پیش می آید اگر دبیر یا مسئول یک تشکل یا نهاد در یک حرکت عرف و معمول با برخی رفتارها و اقدامات عناصر زیر دست خود مخالفت کرد آیا این امر دلیل موجهی برای جدایی از آن تشکل است؟ اگر چنین باشد روزانه باید شاهد پدیدار شدن صدها تشکل جدید باشیم! اگر این منطق را بپذیریم آیا نباید رفتارهای سران فتنه پس از انتخابات را نیز توجیه کنیم؟ آیا این امر با ولایت پذیری و ولایی بودن منافات ندارد؟ با این استدلال به نظر باید به زودی شاهد انشقاق های فراوانی در همین مجمع وعاظ ولایی هم باشیم!

اما جدای از این موارد چند مسئله دیگر نیز وجود دارد:

اول: در جلسه شورای مرکزی جامعه وعاظ مورخ 13خرداد 89 به دلیل برخی خودسری ها و اقدامات بدون هماهنگی دبیر اجرایی وقت جامعه پیرامون ادامه کار او و سایر برنامه­های جامعه مشورتهایی صرت می­گیرد و با اکثریت آرا مصوب می­گردد جامعه وعاظ سخنگو نیاز ندارد و آقا امیری­فر دیگر نقشی در جامعه نخواهد داشت افزون بر این برای دعوت مهمانان و سایر هماهنگی­ها باید با آقای شجونی و یا نماینده­ای از جانب ایشان هماهنگی صورت گیرد به اضافه اینکه مجری جلسات در هفته به طور گردشی یکی از اعضای شورا خواهد بود! چنانچه ملاحظه می­گردد طبق یک حرکت معمول و عادی برای جامعه برنامه­هایی تصویب شده است. اما آقای امیری­فر در حالی که در جلسه حضور نداشته است مصوبات آن جلسه را غیر­قانونی می­داند و باز به شیوه قبل در کار خود فعالیت می­کند و اقدام به دعوت مهمان و حتی تغییر مکان جلسه می­نماید! این در حالی است که ایشان در این موقع تنها یک عضو عادی جامعه وعاظ بوده است و اگر هم این را چشم­پوشی کنیم طبق مصوبه دیگر شورا باید اقدامات او با هماهنگی دبیر جامعه صورت می­گرفته است. در تاریخ 23 و 24 خرداد آقای امیری­فر با ارسال پیامکی باز هم با عنوان مجعول دبیر جامعه وعاظ از روحانیون و وعاظ برای شرکت در جلسه دعوت می­کند این در حالی است که تغیر مکان بدون هماهنگی دبیر صورت گرفته بوده است. افزون بر این شواهد و قرائن پیداست از همان جلسه بنا بر این بوده تا آن تشکل جامعه (مجمع) وعاظ ولایی شکل بگیرد. واقعا پشت پرده این که از نام جامعه وعاظ استفاده شده تا تشکلی تازه شکل بگیرد چیست؟ لذا آنچه مشخص است علت اصلی این جدایی تمرد و عدم خضوع در برابر تصمیم جمعی و دبیر جامعه وعاظ بوده است. امری که بسیار طبیعی به نظر می رسد که تشکلی که سی سال سابقه دارد برای جلوگیری از افراط و خودسری در پی کنترل اعضای خود بر آمده باشد. بعد از آن نیز آقای امیری فر در 25 خرداد (فردای جلسه کذایی) با خبرگزاری فارس با عنوان دبیر جامعه وعاظ مصاحبه می­کند و از مراجع عظام میخ واهد در خط ولایت باشند!

دوم اینکه اعلام موجودیت جامعه (مجمع) وعاظ ولایی توسط یک پیامک در تاریخ 26 خرداد اعلام شد و هیچ­گاه این تشکل در یک جلسه با حضور 200 تا 250 نفر اعلام موجودیت نکرد به علاوه اینکه همان 200 نفری هم که در جلسه اول خود کشانده بود به نام جامعه وعاظ بود. راستی چرا این تشکل از صداقت و شفافیت در مورد پس پرده خود خوف دارد و اعضای آن نباید از آنچه در پس پرده می­گذرد مطلع باشند؟ نقش این 200 نفر در این تشکل چیست؟ آیا فقط سیاهی لشگرند؟

سوم اینکه جامعه وعاظ تهران منشعب نشده است بلکه جمعی از اخراجی­های این تشکل با سوء استفاده از نام جامعه وعاظ و اسم و رسمی که در این تشکل داشتند این تشکل را خلق کردند.  تشکلی که بهاری هم اذعان دارد هنوز قانونی نیست!                   



  • کلمات کلیدی : امیری فر، ولایی

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]
    امروز و در جریان مصاحبه رییس جمهور مردمی و محبوب ایران دکتر احمدی نژاد یکی از خبرنگاران خود را نماینده دانشجویان نامیده و پس از بیان مطالبی خواسته ای از رییس جمهور کرد که با پاسخ و انتقادات شدید دکتر احمدی نژاد مواجه شد.


    این خانم دانشجو در بخشی از سخنانش به سخنان و مطالب جنجال آفرینی اشاره کرد که از سوی افرادی خاص از نهاد ریاست جمهوری سبب التهاب در جامعه می شود وی این افراد را ساده لوح یا مغرض خواند و از رییس جمهور خواست جلوی این اظهارات غیرتخصصی و بی مورد را بگیرد. اما پاسخ دکتر به این سوال بسیار شدید و تهاجمی بود. رییس جمهور با اظهار تعجب از این سخنان گفت شما یک خواسته غیر انسانی از من دارید و آن اینکه جلوی حرف زدن اشخاص رابگیرم و سپس به آزادی بیان تاکید کرد و گفت شما به عنوان دانشجو باید موافق تعاطی آرا باشید و کرسی نظریه پردازی در دانشگاه تشکیل دهید و افراد بیایند نظر بدهند.


    سخن ما با رییس جمهور دقیقا همین جاست که اظهار نظرات شاذ به خصوص در عرصه دین باید در کرسی های علمی دانشگاهی بیان شود نه در مجامع عمومی و همایشها! هیچ کس با اظهار نظر مخالف نیست بلکه کلام اینجاست که بایستی هر چیز در مسیر خود پیش رود. نمی شود هر کس هر ایده عجیب و غریبی دارد آن را در تریبون های عمومی بیان کند و افکار و احساسات مردم را درگیر نماید بعد فریاد بزند من آزادم! اتفاقی در دوران اصلاحات افتاد و برخی به عمد مباحث دینی و فلسفی مخالف عرف جامعه و مردم را به عرصه روزنامه ها و عامه مردم کشیدند و شد آنچه که شد.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]

    به بهانه سالروز وفات حضرت ام البنین(س)

    در تاریخ مشهور است امیرالمومنین(ع) پس از شهادت حضرت فاطمه(س) برادرش عقیل را که در علم انساب و شناسایی قبایل مهارت داشت فراخواند و از او خواست از میان طوایف مختلف برایش همسری برگزیند. حضرت امیر(ع) به عقیل توصیه کرد «ولدتها الفحوله من العرب لیتزوجها فتلد له غلاما فارسا» (اعیان الشیعه 8 : 389) زنی برای من انتخاب کن که از شجاعان زاده شده باشد، از شجاعان ارث برده باشد می خواهم از او فرزند شجاع به دنیا بیاید. البته در متن تاریخ این وجود ندارد که علی(ع) گفته باشد هدف و منظور من چیست، اما آنها که به روشن بینی علی(ع) معترف و مومنند می گویند علی(ع) آن آخر کار را پیش بینی می کرد. عقیل پس از تأمل، «فاطمه بنت حزام بن خالد بن ربیعه» از قبیله بنی کلاب را پیشنهاد کرد و گفت این زن از نوع همان زنانی است که تو می خواهی، در میان عرب از پدرانش شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود. به گواه تاریخ پدران و داییان حضرت ام البنین(س) از دلیران عرب بوده و از آن ها به هنگام نبرد، دلیرمردی های فراوانی نقل شده است که در عین شجاعت، بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده اند. از این بانوی بزرگوار، چهار پسر متولد می شوند که ارشدشان وجود مقدس اباالفضل العباس(ع) است، هر چهار پسر او با رشادت در کربلا در رکاب اباعبد الله حرکت می کنند و شهید می شوند.
    در این سیره امیرالمومنین(ع) درس ها و نکات آموزنده ای نهفته است که یکی از این موارد در شیوه انتخاب همسر است که امروز می تواند الگویی شایسته برای جوانان باشد.
    حضرت(ع) در توصیه به برادرش دو نکته را مورد توجه قرار می دهد؛ اول طایفه و نسب زن و بعد فرزندانی که از او به دنیا خواهد آمد.
    این امر پیام روشنی دارد و آن اینکه در انتخاب همسر باید توجه داشت که قرار است او مادر فرزندانی باشد که ادامه نسل و اعقاب هستند و باید از همان قبل از تولد کودک به مسائل تربیتی او حساس بود و یکی از مهم ترین موارد تربیتی، مادر فرزند است. اسلام برای صفات اخلاقی و خصوصیات خانوادگی و درونی اهمیت بسیاری قائل شده است؛ زیرا صفات مادر در تکوین آینده کودک نقش موثری دارد، لذا امام صادق(ع) می فرماید: «طوبی لمن کانت امه عفیفه؛ خوشا به حال کسی که مادرش پاکدامن باشد.»
    چنانچه از رسول خدا(ص) روایت شده است: «انکحوا الاکفاء و انکحوا منهم و اختاروا لنطفکم؛ (وسائل الشیعه14: 295) به هم شأن خود زن بدهید و از هم شان خود زن بگیرید و برای نطفه های خود (جایگاه مناسب) انتخاب کنید.» از سوی دیگر باید دانست که همین امر درباره شخصیت آن زن نیز صادق است، یعنی او نیز در دامان خانواده ای بزرگ شده است که بی شک بر شکل گیری شخصیت و رفتار او موثر بوده اند از این روست که می بایست نیم نگاهی هم به خویشاوندان او نیز داشت. در همین رابطه حضرت رسول(ص) بیان می دارد: «ویژگی های دایی در شکل گیری شخصیت فرزند، اثر می گذارد.» و نیز می فرماید: «ایاکم و خضراءالدمن؛ بر شما باد که پرهیز کنید از گلهایی که در زباله دانها پرورش یافته اند.» از حضرت پرسیده شد: «منظورتان از گل زیبای پرورش یافته در زباله دان چیست»؟ پیغمبر(ص) فرمود: «منظور من دختر زیبایی است که در یک خانواده ناپاک به دنیا آمده است.»
    اصالت و ریشه خانوادگی، برای انتخاب همسر از مهم ترین عوامل یک ازدواج موفق است. اگر امیرالمومنین(ع) چنین دغدغه ای داشتند، از این باب بوده است که همسر، کسی است که می خواهد نسل انسان را ادامه دهد. بنابراین، در گزینش فردی که می خواهد ادامه نسل و باقیات صالحات باشد، خیلی باید احتیاط کرد. لذا آن دغدغه ای که امیرالمومنین(ع) در انتخاب همسر داشتند، باید دغدغه همه مومنان باشد و بدون احساسات، گزینشی دقیق و درست داشته باشند تا زمینه مساعدی برای پرورش نونهالان پاکدامن و عفیف، ایجاد شود.
    انتخاب حضرت ام البنین(س) با آن همه دقتی که حضرت در این امر داشته اند، ثابت می کند که آن بانوی بزرگوار، به طور حتم از ویژگیهای مد نظر حضرت امیر(ع) برخوردار بوده اند. ام البنین(س) از شخصیتهای بسیار درخشان تاریخ اسلام و از خانواده ای است که در شجاعت و شهامت و پیکار در جبهه ها نظیر نداشته و از خانواده ای نبوده که پس از سالها به اسلام گرایش پیدا کرده باشند، بلکه از همان روزهای نخستین مسلمان شده و به خاندان عصمت و طهارت(ع) ارادت داشتند.
    البته حضرت ام البنین(س) ویژگی های ممتاز دیگری هم داشته اند که مورد انتخاب علی(ع) قرار می گیرند و بدیهی است که صرف شجاعت، تنها خصوصیت مد نظر حضرت امیر(ع) نبوده است. ادب و احترام ایشان نسبت به علی(ع) و فرزندان فاطمه(س) از ویژگی های برجسته شخصیت ایشان است. یکی دیگر از خصوصیات ام البنین(س) این بوده که ایشان شاعره ای زبان آور و بزرگ بوده اند و در هنر و شعر و ادبیات بسیار تسلط داشته است.
    نگاهی که ام البنین(س) در زندگی خانوادگی به امیرالمومنین(ع) داشت، یک نسبت زن و شوهری نبود، نگاه یک زن خانه به شوهر نبود، بلکه نگاه یک مأموم به امام، نگاه یک شیعه به امام زمان خودش بود، به گونه ای که در تاریخ ثبت نشده حتی یک بار از ناحیه ایشان، حرکتی صادر شده باشد که برداشت دور از ادب از آن بتوان کرد.
    بر این مبنا در این دامن پاک فرزندانی تربیت می شوند که یک نمونه آن ابوالفضل العباس(ع) است و این ارزش واقعی مادر را می رساند. اینکه عباس همواره مودبانه با امام حسین(ع) روبه رو می شود، ثمره ادب مادرش در برابر اولاد حضرت زهراست، چنانچه حضرت امام(ع) بیان کرد از دامن زن مرد به معراج می رود.
    ¤بخشی از این نوشتار برگرفته از سخنان حجه الاسلام سیدکاظم ارفع است.

    صبح صادق، ش.499، ص.6



  • کلمات کلیدی : ام البنین

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]

    مذمت یک مداح»
    90/2/5 1:47 ع

    اول: «تقوا در مسائل شخصى یک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سیاسى و عمومى خیلى مشکلتر است، خیلى مهمتر است، خیلى اثرگذارتر است. ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه میگوئیم؟ اینجا تقوا اثر میگذارد. ممکن است ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ درباره‌ى او چگونه قضاوت میکنید؟ اگر قضاوت شما درباره‌ى آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که در واقع وجود دارد، این تعدى از جاده‌ى تقواست. آیه‌ى شریفه‌اى که اول عرض کردم، تکرار میکنم: «یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا». قول سدید، یعنى استوار و درست؛ اینجورى حرف بزنیم. من میخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده‌ى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد.

     من یک خاطره از امام نقل کنم. ما یک شب در خدمت امام بودیم. من از ایشان پرسیدم نظر شما نسبت به فلان کس چیست - نمیخواهم اسم بیاورم؛ یکى از چهره‌هاى معروف دنیاى اسلام در دوران نزدیک به ما، که همه نام او را شنیدند، همه میشناسند - امام یک تأملى کردند، گفتند: نمیشناسم. بعد هم یک جمله‌ى مذمت‌آمیزى راجع به آن شخص گفتند. این تمام شد. من فرداى آن روز یا پس‌فردا - درست یادم نیست - صبح با امام کارى داشتم، رفتم خدمت ایشان. بمجردى که وارد اتاق شدم و نشستم، قبل از اینکه من کارى را که داشتم، مطرح کنم، ایشان گفتند که راجع به آن کسى که شما دیشب یا پریشب سؤال کردید، «همین، نمیشناسم». یعنى آن جمله‌ى مذمت‌آمیزى را که بعد از «نمیشناسم» گفته بودند، پاک کردند. ببینید، این خیلى مهم است. آن جمله‌ى مذمت‌آمیز نه فحش بود، نه دشنام بود، نه تهمت بود؛ خوشبختانه من هم بکلى از یادم رفته که آن جمله چه بود؛ یعنى یا تصرف معنوى ایشان بود، یا کم‌حافظگى من بود؛ نمیدانم چه بود، اما اینقدر یادم هست که یک جمله‌ى مذمت‌آمیزى بود. همین را ایشان آن شب گفتند، دو روز بعدش یا یک روز بعدش آن را پاک کردند؛ گفتند: نه، همان نمیشناسم. ببینید، اینها اسوه است؛ «لقد کان لکم فى رسول‌اللَّه اسوة حسنة».

     درباره‌ى زیدى که شما او را قبول ندارید، دو جور میشود حرف زد: یک جور آنچنانى که درست منطبق با حق است، یک جور هم آنچنانى که در آن آمیزه‌اى از ظلم وجود دارد. این دومى بد است، باید از آن پرهیز کرد. درست همانى که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهى میتوانید راجع به آن توضیح دهید، بگوئید، نه بیشتر. این یکى از خطوط اصلى حرکت امام و خط امام است که ماها باید به یاد داشته باشیم». (14خرداد88)

    دوم: «به کسى نباید بیهوده تهمت زد؛ کسى را نباید به خاطر یک امر، از همه‏ى آن چیزهائى که صلاحیت محسوب میشود، انسان او را نفى بکند. با انصاف باید بود؛ با انصاف باید عمل کرد؛ با انصاف باید حرف زد. خداى متعال در مورد دشمنان میگوید: «و لا یجرمنّکم شنآن قوم على الّا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى»؛(7) اگر با کسى دشمنید، این دشمنى موجب نشود که نسبت به او بى‏انصافى کنید، بى‏عدالتى کنید؛ حتّى نسبت به دشمن؛ حالا آن که دشمن هم نیست. بى‏عدالتى‏ها را همه کنار بگذارند؛ بى‏انصافى‏ها را همه کنار بگذارند؛ همه در زیر پرچم نظام اسلامى و جمهورى اسلامى جمع بشوند؛ اصولى وجود دارد، به آن اصول همه پابندى خودشان را اعلام بکنند. در کنار هم باشند، اختلاف سلیقه هم باشد. چه اشکال دارد؟ همیشه اختلاف سلیقه بوده. در دورانهاى مختلف هر جائى که این اختلاف سلیقه‏ها و اختلاف برداشتها با هواى نفس انسان مخلوط شد، کار خراب میشود. هواى نفس را باید خیلى ملاحظه کرد. به خودمان در فریب خوردن از هواى نفس سوءظن داشته باشیم. نگاه کنیم ببینیم کجا نفس است و هوى‏هاى نفسانى ماست؛ کجا نه، واقعاً احساس تکلیف است؛ و در احساس تکلیف هم دقت بکنیم که قدم از دایره‏ى تکلیف آنطرف‏تر نباید گذاشت؛ زیاده‏روى نباید کرد.» (3مرداد88)

    سوم: سخنان آقای سعید حدادیان در رمضان سال گذشته –بلوتوث آن انتشار یافته است- را نباید نقد و انتقاد بر عملکرد کسی دانست بلکه باید آن را در زمره یک هتاکی و فحاشی به حساب آورد که متاسفانه از جایگاه رفیع ذاکری اهل بیت(ع) صورت گرفته است! با تمام انتقاداتی که به گفتار و رفتار آقای مشایی وارد است همان گونه که مقام معظم رهبری بارها بر این مطلب تاکید داشته­اند نبایست از دایره انصاف خارج شد و حتی افزون بر آن به فحاشی نیز روی آورد. بی­شک این عمل یک کردار غیر اخلاقی و مخالف با منویات رهبری معظم است. مروری بر فرمایشات ایشان در این ماههای اخیر –که به عنوان نمونه دو مورد در صدر این نوشتار ذکر شده است- به خوبی نمایان می سازد که ایشان اعتقادی به حرمت شکنی حتی نسبت به فتنه گران و خائنین به ملت هم ندارد چه رسد به افرادی که با تمام نقصها و کمبودها و کژروی هایشان هنوز مورد اعتماد رهبری و نظام هستند.

    شایسته است در این مورد نیز عناصر متدین جامعه احساس مسئولیت کنند و بر این بد اخلاقی آشکار هجوم ببرند تا این رفتار نسجنیده که متاسفانه گوینده ان را از زبان حزب الله بیان می­کند به پای حزب الله نوشته نشود. بی­شک چنین هجمه­ای دفاع از ولایت و منویات واضح مقام رهبری است.

    البته این امر متاسفانه در حال تبدیل شدن به یک رویکرد است و آنچه این روزها به نام یک مداح منتشر شده است ظهور و بروز این رویکرد نادرست و غیر اخلاقی –و حتی ضد اخلاقی-  است که بایستی مقابل آن ایستاد و از گسترش آن جلوگیری نمود. چه آنکه این مداحان الگوی بسیاری از جوانان در این عرصه هستند و چه بسا نسل بعدی مداحان نیز در دام این انحرافات غیر اخلاقی قرار گرفته و با عنوان انجام وظیفه راه اساتید خود را با شتاب­ بیشتری طی کنند! البته این در حالی است که اکنون مداحی مانند آقای حدادیان از مداحان با سواد و نجیب می باشد و از سویی دیده می شود ورود مداحان جوان کم سواد و بی آموزش به این عرصه فزونی یافته است و این نگرانی هایی از این دست را افزایش می­دهد که مداح یه عنوان یک عنصر مستقل و بدون مشورت با عالم و بزرگتری به خود اجازه اظهار نظر در هر موردی آن هم به هر نحو ممکن را بدهد.

    صاحب این قلم تنها به پاسداشت اخلاق و دفاع از فرمایشان رهبری عزیز دست به قلم برده است و سابقه قلم به خوبی نشان می دهد انتقادات فراوانی به مشایی دارد اما اعتقاد دارد انتقاد چارچوبی خاص دارد.

     



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]

    مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست!

    از امیرالمومنین(ع) در مورد ایمان سوال شد و ایشان در پاسخ فرمود: «الایمان علی اربع دعائم علی الصبر و الیقین و العدل و الجهاد» ایشان یکی از چهار رکن ایمان را جهاد معرفی کرده که نشان از این دارد برای استحکام ایمان بایستی به این مهم نیز توجه داشت. جهاد به معنای عام آن - از جهاد اصغر گرفته تا جهاد با نفس و جهاد اکبر- سفارشی است که هم خداوند متعال و هم رسول اکرم و هم ائمه اطهار (علیهم السلام) بدان تأکید ویژه نموده اند و بر این اساس است که مجاهدان مورد تکریم خاص خدا و رسولش هستند؛ «فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» (نساء: 95). دلیل این فضیلت بخشیدن شاید این باشد که با رکود و قعود و سکون هیچ پیشرفت و حرکتی صورت نمی گیرد و تلاش و تحرک است که موجب حیات و تعالی می گردد و جهاد معنای کامل این تلاش و تحرک است. به خصوص اگر این نکته را هم اضافه کنیم که همواره خداوند همراه مجاهدین فی سبیل الله بوده و راه های هدایت را برای آنها می گشاید؛ «و الذین جاهدوا فینا لنهد ینهم سبلنا و ن الله لمع المحس نین » (عنکبوت: 69) در آیه اخیر، جهاد معنایی عمومی دارد و لذا «معیار جهاد، شمشیر و میدان جنگ نیست. معیار جهاد، همان چیزی است که امروز در زبان فارسی ما در کلمه «مبارزه» وجود دارد. ... نویسنده مبارز؛ نویسنده غیر مبارز. عال م مبارز؛ عال م غیر مبارز. دانشجوی مبارز و طلبه مبارز؛ دانشجوی غیرمبارز و طلبه غیرمبارز. جامعه مبارز و جامعه غیر مبارز. پس جهاد یعنی مبارزه» (رهبر انقلاب در شروع درس خارج فقه، 20/6/73) البته این را هم باید اضافه کرد: «جهاد یعنی مبارزه برای یک هدف والا و مقدس، میدان هایی دارد؛ یکی از میدان هایش حضور در نبردهای مسلحانه رایج جهانی است. میدان سیاست هم دارد؛ میدان علم هم دارد؛ میدان اخلاق هم دارد. ملاک در صدق جهاد این است که این حرکتی که انجام می گیرد، جهتدار و مواجه با موانعی باشد که همت بر زدودن این موانع گماشته می شود؛ این می شود مبارزه. جهاد یعنی یک چنین مبارزه ای که وقتی دارای جهت و هدف الهی بود، آن وقت جنبه تقدس هم پیدا می کند.» (1/4/83) با این تعریف از جهاد، مطلب دیگری خود به خود بروز می کند و آن اینکه «مبارزه یعنی تلاش پر نیرو در مقابل یک مانع یا یک دشمن. اگر هیچ مانعی در مقابل انسان نباشد، مبارزه وجود ندارد. در جاده آسفالته، انسان پایش را روی گاز بگذارد و با باک پر از بنزین سفر کند؛ این را مبارزه نمی گویند. مبارزه آن جایی است که انسان با مانعی برخورد کند که این مانع در جبهه های انسانی، می شود دشمن و در جبهه های طبیعی، می شود موانع طبیعی. اگر انسان با این موانع درگیر شود و سعی کند آنها را از میان بردارد، این می شود مبارزه. ... جهاد در قرآن و حدیث هم به همین معناست؛ همه جا به معنای جنگ مسلحانه نیست.(20/8/83) پس اگرچه ریشه لغوی جهاد از جهد و به معنای تلاش است اما «هر تلاشی را نمی شود گفت جهاد. در جهاد، حضور و رویاروئی با دشمن، مفروض است. انسان یک تلاشی می کند، دشمنی در مقابل او نیست؛ این جهاد نیست.» (1/8/90) بر اساس آنچه بیان شد «کار جهادی باید هدفمند، درست متوجه به آرمانها و هوشمندانه و عاقلانه و دشمن شکن باشد.» (25/4/86) و کسی مجاهد و دارای روحیه جهادی است که در عرصه های مختلف اینچنین دست به مبارزه بزند! اما این تمام مطلب نیست و این مبارزه حتماً شرایط و ضوابط دیگری نیز خواهد داشت و امام راحل در کلامی ماندگار به خوبی ملزومات را تبیین نموده اند. ایشان در پیام جاودان خود که به مناسبت کشتار خونین مکه و پذیرش قطعنامه 895 صادر کردند، بیان داشته اند: «... مبارزه، با رفاه طلبی سازگار نیست و آنها که تصور می کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه داری و رفاه طلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانه اند... بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت جویی دو مقوله ای است که هرگز با هم جمع نمی شوند.» این راهبرد اساسی و رمز راستین هر جهادی در عرصه های گوناگون است که امام راحل از آن به عنوان الفبای مبارزه تعبیر می کنند. دلیل این سخن نیز روشن است چرا که در بطن جهاد، کار و همت دوچندان و مضاعف نهفته است و افتادن در ورطه راحت طلبی و رفاه زدگی انسان را کسل و فشل و دون همت بار می آورد. همین خصوصیت بود که سبب گردید امام رحمت و رأفت، امیرالمومنین(ع) را به جایی رساند که لب به نفرین مردم کوفه بگشاید. مردمی که در هنگامه زمستان، سرما و در تابستان، گرما را بهانه فرار از جهاد قرار می دادند. حضرت امیر(ع) این افراد را این گونه مورد خطاب قرار می دهد: «یا اشباه الرجال ولا رجال، حلوم الاطفال ، و عقول ربات الحجال» ای کسانی که به مردان می مانید ولی مرد نیستید! ای کودک صفتان! بی خرد و ای عروسان حجله نشین! - که جز عیش و نوش به چیزی نمی اندیشید. (نهج البلاغه: خطبه 27) این کلام به روشنی از رفاه طلبی مردمان کوفه خبر می دهد که به گفته خود حضرت امیر(ع) خون به دل ایشان کردند. بهانه آوردن، توجیه، ترس، مصلحت اندیشی افراطی و دلبستگی به زخارف دنیا همه صفات مذمومی است که از راحت طلبی نشأت می گیرد و موجب فاصله گرفتن از دین و غلتیدن به مذلت و زبونی می گردد. کسی که طاقت گرسنگی، خستگی، کم خوابی، دوری از فرزند و همسر را ندارد و نمی تواند چشم بر اموال و خانه و مقام خویش ببندد هیچ گاه وارد عرصه جهاد نخواهد شد چرا که جدا شدن از این خو و ملکه نفسانی، همانند بسیاری از عادات و خوی های اخلاقی رذیله دیگر به راحتی امکان پذیر نخواهد بود و همین است که حضرت امیر(ع) جهاد را مخصوص اولیای خاص خدا می داند! «ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه» و این چنین است که در صحرای کربلا تنها تعداد معدودی در کنار حضرت سیدالشهداء(ع) می مانند و یاران واقعی و سرداران اصلی حضرت حجت(عج) 313 نفرند.
    حضرت امام(ره) در تبیین جریان قاعد می فرماید: «از صدر اسلام تا کنون دو خط بوده است: یک خط، خط اشخاص راحت طلب که تمام همشان به این است که یک طعمه ای پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم - آنهایی که مسلمان بودند- می کردند، اما مقدم بر هر چیزی در نظر آنها راحت طلبی بود. در صدر اسلام، از این اشخاص بودند. وقتی که حضرت سید الشهداء- سلام الله علیه- می خواستند مسافرت کنند به این سفر عظیم، بعضی از اینها نصیحت می کردند که برای چه، شما اینجا هستید، مأمونید و حاصل، بنشینید و بخورید و بخوابید... حضرت امیر -سلام الله علیه- از اینها تعبیر می کند که اینها همشان علفشان است. یک دسته دیگر هم انبیا بوده اند و اولیای بزرگ. آن هم یک مکتبی بود و یک خطی بود؛ تمام عمرشان را صرف می کردند در اینکه با ظلمها و با چیزهایی که در ممالک دنیا واقع می شود، همشان را اینها صرف می کردند در مقابله با اینها. (صحیفه امام 14: 521) البته روشن است منظور از رفاه طلبی دوری گزیدن از دنیا و ریاضت های غیر شرعی نیست، بلکه همان گونه که گرما و سرما اموری مطلوب هستند، اما گرمازدگی و سرمازدگی نوعی بیماری است و نیاز به درمان دارد، رفاه هم تا حدی که به رفاه زدگی نینجامد، برای جامعه لازم است و نباید جامعه را در فقر و تهی دستی نگه داشت؛ چنانچه حضرت امام(ره) به خوبی این موضوع را تشریح کرده اند: «خوی کاخ نشینی مضر است، خودش مضر نیست، خویش مضر است، لکن خود او، این خوی را دنبال دارد. کسی که تمام توجهش به دامداری است او نمی تواند آدم بشود. کسی که تمام توجهش به باغداری است این نمی تواند یک انسان مفید واقع بشود. آنهایی که دامداریشان مفید است برای جامعه، آنها توجه به دامداری ندارند. آنهایی که دامداریشان برای حفظ جامعه است آنها جزء همان کوخ نشینانند.» (صحیفه امام 71: 376) مقام معظم رهبری نیز در تبیین همین موضوع می فرماید: «(در دعای مرزداران صحیفه سجادیه آمده است) که فکر مال فتون (مال فتنه انگیز) را از دل آنها ببر. مال فتنه انگیز، جاه طلبی، مقام طلبی، راحت طلبی، عیش طلبی و تجمل طلبی چیزهایی است که تردید را از طریق جسم و شهوات، وارد دل و مغز انسان می کند. مراقب اینها باشید. بنده نمی خواهم کسی را به زهد علوی دعوت کنم؛ زهد علوی بزرگتر از دهان و ذهن ماست، اما به قناعت و به این که نگذارید زیاده طلبی و افزون طلبی به سمت شما هجوم آورد، دعوت می کنم. اینها مراقبت می خواهد. راحت طلبی، رفاه طلبی و عیش طلبی، چیزهایی است که به تدریج در انسان اثر بد می گذارد و خود انسان هم اول نمی فهمد. یک وقت می خواهد حرکت کند، می بیند نمی تواند؛ می خواهد پرواز کند، می بیند نمی تواند. ذهن ها و دلها و فکرها و ایمان ها را مورد پاسداری دقیق قرار دهید؛ این سفارش همیشگی من است. بدانید در این صورت، هیچ عامل و نیرویی زیر این آسمان وجود ندارد که بتواند بر شما غلبه کند.» (24/6/81) در این میان البته وظیفه مسئولان و سران نظام اسلامی به مراتب بیشتر است، حضرت امام(ره) که معتقد بود در برابر انقلاب اسلامی، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، از سوی دیگر پرتگاه انقلاب را رفاه طلبی مسئولان دانسته و بیان می دارد: «آن روزی که مجلسیان خوی کاخ نشینی پیدا کنند خدای نخواسته و از این خوی ارزنده کوخ نشینی بیرون بروند، آن روز است که ما برای این کشور باید فاتحه بخوانیم... آن روزی که توجه اهل علم به دنیا شد و توجه به این شد که خانه داشته باشم چطور، و زرق و برق دنیا خدای نخواسته در آنها تأثیر بکند، آن روز است که باید ما فاتحه اسلام را بخوانیم.» (صحیفه امام 17: 377) «اگر مردم احساس کنند بخشی از مسئولان نظام به مسابقه رفاه طلبی و جمع آوری ثروت مشغولند، ایمان و اطمینان آنان به نظام که پشتوانه اصلی حکومت محسوب می شود ضربه می بیند.» (20/8/81)
    با این توضیحات در سالی که موسوم به جهاد (مبارزه) اقتصادی است یکی از اصلی ترین اهداف و راهبردهای دستگاه های فرهنگی باید مبارزه با خوی رفاه طلبی باشد در این صورت است که راه برای جهاد در عرصه اقتصاد باز خواهد شد و الا مردم و مسئولانی که در مسابقه تجمل و رفاه هستند نمی توانند اهداف جهاد اقتصادی را محقق کنند!


    صبح صادق، ش.494 ، ص.6 



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی