قبل التحریر: فرض است دیگر؛ فرض کنیم مرا هم مثل شهرام امیری در عربستان بربایند. آنچه در زیر می خوانید بازتاب ربایش داداش حسین بچه بسیجی هاست؛
احمدی نژاد: نظر من درباره حجاب تغییری نکرده است.
جاسبی: مجلس برای وقف حسین قدیانی قول همکاری داده است.
روح الله حسینیان: حق التالیف نویسنده کتاب “نه ده” نزد مرکز اسناد محفوظ است.
حسین شریعتمداری: کیهان از قبل این حادثه را پیش بینی کرده بود.
صفار هرندی: حسین قدیانی در کنج زندان همان حسین قدیانی عرصه فوتبال است.
باهنر: به این موضوع در جلسه موتلفه رسیدگی می شود.
کواکبیان: برای آزادی داداش حسین باید لویی جرگه تشکیل داد.
حسین الهی قمشه ای: … بنابراین ختم می کنم به این شعر خانم امیلی دیکلسون که …
امیر قلعه نویی: علی، برو!
پرسه در مه: درباره این موضوع باید به نقطه ثقل ماجرا نظری از زاویه کانون اپتیمم داشت.
اون یکی لاریجانی: اسامی مفسدین اقتصادی به زودی اعلام می شود.
جوادشون: به زودی با حضور در ثبت احوال فامیلی ام را عوض می کنم!
بابای هپلی: کاش به جای شهرام امیری و حسین قدیانی، سعودی ها این هپلی ما را بدزدند!
علی مطهری: ربایش قدیانی اف (!) تقصیر حرف های احمدی نژاد در مناظره بود.
آذرخش: اول آیا؟
محسن رضایی: هر دو طرف ماجرا باید کوتاه بیایند.
قالیباف: مدیریت شهری در این باره نمره قبولی گرفته است.
شیخ بی سواد: به شما که عرض می کنم حسین قدیانی در عربستان قصد تعرض به شرطه ها را داشته.
مهندس: شرطه های خداجو نباید اسیر این صحنه آرایی خطرناک شوند.
ممد تمدن: ربودن حسین قدیانی اقدامی در چهار چوب قانون اساسی است.
هاشمی رفسنجانی: من در انتخابات بی طرف بودم.
رهنورد: چون شرطه ای که قدیانی را ربود داماد جده است پس اهالی ریاض به موسوی رای داده اند.
سید احمد: یه پیام بازرگانی برم؛ افراد آن لاین در زندان سعودی ها ?? نفر، ساعت: بوق سگ!
***
بسمه تعالی
با سلام خدمت نویسنده محترم کتاب “نه ده” و کاتب وب سایت “قطعه ??″ جناب آقای حسین قدیانی دامت برکاته
این جانبان طلحه و زبیر اخیرا ملتفت شدیم شما در اغلب نوشته های خود سران فتنه را با ما مقایسه نموده اید. تمام زندگی ما به جز چند ماه آخر که منتهی به جنگ جمل شد وقف اسلام بوده است. ما با پیامبر بودیم در شعب ابوطالب. با علی بودیم بعد از رحلت ابوطالب. در خیبر و بدر و احد در غزوات و در فتوحات و در شکست ها و در غم و شادی پیامبر ما همسنگر و بلکه سردار سپاه اسلام بودیم. ما برای اسلام آنقدر شمشیر زدیم که علی گفت: غم می زدودیم از چهره پیامبر. بارها نزدیک بود در جهاد با دشمن به شهادت برسیم. بعد از رحلت پیامبر ما لحظه ای علی را تنها نگذاشتیم. ما محرم درد علی و مرهم زخم اهل بیت بودیم. ما اگر قبل از جمل مرده بودیم الان جای مان طبقه هفتم بهشت بود. همه برای رها کردن علی سرمای سوزان کوفه و گرمای مهلک مکه را بهانه کردند اما ما هیچ چیز جلودار غیرت حیدری مان نبود. ما عاشق علی بودیم؛ آنقدر که حتی بعد از گمراهی ما و به هلاکت رسیدن مان بالای جنازه ما آمد و غصه خورد وقتی یاد آن همه دلاوری و ایثار ما افتاد. مومنین می گفتند ما از سایه علی به ابوتراب نزدیک تر بودیم. هیچ کس اندازه ما برای دفاع از علی و قبلش محمد ناسزا نشنید. ما از زن و زندگی و خانه خود گذشتیم برای اسلام. اولین نفراتی بودیم که به دین محمد گرویدیم. ما اسب ضد گلوله نداشتیم. الاغ ما به مختصر پهنی راضی بود و ما به لقمه ای نان خشک. ما ویلا نداشتیم. کاخ نداشتیم. والله علی تا ما را داشت و تا جمل نبود با چاه درد دل نمی کرد. بعد از ذوالفقار این شمشیر ما بود که مثل شیر می غرید. سابقه ما حتی از مالک و عمار و ابوذر بیشتر است. ما زودتر از سلمان، مسلمان شده بودیم. تقصیر سلمانی کوفه بود که به جای ریش، ریشه ما را زد. حیف! ما تنگه احد را پیامبر را به غنیمت نفروختیم. جایی از بدن ما سالم نماند از بس در رکاب اسلام جنگیدیم. هنوز بلال آزاد نشده بود که ما اذان می گفتیم. هنوز حسنین زاده نشده بودند که ما برای علی شده بودیم عین فرزند. علی چند یار دیگر مثل ما داشت هرگز سقیفه رخ نمی داد. ما بنی هاشم نبودیم اما در این کوچه جوانی مان رو به پیری نهاد. ما هنوز جوان بودیم که پیر شدیم در راه دفاع از پیامبر. منبر رسول خدا یک روز ما را نمی دید تنگ می شد دلش برای مان. هیچ کس اندازه ما در مسجد پیامبر نماز نخوانده است. علی در میان یاران هیچ کس را اندازه ما دوست نداشت. پرونده ما الان پیش خداست؛ جز لکه ننگ جمل، جز این نمره سیاه، روشن ترین کارنامه از آن ماست. ما روسیاهیم پیش علی اما روزی ابوتراب تا ما را داشت غم نداشت. ما امین نخلستان های کوفه بودیم و تا خوب بودیم هیچ خاری در چشم علی و هیچ استخوانی در گلویش فرو نرفت. ما آنقدر موثر بودیم در دفاع از علی که تا بریدیم، ورق برگشت و علی تنها شد. ما اغلب با زبان روزه جنگ می کردیم و در حین نماز، مجاهده. اسلام اگر شمشیر ما را نداشت، اگر ما را نداشت؛ همان اتفاقی که برای علی افتاد برای پیامبر می افتاد. اگر ما نبودیم حق خلافت پیامبر را هم سلب کرده بودند. خدا ما را لعنت کند که آخر عمری، عمری مبارزه و جهاد را خراب کردیم. جمل نبود والله ما مایه جمال اسلام بودیم. جمل را نادیده بگیریم، درخشان ترین کارنامه اولاد آدم از آن ماست. کاش زودتر مرده بودیم. کاش علی را تنها نمی گذاشتیم. کاش خون نمی کردیم دل علی را. ما دم پیری و لب گور معرکه گرفتیم. گیرم که علی سهم بیشتری به ما می داد، مگر ما چند روز دیگر می خواستیم زندگی کنیم؟ ما آنقدر در رکاب علی شمشیر زدیم که هیچ کس باورش نمی شد که ما چپ کرده باشیم. همه خیال می کردند دارند خواب می بینند. کاش واقعا جمل خواب بود. آنقدر خوشحال شدند دشمنان وقتی که دیدند ما علی را تنها گذاشتیم. خدا لعنت کند ما را که دشمن شاد شدیم. دشمن هم باور نمی کرد چپ کردن ما را. همیشه عمرمان ما و علی در یک سپاه بودیم. احدی فکر نمی کرد روزی طلحه و زبیر یک سوی جنگ باشند و علی سوی دیگر نبرد. هیچ کس فکرش را نمی کرد. هیچ کس. ما روزی برای خودمان کسی بودیم. همیشه که ناکثین نبودیم. می دانم ملاک حال فعلی ماست اما اگر ملاک گذشته آدم ها باشد جای ما بالاترین جایگاه بهشت است.
خلاصه آقای قدیانی! با ما به از این باش که با خلق جهانی. مهندس اندازه یک روز ما برای اسلام زحمت نکشیده. صورت ما سرخ از سیلی های مکرر کفار و مشرکین است. ممد تمدن برای اسلام کدام سیلی را خورده؟ شما به چه حقی شیخ را با ما قیاس کرده ای؟ ننه جون ما یک روز ما را ندید از بس که عمرمان در جنگ و جهاد گذشت. ما عربی را از فولیم (!) کجا این همه، وقت خواندن یک جمله اینقدر سوتی داده ایم؟ ما کجا از شهرام جزایری پول گرفته ایم و بعد این کار را به تعریف پیامبر از خودمان نسبت داده ایم؟ آیا ما هم مثل بعضی ها آقازاده لندن نشین داشتیم؟ ما کل زندگی مان عبور از بحران بود. سران فتنه اگر بودند در همان شعب ابوطالب راه شان را از اسلام جدا می کردند. ما کجا به انتخاب علی در غدیر تهمت تقلب زدیم؟ قیام ما علیه سقیفه اشراف بود. ما از صورت پیامبر غم را پاک می کردیم. سران فتنه کدام غم را از چهره پیامبر زدوده اند؟ ما کل زندگی مان شلاق خوردن برای اسلام بود. ممد تمدن برای دین خدا کدام شلاق را خورده است؟
جناب نویسنده برتر سال هشتاد و اشک! آن دنیا باید جواب ما را بدهی. ما جلوی تو را خواهیم گرفت. تو به چه حقی ما یعنی طلحه الخیر و زبیر سیف الاسلام را با سران فتنه قیاس کرده ای؟
دیدار به قیامت. والسلام. ارادت مندان شما؛ طلحه و زبیر.
و اما پاسخ من به نامه طلحه و زبیر
با سلام خدمت دو مجاهدی که عمرشان به جهاد گذشت اما به باد دادند همه آن یادگاری ها را.
جناب طلحه و جناب زبیر! حق با شماست. من باید سران فتنه را با پسر خاله عمه ناتنی اشعث مقایسه می کردم. شما چه آن زمان که خوب بودید با زمان خوبی سران فتنه قابل قیاس نیستید و چه آن دوران کوتاه که بد شدید باز هم قیاس تان با حال فعلی سران فتنه از اساس اشتباه است. شما روزی خیلی خوب بودید و دگر روز خیلی بد شدید و شدید “ناکثین”. سران فتنه اما روزگاری کس بودند و حالا ناکس شده اند. شما با علی یا بر علی بودن تان مهم بود ولی سران فتنه با سید علی یا بر سید علی بودن شان اصلا مهم نیست. چون آنجا کوفه بود اما اینجا کوفه نیست و ماه تا ما ستاره ها را دارد برایش عشوه و کرشمه شب تاب ها فرقی ندارد. ما اینجا با سید علی هستیم تا آخر خط. ایستگاه رهایی ما آخرین قطره خون ماست. ما قبول داریم که هرگز سابقه شما را نداریم اما هر کس می خواهد عاقبت ما را بداند داستان علقمه را بخواند. ما بر عکس شما و بر خلاف سران فتنه، وقتی برای بار اول نگاه به خانه خدا می کنیم فقط یک آرزو می کنیم؛ تعجیل در فرج خورشید و طول عمر ماه. شرطه ها بدانند مهمترین شرط قبول حج ما ولایت پذیری است. ما حتی در خانه خدا هم دل مان برای خامنه ای تنگ می شود. لازم باشد ما هم راه حج را به سوی کربلا کج می کنیم. ما در مکه هم به فکر فکه و بازی دراز هستیم. حج ما هم حکومتی است اما نه حکومت خاندان آل سقوط. ما خانه خدا را دوست داریم اما خدای خانه را بیشتر. خدای خانه به ما گفته است: اطاعت کنید از الله و رسول الله و اولی الامر منکم. ولی امر ما خامنه ای است.
آقایان طلحه و زبیر! ما علی را با ذوالفقارش با عدالتش می خواهیم. ما مثل مالکیم. الگوی ما مالک است. ما در دو قدمی خیمه معاویه هم چشم به فرمان علی داریم. برای ما کاری ندارد که با سران فتنه همان کاری را کنیم که شما با منافقین صدر اسلام کردید اما نگاه ما به دو لب مبارک حضرت ماه است. خامنه ای اگر به ما بگوید برگرد بر خواهیم گشت اما این انتقاد ماه از ستاره ها نیست؛ ولایت پذیری پروانه ها را نشان می دهد. هیچ شمعی از هیچ پروانه ای انتقاد نمی کند. “آقا” نگفت وحدت با خفاش ها. اعتراض را قبل از ما ماه کرده بود با بیانیه ? ماده ای. آقا مخالف تجمع ما دانشجویان نیست. آقا دانشجوی بیدار و سیاسی و حاضر در صحنه حتی جلوی صحن بهارستان را دوست دارد. خواص بی بصیرت و سران فتنه لطفا نشانی غلط ندهند. خامنه ای فقط ماه ما ستاره هاست و شمع ما پروانه ها. ماه لذت می برد از حضور در صحنه ستاره ها حتی در آسمان ندانم کاری خودی ها اما وقتی می گوید برگرد، یعنی که دلش هوای ما را کرده و قلب نازنینش برای ما ستاره ها تنگ شده است. گلی را دیده اید که از عطر خودش انتقاد کند؟ و ماهی را که از ستاره هایش؟ و شمعی را که از پروانه هایش؟ ما عطر خوش بوی گلی محمدی هستیم به نام خامنه ای که از نسل رسول سرمد است. ما بوی بابای مان را می دهیم. خامنه ای بابای ماست و عباس نگهدار اوست. القصه؛ بسوزد اگر بال ما پروانه ها، با افتخار می گوییم که آتش شمع به جان ما افتاده. حرارت شمع هر کسی را نمی گیرد. ما در شعاع نور ماهیم و خنده مان می گیرد وقتی عده ای زغال فروش می خواهند بین ما و خامنه ای جدایی بیاندازند! اشعه X به این پررویی ندیده بودم!
عالیجنابان! مختصر کنم سخن و به شما و اسلاف تان و اخلاف تان یک کلام می گویم؛ سابقه همه تان محترم اما اگر حمل بر بی ادبی نکنید به شما می گویم؛ غلط کردید بیشمارید!
والسلام. داداش حسین بچه بسیجی ها
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]