سفارش تبلیغ
صبا ویژن







بشنو از چادر که در توصیف زن        تار و پودش با تو می گوید سخن

تـــار و پـــودم را شـــرافت تافته        تـا شــرافت را به عـــصمت بافتـه

در کــلاس حـــفظ تقوا و شـرف     دختران درّند و چــادر چون صــدف

بهترین سرمایه زن چادر است         زانکـه زن را زیـنت زن چـادر است

حـفظ چـــادر در سـرای اقــتدار        دخــــتران را هـست تــاج افـــتخار

حفظ چادر حفظ دین و مذهب است      شـــیوه زهـــرا و درس زینب است

حفظ چادر سدّ فحشا می شود       رو ســفیدی نــزد زهــرا می شود

حفظ چادر چاره ساز کارهاست       حــافظ گــل از هـجوم خـارهاست

حفظ چادر زخمها را مرهم است     دست رّد بـر سینه نـامحرم است



  • کلمات کلیدی :
  • شیخ از همه جا بی خبر فردا را عید فطر اعلام کرد.

    کروبی که دیگر خسته شده بود در مصاحبه با هفته نامه کیهان بچه ها گفت: به شما که عرض می کنم تا طلوع آفتاب به افق ننه جون کلا چقدر وقت مانده؟

    شیخ بی سواد در پاسخ به این سئوال که آیا هنوز هم نمی توانید سر قبر پدرتان حاضر شوید گفت: این روزها مردم خیلی ما را تحویل نمی گیرند. وی که داشت چرت و پرت می گفت، افزود؛ من یکی که منابع مالی ام از آمریکا نیامده، خدا پدر شهرام را بیامرزد؛ همچین تیغیدمش که نگو! این دله دزدیها کار دیگر سران فتنه است. کروبی ادامه داد؛ پول گرفتن از آمریکا فی حد ضاتن(!) مشکلی ندارد و کلا به شما که عرض می کنم؛ مشکلی نیست که آسان نشود. وی در اظهار نظری بی ربط گفت: گور بابای همه شان. من شیخ اصلاحاتم و جمل یعنی شتر و شتر در خواب بیند پنبه دانه، گهی لپ لپ خریده، گهی از توش پریده! وی البته بیان داشت؛ “گ” در هر ? “گهی” بهتر است با “زنبه”(!) تلفظ نشود.

    بنا بر همین گزارش کروبی سپس به موضوع بسیار مهمی اشاره کرد اما نتوانست موضوع را خوب جا بیاندازید! وی که داشت نفس کش می طلبید خود را رهبر جنبش سبز معرفی کرد و از دستگاههای امنیتی خواست برایش بیشتر محافظ بگذارند. کروبی که زرنگ به نظر می رسید از مردم خواست به نشانه مبارزه با نظام این روزها بیشتر خرما مصرف کنند. شیخ آنگاه به مسئله تعرض اشاره کرد و در جمله ای فلسفی گفت: تعرض نوعی تجاوز است که در ذهن انسان صورت می گیرد. شیخ بی سواد در بخش دیگری از سخنان خود مدعی شد این چیزهایی که دکتر حسن عباسی دارد می گوید، ما کهنه کردیم! وی آنگاه به نقد سریال “لاست” پرداخت و گفت: از نظر “چیزیشن” این سه ریال با آن دو ریالی که من در کودکی از ننه جون گرفتم کلا به شما که عرض می کنم چند ریالی برای خودش می شود.

    مشروح این گفت و گوی خواندنی هفته آینده در مجله کیهان بچه ها کار می شود.

     



  • کلمات کلیدی :
  • باز ویلچری از همان اول که ویلچری نبود. آن اوایل سینه اش سالم بود. می توانست راه برود. مادرزاد که فلان درصد به دنیا نیامده بود. حالا ویلچری شده. درصدی شده. حالای حالا هم که نه. قصه بر می گردد به شرق ابوالخصیب. عملیات کربلای ? به موانع نونی شکل. به خاک شلمچه. به سه راهی شهادت. به شهید امیر حاج امینی. به شهید حسین خرازی. قصه بر می گردد به دی ماه سال ?? وقتی تیر خورد، فکر کرد الان لحظاتی قبل از شهادت است اما وقتی در بیمارستان به هوش آمد فهمید از این پس زندگی اش لحظاتی حین و عین اسارت است. فهمید که جامانده از شهدا. فهمید که حالا حالاها باید زندگی کند در میان مرده ها. چرا دروغ بگویم؛ از همه ما بدش می آید. زنش فقط تا ? سال او را تحمل کرد و بعد رفت و با یکی دیگر ازدواج کرد. بچه هم که نداشت اما الان بنیاد خیلی به او می رسد. بنیاد به او سهمیه داده که سالی ? بار برود شمال اما با ویلچر که نمی شود وارد دریا شد. می خندند به آدم. بنیاد به او سهمیه داده که برای هر بازی تیم ملی برود مجانی استادیوم و برای قهرمانان ملی دست بزند و با این سینه خسته اش برای “الاغ آسیا” هورا بکشد. شما هیچ فکر کرده اید جانباز ویلچری چه کارهایی نمی تواند بکند؟ او نمی تواند راه برود روی خون شهدا. او نمی تواند جز ویلچر صندلی دیگری اشغال کند. او نمی تواند روی پای خودش بایستد وقتی که می خواهد به امام زمان سلام بدهد. رسم ادب را بلد است اما فکر رسم روزگار را نمی کرد…

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • آدینه هم گذشت و تو باز هم نیامدی و نسترن دلش شکست. در کدامین سفره نشسته ای به افطار. جمعه باز هم غروب کرد و تو باز هم نیامدی. تو باز هم نیامدی. نه، ما عادت نکرده ایم به نیامدنت. چند جمعه برایت ندبه بخوانیم؟ ما منتظریم که بیایی. ای حضرت خورشید، هر چه زودتر طلوع کن. سحر بی سپیده چه صفایی دارد و کبوتر بی آسمان و دریا بی آب و لب بدون لبخند؟ نمی بینی ماه را که در فراق تو دارد آه می کشد؟ دل ما ستاره ها را نمی بینی؟ گلوی ما چشممان است و فریادمان اشک. صدای ما را باید دید. ضجه های ما شنیدنی نیست. دلمان درد دارد. قلبمان آتش گرفته. به ما زخم زبان می زنند که تو دیگر نمی آیی. دارند بر سرمان می کوبند طولانی شدن غیبت را. هزار سال دیگر هم نیایی، ما باز به انتظارت می نشینیم اما بیا و کوتاه کن زبان این دجاله ها را. هیچ امتی تا این حد بی امام معصوم نبوده. عاد و ثمود و لوط و بنی اسرائیل و قاسطین و مارقین و ناکثین امام کشی کردند و ما داریم تاوانش را پس می دهیم. پسر نوح با بدان بنشست، عیبی ندارد؛ ما از خاندان نبوت عذر می خواهیم. ما از گناه ایشان توبه می کنیم، بیا. ما که گناهی نداریم؛ شده ایم طفل معصوم بشریت. ماه نبود، همه ما در این شب تاریک گمراه شده بودیم. ما قدر ماه را می دانیم و او را سفیر نور می خوانیم. ما فرق داریم با بنی آدم. ما اعضای پیکر بنی هاشمیم. ما شیعه ایم. به ما مادرمان با حب علی شیر داده. ما در خیمه حسین بزرگ شده ایم. به ما از همان کودکی یاد دادند چگونه برای عباس روضه بخوانیم. ما همه عشق مان عمو عباس شماست. نیایی، دلمان بیشتر می شکند و بیشتر باید تحمل کنیم شب پرستی خفاشها را اما اگر بیایی، رحم کرده ای به این دل ما. حسین را منتظرانش کشتند اما این انتظار توست که دارد ما را می کشد. ما فرق داریم با اهل کوفه. اینجا ایران است؛ سرزمین شکوفه ها. کدام قوم اندازه ما برای مکتب اسلام شهید داده است؟ همه ایران ما فدای یک تار موی مهدی. همه ایران ما فدای یک پرچم یا حسین. ما فرزندان سلمانیم؛ مکتب ما یعنی دین محمد. ما برای این مکتب، تب نمی کنیم، می میریم. ما مطهری و مصباح داریم. کسانی که قرار بود یار و کمک حال خادم ملت باشند لطفا نظریه پردازی نکنند. ما آنقدر بی کس و کار نشده ایم که نشانی خانه خورشید را عوضی به ما بدهید. نشانی خورشید را فقط ماه می داند و بس. شما هنوز آنقدر نورانی نشده اید که دارید ادعای پیامبری می کنید. خیلی بزرگ است این حرفها به دهانتان. پیامبر پیام محمد، عالمان عامل دین اند؛ مطهری و مصباح. شما قرار بود برای مردم کار کنید یا شبهه مطرح کنید؟ قرار بود مفسدین اقتصادی به مردم معرفی شود یا مهاجرانی های جدید روانه بازار شود؟ قرار بود نگاهمان به اوامر ماه باشد یا خودمان تصمیم به مناظره با آمریکا بگیریم؟ قرار بود راه ماه را ادامه دهیم یا ادعا کنیم برای رسیدن به خورشید میانبر پیدا کرده ایم؟ قرار بود مسائل را حل کنیم یا مسئله سازی کنیم؟ قرار بود فتنه را خاموش کنیم یا کاری کنیم فتنه گران به ریشمان بخندند؟ به قرآن قیافه ما به بی بی سی نمی خورد. این اداها برازنده ملعونی به نام خاتمی است. حرف مخالف را می توان تحمل کرد اما وای به روزی که عمار هم بخواهد ساز ناکوک بزند!

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • شنه ایم اما نه تشنه تر از حسین. سلام بر حسین. سلام بر سقای دشت کربلا ابالفضل. روزه را با زبان روضه باید گشود. ببخش ما را عباس که گاه بی اذن تو لب به آب می زنیم. در مظلومیت تو همین بس که ما شده ایم هوادارت. هوادار تو علی اکبر حسین بود و گاهی رقیه را می نشاندی روی دوشت و تمام دنیا را نشانش می دادی. ما که جز تو کسی را نداریم. دستی هم بکش بر سر ما. با کریمان کارها دشوار نیست. از تو که چیزی کم نمی شود. من تشنه ام و خدا آب را بر گلوی من تحریم کرده اما تو که روزه نبودی. تو می توانستی آب بنوشی. کسی هم نبود. یعنی جز علقمه کسی نبود. تو بودی و آب و لب تشنه ات. می خواستی گلویی تازه کنی. کسی که نمی فهمید. می دانم؛ تو چرا آب نخوردی. در علقمه داشتی عمو جان! مشک را برای بچه ها پر از آب می کردی، که چهره ات را دیدی در زلال آب. نه که شبیه پدرت علی هستی، یاد ابوتراب افتادی. نه که مو نمی زنی با مادرت، افتادی یاد ام البنین…

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • <   <<   21   22   23   24   25   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی