برادرم “میلاد پ س ?″ با یک طرح زیبا از حضرت ماه نشان داده همچنان کارش عالی است؛
http://aks98.com/images/aohs55nocm9rixkivfyw.jpg
آخر چقدر تو ماهی، ای حضرت ماه!»
89/5/23 11:20 ص
برادرم “میلاد پ س ?″ با یک طرح زیبا از حضرت ماه نشان داده همچنان کارش عالی است؛
http://aks98.com/images/aohs55nocm9rixkivfyw.jpg
آخ جون؛ ماه رمضون!»
89/5/21 11:45 ص
یکم؛ حالا دیگر می توان ماه را در آسمان دید. خورشید هم روزی رویت خواهد شد. ما روزی در کنار امام زمان روزه خواهیم گرفت.
دوم؛ این روزها ستاره های حضرت ماه مرا اساسی شرمنده خود کردند. ضمن تشکر از همه دوستانی که برای “قطعه ??″ شعر سروده و طرح زدند، از دوستان تقاضا دارم ذوق عاشورایی و هنر حماسی خود را معطوف به مبارزه با شب پرستان کنند. دست همه تان را می بوسم و با گذاشتن این طرح زیبا که “مجاهد” از وبلاگ “افسران جوان جبهه جنگ نرم” تقدیم به قطعه 26 کرده، خود و همه دوستان را دعا می کنم که برای “ماه”، ستاره باشیم.
… و سوم؛ داشتم نظرات متن قبلی را تایید می کردم که دیدم باز هم “میلاد” طرحی نو در انداخته است؛ شما آخر سر مرا می کشید! بدبختی بلد هم نیستم خودم طرح های زیبای شما را بگذارم در وبلاگ، زحمتش می افتد روی دوش “علیرضا کیانی”. بچه ها! از همه تان ممنونم اما ما یعنی من و شما وظایف مهمتری داریم. اگر قصد شما دلگرم کردن بنده است بدانید که تا قیام قیامت دلم به عشق ماه و شما ستاره ها گرم گرم است. این همه را گفتم اما یک چیز ماند و آن خطابی است آشنا به دشمن؛ “غلط کردید بیشمارید”.
ادامه مطلب...
سید! تو همان خامنه ای هستی؛ چند سال جوانتر سید! تو همان خامنه ای»
89/5/19 9:59 ص
تو را که می بینم یاد جوانی های رهبرم می افتم ای شاگرد احمد متوسلیان که حالا برای خودت یک پا مرد شده ای. آن روزها “آقا”ی ما هم مثل تو زیر عبای قهوه ای لباده آبی می پوشید و وقتی سخن می گفت دستانش را به تناسب کلمات تکان می داد و گاه که می خواست به نکته ای اشاره کند از انگشت اشاره مدد می گرفت و تو هم دقیقا به “آقا”ی ما رفته ای و از زیر عمامه ات چند تار مو بیرون زده بر بلندای پیشانی. سید! حالا مولای ما قبا می پوشد و ما با دیدن لباده تو یاد جوانی های رهبرمان می افتیم. چقدر شبیه “آقا”ی مایی و چه محکم چون مولای ما ایستاده ای. سید! تو داری با معاویه می جنگی و ما با طلحه و خامنه ای فرمانده همه ماست. تویی که با دشمن امروز می جنگی و مایی که با دوست دیروز، مقتدای هر دوی مان خامنه ای است. من کاری با شناسنامه تو ندارم. برای من مهم ضربان قلب توست. تو اگر حتی ایرانی نباشی اما داری به جای ما می جنگی و اگر اسلحه را زمین بگذاری، اسرائیل برای از نیل تا فرات خواب بدی دیده است. سید! پریشان کن خواب شب را. چشم ستاره ها به دستان توست. ظهور نزدیک است و خدا تو را به مولای ما داده تا خیالش بابت جبهه صفین راحت باشد. ما چه مذاکره ای با معاویه می توانیم داشته باشیم، وقتی علیه تو شمشیر کشیده و دست تو خالی است. اسلحه ای که ما تقدیمت می کنیم دعاست و چون تو لابد ایرانی نیستی، در “مکتب ایران” جایی نداری. سید! ای رهبر عربی! در “مکتب خامنه ای” تو سردار ارشد سپاه ماهی و بی آنکه ایرانی باشی، داری به جای ما می جنگی. تو درس خارج را داخل سنگرهای جنوب خوانده ای و در حوزه علقمه به درجه اجتهاد رسیده ای. من به تو حق می دهم خامنه ای را امام صدا کنی و مرجع تقلیدت مولای ما باشد. من به تو حق می دهم ببوسی شانه های ماه را. من به تو حق می دهم جنگ ?? روزه را بنویسی به حساب علی. من به تو حق می دهم عاشق مولای ما باشی. من به تو حق می دهم که رنگ پرده پشت سرت را با لباده ای که می پوشی، همانطور تنظیم کنی، که پرده بیت رهبری با قبای مولای ما تنظیم است. من به تو حق می دهم که در ریزه کاریها هم از علی تقلید کنی. تو مرا یاد جوانی های “آقا” می اندازی و انگار خامنه ای، جوان شده، وقتی تو سخن می گویی. سید! از راه دور چه خوب شاگردی می کنی ماه را. نمی دانم تو را سرباز ماه بخوانم یا فرمانده ستاره ها اما هر چه باشد تو را حاج احمد پرورش داده و وقتی سن و سالی نداشتی چمران به تو یاد داد چگونه بایستی در برابر باد. سید! طوفان هم از پس تو بر نمی آید و فقط کافی است هر جا که احساس کردی دستت خالی است به آسمان نگاه کنی و ماه را ببینی. سید! تو با همین چشمهای خودت خواهی دید که شب محو خواهد شد. تا سحر راهی نمانده. بگذار تاریکی آخرین زور خود را هم بزند. چشم خورشید و ماه به توست و قبه الصخره، قدس، غزه، کرانه باختری، چشم امید به تو دوخته اند. سید! به جای مجسمه داوود، از جگر تو باید طلا ساخت و آن را نصب کرد در گوشه دل دخترک آواره فلسطینی. تو حالا برایش شده ای اسطوره، بی آنکه شناسنامه ات فلسطینی باشد. تو از ما ایرانی تری و از قدس، مقدس تر. شناسنامه تو را باید جهانی کنند. مهم نیست تو در کجا به دنیا آمده باشی. مهم مادر توست که فاطمه است. مهم ملیت تو نیست. حریت توست. من روزی به تو رای خواهم داد، حتی اگر ایرانی نباشی. آن روز همه از یک نژادیم و داریم برای دنیا برای کل دنیا، دنبال یک رئیس جمهور مکتبی می گردیم. آن روز امام ما خورشید است و ماه هم سفیر نور است در سفینه نجات. آن روز عجب دنیای قشنگی است.
http://aks98.com/images/osgttg336enzp4zbmm6.jpg
http://aks98.com/images/bvty9opgm18s3nh4lox5.jpg
خسته نباشی دکتر»
89/5/15 2:2 ع
متن “دکتر! نگذار رای ما را به تو “وتو” کنند”، در تعدادی از روزنامه ها و سایتهای خبری و وبلاگهای شما عزیزان بازتاب داده شد. عده ای اما از ظن خود یار این متن شدند و تنها بخشهایی از مطلب را منعکس کردند که با دیدگاه های شان سازگار بود. از آنجایی که برخی سایتهای وابسته به خواص بی بصیرت در این کار نه فقط غرض که مرض هم داشتند و از آنجایی که ایشان عمدتا در حال آب کشیدن حتی جانماز به سر می برند به این مثلا خودی ها عرض می کنم که راضی نیستم مطالب مرا به شکل ناقص، ولو با جابجایی حتی یک کلمه، چه رسد به تعویض تیتر، در سایتهای ناساز و بی اندام خود کار کنید. پوشش ناقص متن مزبور را از سایت خود بردارید و الا مشمول این نارضایتی خواهید شد اما اگر از پس جواب خداوند در روز محشر بر می آیید، حتما به این کار خود ادامه دهید و اما چند نکته:
1. مشایی مسئله درجه اول ما نیست. اصلا این موضوع، اینقدرها مهم نیست. مشایی، فعلا یک خطاست و اگر این خطا تبدیل به خط شود، چو فردا شود فکر فردا کنیم. ما در پر کردن دندان عقل، چیزی که زیاد داریم دندان پزشک اما در درآوردن دندان لق، چیزی که زیاد داریم انبر!
2. نوشتن همه خطاهای یک گروه به پای رئیس جمهور، نه منطقی و نه شرعی است. ولو آنکه دکتر به یک فرد یا یک گروه اعتماد بیش از حد داشته باشد، نمی توان و نباید همه رفتار و گفتار ایشان را به پای خادم ملت نوشت.
3. عدم اشاره به خوبی های منحصر به فرد این دولت مردمی و شخص رئیس جمهور محترم، مصداق بارز کفران نعمت است. دولت عدالت محور اگر یک مشایی دارد اما هزاران مدیر مردمی دارد.
4. و در نهایت رئیس جمهوری که از وزرایش پیمان ولایت و عهد مصداق آن یعنی رهبر عزیزمان را گرفته و ایشان را قسم به ایستادگی پای پرچم “آقا” داده است، قطعا خوابهای پریشان را آشفته خواهد کرد. سخنان دیروز خادم ملت و محبوب قلوب پابرهنه ها در دیار شیخ الرئیس دگر بار نشان داد که رئیس جمهور ما ستاره پر نور حضرت ماه است و بی شک عمار یار. اغیار به اندازه کافی دارند این عمار را می زنند، پس ما اگر یک بار احمدی نژاد را نقد می کنیم، بار تمجید از خادم ملت را خودمان هم بر دوش می کشیم تا رئیس جمهور بهتر از قبل بداند که ما هم مثل اهالی همدان مثل آن پیرزن کمر قوز کرده لیف فروش، قدردان روز و شب کار کردنهای دولت خدمتگزار هستیم. فرق دارند؛ دولتمردانی که می خواستند فقرا را، پابرهنگان خمینی را به بهانه توسعه و اصلاحات، از صحنه محو کنند، با ملتمردانی که همسفره فقرا هستند و به فکر سهام عدالت. خسته نباشی دکتر. ما ممنون خدمات دولت شما در همدان و جای جای ایران هم هستیم. حالا سایت فلان و خبرگزاری بهمان برود “سوت” بزند!
مقصر مالک نبود/ تقصیر عمار بود (2)»
89/5/15 2:0 ع
به ما می گویند؛ “رایت العباس” ی های چیذر. تو حریف نوجوان های سینه زن حاج محمود کریمی نمی شوی. به بالاشهری بودن شان نگاه نکن. به کلفتی قطر درخت شان فکر کن. نو نهال اند اما شهادت را مثل “قاسم” از عسل شیرین تر می دانند. تو حالا برو ما را از عسل تحریم کن. ما خودمان در ایران چیزی که زیاد داریم زنبور است. گل هم به اندازه کافی داریم. اتفاقا بهترین عسل دنیا عسل سبلان است. کم آوردی سوت بزن! تو اصلا می دانی سبلان در کدام دیار است؟ سبلان در دیار اردبیل است. اردبیلی ها اما اساسی اباالفضلی اند. جهان پهلوان ما حسین رضازاده از همین دیار است. اردبیلی ها اما غیرتی تر از این حرف ها هستند. نه با نی می آیند نه با نیزه. می خواهی بیل را فرو کنیم در چشم هیلاری و شوهر بی غیرتش بیل، از سمت شمال غرب کشور یعنی اردبیل به ما حمله کن. می خواهی در دریا غرق کنیم تو را ? راه داری. یکی خلیج فارس ایران است که چون محل دفن ریگان است و الان دوره اوباماست، سالبه به انتفاء موضوع می شود. کم آوردی سوت بزن! البته یک راه دیگر هم وجود دارد؛ دریای خزر. از خزر که بیایی، زنان برنج کار شمالی، خیال نکن که زنند، تو دهنت می زنند. با چی؟ نه با نی ساندیس، نه با نیزه، نه با بیل که با داس و با رمز “قل اعوذ برب الناس”. کم آوردی سوت بزن! اصلا همین سوت را تحریم کن. ما اینجا چیزی که زیاد داریم حنجره است و من هنوز هم کودکی گستاخ و بازیگوش هستم که از گلوی شریعتی، “سوتک” ساخته ام و دارم در آن می دمم تا پریشان کنم خواب تو را.
آری، ما اینجا چیزی که زیاد داریم حنجره است و اتفاقا بهترین صوت صلاه جمعه از حنجره مولای ما خامنه ای بیرون می آید. آمریکا! تو هم “کمثل الحمار” ی. البته یک چیز به تو بگویم بد نیست؛ خواستی خر را هم از ما تحریم کن! ما اینجا خودمان گونه نادری از این حیوان زبان بسته داریم که به شما که عرض می کنم روزهای اول فتنه، نه که مدام در خطر تعرض بود، خیال کرده بود بی شمار است، جخ من همه شان را شمردم. چند تایی بیشتر نبودند. حکایت “غلط کردید بیشمارید”. کم آوردی سوت بزن!
بله آمریکا! عالم بی عمل را خدای ما کمثل الحمار خوانده. هر که می خواهد باشد. البته صد رحمت به خر. هیچ خری کشور بی بی دو عالم را به بی بی سی نمی فروشد! وطن فروشی فقط کار گونه های نادر و در حال انقراض است که اگر نیک بنگری، خطر انقراض را فقط فلامینگوهای دریاچه ارومیه تهدید نمی کند. اینجا کشور “شیخ مفید” است نه “شیخ مضر”. اینجا کشور مسجد ارک است، نه مسجد ضرار. اینجا کشور حیدر کرار است. سرزمینی پر از میثم تمار است. اینجا پر از عمار است که عمارها بعد از “این عمار”، خودشان را در 9 دی، در22 بهمن، در 14 خرداد نشان دادند.
جان قابل دار، جان رهبر ماست. این جان ماست که ناقابل است. هزار جان گرامی، فدای جان علی. جان ما ناقابل است. اندک آبرو را ما داریم. گور بابای آمریکا.
آقا جان! بگذار با تو سخن بگویم. ما هم اندک آبرویی داریم، که خود شما به ما داده ای. ما ستاره بی آبرویی بودیم که نور حبین تو ای ماه زیبا رو، به ما آبرو داده. ما تو را بیش از آنکه فکر کنی عاشق ایم. دلیل اش اشک های ماست. چند روز که برای ما سخن نمی گویی، دل مان برای صدای قشنگ ات تنگ می شود. تو آخر ای خامنه ای! بابای مایی. آقای مایی. سرور و سالار مایی. دلبر و دلدار مایی. ما وقتی دل مان برای پدرمان تنگ می شود، نگاه می کنیم به چهره تو و آرام می گیریم. چه کسی گفته جسم تو ناقص است؟ چه کسی گفته اندک آبرویی داری؟ چه کسی گفته جان ناقابلی داری؟ دست راست تو خودش به تنهایی پرونده اعمال ات است. بوسیدن این دست، یعنی بوسه بر دستی که در دست خداست؛ که دست خدا بر سر ماست. خدا از این “جنگ روزگار” خبر داشت که تو را در “روزگار جنگ” نگه داشت. تو وقتی برای ما وصیت نامه امام را خواندی و از قول امام گفتی؛ “با دلی آرام و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم”، من فهمیدم که چرا دل روح الله آرام است. چون خمینی می دانست که جانشین اش علی است و تاریخ تکرار نمی شود. ما هم مثل امام، ای حضرت آقا! دل مان آرام است. چون تو امام مایی. ما ایستادگی های تو پای بیرق شهدا را از یاد نبره ایم. از گورباچف روسی، به جای خادم ملت، یلتسین ایرانی درست کرده بودند، اگر تو نبودی. اگر تو نبودی، رای ما را عده ای که ملاک حال فعلی شان است، قربانی کرده بودند. تو اگر نبودی، که اینها همه در ماجرای میکونوس کم آورده بودند. ما گاهی که جواب خفاش ها را نمی دهیم به حرمت شان ماه است.
آقا جان! بگذار فاش بگویم؛ خفاش ها می خواهند با حمله به ولایت فقیه خودشان را بالا ببرند. کور خوانده اند. ما جواب جوجه ها را نمی دهیم. طرف حساب ما جوخه هاست. ما با آمریکا و اسراییل طرفیم. جوجه ها خودشان خواهند مرد. دشمن خیال کرده ما با تحریم خسته می شویم. آقا جان! قطعه قطعه هم شویم باز با آخرین نفس های مان فریاد می زنیم؛ “لبیک یا خامنه ای”. ما تو را دوست نداریم. حاج صادق آهنگران قشنگ گفت؛ “نقل عشق است”. تو برای ما همان امامی، نه یک کلمه کم که چند کلمه زیاد، که امام لااقل با مدعیان خط امام درگیر نبود. رسالت تو سخت تر است. تو فقط امام ما نیستی. امید حزب الله لبنان هم به شماست. امید هر آزاده ای به شماست. که شما ای امام خوبی ها! ولی امر مسلمین جهانی. نه، هیچ کس به اندازه ماه، نزدیک تر به خورشید نیست. ما در دوران غیبت، احدی را بزرگ تر از شما نمی شناسیم. بزرگ ما، پیر جمع ما، شمع ما پروانه ها، ماه ما ستاره ها، بابای ما فرزندان شهدا، فرمانده ما بسیجی ها، شمایی. ما حب و بغض مان به افراد فقط با سلم و حرب شما تعیین می شود. اگر در روز قطب عالم امکان راه ما را نشان می دهد، در شباهنگام غیبت، قطب نما فقط شمایی چون که ماه هستی برای مان.
آقا جان! هر کسی یک جور بسیجی است. ما اما بسیجیان پر شر و شوری هستیم. دانیال های میدان شوش. ریش توپی ها. باتوم به دست ها. فلافل خورهای مسجد ارک. راستش را بخواهی، ما این بار منتظر نمی مانیم تا محرم گردد. امر کنی، جلو می اندازیم عاشورا را. لب تر کنی برایت شهید می شویم. ما بیت رهبری را خانه خود می دانیم. حسینیه جماران ما، حسینیه امام حمینی شماست. ما هم راستش را بخواهی افتخار می کنیم به زیلوهای ساده حسینیه شما. به آن صندلی ساده و صمیمی که می نشینی روی آن و برای ما سخن می گویی. به آن بالکن قشنگ حسینیه که وقتی باب آنجا باز می شود و ما چشم مان به جمال شما روشن می شود، می دانم که قطرات اشک ما را می بینی. آخر آقای من! هر کس به کسی نازد، ما هم به علی نازیم. ما از همین الان داریم دل دل محرم را می زنیم که باز هم آیا خدا ما را دعوت می کند به بیت رهبری؟ آیا می شود زودتر بیاییم و شما را از نزدیک ببینیم؟ خوش به حال مسئولین که راحت کنارت می نشینند. زیاد پدر شهید می شناسم که تنها آروزی شان فقط یک بار دیدن شما از نزدیک است و بوسیدن همان دستی که در دست خداست.
آقا جان! بهترین غذایی که ما نوش جان می کنیم، غذای بیت رهبری است و بهترین نوشیدنی ما هم که خودت می دانی، ساندیس نظامی است که تو رهبر آنی. دشمن غلط کرده بخواهد برای این مرز و بوم شاخ و شانه بکشد. تو پشتت به عباس گرم است. “اباالفضل علمدار، خامنه ای نگهدار”، مستجاب ترین دعای ماست. قمر بنی هاشم، روی ما را زمین نمی اندازد. آقا جان! ما عاشق شماییم؛ چه کنیم؟ در همین حسینیه امام خمینی وقتی که سخن ات تمام می شود و از صندلی بلند می شوی، زود می روی. مختصر دستی برای ما تکان می دهی و زود می روی. هیچ کس بعد از خورشید، تقوای شما را ندارد. هر کسی این همه فدایی داشت، ادعاها می کرد برای خودش اما شما خودت را غلام قنبر علی می دانی. این از کرامت شماست اما آقا جان! شما افتخار علی هستی در این زمانه. فرزند زهرا شمایی. مدح شما شاد کردن دل مادر است. به خدا مدح ماه لیاقت می خواهد. آنهایی که ماه را انکار می کنند، لیاقت شان همان تاریکی است. از سر شکم سیری کسی اسیر ولایت نمی شود.
پدرم در وصیت نامه اش قشنگ نوشت: “ما زخم خوردگان تیره ترین، سردترین، بلندترین شبهای جور بودیم. ما شلاق خوردگان یلدای ستم بودیم. اولین شعاع فجر را که دیدیم خیز گرفتیم. عاشقانه به سوی شفق دویدیم تا در چشمه خونین خورشید زخمهای استخوان گداز خویش را بشوییم که ثابت کنیم سرخی بالاترین رنگ است“. آقا جان! اولین شعاع فجر ما، شمایی. سرخی فقط با شماست که بالاترین رنگ است. آقا جان! خونی که در رگ ماست، هدیه به شماست. هدیه ای ناقابل از جسمی ناقص و آبرویی اندک که خود شما به ما داده ای. آقا جان! ما یک طیب الله انفاسکم شما را به دنیایی نمی دهیم. بی ولایت، جمهوری اسلامی معنایی ندارد. این انقلاب بی نام شما هم راستش در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست. ما این نظام را که برایش پدران مان از جان ناقابل خود گذشتند، فقط به شرط ولایت قبول داریم. رای ما، راه ما، جان ما، همه هستی ما تنها به عشق شما تقدیم این نظام می شود.
آقا جان! شما این روزها قاعدتا باید با مبلغین اعزامی به سراسر کشور سخن بگویی. این سنت نیکوی شما در آستانه ماه مبارک است. ما که دل مان برای صدای شما یک ذره شده. این نقل عشق است. ما اهل خطریم. بالای خاکریز جنگ نرم. اتفاقا بچه بسیجی در رکاب مالک خودش را برساند دم خیمه معاویه و علی به آنها بگوید برگرد، این شرف دارد که علی به عده ای بگوید؛ مرد نامرد. ما خوب است مرد خطر باشیم و شما به برخی از ما بگویی؛ “به احدی ظلم نکنید”. این شرف دارد که شما ای مولای ما! به خواص بی بصیرت، به یاران بی خاصیت، به همان ها که با امام در هواپیما بودند، با امام در ترکیه و نجف و پاریس بودند، با امام در پلکان اول هواپیما بودند، با امام در پلکان دوم هواپیما بودند، با امام در آسانسور فرودگاه مهرآباد بودند، با امام در پاویون بودند، با امام در گروه سرود خمینی ای امام بودند، با امام در بلیزر بودند، با امام داشتند بلیزر را اسکورت می کردند، با امام گم شدند، با امام پیدا شدند، با امام رفتند بهشت زهرا، با امام رفتند جماران اما بی امام رفتند و کاخ نشین شدند، با امام عکس داشتند اما بر عکس امام، شما را تنها گذاشتند، به ناطقان ساکت، به مالکان ملک و املاک، به این جدا شده های از افلاک، به این عالیجنابان جام زهر، به این طلحه های سیلی نخورده، به این زبیرهای رنج ندیده، بگویی؛ “این عمار”. ما آقا جان! عمار تو نیستیم. غلام ولایتیم. ما دربست نوکر نائب امام زمانیم که فقط شمایی. بی ماه نمی توان به زیارت خورشید رفت. خفاشانی که تو را انکار می کنند، نور جبین تو برای چشم های شان ضرر دارد. اینها با انکار شما دارند تمرین می کنند برای انکار خورشید. کم اند اما زبان شان دراز است. زیاد رسا نیستند اما زیاد رسانه دارند. زیاد حنجره ندارند اما زیاد فریاد می کشند تا بلکه ما صدای شما را نشنویم.
آقا جان! امام گفت: “آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند”، اینها هم هیچ غلطی نمی توانند بکنند. چون ما شما را داریم. شما برای ما خمینی دیگری اما با یک تفاوت بزرگ که ما اجازه نمی دهیم قصه پر غصه جام زهر باز هم تکرار شود. شما برای ما خمینی دیگری و برای ما مهم رنگ چشم امام نیست، برق نگاه امام است که همان نگاه ماه است و ماه هم شمایی.
آقا جان! دشمن خمینی کافر بود اما دشمن شما منافق است. الله اکبر می گوید ولی بی “ولی” و در مسجد ضرار. الله اکبر بی ولایت، بت پرستی است، تعبد نیست، نوعی خودپرستی است که اگر جز این بود خدا انبیا را از طرف خود مامور ابلاغ دین اش نمی کرد. آقا جان! اولی الامر بعد از معصوم، ولی فقیه است و مصداق کامل آن شمایی. اثبات ولایت شما در سوز سینه ماست. من می خواهم بدانم دشمن عشق ما به شما را هم می تواند تحریم کند؟ آمریکا وقتی کم می آورد باید برود سوت بزند.
عشق به ولایت یک کالای وارادتی است که از کربلا بدون گمرک وارد سینه ما می شود. آمریکا این کالا را پیدا کرد، برود این را هم تحریم کند. آقا جان! اگر دست خدا در دست شما نیست، من مانده ام که چرا ???? ماهواره جاسوسی دشمن حریف این ماهپاره علوی تبار ما که شما باشی، نمی شوند؟! آقا جان! دشمن اگر می تواند برود “کف العباس” را هم تحریم کند. آقا جان! ما روزه می گیریم به عشق شما. روزه بی ولایت کار مرتاض هاست که در هند بی شمارند اما اینجا غلط کردند بی شمارند که اینجا قوم 72 ملت نیست. دیار عشق به 72 شهید است که همه از یک کوچه اند؛ کوچه بنی هاشم. ما روزه می گیریم به عشق شما. نماز می خوانیم به عشق شما. شهید می شویم به عشق شما. شهید اولی ها، آری “شهید اولی ها” به جای “عند ربهم یرزقون”، “لیس لهم طعام الا من ضریع”، “لا یسمن و لا یغنی من جوع” اند، اما “شهید 300 هزارتایی ها” مثل شهید حسین غلام کبیری “وجوه یومئذ ناعمه”، “لسعیها راضیه”، “فی جنه عالیه”، “لا تسمع فیها لاغیه”، “فیها عین جاریه”، “فیها سرر مرفوعه”، “و اکواب موضوعه”، “و نمارق مصفوفه”، “و زرابی مبثوثه” اند.
آقا جان! ما قرآن را هم به عشق شما می خوانیم. ما اجازه نمی دهیم قرآن باز هم روی نیزه رود. قرآن ناطق، علی است و ولایت فقیه، اساسی ترین قانون اساسی ماست. ما مسجد ارک می رویم، به عشق شما. بهشت زهرا می رویم، به عشق شما. ساندیس نظام را نوش جان می کنیم، به عشق شما. نی ساندیس را در چشم دشمن فرو می کنیم، به عشق شما. 9 دی را “یوم الله” می کنیم، به عشق شما. راهپیمایی حکومتی می رویم، به عشق شما. با اتوبوس نظام به این راهپیمایی می رویم، به عشق شما. ما حتی اگر فقط برای خوردن غذای امام حسین به بیت رهبری برویم، شرف دارد در مصاحبه با بی بی سی، وطن فروشی کنیم.
آقا جان! اینهایی که دارند وطن فروشی می کنند، گاهی به شما که عرض می کنم تن فروشی هم می کنند و به نظام تهمت های ناجور می زنند. اینها می خواهند آقا جان! خودشان را دشمن نظام جا بزنند و شان جمهوری اسلامی را پایین بیاورند. ما به جیک جیک جوجه ها فقط می خندیم و در نبرد با سرجوخه ها منتظر امر شما می مانیم.
ما دشمنی بزرگ تر از لات داریم. محکم تر از عزی اما تا چون شما بزرگی، امام ماست، هر لاتی پیش ما شکلات است و عزی را به عزای مادرش می نشانیم. لات، آمریکاست که بت نیست، بت گری می کند و عزی، اسراییل است که مجسمه نیست، مجسمه سازی می کند. آقا جان! بتها قد کشیده اند. کار تبر ابراهیم نیست. با تبر ابراهیم فقط می توان بت شکست، بتگر و مجسمه ساز را باید با ذوالفقار علی ادب کرد. روح بابای من، خمینی بت شکن بود اما آقا جان! شما بتگر شکنی. شما هم روح منی. شما بارها شکسته ای کمر غرب را. ما یادمان نمی رود. راز کینه دیرینه آمریکا و اسراییل به شما به همین برمی گردد. آنها حق دارند از تو عصبانی باشند. این تنها فتوای شریح است که به دل یزیدیان امروز می نشیند. فتوای شما داغ بزرگی بر دل خصم نشانده. آنها باید هم از تو عصبانی باشند و ما منتظریم تا بعد از فتوای ولایت، فتوای جهادمان دهی، تا آمریکا و اسراییل از این عصبانیت بمیرند.
آقا جان! شما ماه مایی و احدی را یارای شمردن ستاره هایت نیست. پس ما بی شماریم و من معمولا نوشته هایم را با یک جمله آشنا خطاب به دشمن پایان می دهم که؛ ما سر آخر شما را ای خصم زبون! به عشق مولای مان خامنه ای به آروزی تان می رسانیم و لااقل شما را در یک جا یعنی در درکات دوزخ بی شمار می کنیم اما در اینجا راستش را بخواهید کور خوانده اید که پشت ماه ما به عباس بن علی گرم است و این یعنی اینکه با عرض معذرت؛ غلط کردید بی شمارید.
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]