سفارش تبلیغ
صبا ویژن







هسته ای آمده ایم»
90/11/23 4:48 ع

یوم الله 22بهمن 1390یعنی روز قشنگ شنبه، روزنامه وزین «وطن امروز» با ویژه نامه ای در 4 صفحه و در تیراژ سراسری، از راهپیمایی کنندگان، «پذیرایی فرهنگی» خواهد کرد. این پذیرایی، قطعا به جز اون همه ساندیسی است که به شما خواهند داد!! اون سر جاش محفوظه!! ضمن سپاس از دوستان «وطن امروز»، نوشته نگارنده در این ویژه نامه، که با عنوان «هسته ای آمده ایم» منتشر می شود، در زیر تقدیم می گردد. 

حسین قدیانی: ما بچه های همین خیابانیم. بزرگ شدگان آبادی شرف. سرایندگان «ای مجاهد! ای مظهر شرف». ظهر شرعی تقدیر ما اینجاست. ما اینجا با همان لحن بلال پابرهنه، اذان گفتیم از بلندای مناره ها. ما همه موذن شدیم اینجا. وضو با شعاع نور آفتاب، گرفتیم. آفتاب گرفتیم. خمینی، مسیر انقلاب را از خیابان ما رقم زد. و بعد، به پشتیبانی ما، دولت تعیین کرد. اینجا هنوز هم خمینی دارد برای ما دست تکان می دهد. اینجا ما بر زمان و زمین می گذریم، نه این دو بر ما. اینجا دیروز ندارد. همیشه امروز است. اینجا گذشته ندارد. همیشه حال است. اینجا نوروز طینت ماست. بهاران انقلاب اسلامی. سپیده دم تاریخ. «احسن الاحوال» ملتی که ما باشیم. اینجا سال تحویل خون شهدای ما به خون سیدالشهداست. اینجا دستان بریده عباس بن علی، جلو می برد چرخ جانباز عشق درصد را. اینجا «رقیه»، دلداری می دهد به «علیرضا». اینجا موقعیت «خیبر» و «بدر» است. اینجا هسته ای آمده ایم.

ما بچه های همین خیابانیم. جوانی این خیابان، کنار ما گذشته است. ما که پیر نمی شویم اینجا! اینجا بود که سرنوشت ما با خون شهدا «روشن» شد. اینجا هنوز هم عطر «مصطفای شریف» می دهد. اینجا غنی سازی می شود دانش هسته ای ما. اینجا اولین کلاس درس دانشمندان هسته ای ماست. یادآور نیمکت های 3 نفره! اینجا برای ما «زنگ خاطرات» است، اما برای «آرمیتا» کلاس نقاشی است. ما همه، مدادرنگی های سبز و سفید و سرخ دخترکی هستیم که با دست های کوچکش، از ما «پری» می کشد تا «خون فرشته» همچنان بر «دیو ترور» پیروز شود. اینجا خون بر زر و زور و تزویر و شمشیر پیروز است. اینجا انرژی مثبت می دهد به ما. و حضور ما، به انرژی هسته ای. اینجا هسته ای آمده ایم.

ما بچه های همین خیابانیم. ابایی نداریم از گفتنش. اینجا خیابان نیست؛ خانه پدری ماست. اینجا بود که تصمیم گرفتیم دخالت کنیم در کار جهان. و چون دخالت کردیم، اتفاق دیگری دارد در جهان می افتد. ریشه اشعار سرخ آیات القرمزی برمی گردد به اینجا. نسخه اصلی «التحریر» اینجاست. اینجا «آزادی» تجربه می شود و عشق، فقط با زبان اشک، ترجمه می شود. ما اینجا گریه های مان، همه از فرط خوشحالی است. اول بار، اینجا بود که یک ملت شدیم. اینجاست که یک ملتیم. اینجا هسته ای آمده ایم. 

ما بچه های همین خیابانیم. اگر ماهی باشیم، اینجا دریا است. اگر ستاره باشیم، اینجا آسمان است. اگر مجنون باشیم، اینجا کوی لیلی است. اگر لاله باشیم، اینجا دشت حاصل خیز آلاله هاست. «الله اکبر»، اینجا بود که آشنا شد با زبان ما. و نیز «لا اله الا الله». اینجا بود که ما چشم باز کردیم و با دم مسیحایی روح الله، دوباره زنده شدیم. اینجا محل تولد ماست. و پرستار ما خداست که هوای ما را همیشه داشته است. به لطف خدا، اینجا هسته ای آمده ایم. 

ما بچه های همین خیابانیم. چشم ما اینجا بهتر می بیند و قلب ما اینجا نازنین تر می زند. کوچه پس کوچه های این خیابان، کوچه پس کوچه های دل ماست. بهترین جای قصه ما از اینجا شروع شد. درست از همین جا بود که خدا، «روح خدا» را در تن سرد زمستان، دمید و از ما شکوفه ساخت. ما اینجا قد کشیدیم و در همین خیابان بود که درآمدیم از آب و گل. اینجا هوا آنقدرها هم سرد نیست. دمای هوا، مثبت عشق است. گرم کرده ما را انرژی هسته ای. اینجا هسته ای آمده ایم.

ما بچه های همین خیابانیم. بزرگ شده های «امام حسین» و «انقلاب اسلامی» و «آزادی» و همین «برج سفید» وسط میدان بزرگ که البته ضریح ندارد، اما انگار امام زاده تظاهرات ماست. اینجا حرم امن حضور ماست. بین الحرمین خاطرات ملتی که ما باشیم. این خیابان، خانه ماست که سقفش، آسمان خداست. این خانه، مال ماست. ما در این خیابان، صاحب خانه ایم. راحتیم. نفس می کشیم. زندگی می کنیم. شعار می دهیم. و شعار می دهیم که اینجا هسته ای آمده ایم.

ما بچه های همین خیابانیم. همین راه. همین راهپیمایی. اینجا بوسیدن دارد پیشانی علیرضا. اینجا دیدن دارد نقاشی آرمیتا. اینجا بوی شهید می دهد. بوی گلاب. بوی مادر شهید دهه 60و یک اتوبوس با 2 طبقه شهید. سوگند به مادران چند شهید، به لاله در خون خفته! اینجا هسته ای آمده ایم…

روزنامه وطن امروز/ 22بهمن 1390 



  • کلمات کلیدی :
  •  

    یک  : استقبال شما عزیزان از بازنشر مصاحبه قدیمی و تاریخی با مادر شهید حسن باقری وبلاگ «قطعه 26 را به این صرافت انداخت که گفت و گوهایی از این دست را که سالیان ماضی انجام داده بودم، دوباره و از طریق همین فضا منعکس کنم. همچنین عزمم را جزم کرد که باز هم بروم و با خانواده معزز شهدا مصاحبه کنم و برای تان تنظیم کنم. دوست می دارم که «قطعه 26» حتی المقدور در همین فضای عاشورایی تنفس کند.

    دو: اینکه رهبر انقلاب، دقیقا چند دختر و پسر دارند، برایم آنقدر موضوعیت ندارد. آنچه برایم موضوعیت دارد این است که شهید محمود کاوه، دقیقا بزرگ شده مکتب درس «آقا» و فرزند خامنه ای است. این شهید را خامنه ای بزرگ کرده و پرورش داده. از بچگی مراقبش بوده تا لحظه ای که محمود کاوه به شهادت رسید. تعصبی دارد رهبر انقلاب به شهید محمود کاوه که این دنیا، گنجایش رازگشایی از این تعصب و عشق را ندارد.

    سه: به خدا قسم، به خامنه ای اگر بگویی؛ «محمود»، فقط و فقط یاد یک نفر می افتد: «محمود کاوه». «سیدعلی» فقط یکی؛ «سیدعلی حسینی خامنه ای» و «محمود» هم فقط یکی؛ «محمود کاوه». هنوز خامنه ای، امام خامنه ای، حتی نماینده مجلس و رئیس جمهور و خطیب جمعه و جانشین خمینی و نائب امام زمان و… نشده بود -یا بهتر بنویسم؛ در نظر ما نشده بود!- که محمود کاوه نوجوان، شناخته بود ایشان را و علی الدوام می رفت و دست ایشان را یعنی دست راست ایشان را می بوسید. آن زمان، هنوز خیلی به پیروزی انقلاب اسلامی، مانده بود!

    چهار: در وصف شهید محمود کاوه، رهبر انقلاب، اشاراتی دارند که در عقل من و تو نمی گنجد. فقط این را بدان که اولین و مهم ترین فرزند خامنه ای، شهید محمود کاوه است. شهید مشهدی! شهید همشهری «آقا». شهید زلال… ایام فتنه را یادتان هست؟! یادتان هست «این عمار» را؟! حتم دارم دل «آقا» تنگ شده بود برای محمود خود، خیلی تنگ! که «این عمار» گفت. کجایی کاوه؟! کجایی محمود؟! کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی؟! چقدر خالی است جای تان در بهار آزادی…

    پنج: آنچه در زیر می خوانید، برگرفته از ششمین شماره مجله «یاد ماندگار» است؛ بهار سال 1385 که بهار خوبی بود. با ذکر فاتحه ای برای روح مطهر شهید محمود کاوه، مصاحبه با پدر و مادر این شهید عزیز و والامقام را بخوانیم

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  •  

    شاید خلاصه قصه ما و نظام سلطه این باشد: کتک مان زدند، درد داشت اما 15 خرداد شد؛ حاج آقا روح الله را تبعید کردند، جدایی داشت اما آن فرزانه دوران، امام خمینی تاریخ شد؛ به امام مان ناسزا گفتند، تلخی داشت اما 19 دی شد؛ علیه ما متحد شدند، سختی داشت اما اربعین به اربعین قیام شد؛ برادران مان را در میدان ژاله کشتند، اشک داشت اما خاک میهن لاله باران شد؛ شاه را به خوبی تحویل گرفتند، حرص داشت اما امام برگشت؛ شاه را به آمریکا راه دادند، عصبانیت داشت اما انقلاب اسلامی پیروز شد؛ به اسم خلق به جان وحدت افتادند، خطر تفرقه داشت اما کرد و ترک و لر و بلوچ و عرب و فارس، همه با هم شهید راه ولایت فقیه شدند؛ بزرگان نظام را ترور کردند، حکم زهر داشت اما ملت ما بیدارتر شد؛ علیه ما هم زمان تحریم و تهدید و جنگ راه انداختند، غصه های جورواجور داشت اما 8 سال دفاع مقدس، برگ زرین تاریخ این کشور شد؛ بعد از جنگ، تحریم را ادامه دادند، فشار داشت اما فصل ساختن کشور آغاز شد؛ تهاجم فرهنگی کردند، ضرر داشت اما فرهنگ انقلاب علیه ددمنشی حتی تا حیاط خلوت آمریکا صادر شد؛ نفوذی های خود را به بهانه اصلاحات وارد حاکمیت کردند، 18 تیر داشت اما منجر به 23 تیر شد؛ فتنه کردند، زخم داشت اما به 9دی ختم شد؛ اسلام هراسی کردند، 11 سپتامبر داشت اما بیداری اسلامی رخ داد؛ ایران هراسی کردند، دروغ و بوق و دغل داشت اما دنیا به قدرت ایران در منطقه خاورمیانه صحه گذاشت؛ پشت سر انقلاب اسلامی، صفحات رنگارنگ گذاشتند، گلوله های نامرئی داشت اما شعار «مرگ بر اسرائیل» در خیابان های آمریکا شنیده شد؛ بنا کردند که انقلاب اسلامی، آخرین انقلاب ملت ها باشد، هجمه شان در هجوم وحشیانه تبلیغات اثر داشت، اما بیداری اسلامی به جنبش تسخیر وال استریت گره خورد؛ ما را پیشرفته و قوی نمی خواستند، «پنج + یک» علیه ما برنامه ها داشت اما انرژی هسته ای، حق مسلم و گرفته شده ما شد؛ طعنه زدند که در باغ شهادت بسته شده، سوز داشت اما جوشش خون نخبگان هسته ای، افتخار شد… آری! ما آن روز که در «شعب سه راه شهادت شلمچه» بودیم، «کربلای 5» آفریدیم؛ امروز که در خیبر و بدر، «ذوالفقار علی» دست «سیدعلی» است. ما دیری است همه جور دشمنی را از دشمن تجربه کرده ایم و تهدید و تحریم و جنگ و ترور و خون و خون دل، هیچ کدام، هرگز چیز تازه ای نیست. گلستان فتوحات ما، جملگی از بطن آتش و متن آتشفشان بوده است. گاهی صلابت خانه ها، زیبایی اش به این است که بر دهانه آتشفشان واقع شده باشد. مثل خانه انقلاب اسلامی. بعضی ها همچین گر گرفته اند با گدازه تحریم، که انگار، بار اول است، ملت رشید ایران، تهدید به تحریم می شود! بگذریم که اصولا نق نقوهای سیاسی، عمدتا کمترین هزینه ها را می دهند و نشانی سوراخ موش را عنداللزوم، زودتر از خانه خویش آگاهند! از این نیز بگذریم که الساعه، شرکت های آمریکایی، بهتر از تجار اروپایی، یاد گرفته اند که چگونه تحریم ها را دور بزنند، تا از چرخه فرصت بی مثال ایران، دور نمانند! من یکی اما هر وقت حرف تحریم دشمن پیش می آید و هر وقت که این تحریم، رنگ و بوی نفت به خود می گیرد، یاد آرزوی مهم و اقتصادی رهبر انقلاب می افتم. اینکه؛ «کاش، ما ببندیم چاه های نفت را» و عمل کنیم به شدت مضاعف به شعار اقتصاد منهای نفت. کاش در آخرای سال «جهاد اقتصادی» به جای اینکه دشمن دم از تحریم ما بزند، همین دم زدن های عمدتا بی اساس را، سبب خیر دنیا و آخرت خود کنیم و نفت مان را، خودمان تحریم کنیم. یعنی که نفت داریم، اما بنای بر فروش نداریم. ایران هسته ای، ایران 9 دی، ایران قدرت برتر خاورمیانه، ایران نانو تکنولوژی، ایران ماهواره امید، ایران موشک همه جاپیما… این ملت و این دانشگاه و این نخبگان و این جوشش خون دانشمندان و این روحیه های هنوز هم جهادی، من و تو و ما، چه خوب اگر عدو را این بار با دست خود، سبب خیر کنیم و جامه عمل بپوشانیم به مهم ترین آرزوی اقتصادی رهبرمان. دشمنی که من می بینم، باید تحریم نفت خام را از خود ما یاد بگیرد!! از خودهای شان بود که نوشته بود: «غرب، اینقدرش را عقل دارد که لحظه عمل، رگ حیات خود را قطع نکند… توخالی و بیشتر سیاسی است طبل تحریم!»

    گلوی اقتصاد ابلیس در گلوگاه هرمز، دست ماست. کاش اقتصاد ما خودش ترمز سیاه نفت را بکشد. کاش سال «جهاد اقتصادی» با سیلی بر صورت تحریم تمام شود و اعلام شود: نفت ایران، فروشی نیست! این را فقط برای تو می نویسم، باشد که دشمن نخواند؛ مطابقت دادم هر 2 تمثال را و خط و خطوط پیشانی را… «این عمار» نتوانست اندازه اقتصاد متکی بر نفت، غم بنشاند بر چهره «آقا». کاش غیرت ملی کنیم و دوشادوش همت مسئولین، قشنگ و باشکوه تمام کنیم سال «جهاد اقتصادی» را. این «سعی» به «صفا»ی لبخند «آقا» می ارزد، و دشمن به خود می لرزد، اگر که نفت ایران در قلک خاک تفت خودمان پس انداز شود. هم الان دنیا، جمهوری اسلامی را بیش از نفت، به انرژی هسته ای می شناسد. نه اکتشاف خاک، که کشف استعداد نخبه ایرانی.

    اینجا «9 دی» یعنی: «ببندیم چاه های نفت را»…. نامه تمام! والسلام!

    روزنامه کیهان/ 9 بهمن 

     



  • کلمات کلیدی :
  • بصیرت عزیز ص»
    90/11/3 11:55 ع

    صبح زود، توی بهشت زهرای تهران، توی «قطعه 26»، توی یه جای خیلی ساده و عارفانه، نزدیکای قبر داداشای دستواره، کنار آواز گنجشک ها، بغل دست «سمفونی مورچه ها»… آی که چه جای نازی! سفره بزرگ آفتاب داشت روی قبور مطهر شهدا پهن می شد، و چه قشنگ هم پهن می شد؛ انگار داشت با شعاع نورش فاتحه می خواند برای شهدا، که با مادر شهیدی هم سخن شدم. از قبل می شناختمش. بعد از حرف های عاشقانه، یعنی کلی حرف های آنچنانی، و همین طور که داشت می رفت، برگشت و گفت: راستی! چه خبر؟… اینهایی که قرار بود انتخابات را تحریم کنند، بالاخره تحریم کردند؟! گفتم: به جز چند تایی فتنه گر دانه درشت، اصلاح طلبان، ماشاء الله هزار ماشاء الله از دوره های گذشته، بیشتر هم نامزد شده اند! گفت: فرض است دیگر!(و باز هم تکرار کرد فرض است دیگر!) فتنه گر و اصلاح طلب و اصول گرا و متحد و ایستادگی و پایداری و راست و چپ و منحرف و مردود فتنه و مردود انحراف و چه و چه، یعنی همه شان با هم جمع شوند و انتخابات را تحریم کنند، در میزان شرکت مردم، توی انتخابات، تاثیر چشمگیری ندارد. می خواهم بگویم اصلا تاثیری ندارد. این ملت با این همه شهید، با این همه خون، با همین بهشت زهرا، رابطه شان با ولایت فقیه، بی واسطه است. چشم توی چشم، قلب توی قلب. اصلا نگاه ما، سی و چند ساله که همون نگاه رهبرمونه. احزاب، صرف نظر از خوب یا بد بودن شان، واسطه ملت و انقلاب اسلامی و انتخابات نیستند. ما بدون واسطه، مستقیم مستقیم، جان می دهیم برای «آقا» قربانش بروم! یک برگه رای، که قابل این حرف ها نیست!

    حرف های پیرزن عجب سوژه ای داد دستم؛ از آن چکشی های آتشین! اجازه گرفتم که انتشارش دهم. گفت: اینها را برای خودت گفتم، اما حالا که می خواهی بنویسی، نباید در حق احزاب جفا کنی. بنویس؛ ما خانواده شهدا ممنون هر حزبی با هر سلیقه ای هستیم که گرم می کند تنور انتخابات جمهوری اسلامی را، اصلاح طلب باشد یا اصول گرا. گرم کردن این تنور یعنی کمک به خون شهدا. اون رو می نویسی، این را هم حتما بنویس.

     

    محض ریا یا اطلاع یا هر چی، این مادر شهید، مادربزرگ خودم بود. پیرزنی که سال هاست «عزیز» صدایش می زنیم. عزیز همیشه می گه؛ ما خانواده شهدا، بدهکارترین افراد ملت هستیم به جمهوری اسلامی، به ولی فقیه، به ملت. چند قطره خون بچه های ما که دلیل نمی شه حالا! اصلا صاحب این خون، ما نیستیم که بخوایم پز بدیم. صاحب این خون، ولی فقیه و ملته. پزش هم مال ولی فقیه و ملته. عزیز همیشه می گه؛ شهید، قبل از شهادتش مال ماست، اما افتخار شهادتش فقط مال ما نیست. مال ما هم هست، لا به لای ملت! عزیز همیشه می گه؛ ما خانواده شهدا بیشتر از همه به جمهوری اسلامی بدهکاریم. جمهوری اسلامی با شهادت بچه هامون در رکاب ولی امر، به ما عزتی داده که اگه همه دنیامون رو هم بهش بدیم، باز ما بدهکاریم.

    راست می گه عزیز. شعار نمی ده. کم نمی شناسم مادر شهیدی رو که روز انتخابات، چند ساعت زودتر از شروع رای گیری، یعنی بعد از نماز صبح، می ره و جلوی در مدارس و مساجد، صف درست می کنه و تا شروع رای گیری، قرآن می خونه، مفاتیح می خونه، ذکر می گه با تسبیح. از هر کدوم شون هم سئوال می کنی؛ آخه چرا از الان؟! می گن؛ تصدقت! وظیفه است، وظیفه!

    یکی اش همین «عزیز» با هفتاد و چند سال سن!

    روزنامه وطن امروز/ 3 بهمن



  • کلمات کلیدی :
  • آقای اوباما! بینی شما، مرا یاد دماغ نمرود می اندازد…

    سلام آقای اوباما! چه سلامی چه علیکی؟! چه کشکی چه پشمی؟! ما با تو قطع رابطه ایم! این ما هستیم که اندازه عمر جمهوری اسلامی، تو را تحریم کرده ایم؛ تو داری فیلم بازی می کنی در هالیوود! و خیال می کنی ما را تحریم کرده ای! و فکر می کنی هفته بعد، جمهوری اسلامی سقوط می کند! تو بازیگر نقش اول زرسالاران صهیونیسمی. خداحافظ پرزیدنت! روسیاه ترین رئیس جمهور آمریکا! ما هم چند هفته بعد، بعد از اینکه در یوم الله 22 بهمن، توی دهنت می زنیم، یکی هم توی اسفند، برایت کنار گذاشته ایم! ملت ما، یک رای درون صندوق می اندازد و یک تیر به قلب کاخ سفید. کمی صبر کنی، امسال هم یادگاری می شود! ما با تو زیاد عکس داریم…

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • <   <<   16   17   18   19   20   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی