سفارش تبلیغ
صبا ویژن







امروز مهمان دوستان بسیجی ام در تالار ابن سینای دانشگاه تهران بودم و صحبتهای شان درباره مسائل روز را در تریبون آزاد شنیدم و همچنین نوشته هایم در کتاب “نه ده” توسط ایشان نقد شد. متن مطولی که در زیر می خوانید برای این دوستان خواندم. این متن فردا در روزنامه وطن امروز تیتر یک خواهد شد. گفتنی است دوستان، وسط خواندن این متن، برای تازه شدن گلویم که ظاهرا آب معدنی کفاف نمی داد، یک ساندیس هم آوردند و چه چسبید! تکبیر این بچه بسیجیها و تشویق شان را با دنیایی عوض نمی کنم. اول خبر “برنا” و خبرنامه دانشجویان ایران در همین باره را بخوانید، بعد گفت و گویم با هفته نامه صبح صادق را و سپس دل نوشته ام را. این نوشته را که بسیار دوستش می دارم تقدیم می کنم به روح پرفتوح یک شهید، بابای امین عارفی. به امید سلامتی کامل امین. دوستی  که هنوز ندیدمش.

***

خبرنامه دانشجویان: حسین قدیانی از ? ماه دفاع مقدس گفت

به گزارش خبرنگار سرویس دانشگاه برنا، حسین قدیانی نویسنده وبلاگ قطعه ?? عصر امروز، در نشست هشت ماه دفاع مقدس که در دانشگاه تهران برگزار شد، گفت: بسیجی این زمان اگر به رسالت خود واقف باشد از همت و باکری هم بسیجی تر است چون هم رسالت آن ها را به دوش گرفته و هم به زمان ظهور نزدیک تر شده است. وی ادامه داد: ظاهراً چون حضور دو، سه میلیونی مردم را در صحنه زیاد دیده ایم به روزهایی در تراز ? دی عادت کرده ایم. سه روز بعد از ? دی فردی از منچستر برای من کامنت گذاشت و گفت: “ایرانی ساکن انگلیسم و سه بار قسم خورد که اگر انگلیس می توانست چیزی شبیه ? دی را بیافریند تمام دنیا را سه روزه فتح می کرد” و یکی از دلایلی که مطلب «من مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است» را نوشتم همین نظر بوده است. قدیانی تصریح کرد: متاسفانه در عرصه عمل ما حماسه می آفرینیم ولی در عرصه خبر مجبوریم در زمین دشمن بازی کنیم؛ عده ای می گفتند باید نشان دهیم که راهپیمایی ? دی حکومتی نبوده، من می گویم این استدلال غلط است؛ اگر ما حکومت را قبول داریم با افتخار به راهپیمایی حکومتی هم می رویم. وی به شکایت دو تن از سران فتنه از روزنامه وطن امروز اشاره کرد و گفت: روزنامه وطن امروز به دلیل شکایت دو تن از سران فتنه دادگاهی می شود که بخشی از اتهامات هم به دلیل نوشته های من است؛ آقایان دستگاه قضایی برای آنکه ثابت کنند عادل هستند این طور مواقع می گویند شما در دادگاه حاضر شوید تا از تریبون دادگاه هم استفاده کنید؛ اگر حرف شما حق باشد این دادگاه هم به نفع شما رای خواهد داد. قدیانی از این نگاه انتقاد کرد و گفت: متاسفانه صورت مسئله عوض شده است. این آقایان که امروز از ما شکایت می کنند خود در مظان اتهام هستند و مسئله اصلی و جرم بزرگ در این میان فراموش شده است. نویسنده وبلاگ قطعه ?? در بخش دیگری از سخنان کوتاهش گفت: فریب کسانی که پشت رهبری نماز می خوانند را نخورید؛ سه الی چهار ماه قبل از جنگ جمل هم طلحه و زبیر پشت سر امام علی نماز می خواندند و شاید التماس دعا هم می گفتند. نمی شود پشت سر رهبری نماز خواند و بعد هم در پستو طرح توطئه ریخت. وی تصریح کرد: در این مدت از هریک از سران فتنه که انتقاد می کردیم یک نفر می گفت: “من با امام در نجف بودم”، دیگری می گفت: “من در هواپیما با امام بودم”، فرد سوم می گفت: “من در گروه سرود خمینی ای امام بودم”، آن یکی می گفت: “من روی پله برقی پشت سر امام بودم” و خلاصه، به هر خاری که نازکتر از گل می گفتیم فرو می رفت در چشم خودمان.

***

حسین قدیانی در مصاحبه با صبح صادق: کتاب “نه ده” روی مخ دشمن است!

وبلاگ “قول سدید”، احسان آیتی: حسین قدیانی سی سال از عمرش می گذرد. این جوان سی ساله سی سال بعد از انقلاب خمینی قلم به دست گرفته است و در برابر سیاسیونی که بعد از سی سال رنگ عوض کرده اند به دفاع از نظام و رهبر می کوشد. رویشی در برابر ریزشها! با انکه طولانی می نویسد ولی آن قدر خوب می نویسد که تا شروع می کنی به خواندن تا آخرش را نه اینکه میخوانی ، نوشته تو را می برد که بخوانی! کتاب نه ده را در حالی منتشر کرد که نوشته های کتاب را بسیاری قبل از جاپ خوانده بودند اما این امر سبب نشد کتابش تکراری به نظر بیاید و در یک ماه به چاپ هفتم رسید! او معتقد است سر این همه توجه به نوشته های او اول عنایت پدر شهیدش اکبر قدیانی و بعد دعای بچه بسیجی ها و مادران شهداست. البته به اضافه حماقت دشمن! حسین در وبلاگش که قطعه ?? نام دارد هم مخاطبان فراوانی دارد و در همین دوم خردادی که گذشت بیش از ?? هزار نفر از وبلاگش دیدن کردند. در سربرگ وبلاگش این جمله هک شده “اینجا قطعه ای از بهشت است؛ نه با قلم که با خون باید نوشت”. وبلاگی که در هشت ماه دفاع مقدس نه تنها مدافع حریم ولایت بود که بر دشمن و فتنه گران هجوم می برد. محمد حسین صفار هرندی در مقدمه ای که برای کتاب نه ده نوشته است آورده: ” ادبیات غیرت، این روزها مدیون جوانی است که به کلمات، جان و معنایی تازه بخشید” و در آخر عنوان کرد ه است: “این سطرها را به مثابه شکر به درگاه حضرت حق به خاطر «تولد یک پروانه» و به نیابت از خیل عظیم خوانندگان و دوستداران قلم فرزند خوب ملت نوشتم تا شاهدی باشد بر صدق این ادعا که «شاگرد از استاد سر آمده است!” اما خود حسین می گوید: صفار هرندی نه استاد روزنامه نگاری ام که معلم عمرم است! قدیانی در هنگام گفتگو با ما نوشته ای در دست چاپ داشت با این عنوان “خامنه ای که شد رهبر بیمه شد خون بابا اکبر” .

*شما قبلا هم نویسندگی می کردید. چه اتفاقی افتاد که از نه دی به بعد قلم شما جلوه بیشتری پیدا کرد؟

- حجم هجمه ای که به اصل نظام شد ضرورت کار مضاعف و همت مضاعف می طلبید گرچه آن سال، سال اصلاح الگوی مصرف بود اما من احساس کردم قلمم باید بیشتر پا به رکاب انقلاب باشد.

*قبول دارید سبک جدیدی را وارد عرصه نویسندگی مطبوعات کردید که در آن با زبان خاصی علاوه بر تحلیل به انتقاد هم می پردازید.

- نوشته های من ممکن است چهار خطش طنز باشد چهار خطش جدی باشد چهار خطش دلی باشد چهار خطش هم چرت و پرت باشد. قصدی برای این نداشتم که شیوه خاصی را حتما در نظر بگیرم یا یک سبک جدید در نوشته هایم ارائه بدهم ولی فکر می کردم صحبت کردن با زبان دل با زبان درد دل بیشتر اثر دارد تا اینکه ما بخواهیم فقط مسائل را تحلیل کنیم. مثلا اتفاقی از جنس ? دی یک اتفاق دلی بود؛ مردم با دلشان آمدند پای نظم وایستادند. من هم سعی کردم زبان همان دل مردم و دل سوخته مردم باشم و سینه پر سکینه اما پر دردشان. بیش از اینکه چنین ادعایی داشته باشم دوست دارم در مورد کیفیت کتاب بحث بشود تا اینکه مثلا از نظر ادبی چه سبکی است. قبل تر از من کسانی بودند که سبکهای دیگری را آوردند. بعد من هم سبکهای بهتر می آورند. این سبکها می آید و می رود، آن چه که می ماند و من به آن افتخار می کنم چیز دیگری است که این خیلی کمتر دیده می شود. در این کتاب اتفاقی که افتاد این بود که در عرصه جنگ روانی دشمن گاهی از ما سوال می کند یا شبهه ای را مطرح می کند و ما متاسفانه به این سوال جواب می دهیم و در همان زمینی که بازی می کنیم که دشمن دوست دارد مثل همین بحث ساندیس یا مثل همین بحثی که مدتها به ما می گفتند راهپیمایی های شما همه حکومتی است، شما را با اتوبوس می آورند واز این حرفها. من در این کتاب و این مجموعه، یک زمین دیگری را برای بازی با دشمن طراحی کردم. الحمد لله به جای اینکه کارم منفعلانه باشد یا واکنشی باشد سبک دیگری را در تحلیل به وجود آوردم و آن این بود که من حرف زدم دشمن جوابم را داد. من حرف زدم دشمن به من فحش داد. من حرف زدم مخالفان نقد کردند. من نترسیدم از این که بگویم «من مستاجر نیستم خانه ام بیت رهبری است». نترسیدم بگویم آری، در ? دی به ما ساندیس دادند. ما ساندیس را خوردیم و نی اش رو فرو کردیم در چشم دشمن. اصلا نترسیدم بگویم راهپیمایی مان حکومتی است و فکر می کنم یک بخشی از دلایل استقبال خوب مردم از این نوشته ها فارغ از اینکه با نوع نوشته من مخالف یا موافق باشند این بود که صادقانه آن چیزی را که فکر می کردم خوب است بیان کردم و اسیر جنگ روانی دشمن نشدم. دشمن گاهی در جنگ نرم از ما سوال می کند ولی نمی خواهد جواب بشنود. سوال می کند بیاید روی مخ ما. کتاب “نه ده” دقیقا دارد روی مخ دشمن راه می رود.

*تعبیری داشتید به این مضمون که کتاب نه ده تیری بر چشمان سران فتنه است. با چه دلیلی این ادعا را مطرح می کنید؟

- من معتقدم کتاب نه ده یک تیر مستقیم بر چشم سران فتنه است.  وقتی بازتابهای نوشته هایم را می بینم احساس می کنم به آن جایی خورده است که باید بخورد و کسانی باید عصبانی می شدند که من دوست داشتم همانها عصبانی بشوند. به خصوص دشمنان اصلی مان حتی کسانی غیر از سران فتنه از نوشته های من عصبانی شدند. مهمترین سایتهای ضد انقلابی و رسانه های دشمن از “نه ده” عصبانی شدند. الحمد لله کتاب، برد خوبی پیدا کرده بود و خوشحالم از این که همان کسانی خوشحال شدند که باید خوشحال می شدند و همان کسانی ناراحت شدند که باید ناراحت می شدند. این ناراحتها، به نظر من در دردجه اول رسانه هایی هستند که مستقیما از طرف امریکا و اسراییل حمایت و هدایت می شوند

*بازتاب کتابتان در دانشگاه و میان دانشجویان چطور بوده است؟

- قبل از اینکه کتاب در بیاید همه این کتاب را به گونه ای خوانده بودند. بعضا جزوه کرده بودند و یا زده بودند در تابلوی اعلانات دانشگاهها. آن طور که به من خبر می دادند و در برخی دانشگاهها خودم حضور داشتم قبل از اینکه کتاب چاپ شود مطالب من را از سایت روزنامه یا از وبلاگ قطعه ?? پرینت می گرفتند و استفاده می کردند. الان هم با در آمدن این کتاب تقریبا هر روز به دانشگاههای سراسر کشور می روم و می بینم استقبال خوبی از کتاب شده است. البته غافل نیستم که به همان میزانی که این کتاب طرفدار دارد مخالف و دشمن دارد. شاید بعضی از دوستان دانشجوی من با بخشی از ادبیات کتاب یا با کلیت آن مشکل داشته باشند که قابل بحث و بررسی و نقد است و باب شنیدن نقطه نظر افراد مخالف هم برای من بازاست. این کتاب را عاری از اشتباه نمی دانم؛ به هرحال قلم من شاید دچار اشتباهاتی شده باشد. صد در صد نمی گویم این کتاب از ابتدا تا انتها حرف حق بوده اما دوست دارم که در آخرت اگر قرار است یک چیز داشته باشم همین کتاب “نه ده” باشد.

*آقای قدیانی در جایی از کتاب گفته بودید خامنه ای، خمینی دیگر نیست. چرا؟

- من از این جمله “خامنه ای خمینی دیگر است” خوشم نمی آید. البته خودم هم به ناچار زیاد استفاده می کنم. معتقدم که کلمه «دیگر» زیادی است. یعنی آقا واقعا همان روح پدری حضرت امام را دارند. همان احساسی که ما نسبت به امام داشتیم -البته خب به تناسب سن به آن معنا درک نکردیم- به آقا هم داریم. برای ما خامنه ای همان خمینی است. یک وقتهایی هم خدا با آدم حرف می زند. این جمله را از کتابم بردارید: “خ” و “م” و “ی” و “ن” و “ی” در خمینی و خامنه ای مشترک است و …

*حرف آخر.

- قصد دارم دل نوشته های این چند وقت اخیر رادر چاپ بعدی کتاب اضافه کنم.

***

سران فتنه چرا از تاریخ می ترسند؟

هنوز نوح زنده بود که پسر نوح با بدان بنشست. هنوز روح خدا زنده بود که نوه اش اخراج شد از کشتی انقلاب. هنوز میلیونها سال از آفرینش نگذشته بود که ابلیس خدا را دیکتاتور خواند. هنوز امام زنده بود که هاشمی و موسوی و رضایی به او جام زهر دادند. هنوز آدم زنده بود که قابیل سر هابیل را برید.  هنوز علی زنده بود که بر صورت زهرا سیلی زدند. هنوز حسن زنده بود که در خانه اش جگر سبط نبی را آتش زدند. هنوز حسین زنده بود که مدعیان خط پیامبر حکم به ارتدادش دادند.  هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که فتنه کردند علیه خلف صالحش. نه، از ارتحال امام ?? سال نگذشته، ?? سال گذشته. ظاهرا به شما زیادی خوش گذشته. شما در محاسبه سالهای بعد از رحلت امام، سال هزار و سیصد و هشتاد و اشک را چرا حساب نکردید؟  مگر چند روز از شهادت شهید حسین غلام کبیری گذشته که شما از این یک سال صرف نظر کرده اید؟ البته حق دارید؛ کارنامه تان در این سال، سیاه است. هنوز ?? سال از شهادت بابا اکبر نگذشته که شما لشکر کشیدید علیه انقلابی که محصول خون ??? هزار شهید است. هنوز هزار و  سیصد و اندی سال از کربلای ?? نگذشته که موسوی مردان خداجو خواند آتش زنندگان خیمه عباس را. هنوز محمد زنده بود که دچار شعب ابوطالب شد. هنوز از ظهور اسلام مگر چند سال گذشته که عده ای نوشتند آزادی یعنی راهپیمایی علیه خدا. هنوز از غیبت مهدی مگر چند سال گذشته که منکر شدند امام زمان را همانهایی که با سران فتنه نرد عشق می بازند. هنوز از حادثه تلخ کوچه بنی هاشم مگر چند سال گذشته که دعوت کردند از منافقین برای آشوب در خیابان انقلاب. هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که سید حسن فقط برای ما نصر الله است. ما سید حسن دیگری به جا نمی آوریم. ما سید حسنی که هم پیاله اوباش سیاسی و اراذل فرهنگی است به جا نمی آوریم. هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که سید حسن دیگر بوی خمینی نمی دهد، بوی سران فتنه می دهد. هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که علیه اصل ولایت فقیه شعار دادند و موسسه تنظیم خواب بود. هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که عکس امام را پاره کردند و سید حسن خواب بود. هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته است که آنهایی که با امام عکس داشتند، بر عکس امام قدم گذاشتند. هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که میزان از نظر عده ای شد رای مرفهین بی درد. هنوز مگر چند سال از وصیت حاج احمد به سید حسن مبنی بر پیروی از ولایت گذشته است؟ پیروی از ولایت معنایش پشت سر آقا نماز خواندن و فردایش با سران فتنه هم آواز شدن نیست. این پیروی از ولایت نیست. یکی به نعل و یکی به میخ زدن است. دورویی است. نفاق است. هنوز مگر چند سال از فوت مرحوم حاج احمد گذشته است که شما به جای تبعیت محض از ولایت، پیغام و پسغام فرستادید که عبای رهبری باید برگردد نه به جماران بلکه به موسسه تنظیم؟ هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که اشتباه گرفته اید اداره مملکت را با بچه بازی. هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که حلقوم تان را به جای صدای امام فروختید به صدای آمریکا. هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که آمریکا و اسرائیل دارد از شما تعریف می کند. هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که شما دست خط امام را به دستورات جین شارپ فروختید. هنوز  از شهادت بسیجیان کربلای ? مگر چند سال گذشته که علیه بسیج شعار توپ و تانک سر دادید؟

ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • بچه ها! اسیر حاشیه ها نشوید
    متن حادثه حماسی روز جمعه چیزی جز پیوند دوباره و هزار باره ستاره ها و ماه نبود. مابقی همه حاشیه است. پرداختن به این حواشی اگر چه شاید لازم باشد اما نباید متن ماجرا را تحت الشعاع قرار دهد. به عنوان یک برادر کوچک از همه دوستان عاجزانه خواهش می کنم به متن واقعه هم بپردازید. سخنان “آقا” و جناب رئیس جمهور محترم و حضور خیل انبوه پروانه های دور شمع ولایت را باید بسی بیشتر از حواشی ریز و درشت نماز جمعه تاریخی پوشش دهید. متن تاریخی ترین نماز جمعه انقلاب اسلامی بسیار باشکوهتر از حواشی آن است. پرداختن زیاد از حد به حاشیه ها یعنی بازی در زمین سران فتنه. ایشان می خواهند آنقدر به این حاشیه ها دامن زده شود که اصل تجلی نور در پیوند ستاره ها و ماه و پروانه ها و شمع نادیده گرفته شود و حق این عاشقی آنطور که شایسته آن است، ادا نشود. پس حاشیه ها را درست بنویسید و مختصر و مفید اما متن را کامل بنویسید و با آب و تاب. نگذارید بچه ها، اصل قصه، فدای غصه فرع شود. باور کنید اگر دشمنان ما مثلا در آمریکا می توانستند یک هزارم همچین جمعیتی را برای حاکمیت خود به میدان بیاورند، سالها پزش را می دادند. آیا بهتر نیست در کنار حاشیه نگاری، پز بدهیم به این ملت، به این ولایت؟ با یادآوری این افتخار، بگذارید دشمن در زمین ما بازی کند و عمل از جانب ما باشد و عکس العمل از طرف دشمن. حماسه را در میدان عمل، ما رقم زدیم؛ در عرصه رسانه هم ما باید حماسه نویسی کنیم، نه حادثه نگاری. حوادث نباید بر اصل حماسه چربش پیدا کند که اگر اینچنین شود باخت ما در فضای خبر، بعد از ظفر شیرین ما در میدان خطر خواهد بود.
    ***

    سر سران برای چه پایین بود؟
    جرقه این متن کوتاه بعد از استماع سخنان دکتر عباسی در همایش “ولی نعمتان” در ذهنم زده شد.
    وقتی دیشب خطبه های نماز جمعه “آقا” را از سیما نگاه می کردم، نکته عجیبی توجه مرا به خود جلب کرد. اغلب خواص سرشان پایین بود اما مردم یعنی همانهایی که عوام شان می خوانیم، نه فقط سرشان بالا بود که عمدتا دستشان را به علامت پیروزی نشان دوربین می دادند و یا تصاویری از امام خمینی و امام خامنه ای را بالا می بردند.
    بعد که بیشتر دقت کردم هم به خواص و هم به توده ملت حق دادم که اولی اینچنین سرافکنده باشد و دومی ایچنین سرافراز. هاشمی به خاطر نامه سرگشاده رویش نمی شد سرش را بالا بگیرد. بغل دست او سید حسن به خاطر همنشینی با سران فتنه دقیقا همین وضع را داشت. ناطق سرش پایین بود، چون در این ? ماه رفته بود در لاک سکوت. لاریجانی اما سرافکنده بود از پرسه زدن در مه. یکی دیگر سر به زیر داشت، لابد به خاطر عدم اجرای عدالت در مورد سران فتنه. محسن رضایی سرش را پایین گرفته بود، حکما به خاطر ماله کشیدن روی جرایم سران فتنه و باز هم تعارف جام زهر به یک ولی فقیه دیگر. تک و توک بودند خواصی که سرشان پایین بود و از فرط شرمندگی نمی توانستند سر خود را بالا بگیرند. البته در صفوف سران نظام بودند افرادی که سرشان بالا بود و روی شان سفید. نیازی به نام بردن نیست. مردم خود همه چیز را به خوبی دیدند. مردم دیدند شرمندگی خواص را و نیز سربلندی خود را و دیدند که آقا هم مثل خودشان سر مبارک را بالا گرفته بود.
    ***

    آری، هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته …
    این متن را که امروز در همایش یک روزه “ولی نعمتان” خواندم، فردا در روزنامه وطن امروز هم کار خواهد شد. قبول دارم که تعدادی از جملات و مفاهیم به ویژه برای مخاطبین ثابت این وب سایت، تکراری است اما وقتی متنی را برای خواندن میان دوستان می نویسم، این احتمال را می دهم که شماری از مخاطبین، ارتباطی با فضای اینترنت و سایت “قطعه ??″ نداشته باشند.
    شما هم بیکار هستید ها. دلتان خوش است؛ ولی نعمتان. ولی نعمتان. ولی نعمتان. ولی نعمتان کیلویی چند است؟ عشق است زندگی ما “آقازاده” ها. عقل اگر داشتید به جای ورامین مراسم می گرفتید در نیاوران. گذشت دوره اسلام پابرهنگان. الان دوره اسلام کفش قرمز پاشنه بلند است. الان دوره اسلام تنگه احد نیست. دوره اسلام تونل توحید است. اصلا ولی نعمتان کجا بودند وقتی امام در به ثمر رساندن انقلاب داشت به پدر من کمک می کرد؟ در نجف ما با امام بودیم. در ترکیه ما با امام بودیم. در پاریس ما با امام بودیم. در هواپیما ما با امام بودیم. در پله اول طیاره ما با امام عکس داشتیم. ولی نعمتان کجا بودند؟ ولی نعمتان یقه لباسشان چرک است؛ چهره اسلام را مخدوش می کند. در پله دوم طیاره ما با امام بودیم. آن کمک خلبانی که دست امام را گرفته بود فامیل ما بود. در پله برقی پاویون فرودگاه ما با امام بودیم. در بلیزر ما با امام بودیم. در هلی کوپتر ما با امام بودیم. آن بلندگویی که امام در ?? بهمن سخنرانی کرد؛ از پول ما بود. آن صندلی که امام بر آن نشسته بود؛ ما خریده بودیم. ما همسایه امام بودیم. حالا طلبه سیرجانی برای شیخ رفسنجانی شاخ شده. دور کره مریخ هم پیاده راهپیمایی کند ما هیچ وقت مشتری قوه قضاییه نمی شویم. از بس ریاست قوه قضاییه آدم مهربانی است. دایی من هم آدم خوبی است. مرعشی من سلام دارد خدمت تان.
    اصلا ببینم؛ وقتی پدر من با امام عکس می انداخت، یعنی ببخشید امام با پدر من عکس می انداخت، ولی نعمتان کجا بودند؟ پدر من اوناهاش. ردیف جلو. جلوی جلو. نشسته از چپ و راست، بغل امام. ولی نعمتان کجای عکس هستند؟ اصلا ولی نعمتان کی باشند؟ ولی نعمت این انقلاب خاندان ماست. ولی نعمتان سیاهی لشکر بودند. ??? هزار شهید سیاهی لشکر بودند. چه کسی انقلاب کرد؟ پدر من. محرم راز پدر من چه کسی بود؟ مادر من. چه کسی از بحران عبور کرد؛ پدر و مادر من. انقلاب با پول چه کسی به پیروزی رسید؟ عموی من. رئیس صدا و سیما چه کسی بود؟ اون یکی عموی من. جنگ با پول چه کسی اداره شد؟ باغ پسته عمه من. چه کسی پول سازندگی را داد؟ خاله من. مدیر مترو کیست؟ برادر بزرگ من. مدیر فلان شرکت کیست؟ برادر کوچک من. عضو هیات مدیره آن یکی شرکت کیست؟ برادر یکی مانده به آخر من.
    نه، ملاک، حال فعلی افراد نیست؛ ملاک حال فعلی ملک و املاک ماست. البته این ملک و املاک به نام ما نیست. هر کسی چیزی پیدا کرد، بیاورد من خودم به نامش می کنم. من مالکم اما نه مالک اشتر علی. من مالک اُشتر ضد گلوله ام. توپ تانک فشفشه نمی تواند تکان بدهد زندگی ما را. ما خودمان را بستیم. تا خرخره خوردیم. البته به نام نزدیم. ما کلا به نام نمی زنیم که پس فردا بهانه بدهیم دست کسی. ما زرنگیم. ما خودمان ذغال فروشیم. ولی نعمت ما هستیم. سختی انقلاب را خاندان ما تحمل کرد. مادر شهیدان جنیدی که در همین پیشوا زندگی می کند، سرش گرم کفن و دفن چهار بچه شهیدش بود؛ تمام بار انقلاب افتاد روی دوش ما. جوانکی که از جنوب شهر تهران دست برد در شناسنامه اش تا به جبهه غرب برود، درست است که به شهادت رسید اما کارش غیر قانونی بود. چطور دست بردن من در اسناد استات اویل نروژی غیر قانونی است اما دست بردن شهید ?? ساله مازندرانی؛ “مرتضی املشی” در شناسنامه اش برای رفتن به فتح المبین قانونی است؟ ما شهید غیر قانونی نداریم. شهید ندا بود که به جای ندای هل من ناصر حسین ندای BBC را لبیک گفت. ندای هل من معین حسین مال ???? سال پیش است. زنده باد صدای آمریکا. زنده باد اسلام مرفهین بی درد. البته اسلام ما اسلام مرفهین با درد است. به هر حال ما هم دردهای خودمان را داریم. این همه سرمایه، مانده ایم کجا بخوابانیم! من الان دارم دانشگاه آزاد شعبه BBC را افتتاح می کنم. جای جاسبی خالی. اینجا به خانواده شهدا سهمیه نمی دهیم اما شهریه را از همه می گیریم. نه، من فراری نیستم. دارم از راه دور به انقلاب خدمت می کنم. نه، من سران فتنه نیستم. سران فتنه اسی سگ دست بود و علی قالپاق. اصلا مقصر اصلی همین ولی نعمتان بودند. ما خواستیم بعد از انتخابات با انقلاب یک شوخی مخملی کنیم، که ولی نعمتان جدی گرفتند و در ? دی سیلی حیدری خواباندند به صورت ما. اصلا ببینم دیروز این شعارها چه بود که ولی نعمتان سر دادند؟ هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته. حالا نوه امام شد سید حسن نصرالله؟ من گلایه ام از موسسه تنظیم و نشر آثار زهرا اشراقی این است که چرا میکروفون احمدی نژاد را قطع نکردند؟ یعنی چی که من یک موی شما کوخ نشینان را به تمام دنیای کاخ نشینان نمی دهم؟ این درآوردن ادای امام است و کار درستی نیست. پس شما ویلای ما در جواهرده را ندیده اید. از خود ده بزرگتر است. شهری شده برای خودش. کل زندگی ولی نعمتان را جمع کنید نمی توانید ویلای ما که البته به ناممان نیست، بخرید. من یک خواهر دارم که معرف حضور همه تان است. عاشق خوردن چیزبرگر در خیابان انقلاب است. نه که در نیاوران ساندویچی وجود ندارد بنده خدا مجبور است پیش آشوبگران عاشورا ساندویچ بخورد. این خواهر من یک اسب دارد که نسلش برمی گردد به الاغ طلحه. طلحه هم آدم خوبی بود. زبیر هم آدم خوبی بود. همه خوب هستند. ما هم خوبیم. شکر خدا. ملالی نیست چز دوری شما. شما چطور هستید؟ آقای آملی لاریجانی، حال شان چطور است؟ به ایشان سلام ما را برسانید. ما از همین لندن دعاگوی ایشان هستیم. خدا لعنت کند آفتابه دزدها را. ما دزدی نمی کنیم، این کار ما اسمش اختلاس است. اختلاس با کلاس است. اختلاس دزدی باکلاسهاست. دزدی، بی کلاسی است. اگر می خواهی بچاپی، همان به کل مملکت را. طلحه هم دزد نبود. می خواست اختلاس کند. یعنی می خواست سرمایه گزاری کند و عدالت را واگذار کند به بخش خصوصی. با من بود ذوالفقار عدالت را واگذار می کردم به بخش خصوصی. این بخش خصوصی هم چیز بدی نیست. حکایت از این جیب به آن جیب است. پول به اسم خصوصی سازی همان بهتر که به دست ولی نعمتان نرسد و دوباره برگردد جیب ما. ولی نعمتان پولدار شوند آنها هم می شوند عینهو ما. ما هم که خودتان می دانید شکم مان سیری ندارد. راز کلفتی گردن ما به همین بر می گردد. این را هم بگویم ما کلا از همان قبل انقلاب وضع مان خوب بود. آن زمان که مسلمین در شعب ابوطالب یک دانه خرما را چهل نفری می خوردند، اجداد ما در ارگ کوفه باغ پسته داشتند و در دل ولی نعمتان صدر اسلام غصه می کاشتند اما هنوز ?? سال از رحلت پیامبر نگذشته بود که عده ای به نزدیکان پیامبر گفتند ناکثین و به موسسه تنظیم و نشر آثار پیامبر نازکتر از گل گفتند. یک عده هم رفتند روی شتر و از همان روی کوهان مردم را دعوت کردند به آشوب در خیابانهای کوفه البته در چارچوب قانون اساسی. از نظر من آتش زدن خیمه عباس در روز عاشورا یک اعتراض مدنی بود.
    ***
    من سگ اصحاب کهف را کاری ندارم؛ او آدم شد اما این آقازاده فراری هم مثل همان که “آقا” گفت دارد دروغ می گوید. هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته. آری هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که سید حسن وصیت نامه پدر و پدربزرگ را فروخت به دروغ آقازاده ها و با سران فتنه، با بدان بنشست و خاندان خمینی اش گم شد.
    جناب سید حسن! ما همانهایی بودیم که وقتی تو را اول بار دیدیم گفتیم: “صل علی محمد بوی خمینی آمد” اما شما هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که متاسفانه دیگر بوی خمینی نمی دهید. وقتی با سران فتنه هم نشین می شوید شما هم بوی فتنه می گیرید. ما اخبار به گوش مان می رسد. ما شنیدیم خواب شما را برای عبای رهبری که باید از بیت رهبری برگردد. برگردد کجا؟ کاش برگردد جماران که باید منتقل شود به موسسه تنظیم. پس اگر اینگونه است درود بر ولی نعمتان که به شما اجازه عرض اندام ندادند. تا این ملت تا این ولی نعمتان هستند بدانید عبای رهبری از بیت رهبری بیرون نمی آید. ما افتخار می کنیم که بعد از خمینی خدا عبای رهبری را فقط و فقط برای خامنه ای دوخت.  عبای نور برتن ماه خواهد ماند تا ظهور خورشید. شما یکی تان نامردی با عبای شکلاتی است که هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته حسینیه جماران را به ویلای جرج سوروس فروخت. آن دیگری تان هادی غفاری زیر عبایش تفنگ بادی جمع کرده بود تا به منافقین ندهد، احتمالا کفتر بزند. آن یکی در زیر عبایش با اینکه ناطق بود سکوت مخفی کرده بود. استوانه در زیر عبایش پول خرج می کرد برای آشوبگران و با واسطه فائزه پولها را به مقصد می رساند. شیخ بی سواد هم که کلا مرخص است و به شما که عرض می کنم کلا دیگر هیچ وقتی ندارد. آری، هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که شما همگی نشستید روی جمل ناکثین. هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته که نامه سرگشاده نوشتید ولی بدانید ??? سال بعد از رحلت امام هم ما به شما منافقین اجازه عرض اندام نخواهیم داد. ??? سال بعد از رحلت امام هم شعار ما ولی نعمتان این است: “ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند”



  • کلمات کلیدی :
  • پروانه بودم من اما درون گهواره و شب پرستان هر چه عکس بود با شمع گرفتند. ملخ با شمع عکس دارد. مگس با شمع عکس دارد. همه با شمع عکس دارند جز اشک شمع. حتی شب با شمع عکس دارد الا من پروانه. پروانه آن شهیدی بود که به جبهه رفت و وقت نکرد با امام عکس بیاندازد. سران فتنه با امام عکس دارند اما ما داریم با امام زندگی می کنیم. شان امام اجل از عکس گرفتن با ما بود. شان امام این بود که شمع باشد، که رهبر پروانه ها باشد. شان ما هم اجل از عکس گرفتن با امام بود. شان ما پروانه ها مقام شامخ سوختن است. بابا اکبر با امام عکس نگرفت، برای امام شهید شد. آن رزمنده ایلامی که در روستایی دور افتاده پیام شمع را شنید هرگز با امام عکس نداشت. مادر پنج شهید کهکلویه و بویراحمدی هم با امام عکس ندارد. چادرش را به کمر بسته بود تا بچه هایش را اعزام کند منطقه. بنده خدا درگیر کفن و دفن بچه هایش بعد از فتح المبین و بدر و والفجر مقدماتی و بیت المقدس ? بود و وقت نکرد بیاید جماران با امام عکس بگیرد. نسل من وقتی امام آمد هنوز به دنیا نیامده بود و وقتی امام رفت هنوز آنقدر قد نکشیده بود که هم قد شمع شود. عکاس ها ما را سوژه مناسبی ندانستند. ما در قاب نیستیم. ما محور لنز نیستیم. ما الان هم با خامنه ای عکس نداریم. خواص بی بصیرت اما چرا. ما فدایی آقا هستیم و در حال جنگ با منافقین. کجا وقت می کنیم با ماه عکس بیاندازیم. عکس را آنهایی با امام انداختند که وقتشان آزاد بود و در خط مقدم نبودند. من اما سرم شلوغ بود و آنقدر عمرم به یتیمی گذشت که هرگز فرصت نکردم بیایم جماران و با امام عکس بیاندازم. یتیمی فرصت سر خاراندن به من نداد که بیایم با امام در یک قاب قرار بگیرم. من پروانه هستم و هیچ پروانه ای با شمع عکس ندارد. شان من سوختن به عشق شمع بود نه عکس گرفتن با امام. من بعد از شهادت بابا اکبر عصای دست مادربزرگ شدم و وقت نکردم با امام عکس یادگاری بگیرم. دختر شهید زابلی وقت نکرد با امام عکس بگیرد. مادر شهید زاغه نشین وقت نکرد با امام عکس بگیرد. پدر شهید بلوچ وقت نکرد با امام عکس بگیرد. پروانه اگر سرباز شمع باشد وقت نمی کند با نور عکس بگیرد. ما سرباز شمع ایم نه سوژه عکاس. ما با دوربین مشغول دیده بانی هستیم در خط مقدم اینترنت و وقت نمی کنیم با آقا عکس بگیریم. سرمان شلوغ است. همین خواص بی بصیرت که تنها گذاشتند حضرت ماه را و به جای ناطق بودن فرو رفتند در لاک سکوت و بی بصیرتی، “خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خامنه ای را نگهدار” و الا همین حضرات به طعنه ما پروانه ها را شلاق می زنند از جنس زخم زبان که کجا بودید شما وقتی ما با شمع عکس می انداختیم؟

    نه، ما با خامنه ای زندگی می کنیم، عکس نمی گیریم. ما در خط خامنه ای هستیم و برای اثبات این ادعا نیازی به عکس نداریم. کسی که در خط خامنه ای باشد سرش به ناسزا شنیدن از دشمن گرم می شود و وقت نمی کند با آقا عکس بیاندازد. البته این را بگویم؛ شمع خودش هم عاشق پروانه است. این عشق دو سویه است. خمینی هم اگر با خودش بود به جای سران فتنه با همان بچه بسیجی هایی عکس می گرفت که غبطه می خورد به چهره نورانی شان. خمینی حاضر بود بوسه زند بر دست و بازوی بچه بسیجیها. خمینی خودش گفته بود؛ هیچ نداشت وقتی این مادران و پدران شهید داده را می دید. خمینی کی گفت من حاضرم بر دست و بازوی فلان نوه خود بوسه بزنم؟ خمینی شهدا را حتی از نوه های خود بیشتر دوست داشت. خمینی شهید جنوب شهری را که در شناسنامه اش دست کاری کرده بود تا به جبهه برود، از کل خانواده اش به خصوص از سید حسن بیشتر دوست داشت. حالا اگر با این شهید عکس نداشت، برای این بود که داشت با شهدا زندگی می کرد و نیازی به این عکس نداشت. عکس را کسانی باید با امام می گرفتند که در “خط امام” نبودند و پس فردا که به سران فتنه تبدیل می شدند نیاز داشتند به این عکس ها اما بابا اکبر با امام عکس نداشت. علی اصغر با رباب عکس نداشت. علی اکبر با لیلا عکس نداشت. عباس با ام البنین عکس نداشت. فاطمه با علی عکس نداشت. زینب با حسین عکس نداشت. سکینه با ذوالجناح عکس نداشت. عمار با ذوالفقار عکس نداشت. ?? پروانه کربلا هیچ کدام با حسین عکس نداشتند. دختر ? ساله عکس نداشت با راس الحسین. دو طفلان مسلم با خیمه عباس عکس نداشتند. برادران عباس با علمدار عکس نداشتند. برادران دستواره با امام عکس نداشتند. شهید حسین درخشیده با امام عکس نداشت. شهید عبدالمجید رحیمی با امام عکس نداشت. حاج احمد متوسلیان با امام عکس نداشت. مادر سه شهید شهر بابل با امام عکس نداشت. “پیرو خط رهبری” اگر قرار است رنگ عوض نکند، دیگر وقت نمی کند با امام عکس بیاندازد. نسل من هم با امام عکس نداشت. ما در بهشت زهرا داشتیم برای پدران مان فاتحه می خواندیم و داشتیم استفاده می کریم از گرد یتیمی که سهمیه بی پدر شدن بود و وقت نکردیم بیاییم جماران عکس تمام رنگی بیاندازیم با امام. ما الان مشغول فرو کردن نی ساندیس جمهوری اسلامی در چشم دشمن هستیم و وقت نداریم برای عکس انداختن. بگذار عکس را ناطق با آقا بگیرد. بگذار عکس را هاشمی با امام بگیرد. بابا اکبر “نشسته از راست ردیف دوم نفر سوم” نیست،  “قطعه ?? ردیف ?? شماره ??″ است. هیچ شمعی با هیچ پروانه ای عکس ندارد. این چیزهایی هم که هست مینیاتورکاری صفحه روبرویی اشعار حافظ است. شغل رسمی پروانه ها سوختن بالشان به عشق نور است، نه عکس گرفتن با شمع. ما در دل خمینی بودیم نه در لنز دوربین. ما با خمینی نزدیک بودیم نه دور. ما با خمینی در ترکیه و نجف و پاریس و طیاره و پله اول هواپیما و پله برقی پاویون فرودگاه و درون بلیزر و بیرون حسینیه و داخل هلی کوپتر و جماران و بالکن و این قبیل جاها نبودیم. ما با خمینی بودیم همراه پدران مان در جاده اهواز – خرمشهر. ما با خامنه ای هم، خطر می کنیم نه سفر. ما بر خلاف خواص بی بصیرت با خامنه ای زندگی می کنیم، عکس نمی اندازیم. رسالت ما شهید شدن در راه خامنه ای است نه عکس گرفتن با شمع. ما “نشسته از چپ نفر پنجم” نیستیم، محکم ایستاده ایم و دمار از روزگار نفر به نفر دشمنان سید علی در می آوریم. ما ایستاده ایم در “قطعه ??، ?? مکرر، شماره ?″. ما همه مان شهید حسین غلام کبیری هستیم. ما ایستاده می میریم. ما ایستاده ایم؛ باد برای خود دارد می وزد. ما به عشق خامنه ای ایستاده ایم؛ زبانها بی خود دارند زخم می زنند. ما با ولایت ایستاده ایم؛ شمشیرها بی خود مشغول رقص اند. خامنه ای روح ما است، بت شکن ماست؛ از تبرهای مجازی جنگ نرم کاری ساخته نیست. ما با شمع، عکس نمی اندازیم، دشمن نور غلط زیادی کند، عکسش را اعلامیه می کنیم روی دیوار. رسالت ما عکس گرفتن با نور نیست، اعلامیه کردن عکس تاریکی روی دیوار ویلای جواهر ده است. ما حیدری هستیم. دانیال های میدان شوش. ما فریب عکس طلحه و زبیر را با پیامبر نمی خوریم. ما فریب عکس شریح قاضی با حضرت ابوتراب را نمی خوریم.

    البته عکس انداختن با نور با شمع با ماه با خمینی با خامنه ای نه فقط ایرادی ندارد که لیاقت هم می خواهد اما ملاک حال امروز افراد است نه تعداد عکس های شان با روشنایی. ما را می خواهید شناسایی کنید، لطفا عکسها را نگاه نکنید. هر که می خواهد ما را بشناسد عکسها را نگاه نکند. ما در عکس نیستیم. کاغذی نیستیم. ما واقعیت داریم و این قلمی که دست ما است، صامت نیست، ساکت نیست. دارد حرکت می کند. این بیرقی که دست ماست بیرق علمدار است. ما با امام عکس نداشتیم. ما خود، دوربین دستمان است. ما با دوربین عکس نمی اندازیم. موقعیت دشمن را شناسایی می کنیم. به ما می گویند “دیده بان”، نه “عکاس”. ما روی دوش عباسیم؛ قدمان بلند است. ما روی دوش عباسیم؛ قدرمان بالاست. ما محافظان علم عباس، پرچم داران بیرق علمداریم. ما سربازان علمدار انقلابیم. مَثل ما به خامنه ای، مَثل پدران مان است به خمینی. روح منی خمینی، یعنی روح منی خامنه ای، یعنی نوح منی خامنه ای. ناوشکن جماران کشتی نوح است و بیت رهبری سفینه نجات. ما علم دستمان است. قلم دستمان است. سرمان شلوغ است. وقت عکس گرفتن نداریم. ما دوست نداریم درون قاب باشیم، دوست داریم شهید شویم و درون تابوت باشیم. ما دوست داریم پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی روی تابوت مان باشد. بزرگترین آرزوی ما بالاترین افتخار ما خار شدن در چشم دشمن است و بعدش شهادت در راه خامنه ای. لطفا اگر می خواهید عکس بگیرید آن روز از پیکر غرق خون ما عکس بیاندازید. ما جز شهادت هنر دیگری نداریم. ما پروانه هایی هستیم که بال مان فقط به عشق شمع می سوزد. ما عاشق خامنه ای هستیم و شیفته شهادت. در وصیت نامه پدران ما هر کجا نامی از خمینی می درخشد یعنی خامنه ای. معنای خمینی یعنی خامنه ای. فرهنگ لغت ما عاشورایی است. حسینیه جماران الان بیت رهبری است. بیت رهبری غزلی زیباست که مصرع قبلی اش حسینیه جماران است. ما هر وقت دلمان برای خمینی تنگ می شود خامنه ای را نگاه می کنیم و آرام می شویم. ما هر وقت هوس حسینیه جماران می کنیم می رویم بیت رهبری. ما هر وقت دلمان برای خورشید تنگ می شود نگاه می کنیم به ماه. دشمن ماه دشمن خورشید است. منتظر خورشید، رهبری جز ماه ندارد. شب پرستان، شریک تاریکی اند نه رفیق نور، نه منتظر ظهور. خامنه ای بیمه عباس است. قمر بنی انقلاب بیمه قمر بنی هاشم است. دست راست مجروح جناب ماه بیمه دو دست بریده اما باشکوه حضرت عباس است. کشور ما سرتاسر سفره ابالفضل است. ما نان عباس را می خوریم. آن روز اما سفره پهن بود در پهن دشت غم و جز عزا غذای مان نبود. برق رفته بود حتی از نگاه چشمانمان. مثل ماه رمضان رادیو را مادر بزرگ گذاشته بود سر سفره که “افشار” خبر داد خامنه ای شده رهبر. این بار اشک “عزیز” از شوق سرازیر شد. همانجا سجده کرد خدا را و گفت: بیمه شد خون اکبر. پدربزرگم غذا را رها کرد و رفت از کتابخانه اتاقش گشت و گشت تا عاقبت پیدا کرد تصویر رئیس جمهور مکتبی سید علی خامنه ای را و زد روی دیوار پذیرایی، کنار تمثال امام. من بلند شدم با ماژیک خط زدم رئیس جمهور مکتبی را و به جای آن نوشتم رهبر انقلاب. حالا رئیس جمهور مکتبی شده بود رهبر انقلاب. نیازی هم به “معظم” نداشت. عظمت در ذات خامنه ای است. عمویم زنگ زد. در را باز کردم. لباسش مشکی بود. از بهشت زهرا می آمد. سر و وضعش نامرتب بود. سراسیمه گفت: چه خبر؟ چه کسی شده رهبر؟ گفتم: نگران نباش، بیمه شد خون بابا اکبر. پرسید: خامنه ای شده رهبر؟ گفتم: الله اکبر خامنه ای رهبر. مرگ بر ضد ولایت فقیه. گفتم: خامنه ای که شد رهبر، بیمه شد خون بابا اکبر. دشمن خمینی، کافر است اما دشمن خامنه ای، منافق است. گفتم: روح منی خامنه ای، بت شکنی خامنه ای. گفتم: “خمینی رفت فرزندش علی هست، خدا را شکر بر امت ولی هست”. گفتم: خامنه ای خمینی دیگر است ولایتش ولایت حیدر است. بعد بیسیم بابا اکبر را دست گرفتم و گفتم: میثم میثم عمار، میثم میثم عمار، خامنه ای شد عباس نگهدار. عشق علمدار. سرور و سالار. دلبر و دلدار. میثم تمار. یاسر عمار. حیدر کرار. تازه، امام زیباتر از من گفته بود: “ولایت فقیه امتداد ولایت رسول الله است”. نسل من همانگونه گوش به فرمان خامنه ای است که شهیدان گوش به امر خمینی داشتند. روح منی خامنه ای، بت شکنی خامنه ای. خامنه ای اما فقط رهبر من نیست، ولی امر مسلمین جهان است. امید کودک آواره فلسطینی هم خامنه ای است. رهبر حزب الله لبنان نصرالله نیست، خامنه ای است. نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان است و دستبوس مولای ماست. امید آن آمریکایی تازه مسلمان شده هم خامنه ای است. رهبر هر شیعه علی، هر آزاده ای خامنه ای است. ما دین مان اسلام است، مذهب مان تشیع اما حزب مان فقط حزب علی است، که رهبر فقط سید علی است. رسالت خمینی کامل نمی شد الا با ابلاغ ولایت خامنه ای. مگر روح الله نگفت که خامنه ای لیاقت رهبری دارد؟ از نظر ما خامنه ای هم روح خداست. ناوشکن جماران، کشتی نوح است و خامنه ای ناخدای باخداست. بگذار در روزگار آزگاری که تملق شب تبدیل به مد روز شده ما مداح ماه باشیم. بگذار در دوره ای که عده ای دخیل به شبکه های ???? ماهواره جاسوسی دشمن بسته اند ما دلبسته این ماه پاره شب چهارده خرداد باشیم. ما ذره ای هستیم از شعاع نور ماه. ما همان مزه “احلی من العسل” ایم. ما سرباز خوبی برای خامنه ای باشیم، همان قاسم ابن الحسنیم. ما ستاره های خوبی برای ماه باشیم، همان پسران ام البنینیم. ما فداییان خامنه ای باشیم همان جوانان کوچه بنی هاشمیم. ما گوش به فرمان رهبر باشیم، همان برادران عباسیم. ما اگر نگذاریم علی تنها بماند، همان فرزند زهراییم. ما اگر در راه خامنه ای شهید شویم هیچ فرقی با همت و باکری نداریم. ستون دین من آخرین نمازی بود که خرازی خواند در شرق ابوالخصیب ولی ستون نماز رزمنده کربلای ? علم عباس است. من وقتی روی دوش عمو عباس نشسته باشم چه نیازی دارم به عکس. ما این بار با عباس می رویم هر کجا رفت. ما این بار تنها نمی گذاریم علمدار را. عباس به میدان برود ما هم با عباس می رویم. برود کنار علقمه، ما هم با او می رویم. ما حتی برای یک لحظه هم نمی توانیم از علمدار جدا شویم. قامت رشید عباس سنگر ماست. سلاح ما چشم عباس است که با یک نگاه، شکار می کند دشمن را. روز عاشورای سال هشتاد و اشک، سران فتنه حوصله عباس را سر بردند. خدا با دست عباس پیچید دودمان فتنه را. ? دی ایران، ایران نبود؛ خیمه عباس بود. نوحه نوح در فراق عباس بود. تبر ابراهیم علم عباس بود. موسای کودک در نیل بیمه عباس بود. عیسای کوچک در بغل مریم به اذن عباس زبان گشود. غار حرا خیمه عباس بود؛ “اقراء بسم ربک الذی خلق العباس”. محمد (ص) هم عاشق عباس بود. خدا هم. علمدار بود، در و دیوار را روی سر اغیار خراب می کرد. عباس یعنی تعصب خدا به ناموس دینش. عباس یعنی غیرتی ترین فرزند علی. عباس یعنی امید فاطمه در ظهر عاشورا. عباس یعنی عموی خورشید. عباس یعنی عدوی شب. عباس یعنی نگهدار خامنه ای. عباس یعنی امید ما ستاره ها. عباس یعنی عبرتهای عاشورا. عباس یعنی پروانه باید بال هایش تنها به عشق شمع بسوزد. عباس یعنی تشنه عشق بودن، که ساقی، ساقی معرفت است نه آب. علقمه یعنی نهری پر از مهر نه آب. کودکان حسین یعنی تشنگان عباس نه آب. آب به چه کار می آید گلوی خشکیده را اگر عمو نباشد. عطش ما از فراق آب نیست، از غم دوری ساقی است. دیر کرده عموی نافذ البصیره. بچه ها یادشان رفته تشنگی را. نگران عباس اند. اشک می ریزند و از حسین سراغ عمو جانشان را می گیرند. زینب مضطرب است. نکند برنگردد عباس. چند ساله دختری زانوی غم بغل گرفته. دلش تنگ شده برای عمو. گریه می کند های های. به دلش افتاده دیگر عمو بر نمی گردد. دیگر کاری از دعا ساخته نیست. حتی از دعای طفلان. حتی از دعای مادران شهید داده. حتی از دعای حاج عیسی. حتی از دعای فرزند شهیدی که با خمینی هیچ عکسی ندارد. ای اهل حرم! آه و واویلا کنید. خاک غم بر سر کنید. خمینی رفت. تقدیر خدا این بود مستجاب نشود دعای “امن یجیب”. روح خدا به خدا پیوست. شب تلخی بود. فردایش رفتیم “مصلی” و تا می توانستیم با امام که البته دیگر نبود عکس گرفتیم. این بار به جای بال ما پروانه ها، دل شمع سوخته بود و جام زهر کارگر افتاد و دل خمینی شکست و روح خدا به خدا پیوست. نذر کرده بود مادر شهید تقی جانملکی “سفره اباالفضل” بیاندازد تا خامنه ای رهبر شود. بصیرت داشت و همان روز، امروز سران فتنه را دیده بود. خدا یک دعای ما را مستجاب نکرد و خمینی را نگه نداشت اما چه خوب اجابت کرد دعای بعدی مان را. حالا ما هر وقت می گوییم خامنه ای، در دل خود، در ظاهر و باطن، خمینی هم دارد. فردا در حرم امام وقتی خامنه ای برای ما دست تکان می دهد انگار خود خمینی است که دارد برای ما دست تکان می دهد. ما وجود خامنه ای را مدیون عباس هستیم. ما هم وقتی برای امام خامنه ای دست تکان می دهیم این عمل واجب را به نیابت از پدران مان انجام می دهیم. فردا حرم خمینی، خیمه عباس است.  اهل حرم خمینی ملت ایران است. هر آزاده ای در هر گوشه ای از جهان فرزند خمینی است. خمینی بزرگتر از این حرفهاست که پسر نوح، نوه اش باشد. نوه روح الله، سید حسن نصرالله است. نتیجه انقلاب اسلامی، حزب الله لبنان است. امام خمینی شجره طیبه ای است که میوه بهشتی دارد. هم نشین با جهنمیان، نسبتی با این درخت مبارک ندارد. ما در حرم امام با موسسه تنظیم بیعت نمی کنیم. ما در حرم روح الله فقط با رهبر سید حسن نصرالله بیعت می کنیم. اینجا حرم امام است. مسجد ضرار نیست. ما اگر بخواهیم با پسر نوح بیعت کنیم جمع می شویم موسسه تنظیم. لطفا حضور عاشورایی ما را مصادره نکنید. گوش های تان باز کنید و درست بشنوید شعارهای ما را. “ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند” یعنی “ما اهل موسسه تنظیم نیستیم خمینی تنها بماند”. ما عاشق چشم و ابروی خمینی هستیم. خمینی نام بزرگی است که نام کوچکش هم بزرگ بود؛ “روح الله”. خمینی بسیار بزرگتر از آن است که موسسه تنظیم بخواهد آثارش را نشر بدهد. موسسه تنظیم فقط یک ساختمان بی جان مثل بنیاد باران است. موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی یک ساختمان بی جان نیست. جان جانان ماست. موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، امام خامنه ای است و فردا در حرم امام ما به عشقش غوغا می کنیم. ما فردا به عشق حضرات خمینی و خامنه ای به حرم امام می آییم. ما فردا به حرم امام می آییم تا نشان دهیم اوج نفرت مان را از آمریکا و اسراییل. موسسه تنظیم کوچکتر از آن است که دشمن ما باشد. ما سران فتنه را ریز می بینیم. ما روی دوش عباس نشسته ایم و ریز می بینیم فرقه سبز را. از روی دوش عباس، این استوانه ها به چشم ما اندازه مورچه هم نیستند. آقازاده های شان که اصلا به چشم نمی آیند. ما به شدت مراقب شان خود هستیم. شان ما با شعار دادن علیه شما پایین می آید. ما وقتی می گوییم “مرگ بر ضد ولایت فقیه” منظورمان سران فتنه، خواص بی بصیرت و پسر نوح نیست. دشمن ولایت فقیه مجهز به ???? ماهواره جاسوسی است. تانک مرکاوا دارد. موشک قاره پیما دارد. شما به جز همین چند عکسی که با امام دارید، چه چیز قابل اعتنای دیگری دارید که ما شما را دشمن خود فرض کنیم؟ مخاطب “ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند” کاخ سفید است. شما روسیاه تر از این حرفها هستید پیش ما. شما با نظام آشتی کنید، قهر باشید اصلا برای ما مهم نیست. شما عددی نیستید که با ما یا بر ما بودنتان برای ما مهم باشد. ما روی دوش عباسیم و وقتی می گوییم “غلط کردید بیشمارید” حرف حساب است. امام گفت: “آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند”، شما هم هیچ غلطی نمی توانید بکنید. شما البته به طریق اولی هیچ غلطی نمی توانید بکنید. بزرگترین فتح الفتوح شما آتش زدن سطل آشغال شهرداری است اما ما فاتحان نور هستیم و منتظران ظهور. ما به پیوند ماه و خورشید فکر می کنیم. کجا؟ روی شانه عباس. پشت خامنه ای به عباس گرم است. ما وقتی شما بیانیه می دهید خنده مان می گیرد. ما وقتی شما نامه سرگشاده می نویسید می گذاریم به حساب بی لیاقتی تان. فردا خوب چشمان تان را باز کنید. پنبه ها را از گوش تان بیاورید بیرون. شعارهای ما را بشنوید اما به خودتان نگیرید. منظور ما آمریکا و اسراییل است. شما عددی نیستید. آن چند تا عکس را هم اگر با امام نداشتید که کلا هیچ بودید. این همه لشکر که فردا می آید حرم امام به عشق رهبر می آید. این ملت برای شما تره هم خرد نمی کند. ما این بار در همین خرداد نسخه تان را می پیچیم. پای تان را از گلیم تان درازتر کنید، ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم. ما عادت داریم به بسیجی بودن. کجا؟ روی شانه عباس. از این ملت، سیلی حیدری هوس کرده اید، فقط کافی است صورتهای تان را کمی جلوتر بیاورید. نه، ما این بار منتظر نمی مانیم تا محرم گردد. ما تا ? دی صبر نمی کنیم. عاشورا را جلو می اندازیم. همین خرداد کربلا می کنیم ایران را. کجا؟ روی دوش عباس.

    این متن را فردا در صفحه آخر روزنامه وطن امروز هم می توانید بخوانید. در ضمن در روز جمعه این نوشته در حرم امام توزیع می شود.



  • کلمات کلیدی :
  • کنفرانس مطبوعاتی سران فتنه و تنی چند از خواص بی بصیرت در سالن یاسر تلفات برگزار شد. در ابتدای این مراسم مهندس، حمله نیروهای نظامی اسراییل به کشتی آزادی را امری عادی دانست و گفت: اگر صهیونیستها زحمت کشتن لباس شخصی های مردم نهاد را بر عهده نمی گرفتند بعید نبود کشتی حامل کمکهای چیزدوستانه به غزه، در دام کوسه ها بیافتد.

    وی در بخش دیگری از سخنانش به تقلب گسترده رسانه های مستقل از صهیونیستها در پوشش دادن خبر این واقعه اشاره و تصریح کرد: قضییه اینقدرها هم مهم نبوده است. نامزد شکست خورده در انتخابات نیروهای نظامی اسراییل در حمله به کشتی حامل مواد غذایی را آدمکش هایی خداجو خواند که دنبال حق بدیهی خود بودند.

    وی افزود: اگر غزه در محاصره است پس ارسال این کمکها به ساحل غزه اقدامی غیر قانونی است. مهندس در ادامه شعار “نه غزه نه لبنان” را رمز عملیات نیروهای نظامی اسراییل خواند و از شیمون پرز خواست محکم بایستد. وی گفت: چنانچه از منابع موثق شنیده ام در کشتی آزادی مقداری کیک و تی تاپ وجود داشت که حاوی مقداری اورانیوم غنی شده بود! مهندس به شایعه وجود تعدادی ساندیس در کشتی آزادی اشاره کرد و از صهیونیستها خواست فریب این صحنه آرایی خطرناک را نخورند.

    سخنران بعدی این مراسم ممد تمدن بود. عباشکلاتی کشتن نیروهای دلسوز بشریت توسط اسراییلیها را اقدامی در چارچوب بیانیه حقوق بشر خواند و تاکید کرد: نباید به بهانه ایفای حق این خونهای ریخته شده، مظلومیت صهیونیستها را نادیده گرفت.

    ممد تمدن گفت: ناوگان آزادی نباید به اسم کمک به مردم غزه، تصویر اسراییل را در رسانه های جهانی مخدوش می کرد که این گناه بزرگی است! وی با محکوم کردن جریان حرکت آب در دریای مدیترانه از غواصها خواست هنگام بارندگی مراقب تور خود باشند. ممد تمدن جامعه مدنی را ریشه در ویلای جرج سوروس دانست و از جوانان فلسطینی خواست با نگه داشتن احترام شیمون پرز زمینه جذب این حرام لقمه را به اسلام فراهم کنند


  • کلمات کلیدی :
  •  

    سفره پهن بود اما جز عزا غذای مان نبود. برق رفته بود حتی از چشمانمان. مثل ماه رمضان رادیو را مادر بزرگ گذاشته بود سر سفره که “افشار” خبر داد خامنه ای شده رهبر. این بار اشک “عزیز” از شوق سرازیر شد. همانجا سجده کرد خدا را و گفت: بیمه شد خون اکبر. پدربزرگم غذا را رها کرد و رفت از کتابخانه اتاقش گشت و گشت تا عاقبت پیدا کرد تصویر رئیس جمهور مکتبی سید علی خامنه ای را و زد روی دیوار پذیرایی، کنار عکس امام. من بلند شدم با ماژیک خط زدم رئیس جمهور مکتبی را و به جای آن نوشتم رهبر انقلاب. حالا رئیس جمهور مکتبی شده بود رهبر انقلاب. نیازی هم به “معظم” نداشت. عظمت در ذات خامنه ای است. عمویم زنگ زد. در را باز کردم. لباسش مشکی بود. از بهشت زهرا می آمد. سر و وضعش نامرتب بود. سراسیمه گفت: چه خبر؟ چه کسی شده رهبر؟ گفتم: نگران نباش، بیمه شد خون بابا اکبر. پرسید: خامنه ای شده رهبر؟ گفتم: الله اکبر خامنه ای رهبر. مرگ بر ضد ولایت فقیه. گفتم: خامنه ای که شد رهبر، بیمه شد خون بابا اکبر. دشمن خمینی، کافر است اما دشمن خامنه ای، منافق است. گفتم: روح منی خامنه ای، بت شکنی خامنه ای. گفتم: “خمینی رفت فرزندش علی هست، خدا را شکر بر امت ولی هست”. گفتم: خامنه ای خمینی دیگر است ولایتش ولایت حیدر است. بعد بیسیم بابا اکبر را دست گرفتم و گفتم: میثم میثم عمار، میثم میثم عمار، خامنه ای شد عباس نگهدار. عشق علمدار. سرور و سالار. دلبر و دلدار. میثم تمار. یاسر عمار. حیدر کرار. تازه، امام زیباتر از من گفته بود: “ولایت فقیه امتداد ولایت رسول الله است”. نسل من همانگونه گوش به فرمان خامنه ای است که شهیدان گوش به امر خمینی داشتند. روح منی خامنه ای، بت شکنی خامنه ای. خامنه ای اما فقط رهبر من نیست، ولی امر مسلمین جهان است. امید کودک آواره فلسطینی هم خامنه ای است. رهبر حزب الله لبنان نصرالله نیست، خامنه ای است. نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان است و دستبوس مولای ماست. امید آن آمریکایی تازه مسلمان شده هم خامنه ای است. رهبر هر شیعه علی، هر آزاده ای خامنه ای است. ما دین مان اسلام است، مذهب مان تشیع اما حزب مان فقط حزب علی است، که رهبر فقط سید علی است. رسالت خمینی کامل نمی شد الا با ابلاغ ولایت خامنه ای. مگر روح الله نگفت که خامنه ای لیاقت رهبری دارد؟ از نظر ما خامنه ای هم روح خداست. ناوشکن جماران، کشتی نوح است و خامنه ای ناخدای باخداست. بگذار در روزگار آزگاری که تملق شب تبدیل به مد روز شده ما مداح ماه باشیم. بگذار در دوره ای که عده ای دخیل به شبکه های ???? ماهواره جاسوسی دشمن بسته اند ما دلبسته این ماه پاره شب چهارده خرداد باشیم. ما ذره ای هستیم از شعاع نور ماه. ما همان مزه “احلا من العسل” ایم. ما سرباز خوبی برای خامنه ای باشیم، همان قاسم ابن الحسنیم. ما ستاره های خوبی برای ماه باشیم، همان پسران ام البنینیم. ما فداییان خامنه ای باشیم همان جوانان کوچه بنی هاشمیم. ما گوش به فرمان رهبر باشیم، همان برادران عباسیم. ما اگر نگذاریم علی تنها بماند، همان فرزند زهراییم. ما اگر در راه خامنه ای شهید شویم هیچ فرقی با همت و باکری نداریم

     



  • کلمات کلیدی :
  • <   <<   31   32   33   34   35   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی