یک اتفاق نه چندان مهم ولی جالب در تلویزیون
دو شب پیش همان چند ثانیه ای که از نظرسنجی پیامکی برنامه "پارک ملت" به چشمم خورد، بهانه ای برای تماشای آن پیدا کردم. هرچند همان اول حدسم این بود که طراحان این اتفاق چندان درباره پیامدها و یا معنای واقعی این نظرسنجی نیاندیشیده اند و ظاهرا در مسیر همیشگی برنامه، برای مشارکت مخاطبان به آن متوسل شده اند.
به هرحال این هم اتفاقی بود که برای امثال من جالب توجه است. مجری محترم برنامه همان ابتدا با ابروهای درهم رفته و لحنی متعجب از پخش نمودار ابتدایی نتایج نظرسنجی امتناع کرد و گفت نتایج جالب است ولی کمی صبر می کنیم شاید تغییر کند!
کمی بعد معلوم شد علت این آشفتگی چه بود. "اخراجیها" اول بود؛ با فاصله؛ و برخی فیلم های مدنظر که شب پیش در برنامه برای آنها تبلیغ شده بود -بهویژه جدایی نادر از سیمین- حتی در سه برگزیده اول هم نبود. این برای ژست بالا شهری و دیپلمات پسند این برنامه (و البته کل صدا و سیما) یک فاجعه به حساب می آمد.
برای همین کاملاً قابل پیش بینی بود که برای تغییر نتایج آرا و یا رفع و رجوع این فاجعه رسانه ای فرصتی مهیا کنند، لذا نظرسنجی را تمدید کردند تا مجال توضیحات عجیب شب بعد فراهم شود. مجری محترم با پلاتوهای طولانی ضمن درخواست از مخاطبان برای دقت بیشتر در انتخابشان(!) تلاش کرد دل شکسته جریان روشنفکری و دگراندیش سینما را بهدست آورد؛ بهویژه در تسلای دل اصغرفرهادی جدّ و جهد بسیار کرد. مهمان محترم برنامه نیز به همین سیاق سعی کرد عدالت رسانه ای را حق فیلم های انتخاب نشده رعایت کند. او تاکید کرد که اگر به رأی مردم بی احترامی نمی شد، می گفت که اثر انتخاب شده ی مردم در ردیف برخی آثار فاخر دیگر نیست!
القصه؛ "اخراجیها" علیرغم تلاش های تلویزیون و البته دیگر ارگان ها نظیر سایت بالاترین، با فاصلهی زیادی منتخب نهایی این نظرسنجی بود. آژانس شیشه ای، نوستالژی 15 سالهی هم نسلی های من، دوم شد. اما خوشحال کننده ترین بخش این اتفاق رسانه ای این بود که اثری از آثار متبخترانه، شبه روشنفکرانه و دختر- پسری در انتخاب مردم دیده نشد!
در نهایت اینکه به نظرم تامل بر چند نکته برای باقی ماندن این اتفاق در حافظه فرهنگی و رسانه ای خود و دوستان، بی وجه نیست:
1. سال هاست که وقتی گفته اند اثر فاخر، به ما سکانسی از جنس جدل های روانشناختی "هامون" را یادآوری کرده اند. اثر فاخر برای بالانشینان امر هنر و سینما، مساوی و مساوق با شبیه نبودن به مردم و نافهم بودن و در سطح نوعی خودارضایی ذهنی روشنفکرانه دانسته شده است. این یعنی اینکه مردم کوچه و بازار نه هنر را می فهمند و نه ارج میگذارند. آن روی سکهی این ادعا، تحقیر عناصر ریشه دار فرهنگی و در رأس آنها دینداری است؛ اتفاقی که نشانه های آن بی رودربایستی در آثار سینمایی پس از انقلاب فراوان است.
نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]