سفارش تبلیغ
صبا ویژن







چندین سال متوالی در راه پیمایی های 22 بهمن دیده بودم ایشان را. ایشان که می گویم یکی از معلمین و موسسین دبیرستان مان است. از آن آدمهای انقلابی چپ دهه شصتی که هنوز زیر کت و شلوارش پیراهن روی شلوار می اندازد و خود را پیرو خط امام می داند. بچه های دبیرستان مان خوب می دانند چه کسی را می گویم. چندین سال متوالی در راه پیمایی 22 بهمن ایشان را تک و تنها روی پل عابر پیاده در خیابان آزادی می دیدم. روی پل می ایستاد و به جمعیت خیره می شد. هر سال این کار را می کرد و با نگرانی به جمعیت نگاه می کرد. مبادا امسال جمعیت کمتر آمده باشد. نگران این بود که هواداران انقلاب ریزش کنند و گذشت و گذشت تا زمان انتخابات 88 مواضع عجیب و غریبی از ایشان دیده شد که البته غیر قابل انتظار هم نبود. من برای ایشان به عنوان معلم بسیار احترام قائلم و امیدوارم که همچنان بر همان مواضع انقلابی خود پا برجا مانده باشند. نمی دانم ایشان هنوز در راه پیمایی های 22 بهمن شرکت می کنند یا نه و آیا هنوز بالای آن پل عابر پیاده تقاطع آزادی- استاد معین می ایستند یا نه. حرف این است که این نگاه های از بالا به مردم بیشتر از اینکه نگران مردم باشد باید نگران خود باشد.

ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    انتشار هویت ما»
    90/11/23 3:35 ع

    هویت ما" مجموعه گفتارها و گفتگوهای دکتر حسین کچویان، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی از سوی موسسه کتاب فردا منتشر شد. این کتاب مجموعه 10 گفتگو و گفتار دکتر حسین کچویان است که موضوعات زیر را در بردارد: «هویت ما»، «دغدغه های جلال آل احمد»، «شریعتی؛ روشنفکری غیر دینی از جناح چپ تجدد!»، «خون بازی»، «، «افق های انقلاب فرهنگی»، «جمهوری اسلامی؛ مشروعیت و مقبولیت»، «ایران، سرزمین عجایب»، «قمار بیست و پنجم؛ تحلیل جامعه شناختی راهپیمایی 22  بهمن»، «تاریخ تجدد مال شده؛ در برابر تاریخ طبیعی»، «ظرفیت های فمنیسم؛ از نظر تا عمل». این کتاب با مقدمه حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد رهدار، رئیس موسسه تحقیقاتی فتوح منتشر شده است.

    کچویان پیش از این، کتاب هایی چون «نظریه های جامعه شناسی و دین، مطالعه انتقادی»، «تطورات گفتمان های هویتی ایران»، «کندوکاو در ماهیت معمایی ایران»، «فوکو و دیرینه شناسی دانش»، «پایان ایدئولوژی» تألیف و دو کتاب «علم و جامعه شناسی معرفت» و «روشنفکران و شکست در پیامبری» ترجمه و به جامعه علمی و فرهنگی عرضه کرده است. چاپ اول این کتاب در 160صفحه، قطع رقعی، تیراژ 2000نسخه و قیمت 2900تومان تومان عرضه شده است.

    کچویان، جامعه شناسی است که با وقوف به محدودیت های جامعه شناسی به طور عام و جامعه شناسی غربزده ایرانی به طور خاص سعی دارد تا از این محدودیت، عبور کند. فلذا عجیب نیست که  وی در کسوت استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران از مرگ جامعه شناسی نیز سخن می گوید. از همین روست که او اندیشه و سخن خود را محصور در مفاهیم قالبی جامعه شناسی نمی کند و گاه از منظری بالاتر به اوضاع می نگرد. جایگاهی که شاید بتوان آن را فلسفه علوم اجتماعی تلقی کرداین نگاه فلسفی اجتماعی می تواند محدودیت های موجود را در هم شکسته و با جسارت، دست به چون و چرا در انگاره های قالبی و تعریف مفاهیم جدید بزند. به عنوان مثال در مصاحبه ای که تحت عنوان "خون بازی" در این مجموعه آمده وی به آن دسته مفاهیم غیر قرار دادی، قدسی و غیر قابل گفتگویی اشاره می کند که یک سیستم را واجد حجیت و اعتبار می کند. از نظر او "خون" یکی از منابع مشروعیت بخش و حجیت آور در سیستم اجتماعی ماست.

    گرچه مباحث طرح شده در این مجموعه پراکنده می نماید ولی محور مرکزی آنها، ارتباط با مسائل جامعه معاصر ایران است.

    آنچه کچویان را بیشتر در معرض توجهات قرار می دهد، علاوه بر کرسی استادی جامعه شناسی دانشگاه تهران، سوابق سیاسی او در دولت های بعد از انقلاب و جایگاه فعلی او در شورای عالی انقلاب فرهنگی است. وی دارای تحصیلات خارج از کشور و همچنین تحصیلات حوزوی است و این همه باعث شکل گیری شخصیت و اندیشه چند وجهی او گردیده است.

    چند وجهی بودن و در معرض توجهات بودن به علاوه دغدغه کچویان در ورود به مسائل معاصر ایران، نتیجه اش تولید گفتارها و نوشتارهای پراکنده ای است که می بایست منسجم گردیده و در دسترس مخاطب قرار گیرد.

    مفاهیمی چون، سنت وتجدد، اسلام، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را می توان مفاهیم مرکزی در اندیشه کچویان دانست. او پدیده های اجتماعی ایران را در نسبتی که با این مفاهیم برقرار می کنند مورد تبیین قرار می دهد. به همین مناسبت روشنفکرانی چون جلال آل احمد و علی شریعتی از زاویه نسبتی که آنها با تجدد و اسلام دارند مورد نقد و بررسی واقع می شوند. از نظر او شریعتی نیز مانند سایر روشنفکران،  تجدد زده است البته میان روشنفکران متجدد نیز دسته بندی هایی وجود دارد که برخی را نسبت به برخی ممتاز می کند.کچویان با همین مفاهیم مرکزی اندیشه اش، روند کمی و کیفی مشارکت سیاسی مردم در انتخابات هایی چون دوم خرداد 76 و سوم تیر 84 و راه پیمایی های پس از انقلاب و آثار و نتایج این رفتارهای اجتماعی را تبیین می کند. در فصل "جمهوری اسلامی، مشروعیت  و مقبولیت" ضمن بحث مبسوطی از مشروعیت و مقبولیت، به نقد جریاناتی می پردازد که صورت مساله را غلط طرح می کنند و سرانجام به مقابل هم قرار دادن جمهوریت و اسلامیت می رسند. در فصل "قمار بیست و پنجم" این سوال را طرح می کند که اساسآ چرا و چگونه یک نظام سیاسی مانند جمهوری اسلامی با فراخوانی مردم به انتخابات و راهپیمایی سراسری، مقبولیت خود را در معرض قمار می گذارد؟ هویت ایرانی، فمینیسم، و انقلاب فرهنگی از دیگر مباحث این مجموعه است. بازتاب ها : + ،+ ،

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

     خبر چاپ این کتاب را که دیدم ذوق زده شدم چون من هم نقش کوچکی در ویرایش و انتخاب عنوان سرفصل های این کتاب داشتم  حتمآ این کتاب رو بخونید آفرین




  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    چگونه است که حاج بخشی را همه می شناسند؟ آیا حاج ذبیح الله بخشی یک شخصیت رسانه ای ای بود؟ سخنران بود؟ منبری بود؟ منصب لشگری یا کشوری داشت؟ آیا فرمانده نظامی بود؟ خیر پس حاج بخشی را در کجای این دسته بندی های اعتباری بگذاریم؟ حاج بخشی جدای از اینکه پدر شهید بود اما باز هویتش را از پدر شهید بودن نمی گرفت. حاج بخشی یکی از همین مردم عادی کوچه و بازار بود. حاج بخشی را بیش از همه اینها با شعار ماشالا حزب الله می شناسند و با آن تفنگی که همواره برای حفظ انقلاب بر دوشش بود. حاج بخشی بدون اینکه سخنی بگوید به صرف حضورش به ریش نداشته آنهایی می خندید که می گفتند تفنگت را زمین بگذار. حاج بخشی تفنگش را هیچ وقت زمین نگذاشت حتی در این عکس که دو هفته قبل از فوت او گرفته شده تفنگش را به همراه دارد. امروز که خبر فوت حاج بخشی را شنیدم به یاد آن پیشانی بند ((یا حسین)) افتادم که در یکی از تجمعات به من هدیه داده بود و افسوس که پیدایش نکردم. همه ما رفتنی هستیم مهم این است که تفنگ حاج بخشی زمین نماند.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    جامعهشناسی نه دی»
    90/10/8 9:29 ص

    جامعه‌شناسی بنا بر مدعایی که در نام آن نهفته است می‌بایست از عهده تبیین و تحلیل مسائل اجتماعی بر آید. این گزاره که "رفتارهای اجتماعی خصلتی متمایز از رفتارهای فردی دارد" را می توان سنگ بنای ایجاد و ایجاب دستگاهی تحلیلی به نام جامعه‌شناسی دانست. اما به نظر می رسد این دستگاه تحلیلی آنگاه که با مسائل جامعه ایران مواجه می شود گویا دچار معضله‌ای می گردد که از عهده تبیین آن ناتوان است. اتفاقات و حوادث سیاسی-اجتماعی در ایران برای بسیاری از جامعه‌شناسان چنان غامض می‌نماید که اساسآ از ورود به آن یا لااقل قسمت عمده‌ای از آن پرهیز می‌کنند.

    مسائل معاصر آن چنان که باید و شاید مورد مداقه و بحث قرار نمی‌گیرند و با نوعی سکوت و غفلت از آنها گذر می شود. چرا که عمده جامعه‌شناسان ایرانی فضای اجتماعی ایران را مستحیل در فضای عمومی جامعه جهانی تلقی می کنند. فلذا غالبآ از بررسی خاص جایگاه ویژه ایران، علی الخصوص ایران پسا انقلابی دچار غفلت می شوند. این غفلت، در برابر مسائل سیاسی روز حادتر است. گفتن اینکه، سخن از سیاست در ایران دارای هزینه است تنها نوعی فرافکنی است تا اذهان را از عدم خواست و اراده خود و شاید عدم توانایی خویش در تحلیل مسائل جاری اجتماعی منحرف کنند. از نظر بسیاری از روشنفکران و دانشگاهیان ما مسائل ایران، چیزی جدای از مسائل بین المللی (غربی) نیست پس اتخاذ رویکردی خاص و تشکیل پرونده جداگانه‌ای برای ایران، ضرورتی ندارد. اما آیا همین طرز فکر نیست که باعث نحیف شدن جامعه شناسی بومی می شود؟ به هر حال نمی توان انکار کرد که اولین شرط برای داشتن جامعه شناسی بومی، پرداخت به مسائل بومی است. از طرفی همان تحلیل‌گران معدودی نیز که به ایران پرداخته اند به دلیل همان طرز فکر ادغام و استحاله ایران در فضای غربی، به تکرار مکررات غربی درافتاده اند و وقایع ایران را نیز با همان عینک می نگرند و گویی تمام تلاش شان این است که تحولات ایران را به تاریخ غرب، منگنه کنند.

    این طرز نگاه مضحک و سخیف به جامعه ایران مستلزم انکار تاریخی است که علی الخصوص در دوره معاصر بر این جامعه گذشته است. چطور می‌توان به راحتی چشم به مشروطه و ملی شدن صنعت نفت و 15 خرداد و 22 بهمن و جنگ تحمیلی و مقاومت همه جانبه این مردم در برابر اراده های شیطانی جهانی فرو بست و مدعی امتداد تاریخ ایران در راستای تاریخ غربی بود؟ جالب اینکه آن دسته از تحلیلگران به اصطلاح جامعه شناس آنگاه که در برابر انتخاب و خواست متفاوتی از جانب مردم مواجه می‌شوند که دستگاه های تحلیلی‌شان از تبیین آن دچار لکنت می شود یا به زیر میز کوبیده و با کولی بازی سعی در سیاسی جلوه دادن همه چیز دارند و یا اینکه حواس خود را پرت کرده و به تعطیلات تاریخ سفر می کنند.

    واقعه نه دی و حضور گسترده مردم سراسر ایران و حتی آن عده از مردم غیر تهرانی که مستقیم درگیر حوادث پس از انتخابات 88 نبودند از همان دست پدیده هایی است که روشنفکران غربزده را الکن نموده است. سالهای پس از انقلاب، روزهای 22 بهمن شاهد مناسکی جمعی از جانب ایرانیان بود که به پاسداشت انقلاب کبیر اسلامی برگزار می شد اما نه دی نشان داد که حضور مردم در راه پیمایی 22 بهمن تنها یک حضور از سر عادت و شرکت در یک کارناوال جمعی نیست. نه دی نشان داد که همین مردم اگر انقلاب شان را مورد تعرض ببینند منتظر 22 بهمن نمی مانند. 22 بهمن یک روز بی روح و ایستا نیست که به برگزاری مناسکی تکراری متوقف شده باشد. 22 بهمن می تواند منتشر شود و نه دی یکی از تشعشعات آن است و نه تنها روز نهم دی بلکه تمامی روزهای سال می تواند 22 بهمن باشد.

    پدیده های اجتماعی را نمی توان در خلا و فارغ از تاریخ و تبار آن بررسی نمود. جامعه، چوب و سنگ نیست که در خلا و شرایط آزمایشگاهی به زیر میکروسکوپ برده شود. واقعه ای چون نه دی را باید ذیل تاریخی فهمید که سرچشمه آن است. از این حیث نه دی واقعه ای اصیل است که از انقلاب اسلامی و خواست عمومی مردمی مسلمان در جهت نیل به جامعه ای مقاوم  و مستقل سیراب شده است. وقایع اصیل، وقایعی ریشه دارند که چونان ساقه ای حیات آنها منبعث از شجره طیبه ای مستحکم است. در برابر وقایع اصیل می توان وقایع بی اصالت و بی ریشه ای را بر شمرد که سخت سست بنیادند. وقایع بی ریشه تابع احساساتی زودگذر اند که به هیچ بنیادی ارجاع ندارند. وقایع بی ریشه زود به افول می گرایند و سرد می شوند و قدرت انتشار نمی یابند. وقایع اصیل به هنگام وقوع تمامی عقبه خود را به میدان می آورند و به همین دلیل پر قدرت اند و پشتوانه نه دی  همه تاریخ این ملت بود.

    این یادداشت در تریبون مستضعفین

    بازتاب ها : ندای انقلاب ، هم بلاگی ، این عمار ، عصر امروز  ، رجانیوز 

    موج وبلاگی همراهان نه دی



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    در یک مثال بسیار ابتدایی، نظام سرمایه‎داری را به یک پیکر تشبیه می‎کنیم. در این پیکر، شرکت‌ها نقش سلول را دارند. سلول در همه جای بدن هست. امروزه در غرب همه جا شرکت‎ها حضور دارند. شرکت بر مبنای سود مالی فعالیت می‌کند و ما مشاهده می‎کنیم امور فرهنگی و حتی امور امنیتی نیز به شرکت‌های خصوصی واگذار می‌شود و شرکت‎ها با محاسبه سود و زیان این دست امور را هم بر عهده دارند. اخیرا در خبرها دیدیم که مسائل امنیتی در عراق را به یک شرکت خصوصی واگذار کرده‌اند و بازنشسته‌های سازمان‌های اطلاعاتی را در آن به کار گرفته‎اند تا به لحاظ اقتصادی برای‎شان صرفه داشته باشد.

    حضور شرکت در پیکر نظام سرمایه‎داری به عنوان سلول نشان دهنده‌ی محوریت تعریف اقتصادی و سود و زیان مادی در همه‌ی عرصه‌‎هاست. بانک‎ها به عنوان اندام این پیکر تأمین کننده عقلانیت این نظام هستند. جمع شرکت‎ها و روابط آنها در قالب بانک، اندام را شکل می‌دهد.

    ممکن است سوال شود که بنا بر نشان دادن جایگاه خانواده در نظام سرمایه‎داری بود، اما در اینجا هیچ اشاره‎ای به خانواده نشد! آری در نظام سرمایه‎داری خانواده به صورت ساختاری تعریف نشده است و جایگاهی ندارد. تبیین موضوع بسیار مفصل است. خانواده در بهترین شکل، محل تولید نیروی کار است که البته با توضیحی که داده خواهد شد، روشن می‌شود که چنین جایگاهی برای خانواده نیز با سایر اجزای نظام سرمایه‎داری هماهنگ نیست و به لحاظ هزینه تولید نیروی انسانی در خانواده مقرون به صرفه نیست و نیروی انسانی از طریق دیگر و با هزینه‎ی کمتر قابل تولید است. اکنون درصد بالایی از فرزندان امریکا تک والدینی هستند. کاملا رسمیت دارند و در شناسنامه قید می‎شود که پدر این فرد نامشخص است، هیچ قبحی هم ندارد، عقلانیت سرمایه‎داری چنین چیزی را می‌پذیرد.

    نظام سرمایه‎داری بر اساس اهدافی که دارد، کودک را از بدو تولد ذیل استانداردهای خاصی رشد می‎دهد. و رفته‌رفته کودک از همان بدو تولد به طور کامل تحت برنامه قرار می‎گیرد. پس از آن در مهدکودک، آمادگی و آموزش عمومی برای نظام سرمایه‏داری تعلیم داده می‎شود. از همان ابتدا آموزش‎های لازم جهت ایفای نقش در چنین نظامی انجام می‎گیرد. پس از آن، باید وارد آموزش عالی شوند و تخصص لازم را پیدا کنند. و بعد از آن وارد بازار کار می‎شوند. تفاوتی نیز میان زن و مرد وجود ندارد. حال با این برنامه‌ریزی سن ازدواج با بلوغ طبیعی به طور متوسط هشت سال اختلاف دارد. بسته به اینکه با چه سطحی از تحصیلات فرد وارد بازار کار شود، سن ازدواج متفاوت می‌شود. این سالیان، محرومیت جنسی از طریق فحشا جبران می‌شود و جامعه به فحشا عادت می‎کند.

    در کنار این برنامه‎ریزی و عادت به فحشا از رهگذر این برنامه باید به مولفه‎های دیگر نیز توجه کرد. بر اساس سطح رفاهی که مورد ترویج قرار می‎گیرد، هزینه زندگی بسیار بالاست. انتظارات زن و مرد، هر یک سطحی دارد که رفته‌رفته بالاتر هم می‎رود. عقلانیت جامعه نیز بر اساس محاسبه مادی شکل داده شده است. و ربا نیز محور مناسبات اقتصادی جامعه است. در چنین شرایطی، عقل محاسبه‎گر مادی به درستی تشخیص می‎دهد که تأمین نیاز عاطفی و جنسی در بازار آزاد بسیار به‎صرفه‎تر از الگوی ازدواج است. در شرایطی که فحشا نیز تبدیل به عادت شده است، چرا باید تن به ازدواج داد؟ برای همین است که مشاهده می‎شود سن ازدواج در امریکا از 30 سال به بالا است. ازدواج در آن مرحله نیز یک محاسبه‏ی اقتصادی است؛ چرا که موجب سرشکن شدن هزینه‎ها می‌شود. به جای دو سقف، هزینه یک سقف را می‎پردازند و در موارد دیگر به همین شکل. برای همین، پیوند ازدواج به معنای واقعی وجود ندارد؛ بلکه زندگی کردن دو موجود به صورت مشترک و با هزینه‌ی مشترک است و از این رو تفاوتی هم نمی‎کند که این دو هم‎جنس باشند یا غیر هم‎جنس. اصولا در این مورد، تعمدی هم وجود دارد که بر رسمیت هم‏جنس‎بازی تاکید شود و افرادی از این گروه‎ها را در مناصب خاص حکومتی نیز منصوب کنند. این موضوعی است که در تاریخ جز در یک مورد سابقه ندارد و اگر هم مواردی بوده است، به عنوان یک عمل خلاف و قاچاق بوده نه به عنوان یک عمل مقبول و پسندیده. بنابراین ملاحظه می‌شود که خانواده در نظام سرمایه‎داری از جهات متعدد نفی می‌شود.

     امروز بحران عفاف در جامعه همه را نگران کرده است. باید توجه داشت که وضعیت وحشت‎زای حجاب در جامعه و آمار نگران کننده فساد کاملا قابل پیش‎بینی بود. با پذیرفتن الگوی اقتصادی غربی و با اجرای نظام آموزش غربی، کاملا طبیعی است که امکان تأمین نیاز از طریق ازدواج به شدت محدود شود و در بازار آزاد با هزینه‎ی کمتر تأمین شود.

    عقل محاسبه‎گری که در این نظام پرورش داده‏ایم، لزوما چنین حکم می‎کند که با هزینه‎ی کمتر، نیاز خود را برطرف کن. از طرفی با حاکم شدن شرایط هماهنگ با فحشا، طی کردن راه عفاف با هزینه‏ی بالایی که دارد، عقلایی نیست. شما اکنون اگر به جای مسافرت با وسایل مرسوم بخواهید از وسایل گذشته استفاده کنید، هزینه‎ی بسیار گزافی باید بپردازید.

    بنابراین درصدی از جامعه‏ی ما نیز به تأمین نیاز از طریق فحشا روی آورده است. اما ما درصد بالایی افراد معتقد که با فرهنگ اسلامی انسی دارند، در جامعه داریم. در مورد این افراد هم حالات متفاوتی پدید آمده است. درصدی برای حفظ عفاف و به واسطه فراهم نبودن امکان مادی از ازدواج برای همیشه محروم شده‎اند. و عده‎ای نیز در سن بالا موفق به ازدواج می‎شوند. صرف‏نظر از بالا رفتن کلی میانگین سن ازدواج، فقط بخشی از جامعه می‎توانند در سن معمول فعلی رایج برای ازدواج، ازدواج کنند.

    مطابق آمار، نسبت نه چندان کمی از ازدواج‎ها نیز به طلاق منجر می‏شود. باقیمانده‏ی این موارد را با دقت بیشتری باید دید. به واسطه‎ی بالا رفتن سطح انتظارات، بر اثر الگوی اقتصادی مورد ترویج، نارضایتی زن و مرد هر دو بالاست. به واسطه‏ی تحصیل و اشتغال، اذن مرد برای خروج از منزل و تمکین زن برای مرد عملا بی‏معناست. فلسفه‎ی مدیریتی مورد ترویج مشارکت و گفت‌وگوست و ولایت مرد و تبعیت زن نیز در عمل به شدت نفی می‌شود و به جای آن، الگوی مشارکت قرار می‌گیرد. در چنین شرایطی ملاحظه می‎کنیم که صورت ازدواج دائم در عمل ازدواج موقت است. ازدواج دائم در این سیستم، محقق شدنی نیست. توجه دارید که بحث در مورد ساختار و کلیت نظام است و نه اشخاص و موارد نادر. این برنامه‎ریزی برای آموزش و اشتغال و این تعریف از حداقل رفاه و این فلسفه‎ی مدیریت در جامعه، اجازه محقق شدن ازدواج دائم را نمی‎دهد، هرچند صورت قضیه ازدواج دائم است، اما در عمل ازدواج موقت در حال اجراست.

    دین با شناخت طبیعت زن و مرد تمکین را مطرح ساخته است. مرد هرگاه که احساس نیاز کند، باید تأمین شود. اگر چنین نباشد، فساد رایج می‎شود. رواج غذا فروشی‏ها در مناطق مختلف مسکونی نشان دهنده این است که در خانه‎ها غذا کمتر پخته می‎شود. هرگاه در خانه غذا پخته نشود، به صورت طبیعی غذا فروشی‎ها رونق می‎گیرد. در مورد مسائل جنسی نیز همین‏طور است. عدم تمکین و ارضا در خانواده موجب بروز فساد می‎شود. به این ترتیب خانواده به معنای رابطه‎ی غریزی نیز در الگوی رایج سرمایه‏داری که ما نیز از آن تبعیت می‌کنیم، جایگاهی ندارد، چه رسد به خانواده با تعریف اسلامی به‌عنوان محل تولید اخلاق.

    تا زمانی که ما نسبت خود را با بانک مشخص نسازیم و در عرصه اقتصاد وضعیت خود را اصلاح نکنیم، سخن گفتن از اصلاح وضعیت خانواده موردی و جزیی و روبنایی خواهد بود. ربا، اخلاق بانکداری است و فحشا نتیجه ربا. کارهایی که اکنون در مورد خانواده انجام می‎شود، مانند جمع کردن برگ‎های مسموم یک جنگل مسموم است. با جمع کردن برگ‎ها ممکن است چند نفری را نجات بدهیم اما جنگل همچنان مسموم است و برگ‏‏ها هر ساله می‏ریزند. باید نشست و منشأ مسمومیت را یافت. اگر مسمومیت از چشمه‎ای است که آبش به جنگل می‎رسد، آنجا را علاج کرد. ما باید ابتدا برنامه‎ای برای رهایی از سلطه اقتصادی نظام سرمایه‎داری داشته باشیم و از ساختار نظام سرمایه‎داری نجات یابیم، آنگاه اصلاح خانواده به صورت بنیادین ممکن خواهد بود. البته این بدان معنی نیست که تا زمان خروج از سلطه‎ی اقتصادی غرب در مورد خانواده نباید کاری کرد. اما ذیل برنامه‎ای که برای مقابله با سرمایه‏داری اجرا می‎شود، برنامه‎ها در مورد خانواده نیز مشخص خواهد شد. منبع



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی