ابتدائاً باید بنویسم که شناخت و رابطه نویسنده ی این یادداشت با آقای دکتر علی مطهری بیش از یک خواننده روزنامه یا مشاهده گر صرف است. صرف نظر رصد دقیق ایشان در رسانه ها، سابقه ی ارتباط و هم نشینی با ایشان به جلسات متعدد در تلویزیون و همچنین کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم بازمیگردد. من به دکتر علی مطهری رای نداده ام و نیز همگان را به حذف ایشان –به عنوان یک عنصر تندرو و غیر قابل تعامل- از لیست منتخبشان توصیه کرده ام. به دلایلی که اجمالاً و به اختصار خواهد آمد، حضور دکتر علی مطهری در مجلس شورای اسلامی را موجب کند شدن حرکت انقلاب اسلامی، تقدیم مسائل دست چندم بر مسائل اولویت دار و اتلاف وقت قوه ی مقننه، تشدید تنازعات بین دولت و مجلس و رادیکال شدن فضای عمومی مجلس می دانم.
1. آنچنان که گفته شد متاسفانه دکتر علی مطهری به هر دلیلی – ولو احساس تکلیف فردی- هر از گاهی وقت بااهمیت مجلس شورای اسلامی را بستر طرح دغدغه های شخصی خود کرده و توجهات عمومی را به خود معطوف می کند. بطور مثال سال گذشته سوال ایشان از وزیر کشور منجر به جلسه ای وسیع و وقت گیر با آقای مصطفی نجار و بسیاری دیگر از رجال مرتبط با این موضوع از جمله رئیس ستاد صیانت و معاون اجتماعی وزارت کشور، رئیس پلیس و دیگر مسوولین رده بالای کشور شد. جلسه ای که علیرغم توضیحات مفصل و چندین باره موسولان امر نهایتاً پایان خوشی نداشت. اطلاعات کم و عدم بهره گیری از نظر کارشناسان و تکیه و اصرار صرف بر سوال و فرضیه ی ذهنی، تخاطب با آقای دکتر مطهری را دشوار و گاهی ناممکن می کند و اغلب باعث طرح کنایه ها و توهین ها از طرف ایشان به مسوولان امر می شود.
2. منازعه و درگیری های لفظی، حاشیه ایست که دکتر مطهری را سوژه ای جذاب برای بسیاری از رسانه ها کرده است. متاسفانه چندین تجربه از چنین صحنه های خلاف شأنی درباره ایشان گزارش شده است. نویسنده خود شاهد چند مورد مکابره ی لفظی شدید و مجادلات عصبی ایشان حتی با برخی نمایندگان روحانی مجلس بوده است.(توهین های ایشان در صحن علنی به یکی دیگر از نمایندگان تهران بازتاب وسیعی در رسانه های داخل و خارج داشت از اینجمله است) متاسفانه چنین برخوردهایی باعث شکل گیری تصویری نادرست و معوج از مجلس در اذهان عمومی و دلسرد شدن عموم مردم از آن می شود که بی تاثیر در کاهش مشارکت عمومی در انتخابات نیست.
3. دکتر علی مطهری متاسفانه کمتر به نظر جمعی و مطالعات کارشناسی در تصمیم گیری توجه دارند. تصمیم سازی در مجلس شورای اسلامی به معنای تدوین و تصویب قوانینی برای آینده ی کشور است. تکروی در این زمینه میزان کارآمدی و بقای مصوبات را کاهش می دهد. اقدام تعجب برانگیز و دفعی دکتر مطهری در ارائه ی طرح شخصی خود به عنوان قانون جامع صدا و سیما و بی توجهی به ماه ها کار کارشناسی کمیسیون فرهنگی و مرکز پژوهشهای مجلس دراین زمینه از آنجمله است. اقدامی که مدتها روند تصویب این قانون را به تاخیر انداخت.(توجه کنید با اعلام وصول یک طرح، طرح مشابه دیگری با آن نام دیگر اعلام وصول نمی شود. دکتر مطهری با امضا گرفتن از نمایندگان برای طرح خود عملا طرح کارشناسی شده و جمعی کارگروه رسانه ی کمیسیون فرهنگی را از دور خارج کرد!)
4. دکتر علی مطهری فرزند استاد شهید مرتضی مطهری است که بی تردید یکی از ارکان تئوریک نظام جمهوری اسلامی دانسته می شود. خوشایند یا ناخوشایند این نسبت و رابطه انتظارات و توقعات ویژه ای را نسبت به ایشان تولید می کند که متاسفانه اغلب برآورده نمی شود. بنابراین ارادت نظری و عاطفی به این استاد شهید باعث می شود نگران حفظ و حرمت شأن و حرمت شان باشیم. اگر دکتر علی مطهری شخصیتی غیر از این بود طبعا موجبات خوشحالی همگان و تبلیغ نام و جایگاه پدر گرامیشان بود. هرچند خوشبختانه تجربه حضور ایشان در مجلس و رصد احوالات ایشان توسط مردم خود نوعی بلوغ سیاسی را موجب خواهد شد. چراکه تفکیک اشخاص از خانواده و القاب و نسبت ها خود گردنه ای سیاسی است که بسته به هشیاری مردم می تواند خطرناک و شبهه آفرین باشد. به این ترتیب تجربه ی دکتر علی مطهری در مجلس پیشینه ای خوب برای داوری درباره ی سایر فرزندان یا نوادگان شخصیت های بزرگ است که در سر دارند دیر یا زود با بهره گیری از نام و لقب پدارن شان به عرصه ی سیاسی قدم بگذارند.
5. دکتر علی مطهری ماه هاست که تیتر روزنامه های اصلاح طلب و عکس صفحه ی اول آنهاست. اصلاح طلبان علی مطهری را نامی بلند برای طرح سخنان تشنج آفرین خود یافته اند. آنچنان که "علی مطهری" تک نام لیست انتخاباتی سی نفره بسیاری شان در صندوق های شمال شهر شد(مراجعه کنید به مصاحبه ی عباس عبدی و اظهار شفاف انتخاب یگانه ی مطهری در انتخابات تهران). آنچنان که از رسانه های اصلاح طلب برمیآید آنها دکتر مطهری را نماینده ای تندرو و زبانی تند و تیز یافته اند که بدون ملاحظه ی مختصات داخلی و بین المللی می تواند آغاز گر پیاپی منازعات سیاسی جدید باشد. اگر علی مطهری خود را اصولگرا نمی نامید ضرورتی برای درج این شماره از نوشتار و بل کل نوشتار نمی یافتم. لیکن او همچنان خود را اصولگرا می داند و روتیتر روزنامه های اصلاح طلب نیز با همین وصف از او نام می برند؛ استدلال این بخش از نوشتار همان است که در شماره قبل آمد.
6. دکتر علی مطهری خیلی زود پس از انتخابات مشابه طیف سیاسی ظاهرا اصولگرایی که به آن تعلق داشت، به حنجره ای برای دلجویی از اغتشاشگران و توبیخ جریان حزب الله و عموم مردم متدین بدل شد. تجربه های شخصی من در سال 88 از چند برنامه تلویزیونی با ایشان بسیار خواندنی خواهد بود که در این مجال امکان ذکرش نیست. صرفاً یادآوری مواضع عجیب و غریب ایشان در مناظره با آقای وحید جلیلی در برنامه "روبه فردا" خالی از لطف نیست. این برنامه درست یک هفته پس از یوم الله 9دی و حضور شگفت انگیز عموم مردم در این راهپیمایی به عنوان اتمام حجت با فتنه گران و ساکتین فتنه، بصورت زنده پخش شد. دکتر مطهری در این برنامه بدون استناد به هیچ منبع قابل اعتمادی مدعی شد که هزاران نفر از جوانان این کشور در زندان های بسرمی برند! شتاب دکتر مطهری در مسیر جلب نظر طیف مخالف نظام به مرور البته بیشتر هم شده است. توهین به دانشجویان معترض به مصوبه مجلس در خصوص وقف دانشگاه آزاد را کمتر کسی متصور بود. اینگونه اقدامات رادیکال در توهین به بدنه ی دانشگاهیان و بسیجیان باعث می شود تا سایر اقدامات ایشان از جمله سوال از رئیس جمهور در خصوص علت خانه نشینی نیز تنها نوعی منازعه ی سیاسی و اقدامی کینه ورزانه تلقی شود و نه خیرخواهانه.
... در آخریک پرسش:
مجلس ما اصولگرا تر است یا سنای امریکا؟! این سوال ممکن است خلاف قاعده پرسیده شده باشد ولی هرچه هست باید مسلم گرفت که سنای امریکا مظهر ابراز مهمترین اصول سیاسی و حاکمیتی امریکاست و طی سالیان متمادی کمتر می توان از مصوبات و یا اظهارنظر هایی که مخالفت و یا حتی تنافر صریح با راهبردها و مبانی اصلی نظام سیاسی ایالات متحده داشته باشد از طرف سناتورها سراغی گرفت. اهتمام سناتورها به راهبری سیاست های ضد اسلامی و ضد ایرانی حتی در خارج از چارچوب دستور اصلی مجلس سنا در این باره قابل توجه است. سفر با افغانستان، طرح کمک به مخالفان بشار اسد در سوریه، طرح جداسازی بلوچستان در پاکستان، تحریم بانک مرکزی ایران و حتی اقدامات شخصی سناتورها نظیر جنجال سازی های رسانه ای علیه ایران(مانند آنچه سناتور مک کاتر درباره کشته سازی از ترانه موسوی و نمایش تصویر بزرگ او در سنا انجام داد) یا پیشنهاد سناتور "منندز" در حراج الواح هخامنشی و کتیبه های تخت جمشید در امریکا و بسیاری دیگر از این دست اقدامات نشان می دهد که سنای امریکا مجموعه ای است یکدست و صریح در پیشبرد اهداف استکباری ایالات متحده و سرعت بخشی – ونه ایجاد مانع یا کندی- در مسیر تحقق راهبردهای بین المللی امریکا.
منظور نظر این نوشتار روشن است. دکتر علی مطهری برای کسانی مثل من سوژه ای همیشه جذاب برای رسانه هاست. او می تواند به عنوان یک ژورنالیست بطور هفتگی یا روزانه برای روزنامه هایی مانند شرق یا سایت های همسوی آن یادداشت بنویسد و همگان را از نظرات خود مطلع کند آنچنان که اکنون هم به آن کار مشغول است. لیکن درحالیکه جمهوری اسلامی ایران تحت فشار اتحاد ضد ایرانی غرب و امریکا قرار دارد پرواضح است که به نهادهای سیاسی صریح، یکپارچه و سریع الانتقال نیاز دارد. تصور کنید که در بحبوحه ی تحریم ها که مدیریت کشور نیاز به فهم دقیق و لحظه به لحظه شرایط داخلی و بین المللی دارد، نماینده ای در مجلس به هر دلیلی به اقدامات تکروانه، جناحی و سیاسی دست بزند و علاوه بر تشدید تزاحمات فی مابین قوای نظام و اتلاف وقت مسوولین، پالس های امید بخش به خارج از مرزها بفرستد.
علیه \دکتر علی مطهری\»
91/1/14 9:54 ع
بزودی: علیه دکتر علی مطهری...»
91/1/13 1:52 ص
میریم که داشته باشیم...
اولین یادداشتم در سال نو شمسی ، یادداشتی است با عنوان "علیه علی مطهری..." که بزودی در سایت های خبری منتشر می شود. مثلا می خواستم پدر خوبی برای دخترم باشم! میریم که داشته باشیم...
علیه "دکتر علی مطهری"
وحید یامین پور
ابتدائاً باید بنویسم که شناخت و رابطه نویسنده ی این یادداشت با آقای دکتر علی مطهری بیش از یک خواننده روزنامه یا مشاهده گر صرف است. صرف نظر رصد دقیق ایشان در رسانه ها، سابقه ی ارتباط و هم نشینی با ایشان به جلسات متعدد در تلویزیون و همچنین کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم بازمیگردد. من به دکتر علی مطهری رای نداده ام و نیز همگان را به حذف ایشان –به عنوان یک عنصر تندرو و غیر قابل تعامل- از لیست منتخبشان توصیه کرده ام. به دلایلی که اجمالاً و به اختصار خواهد آمد، حضور دکتر علی مطهری در مجلس شورای اسلامی را موجب کند شدن حرکت انقلاب اسلامی، تقدیم مسائل دست چندم بر مسائل اولویت دار و اتلاف وقت قوه ی مقننه، تشدید تنازعات بین دولت و مجلس و رادیکال شدن فضای عمومی مجلس می دانم.
.
.
.
ادامه بزودی...
نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
پاتوق ...»
90/12/4 1:26 ص
قرار شد همت کنیم و برای بچه محل های با صفایمان در دارالمومنین تهران(منطقه 14) جلسه ای دائمی برقرار کنیم. قرارمان شد مسجد جامع ابوذر؛ چند هفته ای هم در مساجد علی ابن الحسین و ولی عصر علیهماسلام تبلیغات شد. جلسه ی اول شنبه ی همین هفته برگزار شد.
جلسه یک هفته درمیان، شنبه ها خواهد بود ان شاءالله. قرار است مباحث جریان شناسی و غرب شناسی باشد. فعلا قرار است با مقالات شهید آوینی شروع کنیم. البته این جلسه با چالشهای انتخاباتی تمام شد... تا چگونه ادامه یابد.
رفقا برای شرکت در جلسات تماس بگیرند با آقای ستاری -بسیج مسجد جامع ابوذر؛ 8688341-0935 - اتوبان شهید محلاتی(آهنگ)- بلوار ابوذر جنوبی- بین پل چهارم و پنجم- مسجد جامع ابوذر
*ثبت نام برای دانشجویان بسیجی است(و البته فارغ التحصیلان). البته فعلا فقط برای برادران
نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
جشنواره فجر، فیلم ملکه»
90/11/23 4:39 ع
«ملکه» به سینما امیدوارمان کرد...
تا میانه های جشنواره سی ام هر چه بیشتر فیلم دیدیم، بیشتر نا امید شدیم؛ نه اثری از فیلمنامه و قصه بود و نه لااقل اثری از هنرنمایی تکنیکی کارگردان. البته جشنواره سی ام، از نام های بزرگ خالی بود، هرچند خیلی وقت است که نام های بزرگ هم امیدوارمان نمی کنند. غروب روز سه شنبه وقتی سکانس های نخستین «ملکه» پخش شد، می شد فهمید که با یک اثر جدی روبرو هستی. هرچند فشار روانی فیلم پیشین باشه آهنگر یعنی فیلم پر حرف و حدیث «بیداری رویاها» روی ذهنم بود.
«ملکه» داستان یک دیده بان است و آنها که با ادبیات پایداری آشنا هستند می دانند که دیده بانی چه سوژه ی جذابی برای داستان سرایی است. به سرعت خاطرات «برج مینو»ی حاتمی کیا برایم زنده شد. البته هرچه بیشتر می گذشت با نسبت وثیق تم اصلی قصه با کتاب های حبیب احمد زاده یعنی «داستان های شهر جنگی» و «شطرنج با ماشین قیامت» پی بردم.
«ملکه» به دلالیل بسیاری بهترین فیلم سالیان اخیر در ژانر دفاع مقدس است:
1. «ملکه» فیلمی است که به جرأت می توان گفت برخلاف بسیاری از فیلم ها و سریال های متاخر، شأن دفاع مقدس را حفظ می کند و به بهانه ی جذب مخاطب، به ورطه ی لودگی های دم دستی یا اسطوره سازی های تخیلی نمی افتد. «ملکه» یک فیلم جدی جنگی است. قصه ای که هرم آتش و سایه ی مرگ و ترس و دلهره و بسیاری دیگر از واقعیت های غیرقابل انکار جنگ را به صورت تماشاگر پرتاب می کند. برای همین است که حتی درگیری ها و دست به یقه شدن های نیروهای خودی در وانفسای آتش باران جنگ، نه تنها تخریبی و خلاف توقع نیست که طبیعی و باور پذیر می نماید. این امتیازیست که بسیاری از فیلم های این ژانر آنرا غالباً درآستانه ی به تصویر کشیدن محبت ها و صمیمت های متن جنگ، به فراموشی سپرده اند.
2. فیلمنامه «ملکه» بی تردید یکی از بهترین ها در این ژانر است. در زمانی که کم و بیش همه ی فیلمنامه نویسان مفروض گرفته اند که برای جذب مخاطب ناگزیر از الصاق یک ملودرام عاشقانه به فیلم هستند، «ملکه» بدون وجود حتی یک پرسوناژ زن و بدون روایت های عاشقانه، صرفا با گره های موازی و متعدد قصه، مخاطب را به پیگیری فیلم ترغیب می کند؛ خط اصلی ادامه می یابد و هیچگاه لو نمی رود.
3. شکی نیست که باید سیمرغ بهترین جلوه های ویژه میدانی و بهترین طراحی صحنه به فیلم «ملکه» اهداء شود. ژانر دفاع مقدس بی تردید به فضاسازی میدانی و طراحی هنرمندانه و نزدیک به واقعیت جنگ نیاز جدی دارد. از آب درآمدن فیلمنامه بطور جدی به این فضا وابسته است. «ملکه» از این لحاظ موفق ترین فیلم در فیلم های دفاع مقدسی سالیان اخیر است و شاید در این میان فقط «دوئل» افخمی بتواند با آن رقابت کند. علیرغم پیچیدگی بسیار در طراحی صحنه که ظرف مناسبی برای روایت پیچیده ی قصه است، هیچ المان یا اکسسوار اضافی در صحنه دیده نمی شود. ضمن اینکه به علیرضا زرین دست –تصویربردار فیلم- این امکان را می دهد که نماهای متفاوت و بکری را انتخاب کند.
4. بازی ها در فیلم «ملکه» ساده و درست است. میلاد کی مرام و حمید آذرنگ یک دوقطبی جذاب و مکمل را از کار درآورده اند؛ شبیه بسیاری از شخصیت های آشنای ادبیات پایداری در رمانها و خاطرات. هیچ هنرپیشه ی اضافی در فیلم نیست. دیده بان جوان در عین جسارت و یک دندگی هنگامیکه در میانه های فیلم بدرستی رونمایی می شود تصویری باورپذیر از ایثار و اخلاص یک بسیجی باهوش را به نمایش می گذارد که در بزنگاه های کشتار و قلع و فمع جنگ پشت دوربین دیده بانی آرام برای قربانبان جنگ اشک می ریزد. برش عمیق فیلمنامه به ابعاد انسانی جنگ در عین مراقبت از نلغزیدن در تم های ضد جنگ، امتیازی است که بابازی درست و قاعده مند میلاد کی مرام و مصطفی زمانی برای فیلم بدست آمده است.
5. سکانس پایانی فیلم بهترین پایانی است که می توان برای قصه ی پرفراز و نشیب «ملکه» تصور کرد. سامی، کودک سیه چرده ی آبادانی که کودکی اش را کنار دیده بان بالابلند قصه سپری کرده است، پس از بیست سال از پایان جنگ، درست در دیدگاه معروف قصه و کنار استخوانهای دیده بان شهید، در قامت یک مهندس جوان، شهر را تماشا می کند و برای آینده ی آن با روح رفیق شهیدش گفتگو می کند. شاید این تنها و تنها سکانسی باشد که با یکی از سه شعار اصلی جشنواره سیم، یعنی «امید» نسبتی پیدا می کند.
نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
فیلم جدید اسعدیان، «طلا» است یا «مس»؟!»
90/11/17 4:14 ع
همایون اسعدیان، کارگردانی بود در ردیف سایر فیلم سازان تا اینکه «طلا و مس» را در جشنواره ی بیست و هشتم رونمایی کرد. طبیعی است که علاقمندان به سینما با تماشای یک فیلم موفق و طلایی، تعریفشان را از فیلمساز تغییر می دهند و از آن پس به انتظار می نشینند تا اثر بعدی؛ «بوسیدن روی ماه» فیلم جدید اسعدیان و منوچهر محمدی است. فیلمی که پیش از هر چیزی ذهن امثال من را می برد به فضای دوست داشتنی داستان «روی ماه خداوند را ببوس» اثر مصطفی مستور؛ هرچند بعد از تماشای فیلم دریافتم که نسبت روشنی بین این دو اتفاق وجود ندارد. به هر تقدیر درباره اثر جدید کارگردان فیلم بیاد ماندنی «طلا و مس»، نکات زیر به نظر می رسد:
1. «بوسیدن روی ماه» همانند «طلا و مس» در یک خانه ی قدیمی، با فضا و صحنه پردازی صمیمی و بی آلایش اتفاق می افتد. کل قصه قبل از هرچیز روایت دلمشغولی ها و دغدغه های مادرانه ی دو پیرزن است که تا میانه های فیلم دو خواهر تصور می شوند، در حالیکه ایندو، مادر دو شهیدند که... . روابط عاطفی صمیمی و تماماً ایرانی بین اعضای خانواده، فرزندان و حتی اعضای این محله ی قدیمی تهران، اتفاقی دوست داشتنی، باور پذیر و آرامش بخش است. بازی روان و باور پذیر شیرین یزدان بخش در نقش احترام السادات به موفقیت اسعدیان در پیاده سازی این فضا بسیار کمک کرده است. ایرانی بودن «بوسیدن روی ماه» در تمام طول روایت حفظ می شود و فیلم را از این جهت می توان در ادامه ی «طلا و مس» و البته نه به قوت آن، ارزیابی کرد.
2. «بوسیدن روی ماه» داستانی است که برای مخاطبان حس روشن و غیر قابل انکاری در همدلی و هم افقی با مادران شهید فراهم می کند؛ بی تردید برخی سکانس ها، از جمله صبر رویایی مادر شهید و مواجهه اش با خبر پیدا شدن پیکر فرزند شهیدش پس از بیست سال، فوران احساسات و حتی گریستن مخاطبان را موجب می شود. فیلم از این جهت مملو از احساسات صحیح، تعریف شده و مألوف اسلامی و ایرانی است.
3. اسعدیان در فیلم «بوسیدن روی ماه»، نگرانی و دغدغه ای را که برخی منتقدین درباره ی «طلا و مس» مطرح کرده بودند، قوت بخشید. طلا و مس یک فیلم دینی و ایرانی موفق بود، اما برخی در این خصوص به نکته ی ظریفی اشاره کردند و آن اینکه عرفان و معنویت «طلا و مس» هیچ نسبتی با مسوولیت های انقلابی برقرار نمی کرد. طلبه ای که قهرمان قصه است، حداکثر انسانی جوانمرد، متخلق و صبور است که البته هیچ اثری از دلمشغولی های اجتماعی، سیاسی و حضور در مختصات تاریخی در او دیده نمی شود؛ او یک «خوب خنثی» است. پرداختن به «خوب های خنثی» شاید در بادی امر چندان جای گیرو گلایه نداشته باشد، اما وقتی در ارتباط با مفاهیم و معانی ذاتاً انقلابی دیده می شوند، ناکافی، ناقص و حتی خطرناک اند.
قصه ی «بوسیدن روی ماه» درباره ی شهید و شهادت و مادران شهید است؛ اینها موقعیت ها و مفاهیمی ذاتاً انقلابی و سیاسی هستند. تهی کردن مفهوم شهادت و خانواده ی شهید از خصلت های سیاسی و در عوض انباشتن آن از احساسات و عواطف صرفاً انسانی، تقلیل و تخریب این جایگاه است. شهید در این قصه جوانی است که کاست های فرهاد و داریوش گوش می کرده، عاشق شده و شر و شور بوده و همین.
4. نگرانی اصلی درباره «بوسیدن روی ماه» پیوند دادن مفهوم شهادت و خانواده های شهید به تم های تلخ و مایوس کننده است. پیش از این در سینمای ایران به کرّات با تم «وضع خراب است» در فیلم های روشنفکرانه مواجه بوده ایم و اساساً فیلم های روشنفکرانه بدون نق زدن به وضع موجود و سیاه نمایی و ابراز یأس از آینده اصلاً روشنفکرانه نمی شوند. اما شیفت دادن این فضای تلخ و مأیوس کننده به فضاهای انقلابی بی شک اتفاق جدیدی است. شفاف تر اینکه تصور کنید بجای یک از فرنگ برگشته یا یک بورژوای از همه جا بیخبر در فیلم های روشنفکرانه ی تقوایی و مهرجویی، اینبار در فیلم های اسعدیان یک مادر شهید از خرابی اوضاع و گرفتاری های زمانه حرف بزند. مادر شهیدی که در خانه اش هیچ عکسی از امام(ره) یا رهبر انقلاب نیست و در عوض در کل فیلم با قطب منفی فیلم یعنی کارمند جوان جاه طلب، کم فهم و بی حوصله ی بنیاد شهید –بخوانید نماینده ی حاکمیت متاخر در ایران- درگیر است. کارمندی که در کل سکانس های مرتبط با او زیر عکسی از امام و رهبری در حال هم زدن چای نبات است و دغدغه ی رسیدن به مراتب بالاتر او را از شنیدن درد دل های مادر شهید باز می دارد!
مادر شهید در فیلم اسعدیان ناچار است برای بیرون رفتن ماسک بزند تا هوای زمانه نفسش را تنگ نکند، اتوبوس سوار می شود و هربار از کنار یک اتفاق تلخ همچون تصادف خونبار یک موتور سوار یا دعوا و جنجالی خیابانی عبور میکند، برای دیدن کارمند سابق بنیاد شهید که بیست سال حرف او را شنیده و همدلانه کمکش کرده است به گورستان ماشین های فرسوده می رود، جایی که آقای «مصطفوی»(!) به آنجا تبعید شده است تا جلوی چشم نباشد و جایگاه او به دیگرانی که دیگر از جنس او نیستند رسیده است و... اینها استعاره هایی است که اسعدیان برای القای انفکاک و ناامیدی مادران شهید از ایران امروز بکار می گیرد. اضافه کنید جملاتی چون «ما مال این روزگار نیستیم» یا «ما هم باید مثل ماشین های اسقاطی برویم توی دستگاه» از زبان مادر شهید که تاکید اسعدیان در رسیدن به مقصود خود است.
5. تردیدی نیست که از خانواده های شهدا و ایثارگران و جانبازان هیچگاه آنچنان که شایسته است قدردانی نشده و نخواهد شد، همچنین تردیدی نیست که از مسوولین و نهادهای این حوزه نیز گلایه های جدی وجود دارد؛ لیکن ماجرا اینجا وارونه می شود که در بازی زمانه، خانواده های شهدا اتفاقاً همواره استوارترین و کم توقع ترین حامیان انقلاب بوده اند و آشکارترین نشانه های انقلاب اسلامی و حمایت از رهبری و نظام اسلامی در اینان پیداست و به سختی می توان باور کرد که در لفظ و احساس با جریان های روشنفکری واگرا با انقلاب اسلامی همداستان بشوند و یا مظلومانه و ناامیدانه احساس کنند «انقلاب به دست نامحرمان افتاده است».
تامل برانگیز بودن «بوسیدن روی ماه» در کلید زدن گسست میان خانواده های شهدا و حاکمیت است. یعنی القای جدایی جدی ترین حامیان انقلاب از انقلاب و خطرناک تر اینکه هزینه ی القای این جدایی اینبار نه از جیب ژست های روشنفکرانه از نوع شعارهای حقوق بشری یا فقدان آزادی بیان که از عواطف و احساسات پردامنه و عمیق در فضای شهید و شهادت پرداخته می شود. به عبارت دیگر همایون اسعدیان در «بوسیدن روی ماه» برای اولین بار دو قطبی خیر و شر را در دوگانه ی خانواده ی شهدا و جمهوری اسلامی پردازش کرده است!
بعد از تحریر:
"زندگی خصوصی" ساخته ی حسین فرح بخش، نخستین فیلم بخش مسابقه ی جشنواره ی سی ام بود که متاسفانه رنج تماشایش را به جان خریدم. کابوسی که حتی حوصله ی نوشتن درباره اش را هم ندارم. ولی جالب اینکه سکانس های مشابهی در هر دو فیلم وجود دارد. در "زندگی خصوصی" نیز در یک سکانس بی ارتباط با روایت اصلی فیلم، سعید نیک پور به عنوان یک رزمنده ی خسته و نالان، از عوض شدن زمانه و خراب شدن اوضاع و "افتادن انقلاب به دست نامحرمان" می گوید و مظلومانه و معترضانه از آینده ابراز نا امیدی می کند!
بعد از تحریر دوم:
به اینجا سری بزنید. ادای دین کوچکی است به دانشمندان شهید ایران...
نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی
نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]