سفارش تبلیغ
صبا ویژن







اول: کارشناس دینی!
«دختر شش ساله رو مجبور کردی چادر سرش کنه. طفلک یه بار چادر زیر پاش گرفت افتاد زمین... لبش پاره شد. به زنت گفتی ان شاءالله خدا اجرشو میده. مگه قرارمون 9 سالگی نبود؟ چرا کاسه داغ تر از آش شده بودی؟ چرا به تأثیر خواسته هات فکر نمی کردی؟ فکر نمی کردی باعث فراری شدن اون از خدا بشه؟!»
این جملات بخشی از فیلمنامه «دموکراسی تو روز روشن» است که توسط مأمور برزخ در بازخواست پدری بیان می شود که سعی نموده است دختر خود را با دستورات دینی آشنا کند! این فیلم چند ماه قبل از سینماهای جمهوری اسلامی ایران به نمایش در آمد و اکنون در شبکه خانوادگی به مردم ارائه می شود. این فیلم در بردارنده مضامینی با موضوع برزخ است که شایسته است مورد نقد محتوایی دقیق قرار گیرد. نقد این فیلم از آن جهت مهم است که کارشناس دینی این فیلم که در کسوت و لباس علمای دین می باشد، ادعا کرده است «در این فیلم از روح و مضمون حدود 170 آیه از آیات کریمه الهی مربوط به معاد و نیز حدود 400 حدیث از گفتار پیامبر و معصومین (علیهم السلام) استفاده شده است» از این رو ژانر فیلم را مذهبی دانسته است. این بدان معناست که حداقل برخی از مردمی که به تماشای این فیلم می نشینند با اعتماد به سخنان این کارشناس دینی هر آنچه از فیلم می بینند مبتنی بر دقت و نظر دینی یک عالم می پندارند!
اما به نظر، استفاده از روایات و آیات در این فیلم عالمانه و مدقانه نبوده است و نگاهی جامع و کامل و دقیق به مضامین روایات صورت نپذیرفته است. گرچه کارشناس دینی این فیلم در اظهار نظری عجیب خطاب به یکی از علما بیان کرده است؛ «افراد بسیاری در کسوت روحانیت زبان هنر و سینما را نمی فهمند.» اما سخن در محتوا و بیان برخی نواقص در فیلم است که این به زبان هنر و سینما مربوط نمی شود! این کارشناس در ادامه سخن خود خطاب به همان عالم او را به دوری از روح قرآن و روایات حضرات معصومین (علیهم السلام) متهم کرده و از حداقل فهم موضوعات مذهبی در فیلم عاجز دانسته و باز ادعا می کند «هر کس که از اندک معرفت دینی برخوردار، حامل عقل، بهره مند از اندیشه و دارای فکر باشد وقتی فیلم را ببیند، منکر قدرت تأثیرگذاری بینش و مضمون دینی حاکم بر فیلم نخواهد بود.» وی در جایی دیگر دلیل اصلی از ساخت این فیلم را «ارائه چهره صحیح و با نشاط از دین و مردم معرفی می کند.» با این مقدمه، به نقد مطلب فوق الذکر از این فیلم - که گوشه ای کوچک از سناریوی آن است - می پردازیم تا روشن شود این فیلم در هدف خود چقدر موفق بوده است.

 

دوم: روایات و استفتائات
در تعالیم اسلامی، بسیار سفارش شده است که کودکان را آرام آرام با احکام دین آشنا نمایید. امام جعفر صادق(ع) فرمودند: وقتی کودک به سن سه سالگی رسید، از او بخواهید که هفت بار عبارت «لااله الاالله» را بگوید. سپس، او را به حال خود وا گذارید تا به سن سه سال و هفت ماه و 20 روز برسد. در این هنگام، به او آموزش دهید که هفت بار بگوید: «محمد رسول الله» سپس، تا چهار سالگی او را آزاد بگذارید. در آن هنگام، از وی بخواهید که هفت مرتبه عبارت: «صلی الله علیه و آله» را تکرار نماید. سپس تا پنج سالگی او را آزاد بگذارید. در این وقت، اگر کودک دست راست و چپ خود را تشخیص داد، او را در برابر قبله قرار دهید و سجده را به او بیاموزید، در سن شش سالگی، رکوع، سجده و دیگر اجزای نماز را به او آموزش دهید. وقتی هفت سال او تمام شد، به او بگویید که دست و صورت خود را بشوید (در مورد وضو نیز بتدریج وضو گرفتن را بیاموزید). سپس، به او بگویید که نماز بخواند. آنگاه کودک را به حال خود وا گذارید تا نه سال او تمام شود... در این هنگام، وضو گرفتن صحیح را به او بیاموزید و او را به نماز خواندن وادارید. (وسائل الشیعه21: 474) درباره روزه گرفتن نیز وضع به همین ترتیب است. امام صادق(ع) می فرمایند: «ما اهل بیت هنگامی که کودکان مان به پنج سالگی رسیدند، دستور می دهیم که نماز بخوانند. پس شما کودکان خود را از هفت سالگی به نماز دستور دهید و در هفت سالگی، ما امر می کنیم تا به اندازه توانایی شان، نصف روز یا بیشتر یا کمتر روزه بگیرند، هنگامی که تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب آمد، دستور می دهیم که افطار کنند. این عمل، برای آن است که به روزه گرفتن عادت نمایند، پس، شما کودکان (پسران) خود را در 9 سالگی به اندازه توانایی شان به روزه گرفتن امر کنید و چون تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب شد، افطار کنند.» (برای مشاهده روایات بیشتر مراجعه کنید به وسایل الشیعه ابواب احکام الاولاد باب 82 استحباب ترک الصبی سبع السنیناو ستا ملازمته سبع سنین و تعلیمه و تادیبه و کیفیه تعلیمه)
همچنین در مورد حضرت فاطمه(س) نقل شده است. در شب های قدر،کودکان خود را به بیداری و نخفتن وادار می نمودند. به این شیوه که در روز کاملاً آنها را می خواباندند و غذای مطلوبی می دادند تا برای شب زنده داری آماده باشند.
علاوه بر این، علمای بزرگوار شیعه بابی در کتب فقهی خود ذیل مباحث حج و روزه و ... گشوده اند با این عنوان که آیا عمل صبی و غیر بالغ شرعی است یا تمرینی؟ یعنی خداوند بر آن ثواب می دهد و اثرات شرعی بر آن بار می شود یا نه فقط از باب تمرین است. جدای از اختلافاتی که علما در ا ین بحث دارند اصل بحث به طور بدیهی پذیرفته شده است که باید والدین کودکان خود را به دستورات شرع تمرین و آموزش دهند. (برای نمونه نگاه کنید به جامع المقاصد1 : 422، مسالک الافهام2: 15، تکمیل مشارق الشموس فی شرح الدروس: 364)
علاوه بر این، علمای کنونی نیز این گونه آموزش ها و تعلیمات را وظیفه والدین می دانند چنانچه در ذیل در استفتائاتی که از ایشان شده است به این امر تأکید داشته اند:
برخی از مادران فرزندان دختر خود را که به حد بلوغ شرعی نرسیده اند با سر و پـای برهنه در خیـابان ها و مجالس در حضور نامحرمان می آورند. مستـدعی است وظیفـه والـدین را در قبـال فـرزنـدان خـود بیـان فـرموده و این بی اعتنایی چه صورت دارد؟
آیت الله فاضل(ره): بر پدر و مادر است که فرزندان خود را با آداب و رسوم اسلامی و وظایف شرعی آشنا کنند و چنانچه موارد مذکور موجب تهییج و مفسده شود، اگرچه بچه ممیز نباشد، باید آنان را بپوشانند و حفظ کنند تا جامعه آلوده و بی بند و بار نشود.
آیت الله سیستانی: بر غیر بالغ پوشیدن واجب نیست ولی پدر و مادر لازم است که فرزند خود را به رعایت آداب و شئون اسلامی وادار نمایند و در تربیت صحیح شرعی آنان بکوشند.
آیت الله بهجت(ره): تمرین اطفال بر وظایف شرعیه به عهده والدین است.
آیت الله صافی: کار صحیحی نیست و والدین موظفند دختر را از کودکی به رعایت حجاب و گریز از نامحرم عادت دهند و اگر در این امر مسامحه کنند و دختر را نسبت به نامحرم بی تفاوت نمایند شریک در معاصی دختر هستند. در حدیث وارد شده که در مجلسی که حضرت رضا(ع) تشریف داشتند و عده ای نیز حضور داشتند، دختربچه ای وارد شد حضار در مجلس یکی یکی دختر را مورد نوازش قرار دادند تا رسید به حضرت رضا(ع)، آن حضرت از سن دختر سوال کردند گفته شد، پنج سال، حضرت دختر را از خود دور کرد و رفتاری که دیگران کرده بودند ننمودند و اعمال آن بزرگوار باید برای زن مسلمان سرمشق باشد.
آیت الله مکارم: بر پدر و مادر لازم است فرزندان خود را به مسائل اسلامی از زمان طفولیت آشنا کنند.
آیت الله تبریزی: پوشش بر دختران نابالغ واجب نیست، لکن وظیفه والدین است که دختران شان را به پوشش اسلامی دعوت دهند و فرزندان شان را با احکام اسلامی تربیت نمایند. (مسائل جدید از دیدگاه علما و مراجع تقلید1: 179)
همچنین در پاسخ به این سوال که «برخی از والدین پسربچه های خود را بدون شلوار و پوشش مناسب بیرون می آورند و معتقدند اشکالی ندارد، خواهشمند است در این رابطه راهنمایی فرمایید.» مراجع عظام پاسخ های مشابهی را بیان فرموده اند.

 

سوم: حکم عقل و نتیجه گیری
جدای از این دلایل روایی، عقل نیز حکم به این موضوع می کند. دلیل این امر هم روشن است چرا که بدون آمادگی در دوران کودکی، نمی توان توقع داشت فرزندان به محض رسیدن به سن بلوغ دستورات و احکام دینی را فرا بگیرند! چنین چیزی مانند ورزشکاری ناآماده می ماند که با روحیه و جسمی نامناسب قصد انجام حرکات و رفتارهای ورزشی را دارد، بی شک چنین ورزشکاری یا در اثنای کار کم می آورد یا در پایان کار از بدن درد و کوفتگی عضلات از کار می افتد. صاحب نظران تعلیم و تربیت در این باره چنین اظهار نظر کرده اند: «اگر پیام تربیتی با سرعت و تعجیل و بدون در نظر گرفتن فرصت درون سازی از جانب کودک صورت گیرد هر چند مظاهر یک انتقال صوری انجام گرفته است، اثر آن پایدار و ماندنی نخواهد بود.» آیا می توان پذیرفت دختری که تا 9 سالگی ستر و چادر را تجربه نکرده است صبح روز 9 سالگی با حجاب به راحتی کنار بیاید و با آن احساس غریبی نکند؟
از سویی تمرین کودکان به انجام عبادت ها سبب می گردد آنها با این مسائل انس بگیرند و در بزرگسالی عبادات را با سهـولت بیشتری انجام دهند.
البته این به معنای سخت گیری و افراط نیست، چنانچه شاید نویسنده این فیلمنامه چنین ادعایی را داشته باشد و بگوید عبارت «مجبورش کردی» هم دلیل بر این بوده است که منظور ما دوری از اعتدال بوده است اما عبارت بعدی که «مگر قرارمون 9 سالگی نبود» حداقل این شائبه را ایجاد می کند تا قبل از آن، هر اقدامی برای تعلیمات دینی فرزندان کاسه داغ تر از آش شدن است! و باید در برزخ برای این عمل پاسخگو هم باشد! آیا این گونه مبهم بیان نمودن مطلب، زبان هنری برای نشان دادن چهره واقعی دین است؟!
اما آنچه در روایات دیده و فهم می شود این است که والدین وظیفه دارند به شیوه های صحیح، احکام و اعتقادات دینی را به فرزندان خود آموزش دهند و اگر از چنین کاری سر باز بزنند در برزخ مورد مواخذه قرار خواهند گرفت. البته ممکن است برخی در انجام و شیوه دچار خطا و اشتباه شوند ولی این نباید به اصل بحث لطمه ای بزند.
¤ر.ک به اصول آموزش نماز به کودکان و نوجوانان نوشته محمدرضا مطهری

 

صبح صادق، ش.475، ص.6



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]

    »» به بهانه ششم ذی القعده روز بزرگداشت شاهچراغ(س)


    یکی از افتخارات کشور ایران حضور پرشمار امامزادگان و فرزندان و ذریه اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) در آن است که ملجأ و مرجع امن و مطمئنی برای مردم مومن این کشور است. بارگاه نورانی حضرت شاهچراغ در شیراز از جمله این عتبات مقدسه است.
    از آنجایی که تاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاهچراغ(ع) مشخص نیست در شورای فرهنگ عمومی استان فارس نامگذاری یک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند، که در دهه کرامت یعنی ایام میان تولد حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) یک روز به عنوان روز بزرگداشت ایشان تعیین شود و به این منظور روز ششم ذی القعده انتخاب شد.
    امامزاده احمدبن موسی مشهور به شاهچراغ فرزند امام موسی کاظم(ع) می باشد. شیخ مفید در احوال ایشان می نویسد: «احمد مردی کریم و پارسا بود، و حضرت موسی بن جعفر(ع) او را دوست می داشت و بر دیگر فرزندان خود مقدم می شمرد و مزرعه ای به نام یسیره را به او بخشیده بود.» احمد در عمر خود هزار بنده را خرید و در راه خدا آزاد کرد.


    ¤ ولایتمداری شاهچراغ
    بعد از شهادت حضرت موسی کاظم(ع)، مردم گرد خانه مادر حضرت شاهچراغ گرد آمده و سید میر احمد را با خود به مسجد بردند و چون از فضائل و جلالت قدر آن جناب آگاهی داشتند، گمان کردند که پس از وفات پدرش او امام است. به همین جهت با او بیعت کردند و او نیز از مردم مدینه بیعت گرفت، سپس بر منبر رفت و خطبه ای خواند؛ همچنان که اکنون شما در بیعت من هستید، من خود در بیعت برادرم علی بن موسی(ع) می باشم، بدانید بعد از پدرم برادرم «علی» امام و خلیفه بحق و ولی خداست و از جانب خدا و رسول(ص) او بر من و شما واجب است که امر ایشان را اطاعت کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم، پس از آن، گوشه ای از فضایل برادرش علی(ع) را بیان فرمود، تا آنجا که همه حاضران سخن احمد را پذیرفتند. حضرت امام رضا(ع) درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.


    ¤ نحوه شهادت
    در مورد رحلت آن بزرگوار نقلهای گوناگونی بیان شده است اما مشهور این است که: پس از ورود حضرت امام رضا(ع) به خراسان و دادن مأمون ولایتعهدی خود را به آن حضرت، چون این خبر به مدینه رسید حضرت سید امیر احمد عزم خراسان کرد و با هفت صد تن از برادران و برادرزادگان و جماعت کثیری از دوستان و محبان از مدینه طیبه حرکت کردند. مأمون نیز از حرکت امامزادگان از اطراف به عزم خراسان اطلاع یافته به جمیع حکام و عمال قلمرو خود نوشت که: هر جا کسی از آل ابوتراب یافتند، به قتل برسانند. حاکم شیراز چون خبر ورود این جماعت را شنید، به سوی آنها شتافت. احمد(ع) چون گروه دشمن را مشاهده نمود به همراهان خویش فرمود: «این قوم ظالم به قصد ریختن خون فرزندان علی(ع) آمده اند، هرکس میل بازگشت به مدینه را داشته باشد و یا راه گریز از این مهلکه بداند، مختار است.» برادران، برادرزادگان و یاران که حضرت را در جهاد مصمم دیدند وفاداری خود را نسبت به ایشان ابراز داشتند.
    دو گروه به جنگ پرداختند، بر اثر رشادت و شجاعت بی مانند سید احمد بن موسی(ع) و یارانشان هر بار لشکر اشرار شکست خورده و عقب نشینی می کردند و جمــــعی از امامزادگان و شیعـــیان آن حضرت مجروح یا شهید می گشتند. سپاه دشمن که نبرد رو در رو را بی فایده می دانستند دست به حیله زد و شایعه رحلت امام رضا را منتشر کرد این امر سبب شد، عده ای از سپاه احمد جدا شوند و آنهایی که باقی مانده بودند با غیرت و شدت بیشتری به دشمن حمله و آنها را تارومار کنند. لشکر دشمن به ظاهر شکست خورده و از جنگ دست کشیدند و یاران احمد با فکر پیروزی وارد شهر شدند اما ستمگران که از قبل آماده و در کمین بودند بر آنان تاختند و هرکدام را به وضعی به شهادت رساندند. حضرت احــــمد بن موسی(ع) با آن که ضربتـــی بر فرق مـــــبارکش خورده بود و زخمهای کاری بر بدن داشت همچنان با شــــجاعت مـــــی جنگید و از دشمن می کشت تا به این مکان که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار است رسید و از شدت جراحات به شهادت نائل آمد.
    بعضی هم گفته اند: هنگامی که آن بزرگوار به شیراز وارد شد، در منزل یکی از یاران صمیمی اهل بیت طهارت در محلی که اکنون بقعه و زیارتگاه آن حضرت است، پنهان شد و شب و روز را به عبادت می گذرانید، از طرف فرمانروای فارس جاسوسان بسیاری برای پیدا کردن امامزادگان... گماشته بودند، بعد از یک سال جناب سید میر احمد را یافتند. خبر به حکومت دادند، مأمورین بسیاری برای دستگیری آن حضرت فرستادند، جناب سید میر احمد با آن گروه ستمگر به عنوان دفاع از خود یک تنه جنگید، سرانجام چون دیدند از عهده اش بر نمی آیند، خانه ای را که آن حضرت هر گاه از جنگ خسته می شد و به آن پناه می برد و استراحت می کرد را بر سر وی خراب کردند، بدن نازنینش در حالی که بر فرق نازنینش شمشیری خورده بود زیر توده های خاک پنهان شد.
    تا زمان عضدالدوله دیلمی بر مدفن آن حضرت کسی واقف نبود، مشهور است که شیخ ابوعبدالله محمدبن خفیف معروف به شیخ کبیر که در تقوا و پرهیزکاری سرآمد عصر خود بود به سرداب مشرف شد. جسد مطهر آن حضرت صحیح و سالم و بدون تغییر و تبدیل در حالی که نوری بس شگفت از آن ساطع بود مشاهده نمودند و انگشتری در دست راست حضرتش یافتند که بر نگین آن منقوش بود «العزه لله. احمد بن موسی». سپس عضدالدوله دستور داد تا بنایی شایسته بر مرقد مبارکش مرتب سازند.


    ¤ چرا شاهچراغ؟
    تا قبل از این آنچه روی قبر را پوشانده بود تل گلی بیش به نظر نمی رسید که در اطراف آن،خانه های متعدد ساخته و مسکن اهالی بود. از جمله پیرزنی در پایین آن تل، خانه ای گلی داشت و در هر شب جمعه، ثلث آخر شب می دید چراغی در نهایت روشنایی در بالای تل خاک می درخشد و تا طلوع صبح روشن است، چند شب جمعه مراقب می بود، روشنایی چراغ به همین کیفیت ادامه داشت با خود اندیشید شاید در این مکان، مقبره یکی از امامزادگان یا اولیاءالله باشد، بهتر آن است که امیر عضدالدوله را بر این امر آگاه نمایم، هنگام روز پیرزن به همین قصد به سرای امیر عضدالدوله دیلمی رفت و کیفیت آنچه را دیده بود بیان کرد. امیر و حاضرین از بیانش متعجب شدند. امیر که مردی دانا بود، گفت: اولین شب جمعه شخصاً به خانه پیرزن می روم تا از موضوع آگاه شوم. چون شب جمعه فرا رسید شاه به خانه پیرزن آمده و به پیرزن گفت هر وقت چراغ روشن گردید مرا بیدار کن. نیمه های شب پیرزن بر حسب معمول روشنایی پرنوری، قوی تر از دیگر شبهای جمعه مشاهده کرد و از شدت شعفی که به وی دست داده بود بر بالین امیر عضدالدوله آمده و بی اختیار سه مرتبه فریاد زد: «شاه! چراغ».
    امیر بیدار شد و چشمش را متوجه سمتی نمود که پیرزن چراغ را به او نشان می داد و چون علناً و آشکارا چشمش نور چراغ را دید در شگفتی عجیب بماند و چون رو به سمت چراغ بر بالای تل برآمد اثری از چراغ ندید و چون به پایین آمد باز نور چراغ با روشنایی زیاد خودنمایی می کرد، خلاصه اینکه امیر شخصی را جهت کاوش در آن منطقه مأمور می کند و..... مقبره فرزند ارشد موسی بن جعفر(ع) حضرت شاهچراغ پیدا می گردد و به دستور امیر بر بالای آن جایگاهی ساخته می شود که تا امروز زیارتگاه عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت می باشد.


    ¤با تشکر از سایت آستان مقدس امامزاده شاهچراغ(س)


    صبح صادق، ش.471، ص.6            لینک ویژه نامه شاهچراغ





  • کلمات کلیدی : شاهچراغ، ذی قعده

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]

     

    همان گونه که در پست هفته‌ی قبل عرض کردم، جوامع اسلامی در حالی رنگ و بوی غربی شدن گرفته است که جای خالی علوم، علی‌الخصوص علوم انسانی را در کالبد بدنه‌ی علمی خود احساس می‌کرده و فقدان یک جریان علمی سالم خودی، موجب وادادگی و تسلیم مسلمین در مقابل جریان علمی خارجی شد.

    سوال این بود که چرا جوامع اسلامی که سالهای سال توانسته بودند جریان‌های علمی فراوانی را رشد داده و در زمان خود سرآمد جهانیان باشند، اکنون چنین خمود شده و بی‌رمق و بی‌نفس مانده‌اند؟! این در حالی است که حوزه‌های علمیه به عنوان تنها مرکز علمی این سرزمین‌ها، همّ و غمّ‌ش بر گسترش علم فقه قرار گرفته و تا جائی پیش می‌رود که غیر از فقه را علم نمی‌داند.

    برای متوجه شدن علّت این مساله لازم است جایگاه فقه را در علوم اسلامی متوجه شویم. و برای دانستن جایگاه فقه، لازم است گریزی بزنیم به تفاوت علم دینی و علم غربی.

     از نگاه یک غیرمسلمان بعد از رنسانس در اروپا، تنها منابع شناخت، حواس پنج‌گانه هستند. فلذا علم چیزی است که با این حواس پنج‌گانه بتوان صحت آن را اثبات کرد. البته بحث بر سر چیستی علم در غرب نیز هنوز پایان درستی بر خود ندیده است و همچنان تردید‌های عمیقی بر اصالت تعاریف موجود از علم وجود دارد. لیکن وجه مشترک تمام این تعارف آن است که وحی و یا هر نوع ادراک غیر ملموس بشر، موهوم تلقی شده است.

    اما یک مسلمان غیر از این می‌اندیشد. برای یک مسلمان، وحی، و حدیث، منابع شناخت هستند و گزاره‌هائی را در اختیار او قرار می‌دهند که بدون آنها توان دریافت این گزاره‌ها، یا تائید و یا ردّشان از عهده‌ی ادراک بشری خارج است. فلذا روش علمی انسان مسلمان برای تعریف یک گزاره‌ی علمی در مقابل گزاره‌های غیر علمی، متفاوت است با غرب. اگرچه اسلام تجربه و منبع شناخت بودن آن را نفی نمی‌کند، لیکن بدان نیز اکتفا نمی‌کند.

    به اصل مطلب بازگردیم. روش شناخت گزاره‌ی صحیح از گزاره‌ی ناصحیح در علم دینی، بر اساس آموزه‌های اهل بیت، به صورت دستور‌العملی جامع اما دائما در حال تکامل، خود را در علم اصول استنباط که ریشه در منطق، کلام، و فلسفه‌ی اسلامی دارد، نشان داده است. وجه تمایز فقه نیز با سایر علوم در این است که اصول استنباط بیش از سایر علوم، در اصول فقه تجلی یافته است.

    لذا همان‌گونه که کلیشه‌ی علم غربی را می‌توان در علم فیزیک و گزاره‌های آن دید، کلیشه‌ی کلی اصول استنباط را در علوم اسلامی باید در فقه و اصول فقه جستجو کرد. تاثیرگذاری وجود این کلیشه بر گسترش خود علم فقه آنقدر بوده است که فقها علی‌رغم باور بر اهمیت بی‌بدیل حق‌الناس، و اهمیت کمتر مباحث طهارت ظاهری در فقه، به خاطر نزدیک‌بودنش به کلیشه‌ی آموزشی روش‌شناسی فقهی، بیشترین حجم آموزش فقه را به طهارت ظاهری، و کمترین آن را به حق‌الناس اختصاص داده‌اند!

    اینجا است که می‌توان حلقه‌ی مفقوده‌ی علم دینی را جستجو کرد. وقتی روش علمی شیعه در تشخیص گزاره‌ی علمی، همان روش اجتهادی، و به عبارت دیگر همان اصول استنباط شد، اولا جامعه‌ی شیعه دیگر جستجوئی برای کشف روش تائید و یا رد گزاره‌های غیر نقلی، یعنی گزاره‌های تجربی و یا مستقلات عقلیه انجام نداد. چرا که فقه به عنوان اصلی‌ترین و بارزترین صورت علم دینی، تمامی وجوهاتی را که به صحیح و یا به اشتباه، با عنوان خمس روانه‌ی حوزه‌های علمیه می‌شد را به خود جذب کرد و دیگر تمایلی برای تولید سایر علوم دینی در حوزه باقی نماند. ضمن این که اتقان روش‌شناسی فقهی یا همان اصول استنباط، در مقابل روش‌شناسی تجربی، آنقدر مجکم بود که این گمان در دانشمندان به وجود آمد که گویا وحی ایشان را از تجربه بی‌نیاز می‌کند. حال آنکه معقول‌تر آن بود که متوجه می‌شدیم که خداوند حکیم، هجو نمی‌گوید، و ارسال وحی در گزاره‌ای که به واسطه‌ی تجربه قابل دریافت است، هجو است! فلذا ما به واسطه‌ی روش استنباط از متون دینی، بی‌نیاز از تولید روشی علمی برای دریافت مفاهیم تجربی نخواهیم بود.

    متاسفانه در چند سال اخیر که گروهی از حوزوی‌های گرام، در تلاشند تا با ورود به حوزه‌ی علوم انسانی، علوم انسانی اسلامی را احیاء کنند، شاهد هستیم که بعضا یا چنان نگرششان به این علوم، صرفا فقهی است که تلاششان تبدیل به کوششی برای مشروع کردن نامشروعات علوم انسانی موجود شده است، و یا چنان در مقابل روش علمی غرب رنگ باخته‌اند که علوم انسانی غرب را هم‌سنگ کتاب خداوند قرار داده‌اند!

    پیش از هر چیز شاید لازم است به سمت و سوی فلسفه‌ی علم و روش تولید علم دینی بپردازیم تا تعریف ما از علم دینی، صرفا گزاره‌ی فقهی نباشد. به نظر می‌رسد تا چنین گره کوری در کلاف در‌هم‌پیچیده‌ی علوم انسانی اسلامی باز نشده است، هر تلاش دیگری نیز مذبوح خواهد ماند.

    در پایان یاد این شعر حافظ شیرازی افتادم که فرمود:

    چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست        که خدمتی به‌سزا برنیامد از دستم



  • کلمات کلیدی :
  • از سلمان رشدی تا الحبیب؛ از میرزای شیرازی تا خامنه‏ای!
    حدود ساعت 11 صبح هشتم مهر خبری در بخش عربی خبرگزاری مهر درج شد مبنی بر اینکه «قائد الثورة یحرم النیل من رموز اهل السُنة و نساء النبی(ص)» آیت الله خامنه ای با صدور فتوایی توهین به نمادهای اسلامی اهل تسنن را حرام اعلام کردند.
    این فتوای تاریخی در پاسخ به استفتائی که از سوی جمعی از علما و فرهیختگان شیعه منطقه احساء عربستان سعودی ارائه شده است. در این استفتا خواسته شده بود تا ایشان نظر خود را درباره «اهانت و استفاده از کلمات تحقیرآمیز و توهین به همسر پیامبر اسلام ام المومنین حضرت عایشه اعلام کنند.» رهبر معظم انقلاب در پاسخ اعلام کردند: «اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلام [عایشه] حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء پیامبر اعظم -حضرت محمد(ص) -می شود.» این فتوا ، با سرعت  با استقبال گسترده در جهان اسلام مواجه شد و شخصیتهای برجسته اهل سنت از این اقدام هوشمندانه و عالمانه تشکر و قدردانی کردند. برای نمونه شیخ الازهر در بیانیه ای از آن با عنوان فتوای مبارک امام علی خامنه‏ای نام برد و  نوشت: «آنچه که سبب می‌شود بر اهمیت این فتوا افزوده شود آن است که عالمی از علمای بزرگ مسلمان و از بزرگ‌ترین مراجع شیعه و به عنوان رهبر عالی جمهوری اسلامی ایران چنین فتوایی را صادر کرده است». واکنشهای مشابهی نیز در میان شخصیتها، دانشمندان، علما و مطبوعات و رسانه های لبنان، کویت، قطر و سایر جامعه اهل سنت و جهان اسلام به وقوع پیوست و این فتوا را در تقویت انسجام اسلامی و خاموش کردن فتنه شوم مستکبران و دشمنان اسلام ارزیابی کردند.


     

    اما پشت پرده این استفتا چه بود؟
    در هفدهم ماه مبارک رمضان که مصادف با روز درگذشت عایشه می¬باشد جمعی از مدعیان تشیع در لندن در مراسمی موهن و هتاکانه به این مناسبت مراسم جشنی را برگزار کردند! در این مراسم توهین‏آمیز عده‏ای با لباسهای قرمز حرکاتی را انجام می‏دادند که باعث شاد شدن هر چه بیشتر افراد حاضر شوند و برخی نیز شیرینی و شکلات پخش می‏کردند. بر گردن عده‏ای نیز شالهای قرمز رنگی قرار داشت که بر روی آن عبارتهایی توهین‏آمیز علیه عایشه درج شده بود. سخنرانان و خوانندگان مجلس هم در اهانت به همسر پیامبر چیزی کم نگذاشتند. عکسها و فیلمهایی از این مراسم در سایتها منتشر و سبب ناراحتی و اعتراضات شدید اهل سنت شد.
    بانی این مراسم یک طلبه جوان کویتی به نام یاسر الحبیب بوده است که سخنان موهن او در این مراسم بازتابهای زیادی را به همراه داشت.
    او متولد سال 1355شمسی است. یاسر فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی از دانشگاه کویت و رییس سازمنی به نام خدام المهدی می¬باشد. او در مقالات و سخنان خود به اعتقادات اهل سخن به خصوص خلفا و عایشه حمله کرده و حتی در برابر شخیتهایی مانند علامه فضل الله که به تقریب مذاهب معتقد بود مواضع تندی می‏گرفت. همین مواضع سبب شد دولت کویت او را محکوم به حبس کند اما پس از سه ماه با عفو مواجه شد. البته فشارهای سازمانهای حقوق بشری در انگلیس و نیز وزارت خارجه آمریکا نیز در این عفو بی‏تاثیر نبوده او پس از آزادی به عراق و سپس ایران و بعد انگلیس عزیمت کرده و از سال 2005 تاکنون در لندن زندگی می‏کند و پناهندگی دولت بریتانیا را همراه خود دارد. روزنامه شیعه (shianewspaper) چاپ لندن و حوزه علمیه عسکریین تحت اشراف او است. همچنین او در شبکه‏ای تلویزیونی به نام فدک که از لندن پخش می‏شود سخنان و نظرات خود را بیان می‏کند و معمولا در این برنامه‏ها عبارات اهانت‏آمیزی در مورد خلفای راشدین و برخی همسران پیامبر به کار می‏برد به گونه ای که مسلمانان مصر بارها از دولت خواسته‏اند این شبکه را در مصر توقیف کنند. او هم چنین پایگاه اینترنتی به نام «قطره» دارد که در آن نیز مقالات و مطالب گوناگونی از او وجود دارد. در این سایت زندگی نامه‏ای از الحبیب وجود ندارد و اشاره‏ای به محل تحصیل و میزان سواد و اساتید وی نشده است..
    او تقیه را که یکی از اصول اساسی شیعه است رد می‏کند و آن را مانع گسترش این مذهب می‏داند و به شدت به علمای بزرگ که قائل به تقیه هستند حمله می‏کند و یکی از علمای بزرگ عربستان را به همین خاطر سامری می‏نامد! او نسبت به حکومت ایران نیز موضع منفی دارد.
    پس از این مراسم موهن در ماه رمضان شیعیان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تحت فشارهای شدیدی قرار گرفتند. کشورهای عربی و  جامعه اهل تسنن به شدت علیه این اقدام این طلبه جوان موضع گرفتند و در شدیدترین این واکنشها، کابینه کویت، او را سلب تابعیت کرد. جالب اینکه در پی ایجاد برخی فشارهای حقوقی بر وی، دولت انگلستان و سازمانهای به اصطلاح حقوق بشری این کشور، از او حمایت می‏کنند! حتی اینترپل در از دولت کویت خواست قرار تعقیب الحبیب را ملغی کند چرا که کسی را نمی توان ابراز عقیده و مذهب تحت تعقیب و پیگرد قانونی قرار داد!
    در همین حال یکی از مراجع شیعه در ایران یاسر الحبیب را یک آدم بی‏سواد و روحانی نما خواند که شایسته پوشیدن لباس روحانیت نیست. آیت الله مکارم در درس خارج یکشنبه‏ یازدهم مهر 1388 گفت «اینگونه اشخاص، نماینده شیعیان نیستند این آدم یا مزدور و مأمور است و یا سفیه و دیوانه؛ اما  از او نادان‏تر بعضی از علمای وهابی هستند که به استناد این حرف، گفتند: شیعیان باطن خودشان را ظاهر کردند! آنهم در حالی که صدها نفر از علمای شیعه در ایران، لبنان، کشورهای عربی و اروپا اظهارات آن روحانی‏نما را محکوم کردند».
    به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـابناـ به نقل از سایت خبری شیعیان عربستان (راصد)وهابی‏ها ازا ین اظهارات موهن ابراز خرسندی کردند به گونه ای که، «شیخ عبدالعزیز آل‏الشیخ» مفتی اول سعودی گفت: «بعد از اسائه‏ ادب یاسر الحبیب به ام‏المؤمنین عایشه، انتشار مذهب تشیع در کشورهای عربی و اسلامی متوقف شده است و بسیاری از اهل سنت که تمایلی به تشیع داشتند، از مسیر انحرافی(!) خود برگشته و راه مستقیم را برگزیده‏اند! سخنان الحبیب، نعمت و عنایتی از سوی خداوند بود تا باطن واقعی ‏شیعیان روشن شود». یکی از گروههای افراطی فلسطینی نیز برای سر این طلبه جوان 15 هزار پوند جایزه تعیین کرده است. پس از این سخنان یک بازی آنلاین اینترنتی ارائه شده است که در آن شیعیان با سنی ها در حال جنگ و کشتار یکدیگر هستند!
    به نظر این گونه اقدامات اختلاف انگیز که از لندن هدایت و متشر  می شود را باید در راستای طرح جنگ مذهبها و در سلسله اقدامات موهنی مانند آیات شیطانی، کاریکاتورهای دانمارک، رمان جواهر مدینه و قرآن سوزی 11 سپتامبر ارزیابی نمود که همگی از یک مقر فرماندهی هدایت و حمایت می‏شوند؛ چنانچه مقام رهبری بیان داشته‏اند: «ما اطلاع داریم، بنده هم امروز اطلاع دارم، هم از گذشته اطلاع دارم که پولها دارد خرج می‏شود براى اینکه اینها کتاب فحش و دشنام و تهمت بنویسند علیه آنها، آنها کتاب فحش و دشنام و تهمت بنویسند علیه اینها؛ پول هر دو را هم یک مرکز می‏دهد؛ پول هر دو کتاب و نشر هر دو کتاب از یک جیب خارج می‏شود. اینها هشداردهنده نیست؟ اینها را باید توجه کنند». (27 اذر 87)
    از این رو فتوای اخیر ولی امر مسلمین جهان که با زمان شناسی و هوشمندی کم نظیری صادر شده است سبب گردید نقشه شومی که اتحاد مسلمین و حتی همه مستضفان جهان را هدف قرار داده است خنثی و بی‏اثر گردد و از بروز حوادث ناگوار و خونباری که وقوع آن محتمل بود جلوگیری شود. به نظر باید این فتوای تاریخی را در کنار فتوای تحریم تنباکو و حکم ارتداد سلمان رشدی توسط امام خمینی(ره) ارزیابی نمود که ضربه سختی بر پیکره دشمنان اسلام و ایران نواخت.




  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]

    »» به مناسبت 10 رمضان وفات حضرت خدیجه (س)


    از ائمه اطهار(ع) به تعابیر مختلف نقل شده است که شیعیان نشانه هایی دارند و یکی از این نشانه ها این است که «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا» در شادی های ما شادند و در ایام اندوه ما اندوهگین هستند. با توجه به این روایت یک شیعه می تواند خود را در شادی ها و غمهای اهل بیت (ع) محک بزند و با سفر به درون خود عیار شیعه بودن خود را دریابد. هنگامی که ایام عزای اهل بیت(ع) است دل خویش را بنگرد که آیا محزون است یا خیر؟ آیا در ایام سرور ایشان در دل او شادی موج می زند یا نه تفاوتی در او رخ نمی دهد؟ اگر غم و شادی او در حزن و فرح اهل بیت(ع) متغیر بود آنگاه او یکی از نشانه های مهم شیعه بودن را دارد. علاوه بر این امر شاید از این روایت مبارکه بتوان مطلبی دیگر نیز برداشت کرد. در این روایت به نظر یک نوع دستورالعمل نیز برای شیعیان صادر شده است که در ایام اندوه یا سرور اهل بیت(ع) آنها باید محزون یا مسرور باشند. اقل امر این است اگر دل نسبت به این امور خنثی هستند در ظاهر حفظ شعائر نمایند. چه آنکه تباکی و خود را به گریه زدن و ابراز ناراحتی در مصیبت اهل بیت(ع) به خصوص امام حسین(ع) سفارش شده است و این امری روشن است چرا که نوعی ادب و ابراز ارادت و محبت نسبت به محبوب است. چنانچه امام حسن عسکری(ع) می فرماید: «لَیـسَ مِنَ الاَدَبِ اِظهارِ الفَرَح عِندَ المَحزونِ؛ اظهار شادی نزد غمدیده، از بی ادبی است.» از آن سو هم شاید بتوان گفت در میان افرادی که شاد و سرخوشند اظهار اندوه کردن و شادی آنها را تباه کردن مناسب نیست.
    دهم ماه مبارک رمضان یکی از ایامی است که اهل بیت(ع) عصمت و طهارت در این روز به شدت محزون هستند چرا که روز رحلت ام المومنین همسر گرامی رسول خدا حضرت خدیجه طاهره (س)است. غم ارتحال حضرت خدیجه (س) را می توان در سخنان پیامبر (ص) به خوبی دریافت تا جایی که سالی که حضرت خدیجه(س) و حضرت ابوطالب (ع) با فاصله کمی از هم رحلت کردند «عام الحزن» و سال اندوه نامیده شد!
    و امیرالمومنین علی(ع) نیز در رثای آنها شعری سرود به این معنا «مصیبت این دو عزیز (یعنی ابوطالب و حضرت خدیجه) فضا را بر من تیره و تار ساخته و [از این پس] شب ها را در اندوه و حزن این دو سر می کنم .» حضرت فاطمه زهرا (س) در هنگام وفات مادرش پنج ساله بود و به شدت بی تاب فراق مادر بود و به دور پدر بزرگوارش می چرخید و می گفت: «یا ابه این امی؟ پدر جان! مادرم کجاست؟» حضرت جبرئیل نازل شد و فرمود: یا رسول الله! خداوند می فرماید: سلام ما را به فاطمه(س) برسان و به او اطلاع بده که مادرش خدیجه (س) در خانه های بهشتی با آسیه و مریم(سلام الله علیها) زندگی می کند.
    غم از دست دادن خدیجه(س) برای رسول خدا (ص) به حدی بود که حتی سالها بعد نیز هرگاه پیامبر(ص) نام خدیجه را می شنید می گریست و از او به نیکی یاد می کرد، چنانچه منقول است در مجلس خواستگاری امیرالمومنین(ع) از فاطمه زهرا(س) هنگامی که نام خدیجه ذکر شد پیامبر(ص) به شدت گریه کرد و فرمود: «خدیجه (س) و این مثل خدیجه (س) صدقتانی حین کذبنی الناس، و وازرتنی علی دین الله و اعانتنی علیه بمالها، ان الله عزوجل امر فی ان ابشر خدیجه ببیت فی الجنه من قصب لا صخب فیه و لانصب؛ خدیجه (س)! کجاست همانند خدیجه (س)؟ در آن هنگام که مردم مرا تکذیب می کردند، او مرا تصدیق کرد و او برای دین خدا با من همکاری و همیاری نمود و با ثروت خود مرا برای پیشبرد دین کمک کرد، خداوند متعال به من فرمان داده است که خدیجه (س) را به داشتن خانه ای از یک گوهر در بهشت که رنج و ناآرامی در آن نیست، مژده بدهم.» اینها تنها بخشی از روایات متعددی است که درباره علاقه رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) به خدیجه کبری(س) بیان شده است و اینکه در ماتم از دست دادن یار با وفای رسالت تا چه میزان غم و اندوه جان ایشان را فرا گرفت. اکنون به صدر نوشتار باز گشته و روز دهم رمضان به دل خویشتن توجه کنیم که تا چه میزان در اندوه غم از دست دادن این بانوی نمونه اسلام غمناک است؟ جدای از این، ظاهر خانه و مسجد و محله و شهر ما تا چه میزان نشان دهنده ابراز حزن و ماتم نسبت به روز وفات ایشان است؟ روزی که حضرت زهرا (س) و امیر المومنین(ع) و بالاتر از همه رسول خدا (ص) اشرف انبیا دل غمین است چرا نباید حداقل ظاهر شیعیان بلکه مسلمانان نشانی از مصیبت داشته باشد؟
    مقام این بانو نزد رسول خدا (ص) چنان بود که در مدت 25 سال زندگی مشترک با این بانوی با عظمت، آن حضرت به خاطر تکریم وی با هیچ زنی ازدواج نکرد و بهترین دوران جوانی خویش را به وی بخشید.
    رسول خدا(ص) در مورد همسر فداکار و مکرمه خویش می فرماید: «خدیجه (س) زنی بود که چون همه از من روی می گردانیدند او به من روی می کرد و چون همه از من می گریختند، به من محبت و مهربانی می کرد و در مشکلات زندگی مرا یاری می داد و غم از دلم می زدود.»
    سرانجام اولین بانوی مسلمان در دهمین سال بعثت در 65 سالگی چشم از جهان فرو بست. او قبل از وفات، وصیتهایی به رسول خدا (ص) نمود که اوج ایمان ایشان را نشان می دهد و مشخص می کند چرا در بین چهار زن برگزیده بهشتی قرار دارد. حضرت خدیجه (س) در آستانه وفات خویش خطاب به پیامبر اکرم(ص) عرض کرد: «یا رسول الله! چند وصیت دارم، البته من در حق تو کوتاهی کردم، مرا عفو کن.»
    پیغمبر(ص) فرمود:«هرگز از تو تقصیری مشاهده نکردم. تو نهایت درجه تلاش خود را به کار گرفتی و در خانه من زحمات و مشکلات زیادی را متحمل شدی و تمام دارایی خود را در راه خدا مصرف کردی.» حضرت خدیجه (س) عرض کرد: «یا رسول الله! می خواهم خواسته ای را توسط دخترم فاطمه به شما برسانم و شرم دارم آن را مستقیماً بازگو نمایم.»
    پیامبر از منزل خدیجه (س) بیرون رفت. آنگاه خدیجه (س) دخترش فاطمه را صدا کرد و به او گفت: «به پدرت بگو من از قبر هراسناکم، دوست دارم مرا در لباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی کفن کرده و در قبر بگذارد.» پیامبر آن لباس را برای خدیجه (س) فرستاد. هنگامی که فاطمه(س) آن را آورد، آنگاه حضرت خدیجه (س) با دلی آرام چشم از جهان فرو بست. پیامبر (ص) مشغول تجهیز و غسل و حنوط وی شد، هنگامی که خواست خدیجه (س) را کفن کند، حضرت جبرئیل امین نازل شد و گفت: یا رسول ال!له خداوند سلام می رساند و می فرماید: کفن خدیجه (س) به عهده ماست و آن یک کفن بهشتی خواهد بود . پیامبر اکرم(ص) اول با پیراهن خود و از روی آن با کفن بهشتی خدیجه (س) را کفن کرد.


    صبح صادق، ش.463، ص.6



  • کلمات کلیدی : رمضان، حضرت، خدیجه

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   21   22   23   24   25   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی