سفارش تبلیغ
صبا ویژن







نه کسی هستم در میعاد که مظهر جمال خدا باشم، نه خسی در میقات که جلوه “جلال” خدا باشم و نه قطره ای هستم از دریا. نه دعبل، نه فرزدق، نه کمیتم، نه حتی آقاسی. من ذره ای هستم بیرون زده از دود اگزوز موتور قراضه بچه بسیجی ها در چشم سران فتنه که دارد کور می کند نگاه پر از گناه دشمنان نائب بقیه الله را. به سهم خود بوسه می زنم گرم بر همت این بسیجیان واقعی تر از همت و بکرتر از باکری. زدند از زن و زندگی شان و پاسبانی کردند به عشق حضرت ماه از امنیت این آبادی. این بار حماسه حضور جلوی وقوع حادثه را گرفت. بگذار بگویم با ندای جلی که دشمنان علی مثل سگ از بچه بسیجی ها می ترسند و الا آنقدر سرمان در میدان انقلاب خلوت نمی شد که نی ساندیس را به جای چشم دشمن فرو کنیم در گوش همدیگر به شوخی! دم همه تان گرم بچه ها. خسته باد دشمن بی بصیرت تان. چند نکته باید بگویم:

?-    ظاهرا از ?? ساعت گذشته هر آنچه نوشته بودم در “قطعه ??″ که متن برادرم امین عارفی و بخشی از نظرات شما و پاسخ های خودم بود حذف شده است. این اتفاق و اتفاقی که چند روز پیش افتاد و سایت به قول اینترنت بازها داون(Down) شده بود و بد بالا می آمد به علت انتقال سروری بود که هاست سایت بر روی آن قرار داشت. حامد اشعری درتلاش برای راه اندازی پشتیبان “هاست” بر روی سرورهای داخل ایران است و از قرار با این کار امکان بروز چنین اتفاقاتی حتی المقدور از بین خواهد رفت. از طرفی در تلاش هستیم تا متن و نظرات پاک شده را هر طور شده برگردانیم. حامد می گوید می شود. “قطعه ??″ سایتی است حکومتی که بیشتر از سایتهای دولتی و به قول رضا امیر خانی عزیز “سه لتی” و وابسته به شهرداری و … بازدیدکننده دارد اما به جای ساختمان و دفتر و دستک و ??? تا کارمند و … فقط یک چیز دارد و آن دعای شما خوبان است در حق این برادر کوچک تان.

?-    دیروز با استاد علیرضا پناهیان که پناهگاه دانشجویان در دانشگاه و حنجره حجره ساده و بی تکلف طلبه هاست، جلسه ای ? ساعته داشتم. خروجی این دیدار مبارک، محصولات خوبی برای تان خواهد داشت. با تایید استاد پناهیان قصد دارم خلاصه این دیدار را به زودی برای تان بنویسم.

?-    دو متنی که به شما قول داده بودم نوشته ام. هم طنزی درباره شیخ بی سواد و هم نامه ای به جناب آقای هاشمی رفسنجانی. من معمولا نوشته هایم را قبل از گذاشتن در سایت به دست یکی از اساتیدم می دهم تا چکش کاری اش کند. سال هاست به این عادت پسندیده دچارم. منتظرم بشنوم نظر استاد را و اگر لازم شد چانه زنی کنم و نشان تان بدهم هر دو متن را برای شما عزیزان. توصیه برادرانه ام به دیگر دوستان نیز این است که نوشته های خود را قبل از گذاشتن در وبلاگ شان در میان بگذارند با اساتید شان.

?-    در مصاحبه ام با هفته نامه “پنجره”، آنجایی که از عدم وجود اخلاص در بعضی کارهای شهردار محترم تهران حرف زده ام، ? نکته گفته بودم؛ یکی اینکه؛ از قالیباف گلایه ام این است که چرا همزمان با افتتاح “تونل توحید”، پای “تنگه احد” نمی ایستد و دوم اینکه؛ چرا از چند ماه مانده به زمستان و بلکه پائیز، شن و ماسه و سایت های برف روبی را به رخ ولی نعمتان می کشد؟ که خدا هم وقتی می بیند همچین است، زمستان را می برد اما برف نمی آورد. خدا جای حقی نشسته است و نمی گذارد خدمت با منت عجین شود. متاسفانه دوستان جواب مرا به گونه دیگری منعکس کرده بودند که اگر رعایت این نکته هم می شد، گفت و گو از اینکه هست حرفه ای تر می شد.

?-    ماه رجب است و بعد شعبان و رمضان. از بچه های پای کار “قطعه ??″ به ویژه “سید احمد” و “علی رضا کیانی” و “تلنگر خانه” و “میثم شاید حامد” و”رضا” معروف به “رضا نیوز” و “عرفان” و “اندیشه روشن”  و “عارفه” و “آیه” و “آذرخش” و “سالک مبارز” و “خان باجی” و “ترگل” و “آبجی زهرا” و “آبجی مطهر” و “الهام” و “سارا” و و همه دوستان، همه دوستانی که از قلم انداختم شان اما از قلب نه، تقاضا دارم گاهی در نظرات خود ادعیه زیبای این مناسبت ها را بیاورند و روحانی کنند فضای اینجا را با عطر بندگی، طعم دعا.

?-    سخن آخر، خطابی است به سران فتنه. دیدید که غلط کردید بیشمارید؟ ما الکی شعار نمی دهیم؛ داداش حسین بچه بسیجی ها وقتی می گوید “غلط کردید بیشمارید” یعنی “غلط کردید بیشمارید”. پس همه با هم با صدای بلند می گوییم به شما که “غلط کردید بیشمارید”؛ یک چیزی هم روش!

بعدالتحریر: تعدادی از دوستان با توجه به اینکه ?? خرداد سال هشتاد و اشک سالروز مجروح شدن من توسط فرقه سبز بود خواستند که چیزی در این باره بنویسم. فکر کنم بهترین متن همانی است که روزها بعد از آن روز در “وطن امروز” سرمقاله شد. آن روزها هنوز به نوشتن این سبک دل نوشت رو نیاورده بودم و کمتر کسی می دانست که فرزند شهیدم. یادش به خیر …

جناب میرحسین، بسم الله!

فکرش را هم نمی‌کردم که سرانجام انتظار دیدارم با میرحسین بدین‌ جا ختم شود ولی من نه میرحسین که حامیانش را به جای روز روشن در شب تاریک مشاهده کردم؛ آنجا که جای دست دوستی نخست‌وزیر دوران جنگ، سنگی سنگین به سنگینی انتظار ?? ساله، فرق سرم را شکافت، مرا بیهوش کرد تا ضربات سنگ‌های دیگر جسم نحیفم را بیش از این نیازارد اما جناب موسوی! اگر سنگ دوستانت بر جسم و جان خراش آورد، امان از حرف‌هایت، بیانیه‌هایت، شاخ و شانه کشیدن‌هایت و خنده‌های شیطانی آن سوی آب که روح را آزرد و بی تاب و مجروح کرد. جناب میرحسین! دوست داشتم در فضایی مهربانانه‌تر با تو سخن بگویم. قرارمان این نبود ولی تو قرارمان را بهم زدی، با حرف‌هایت و سنگ‌های اطرفیانت … قصه آن شب را می‌خواهی بدانی؟ … شاید برایت مهم نباشد اما قصه آن شب، متن شکایت من از توست. تو متهم هستی به ریختن خون فرزند یک شهید. من هم رهایت کنم، مادر بزرگم دست‌بردار نیست. آخر من تنها یادگار پسر فرزند شهیدش هستم … می‌دانی؛ تا همین امروز اعتراضات مدنی تو به قیمت جان چه بیگناهانی تمام شده است؟! جانباز دوران جنگ را طرفداران تو و نه بعثی‌های خبیث، باز جانباز کرده‌اند. این ننگ را کجا می‌خواهی ببری، آقای نخست‌وزیر دوران جنگ؟! بنده خدا رضا برجی حق دارد از تو بپرسد که: «روی خون چند نفر می‌خواهید رئیس‌جمهور شوید؟!»
دوشنبه شب، همان شبی که تو غروبش به بهانه بیانیه، فرمان آشوب دادی، همان شبی که تو بعد از این فرمان به دامان خانه بازگشتی و در آشیانه آرام گرفتی، میلیشیای دموکراسی، ناشیانه به جان ملت افتاد و تنها در خیابان آزادی، هفت نفر را به شهادت رساند. در آن شب که تب آتش و دود بالا گرفته بود، دوستانت بوی باروت می‌دادند. اعتراض‌شان مدنی بود اما بوی خون می‌داد. گنگ ‌خواب دیده شده بودند. حجاریان که گفته بود؛ اصلاحات خون می‌خواهد! چرا تعارف کنیم. تو مشکلت احمدی‌نژاد نیست. در سر نه‌ سودای اصلاحات، که خیال کودتای مخملین داشته‌ای. حداقل رفتار و گفتارت که این را می‌رساند. در دل چه می‌اندیشیدی، خدا عالم است اما باز هم خدا عالم است که با امثال ساسی مانکن نمی‌توان انقلاب کرد. امر گاهی بر آدم مشتبه می‌شود. اشتباهی گمان می‌کند که کار تمام است. این گمان سنگ به دستان هوادار تو بود. البته همه هواداران تو را با یک چوب نمی‌رانم. عقلای شان خوب مردمی هستند. هرچند که بعید می‌دانم که دگربار به تو روی خوش نشان بدهند و رای بدهند. تو حتی صدای مسیح مهاجری را هم درآوردی! در سرمقاله جمهوری‌اسلامی خطاب به تو با عتاب و بعد از کلی حساب و کتاب نوشته بود: چرا وقتی ولایت‌فقیه و شورای نگهبان را قبول نداشته‌اید، اصولا نامزد انتخابات شده‌اید؟ اما از صفحات کاغذی به کف خیابان برگردیم. خس و خاشاکی که به اسم تو، دنبال رسم براندازی بودند، با خود می‌پنداشتند که این ظلمت و تاریکی، همیشگی است اما نیک که بنگری ره افسانه زده بودند. سحر نزدیک بود. نماز آدینه را دیدی؟ زیارت قبول! می‌دانم در آن نماز نبودی.
سرباز انقلاب بودن، لیاقتی می‌خواهد که خدا سعادتش را برای همیشه به آدمی نمی‌دهد. خواه مرجع تقلید باشی، خواه قائم‌مقام رهبری. بزرگتر از شما بودند کسانی که می‌خواستند بر صورت ماه خاک بپاشند. سرنوشت‌شان را تو بهتر از ما می‌دانی … و خوب می‌دانی که قرارمان این نبود،‌تو قرارمان را بهم زدی، با حرف‌هایت و سنگ‌های اطرافیانت. چه بسیار که از در نصیحت به تو می‌گویند: به سیم آخر زده‌ای اما هنوز دیر نشده!
جناب موسوی! معمولا رسم روزگار بر این است که زود، دیر می‌شود. تو قبل از آنکه بخواهی با پاپس کشیدن،‌منت بر نظام و ملت بگذاری، اول باید جواب این خون‌ها را بدهی. قهرمان ‌بازی بماند برای بعد.
دوشنبه شب، من بی‌آنکه عضو نیروی انتظامی باشم، دوشنبه‌شب، من بی‌آنکه عضو بسیج باشم، راهی خانه بودم اما نمی‌دانستم که خانه رفتنم جرم بود. من نه سپاهی‌ام، نه مدعی‌ام که حزب‌اللهی‌ام و نه هیچ، الا فرزند یک شهید. بیش از ?? سال سابقه‌کار مطبوعاتی دارم و تاکنون یاد ندارم اشاره‌ای به این کرده باشم که فرزند شهید هستم. اما از آنجا که شما وقتی حال و روز امروز خود را خراب می‌بینید از نخست‌وزیری‌تان در دوره جنگ مایه می‌گذارید، چه باک اگر دیگران بدانند مرا هم با همان دوره عهد و پیمانی ناگسستنی است! اما این ننگ را کجا می‌خواهی ببری، آقای نخست‌وزیر دوران جنگ، که همه قاتلان پدر من و تمام دشمنان شهدا پشت شما درآمده‌اند؟
همان کسانی که به صدام دستور کشتن پدر مرا دادند این روزها برای تو دست می‌زنند! همان کسانی که حاج‌احمد متوسلیان، این حیدر کرار سپاه خمینی (ره) را به اسارت بردند، این روزها در مدح تو شعر می‌خوانند! همان منافقینی که در مرصاد نقشه فتح تهران را کشیده بودند، این روزها با تو ابراز همدردی می‌کنند! فرح پهلوی و فرزند شاه مخلوع را با تو چه نسبتی است؟ چه شده که شیمون پرز به طرفداری از تو برخاسته؟ اینها که روزگاری مقابل همه ما، تاکید می‌کنم همه ما، صف‌آرایی کرده بودند، اینک پشت سر تو سنگر گرفته‌اند . راستش را بگو این ?? سال با خودت چه کرده‌ای؟ تو عوض شده‌ای یا آنها؟ نه به آن سکوت ?? ساله‌ات، نه به این همه هیاهو. نه به آن تفریط، نه به این افراط. راستی! فریادت هم مثل سکوتت، مشکوک و معنادار است. البته قرارمان این نبود ولی تو قرارمان را بهم زدی؛ با حرف‌هایت و سنگ‌های اطرافیانت.
جناب میرحسین!
نظامی که خمینی پایه آن را گذاشت و خامنه‌ای ادامه دهنده راهش است، دوستانی دارد و دشمنانی. نه هر کسی برای این دوستی، سزاوار است و نه هر ناکسی برای این دشمنی لایق. امثال شما شاید روزگاری دستی در سپاه دوست داشته‌اید و لیکن امروز نه آنگونه است که با داد و بیداد و فریاد مبدل به دشمن نظام شوید. جمهوری اسلامی، جمهوری مقدسی است که خبیث‌ترین شیاطین عالم دشمن آنند؛ صهیونیست‌ها، سران شیطان بزرگ، ابر سرمایه‌داران عرصه رسانه و … پس با این خودنمایی‌ها، بی‌زحمت خودتان را دشمن نظام جا نزنید.
علی(ع) را دشمنی سزاست همچون عمروعاص و معاویه. ابن‌ ملجم‌ها و قطام‌ها گرچه در تقاطع براندازی، با سران کفر به یک نقطه مشترک می‌رسند اما امثال پسر ملجم و … حقیرتر از آنند که دشمن ابوتراب لقب گیرند. چنین افرادی بیش از آنکه دشمن علی باشند، آلت دست دشمن اصلی‌اند. نه! نظام در شناخت دوست و دشمن اشتباه نمی‌کند.
ما یک «خودی» داریم و یک «غیر خودی» و این وسط هستند کسانی که نقش‌شان بیشتر از «نخودی» نیست. نخودی‌ها نه به سکوت‌شان اعتباری هست نه به فریادشان. اما هم سکوت‌شان و هم فریادشان قند در دل دشمن آب می‌کند و دشمن را به یک چیزهایی امیدوار. بیچاره دشمن! بیچاره رئیس‌جمهور آمریکا که باز هم به امید خبرهایی از ایران نشست اما از کودتای مخملین، طرفی نبست. این ننگ را به کجا می‌خواهی ببری، آقای نخست‌وزیر دوران جنگ! تو امروز رایحه دوران امام را می‌دهی یا بوی خباثت‌های شیطان بزرگ؟ تو امروز، چیزی از دیروز خود باقی نگذاشتی. آمریکا، انگلیس و اسرائیل، آنقدر از تو خوبی دیده‌اند که گناه با امام بودنت را و گناه انقلابی بودنت را و گناه ? سال نخست‌وزیری دوران جنگت را بخشیده‌اند. از نظر اوباما تو دیگر پاک پاکی!… و این یعنی اینکه قرارمان این نبود، قرارمان را تو بهم زدی، با حرف‌هایت و سنگ و تیغ‌ اطرافیانت. همان سنگ که پدران بسیاری را داغدار عزیزان‌شان کرد، بر سر من نیز نشانه‌ای گذاشت.
گفت: به کسی که جرمش آتش است، به خاکستر قناعت کرده‌اند، چه جای شکایت است. شکایتی از محضر دوست نیست. جان امثال من چه ارزشی دارد که برای یار خراسانی، قربانی شود. ما اما گریبان آنهایی را که به صورت ماه قصد دارند خاک بپاشند، رها نخواهیم کرد؛ پس بسم‌الله …



  • کلمات کلیدی :
  • دوئل خواهد آمد …»
    89/3/25 12:0 ص

    لحق

    ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم/ از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

    عجب داستانی شده است… یکروز برادرم حسین قدیانی مهمان دوئل بود و امروز من مهمان حسینم…و این مهمانی های سرزده اما صمیمی، نیست جز به یمن تلاشهای دوستان خوبمان در تیم مدیریتی بلاگفا که بذل محبت فرموده و گرمابخش رفاقت های دیرینه ما می شوند. و باز هم ممنونم ازحسین عزیز که در این گیر و دار انتقادات دوستان به ظاهر خودی مرا به خانه خویش دعوت کرد تا از اینجا دوباره سلامی کنم به دل های آفتابی تان… به همت برادران مجاهدم از چهارشنبه یا پنجشنبه با وبسایت www.duelfa.com (به یاد بلاگفا) پذیرای مردمان خامنه ای خواهم بود.

     الی یوم المیعاد…. میثم محمد حسنی عصر ?? خرداد



  • کلمات کلیدی :
  • قبل التحریر: هفته نامه خبری – تحلیلی “پنجره” در شماره ?? خود مصاحبه ای با داداش حسین شما انجام داده است با این تیتر: “نه ده، وصیت نامه من است”. در این مدت که زیاد با این طرف و آن طرف مصاحبه کرده ام، گفت و گویم با “فارس” و همچنین مصاحبه ام با مجله “پنجره” خیلی به دلم نشست. من هنوز هم بیشتر خودم را یک مصاحبه کننده و یک خبرنگار می دانم تا یک مصاحبه شونده و یک مثلا نویسنده. اغلب دوستان اذعان دارند که وقتی با کسی مصاحبه می کنم بسیار دقیقم در پیاده کردن گفت و گو. از همین رو برایم مهم است که وقتی کسی با من مصاحبه می کند چگونه گفت و گو را پیاده می کند. تنظیم مصاحبه ام با پنجره کار دوست خوبم “حمید محمدی” است که دقیق و حرفه ای کار خود را انجام داده است. خواندن این شماره “پنجره” را از دست ندهید که پرونده مفصلی درباره کتاب های بیرون آمده از دل سال هزار و سیصد و فتنه و اشک دارد.

    ?- تقدیم به همه دوستانی که در “قطعه ??? جلوی فحاشی بی ادب ها سنگر معرفت گرفتند و برای”بابا اکبر” فاتحه خواندند.

    ?- من روز عزایم آن روزی است که دشمن به جای دشنام از من تعریف کند. دشمن دارد کار خودش را می کند و من هم کار خودم را.

    ?- شنیده ام دو تن از خواص بی بصیرت که سخت مشغول انتخابات ریاست جمهوری بعدی هستند عده ای را مامور کرده اند که در ستون نظرات “قطعه ??? وارد شده تا از موضع دفاع از رهبری – که هزار بار جانم فدای یک لحظه زندگی اش باد – و از زاویه حفظ ادب، به انتقاد از داداش حسین بچه بسیجی ها رو آورند. به این عزیزان عرض می کنم؛ از این پس در وب سایت مقدس قطعه ?? تنها و تنها نظراتی تایید می شود که در تعریف از این قلم حتی به وادی غلو بیافتند. این را جدی گفتم. مدح قلم من، ربطی به نوشته های حسین قدیانی ندارد، بلکه تعریف از خون بابا اکبر که جوهر پر گوهر قلم من است، دعای مادران شهید داده و لطف بچه بسیجی ها در حق این برادر کوچک خودشان است. هر کسی – مامور باشد یا نباشد – به نوشته من از هر زاویه ای نقدی دارد این کار را در وبلاگ خودش انجام دهد. ما  ستاره ها در اینجا کاری جز مدح ماه و خروش علیه تاریکی و شب پرستی و بی بصیرتی نخواهیم داشت. کسی به این کار انتقاد دارد، وبلاگ خودش را مزین کند. “قطعه ??? فقط جای طواف بر گرد نور ماه است. اینجا “شمع” مهیاست. هر کس هوس پروانگی کرده است؛ بسم الله.

    ?- ملخ ها و مگس ها و کرکس ها (جبهه دشمن اصلی) و ناکس ها و ناکث ها (خواص بی بصیرت و سران فتنه)  این روزها زیاد به من بد و بیراه می گویند اما کسانی که تا دو ماه پیش برایم به به و چه چه می گفتند  و حالا بدون مزد (!) منتقد ما شده اند، بدانند که اولا؛ هنوز نظراتشان در تعریف از این قلم در ستون نظرات پستهای قبلی هست. من که عوض نشده ام. نوشته هایم همان است که بود. اگر بی ادبی است، آن زمان هم بی ادبی بود. واقعیت این است که شما کوچک ترین برادر خود را، این سرباز حقیر سپاه ماه را خیلی ارزان فروختید. ثانیا؛ همان حرف جلال آل احمد: “اگر می خواهی بفروشی، همان به که بازویت را. قلم را هرگز”. مرا فروختید، عیبی ندارد. لااقل قلم تان را نفروشید. کسانی که قالی می بافند، خواب بدی برای تار و پود قلمتان دیده اند. اگر قرار است سوپور شهرداری در فضای مجازی شوید، همان بهتر است سرباز ولایت در خط مقدم اینترنت باشید.

    ?- و نکنه آخر: من بچه بابا اکبرم هستم و بسیار تیزتر از این حرفها.

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • قبل التحریر: آهستان”، خانه “امید” ماست

    دوستم “روح الله” از بچه های همایش ? ماه نبرد سایبری زنگ زد برای کاری و گفت این را هم که؛ فیلتر شده برای بار سوم وبلاگ “آهستان”. در حین صحبت تلفنی با این دوست، باز کردم وبلاگ آهستان را و دیدم که رفع فیلتر شده. از این خوشحال شدم و از این ناراحت شدم که دیدم “امید حسینی” قصد دارد مدتی چیزی ننویسد. آنهایی که ما را ناامید و امید ما را ناراحت کردند بدانند ناامیدی ما خیلی طول نخواهد کشید و امید با امیدواری بیشتر برخواهد گشت و باز هم در “آهستان”، این استان پهناور فضای مجازی برایمان خواهد نوشت. از روح الله شماره امید را گرفتم و به او زنگ زدم و از او تمنا کردم که برگردد و چه بزرگوارانه با من صحبت کرد. من هرگز با امید قهر نبودم اما از قوه قضاییه که زمینه آشتی ما را فراهم کرد، بسی ممنونم. آن وقت می گویند قوه قضاییه  نا کار آمد است!! گفت امید جان شاعر که چی؟ که: “فیلتر شود سبب خیر، اگر خدا خواهد”. من با افتخار ناز زیبای امید حسینی را می خرم و می دانم که زود برمی گردد. امید با “آهستان” نقش عمده ای داشت که در فضای سایبر، آه ماه با زلف چاه گره نخورد. امید قول داد مرا که به زودی برمی گردد. اصلا: “کی رفته ای از فضای سایبر که تمنا کنم تو را؟” امید حسینی، “امید” ماست و امید ما در فضای مجازی خواهد ماند. نا امید باد دشمن امید که “آهستان” خانه امید ماست. دوست دارم امید عزیز با گذاشتن همین چند خط در “آهستان” اگر من و همه دوستداران قلمش را قابل دانست دوباره برگردد. ضروری است این تذکر که “قبل التحریر” را بعد از نوشتن و ثبت کردن متن اصلی، به این پست اضافه کرده ام و چون فقط یک ساعت از ثبت متن گذشته بود، نمی خواستم پست جدیدی بگذارم؛ لذا سخنم درباره “آهستان”، قبل التحریر همین متن شد و البته با محتوای متن هرگز ارتباطی ندارد. این متن اصولا اشاره مستقیمی به هیچ ناقدی، چه در فضای جراید و چه در عرصه سایبر ندارد و یک سخن کاملا عمومی است.

    ***

    نوشته برای کتاب “نه ده” فرشته ای دیگر مقدمه ای که نامش “ابوالقاسم” است و مرامش شیرین تر از “طالبی”. هست عنوانش “بسیجی مدل ?/ ??″ و شروع می شود اینگونه:

    “همه آدم هایی که برای “نه ده” یادداشتی نوشته اند مهم و حسابی اند. خواص با بصیرت اند اما بنز ضد گلوله و کاخ ندارند. این از خاصیت “نه ده” ی هاست که به جای همه آن چیزهایی که ندارند اتوبوسی دارند که بابا اکبرها را برده جبهه و این دارایی نوستالوژی نیست بلکه زنده و جاری است چرا که این اتوبوس همه مشتریان مطالب قدیانی را با خانواده های شان در ?/ ?? به خیابان آورده. خود حسین هم مثل موتور هوندای پدرش است، به همان چابکی. شاید شما عکس بالای وبلاگش را دیده اید و تصور نموده اید …”.

    آقای کارگردان، دوربین روی دستش نیست؛ درون دلش است. این ایام زیاد به او حمله کردند ناجوانمردانه. این روزها همه منتقد شده اند. هیچ کس حاضر نیست دست مریزاد بگوید بدون “اما”. همه در جمله ای کوتاه می گویند کارت خوب است اما … و بعد از “اما”، جملات بلند بالا شروع می شود که پر از انتقاد است.

    هیچ کس ندارد بیمی از نقد. بر سر این است سخن که ما آنقدرها وقت نداریم برای تراشیدن موی یکدیگر که اینجا “خط مقدم” است و مثل “سه راهی شهادت” می شود با عرق گیر جنگیدن همرزم مان را که دارد با دشمن اصلی می جنگد نادیده بگیریم.

    می گفت مرا یکی از همرزمان بابا اکبر که در “کربلای ?″ رزمنده ای بالای خاکریز که بی امان بود بارش خمپاره ها برای روحیه دادن به بچه ها حین جنگیدن شروع کرد عربی رقصیدن. داشت بالای خاکریز دیوانه بازی در می آورد و در عین حال می جنگید. گاهی هم به صدام فحش می داد بی تربیتی!

    نداشت اگر وب سایت “قطعه ??″ مخاطب خواهر، چند تایی اش را می نوشتم برای تان.*

    رزمنده ای تذکرش داد که برادر! جنگیدنت خوب است اما … اما چیست این قری که به کمر داده ای؟ خجالت بکش. بی حیا. بردی آبروی ادب را در شرق ابوالخصیب.

    فرمانده که یک دستش را در بهشت جا گذاشته بود؛ “خرازی”، پیدا شد سر و کله اش. گفت برادر منتقد را، که چه کارش داری؟ گیرم کار او اشتباه باشد الان چه وقت تذکر دادن است؟ نمی بینی بارش خمپاره ها را؟ حرف او حتی اگر بی ادبی باشد علیه دشمن است اما انتقاد تو حتی اگر مودبانه باشد علیه همسنگرت. اینجا مکتب خانه نیست. تب جنگ بالاست. دشمن را بزن، این را چه کار داری؟

    تمام نشده بود هنوز دستور فرمانده که بالای خاکریز به شهادت رسید “اسماعیل” و همین طور رقص کنان رفت پیش خدا. برادر منتقد اما هنوز هم که عوض شده جای بارش خمپاره ها با رگبار ماهواره ها به جای حمله به دشمن دارد تذکر می دهد به دوست که چرا نازکتر از گل گفتی به خار، ای بی ادب؟ و هنوز هم دارد می گوید تو خوبی “اما”! … اما اگر قرار است من از همسنگرم در خط مقدم اینترنت، مودبانه انتقاد کنم ترجیح می دهم بی ادب باشم و به دشمن فحش بدهم؛ مثل اسماعیل.

    ***

    طالبی را باید قاچ کرد و خورد اما دل “طالبی” را نباید به شرط چاقوی دوست شکست. قلب را نباید شکست. سینه بهتر خالی از کینه باشد. عمو عباس را صدا بزند. پر از سکینه باشد. خنجر به دست زیاد است. همان به که دشمن ببرد حنجره ما را. خنجر به دست دشمن زیاد است. کم است حنجره ای که فریادش از دل دوست برآید. قمقمه را پر کنیم از آب علقمه، نه از شراب همهمه. دل را لبریز کنیم از محبت، نه از کدورت. نشکنیم چینی نازک احساسات همدیگر را با سنگ “اما”. سه شب بعد از ?? خرداد دشمن به سر من سنگ خودش را زد و برد مرا تا پای مرگ که حیف نصیبم نشد “احلی من العسل”. بیاییم به لج اتحاد دشمن برای همدیگر کمپوت باز کنیم در بیمارستان شهدای تجریش. آب سیب بهتر از انتقاد است. کمپوت گلابی بخوریم بهتر از آن است که مثل گلابی ها بیافتیم به جان هم. کجا؟  روی شانه عباس و آنهم جلوی چشم سعد ابن ابی وقاص. نشکنیم دل علمدار را. شانه عباس جای نشانه گرفتن نگاه دشمن است نه درآوردن چشم دوست.

    از قرار جلبکها حمله کرده اند به وبلاگ دوئل. میثم حسنی نگذارید تنها بماند. امیرحسین ثابتی گاهی از نوشته های من انتقاد می کند اما تلفنی و در خفا. میثم هم. در خط مقدم اینترنت اما همین که بی خانه شدن مرا دیدند، راه دادند مرا به خانه شان و “اما” نگفتند و “اگر” درنیاوردند. “نقد” خوب است ولی به صورت “نسیه” و نه در جلوی چشم دشمن. بالای خاکریز، جلوی چشم دشمن باید مثل اسماعیل بود. وصلت با خواهر و مادر صدام در این دنیا مقدمه ازدواج با حورالعین است در تحت الانهار یا چه می دانم؛ شاید هم تخت الانهار!

    * نیایند فردا خواهرانم اینجا؛ می خواهم به دشمن فحش خواهر و مادر بدهم!



  • کلمات کلیدی :
  • بعد از انتخابات و اتفاقات بوجود آمده ، مردم آقایان موسوی ، خاتمی و کروبی را سران فتنه می نامیدند و یا اینکه بهتر بگویم اینگونه در جامعه القاء کردند ، که به نظر بنده ماهیت اینان مشخص گردیده هرچند که ماهیت دو پهلویی دارند .

    اما بنده سران فتنه را آقایان هاشمی رفسنجانی ، موسوی خویینی ها و صانعی می دانم که دست پشت پرده اتفاقات اخیر را داشته اند و نقش اساسی را بازی می کردند و حتی موسوی و خاتمی و کروبی مثل عروسک خیمه شب بازی در دست اینان به بازی گرفته شده اند .

    هاشمی و صانعی وموسوی خویینی ها از اون هایی هستند که در جهت وزش باد حرکت می کنند و مواضع شفافی نمی گیرند ، بلکه دنبال منافع شخصی خود هستند و میبینیم که خودشان را منتسب به گروه یا افراد خاصی نمی کنند ، بلکه همه ایمان و آرمانهای نظام را فدای منافع شخصی خود می کنند .

    برای تک تک این افراد دلایل و مدارک مستندی موجود است که در پست های آینده به آن ها خواهم پرداخت . البته اگر سخنرانی را دانلود کنید به خیلی مسائل مهم دست خواهید یافت.


    این سخنرانی که توسط یک فرد .... ایران ایراد شده است حاوی اخباری است  :

    حتما این فایل را دانلود و پخش کنید چون مسائل پشت پرده فتنه را بامدارک مستند فاش خواهد کرد

    این سخنرانی بصیرت همه ی آحاد مردم را به یک حد متعالی ارتقا خواهد داد


    ***دانلود ***

     نامه هاشمی به امام خامنه ای بعد از مناظره معروف  تحلیل نامه در ادامه مطلب

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • <   <<   26   27   28   29   30   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی